رفتن به محتوای اصلی

عروس تشنه «سوسوز گلین»

عروس تشنه «سوسوز گلین»

به کودکانی که با دستان کوچک و نوازشگرشان

به «عروس تشنه» شیشه آبی هدیه کردند .

و جوانانیکه از حفظ محیط زیست دفاع میکنند.

**

بر اساس نظر کارشناسان با خشک شدن دریاچه اورمیه مقدار نمکی که بجای خواهد ماند ، میتواند وجود حیات را در منطقه بشدت به خطر اندازد ! آیا ما در آذربایجان با « دوز سونامی سی» ، «سونامی ی نمک» مواجه هستیم یا خواهیم شد؟ امیدوارم چنین وضعیتی پیش نیاید. بویژه آنکه کودکان ما با کارشان پیام دادند:« قویماریق اورمی سونامی اولا ! » نمیگذاریم اورمیه سونامی بشود! * اودلارا سالدیلار سنی؟من سنین اؤجوندن قورخورام آی، یاش لا قورونو بارابار یاندیران گؤزه ل...ترا به آتشها درافکندند ! من از انتقام تو میترسم! ای ، زیبایی که ترو خشک را با هم میسوزانی!

توضیح:

-«کرم» قهرمان داستان فولکولوریک«اصلی و کرم» است. میتوان آنرا برابر داستان لیلی و مجنون دانست. کرم پسر آذربایجانی ، عاشق «اصلی» یک دختر ارمنی میشود. پدر دختر که یک «کشیش» یا روحانی ارمنی ست مانع بهم رسیدن آنها میباشد. در آخر داستان دلباختگان از آتش عشق شعله ور شده و به خاکستر تبدیل میشوند. متن مجموعه نظم و نثر است.

- سرخ شدن ناگهانی رنگ آبهای دریا چه اورمیه : در مرداد 89 توجه همگان را به خود جلب کرد. هنوزعلت اصلی آن دقیقاً مشخص نشده است.

**

اوشاقلارا کی بالاجا تومارلییان اللریله

«سوسوز گلینه» بیر شوشه سو هدیه اتدیلر.

و گنج لره کی یاشایش محیطینی قورویورلار.

**

سوسوز گلین

*********

او آیدین سولاریندا

جوشغون

داغ کیمی آغیر

ماوی دالغالار...

هاردا سولدولار؟

*

اودلارا سالدیلار سنی؟

من سنین اؤجوندن قورخورام!

سن یاش لا قورونو بارابار یاندیراجاقسان!...

*

دامارلارین کسیلندن بری

اودلار اودلار اودلار..

*

من سنین اؤجوندن قورخورام!

آی، یاش لا قورونو بارابار یاندیران گؤزه ل!...

*

دالغالار!

دالغالار!

نه لره قالدیز

آی،

نازلی

دوزلی

دالغالار؟

*

شپه لر!

شپه لر!

قیزاریب- بوزاران

رنگ آیب – رنگ وره ن

سارلیب-سولان

شپه لر!

*

نه لره قالدیز

آی!

نازلی

دوزلی

شپه لر؟!

*

دؤیونن!

دؤیونن!

اؤلوم له

چارپیشیپ -چیرپیشان

اوره گیم

اورمونون گوی گؤز گلینی

آذربایجانین اوره گی!

*

الوان –الوان گوشلارا

الوان –الوان گوللره

بالیغا آغاجا

حیوانا انسانا

یاشایش دره کیم!

*

آرتیمیا!

آرتیمیا!

آخ! یالقیز آرتیمیا!

*

دؤگینن!

دؤگینن!

اؤلوم له

چارپیشیپ چیرپیشنان اوره گیم!

آرتیمیا!

آرتیمیا!

*

گؤزوم قالار کن دولغون گؤزونده

«کرم» کیمی دوشدوم یانار اودلارا!

*

اووچودان قاچقین یارالی جیران

مه لدی سولغون ماوی گؤزونده!

*

سرین سحرین نسیمی تک

دارادیم تئللرین وردیم بیر یانا.

*

ساری داغلاری کولک باساندا

اریدین اووجومدا قار گوله تک!

*

هرایین دوشدو قربت ائللره

ئوزگه قوینوندا قریب کورپه تک!

*

بولوک-بولوک اولار کن

دونان-دونا دولار کن

جیلوه لندین

نه لر اولدون؟

*

ساری گوندوز سارالار کن

قیزیل کونش قارالار کن

آشیب-داشان چایلارین دا

باتیب-قالخان بیر قوزو تک

مه لر اولدون!

*

سوزالیبان سولان اولدون!

قارا داشلا دولان اولدون!

شاختا ورموش باغلاریندا

آچیل مامیش سولان اولدون!

*

بولوک-بولوک اولار کن

دونان-دونا دولار کن

جیلوه لندین

مه لر اولدون!

**

برگردان فارسی:

**

عروس تشنه

*********

در آن آبهای صاف،

پرطلاطم،

امواج آبی کوه پیکرت...

کجا پژمردند؟

*

ترا به آتشها درافکندند !

من از انتقام تو میترسم!

تو ترو خشک را با هم خواهی سوزاند!...

*

بعد از بریدن رگهایت

آتشها آتشها آتشها...

*

من از انتقام تو میترسم!

ای ، زیبایی که ترو خشک را با هم میسوزانی!

*

موجها!

موجها!

چه برسرتان آمد

ای

امواج

نازنین و

نمکین؟

*

خیزابها!

خیزابها!

برنگ سرخ و خاکستری در میایند

رنگ میگیزند و

رنگ پس میدهند

بزردی میگرایند و پژمرده میشوند.

خیزابها!

*

چه برسرتان آمد

ای !

امواج

نازنین و

نمکین؟

*

پرطپش و

بی قرار و مضطرب

درگیر

با مرگ!

قلب من!

عروس چشم آبی اورمو

قلب آذربایجان!

*

برای پرندگان الوان

گلهای رنگارنگ

برای درخت و ماهی

انسان و حیوان

ستون زندگی.

*

آرتیمیا!

آرتیمیا!

آه! آرتیمیای غریب!

پرطپش و

بی قرار و مضطرب

درگیر

با مرگ!

قلب من!

آرتیمیا!

آرتیمیا!

*

بهنگامیکه چشم بر دیدهء اشک آلودت دوختم

بسان «کرم» بمیان آتشهای فروزان افتادم.

*

آهوی زخمی گریزان از صیاد

در مقابل چشمان آبی پرمرده ات ناله کرد!

*

بمانند نسیم خنک سحرگاهی

گیسوانت را شانه زده به یک سو دادم.

*

بهنگامیکه توفان کوههای زرد را فرا میگرفت

بمانند گلوله برفی در مشتم آب شدی!

*

فریاد ت درمیان مردمان بیگانه پیچید

بسان فریاد نوزادی در بغل بیگانه ای!

*

بهنگامیکه،

تقسیم میشدی،

جلد عوض میکردی،

باشکوه مینمودی.

چه شدی؟

*

بهنگامیکه

آفتاب زر رنگ میباخت

خورشید طلایی به سیاهی میرفت

در رود خانه های پرآشوبت

بمانند بره ای گیر افتاده

نالان شدی!

*

رنگ و رو باختی و پژمردی

با سنگهای سیاه پرشدی

در باغهای از سرما سوخته ات

نشکوفته پژمردی.

*

بهنگامیکه،

تقسیم میشدی،

جلد عوض میکردی،

باشکوه مینمودی.

[از تشنگی ] نالان شدی!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید