رفتن به محتوای اصلی

ناهمزمانی درهمزمانی!

ناهمزمانی درهمزمانی!

محسن کردی

خانم افشاری گرامی، من مطالب شما را مطالعه میکنم. اهل تعریف غلو کردن نیستم. شما خوب مینویسید همین. آنچه که در سبک ادبیات شما به چشم میخورد، غیر از نوشتن یک مطلب یا داستان یا شرح یک واقعه، پیام و موضع ای است که در آن نهفته است. بیان یک موضع حساس که قطعا مخالفانی هم خواهد داشت، با نام واقعی یک نویسنده، قطعا شجاعت میخواهد چرا که نویسنده باید هزینه هم بپردازد اگرنه، میتوان با نام مستعار، آنچنان که بسیاری دیگر میکنند، همه چیز گفت و از همه هم طلبکار بود. اینجاست که نویسندگانی مانند شما یک سکو بالاتر از نویسندگانی می ایستند که مطلب شان به آب و گاو کسی لطمه نمیزند. با نام مستعار میتوان بدون هراس از رسوا شدن در اثر ارائه نظر اشتباه و گاه ابلهانه، به همه تاخت و همه را خراب کرد. از همین رو، من برای تمامی کسانی که شجاعانه و با نام حقیقی خود در میدان حضور دارند و سینه را سپر کرده و میگویند من نظرم این است و پای هزینه اش هم میایستند، احترام زیادی قائلم. نام مستعار میتواند اظهار نظر کند، نظری را رد کند، با تحلیلی بکند اما حق ندارد به نویسنده ای که با نام حقیقی خودش در صحنه حضور دارد بی احترامی یا تحقیر کند. درست مثل همین آقای "رضا" که برای شما کامنت گزارده اند. این گونه افراد به نظر من افراد حقیری هستند و کفر مرا سخت در می آورند.

... ادامه کسی که به شما می گوید نوشته شما بی نمک و کودکانه است، دستکم باید خودش نویسنده ای باشد که با نمک و بزرگسالانه نوشته باشد که بتواند به دیگری ایراد بگیرد. رضا تنها به شما ایراد نمیگیرد، او میتواند به همه نویسندگان معروف جهان نیز ایراد بگیرد و هزینه ای هم نپردازد در حالیکه اگر خود نویسنده باشد و با نام حقیقی اش بیاید، آنگاه یقه اش را میگیرند که اول یک نوشته بهتر رو کن بعد از دیگری ایراد بگیر. تازه آن زمان هم حقی برای تو ایجاد نمیشود که دیگری را تحقیر کنی. بهرحال، این را نوشتم چون دیدم که تنها بی هنران اسم مستعار به شما ایراد گرفته اند و هیچکدام هم نوشته شما را به نقد نگرفته اند بلکه حرف مفت زده اند. حرف مفت ارزش پاسخ ندارد.

کیانوش توکلی

سام قنچی , دکتر کاظم رنجبر ؛ شایان و سلامی گرامی

با سلام

در مورد اینکه پیشنهادکرده اید که بخش اظهار نظر از سایت ایران گلوبال جدا شود و یا دوستان دیگر به 2 دلیل وقت گیری برای گرانندگان و نیز عدم تولرانس ما ایرانی ها خواهان حذف بخش اظهار نظر شده اید

در مورد حذف این بخش ؛ بایستی بگم که نقد اون لاین جز لاینفک ایران گلوبال شده است که همراه با بخش دیدگاهها موجب شده است که همگان معترف هستند که یگانه سایت بی سانسور ایرانی است

اکنون با گسترش همکاران و گرداننگان سایت ؛ نظارت تقریبا 24 ساعته و کد تصویری موجب خواهد شد که جلوی کامنت های غیر مجاز گرفته شود

از سوی دیگر؛ دوستانی که وقت ندارند پاسخی به کامنت ها بدهند می توانند این موضوع را در پایان مقاله شان یاد اوری نمایند و یا یک جا و پس از چند روز مطلبی حاوی پاسخ به سئولات و اظهارنظر تهیه کرده برای چاپ در صفحه اول ایران گلوبال برایمان ارسال نمایند

با احترام

فرشته

آقای داعی مواضعی در مورد سیاست آمریکا در قبال ایران اتخاذ کرده که تنها دو جریان یعنی سلطنت طلبان افراطی و مجاهدین از آن دفاع کرده اند و با توجه به اینکه حمع آوری اطلاعاتی که ایشان در افشاگریهایشان مطرح می کنند نمیتواند کار یک نفر باشد این سوال که ایشان با کدام جریان است سوالی است بجا. البته برای من این اصلا مهم نیس مهم اینست که ایشان همه کسانی را که مخالف روابط تند میان ایران و آمریکا هستند لابی جمهوری اسلامی مینامد. از انهاییکه رسما به جمهوری اسلامی وابسته اند تا امیر احمدی و نگهدار و سازگارا و اکیر گنجی و جریانهای چپ و یا ملی گرای ضد نئوکانهای آمریکا. من با نظرات اکثر افراد فوق مخالفم ولی این یک کاسه کردن آنها بی اخلاقی است و اگر او به محاهدین وابسته باشد بدا به حال مجاهدین که بعد از این همه بلاهایی که سرشان آمده هنوز مثل گذشته اند. آقای قندچی از آدمی مثل شما و دیگر مخالفین رژیم انتظار میرود که وقتی این بی اخلاقی را می بینید علیه آن صحبت کنید نه طوری حرف بزنید که تصور شود در مقام مدافع چنین برخوردی هستید

ناصر مستشار

دموکراتیزاسیون در برابر سلطانیزاسیون بیرحمی و عظمت طلبی شبه فاوستی سلطان (۳) تیتر مقاله

1ـآيت الله جنتي عضو شوراي نگهبان هميشه مورد تائيد وحمايت خميني بود! وهمه اين دعواها را جناح مغلوب به پا کرده است تا با رجعت به رهنمود هاي خميني و ترفند تازه ائي دوباره به نظام ولايت فقيه انرژي تازه ائي وارد کنند.بايد به نسلي که دوره جنايات خميني را نديده است توضيح داد که اين خميني بود که براي اولين بار همه بدبختي هاي کنوني را بنيانگذار ي نمود واينک ادامه همان فاجعه در حال ادامه مي باشد!

2ـ اکبر گنجي با سلطانيزم خواندن رژيم ولايت فقيه مي خواهد از جنايات نظام اماميزم حاکم بر ايران بکاهد ونظام هاي سلطنتي را هم به اندازه نظام کنوني ايران که از نظام اماميزم تبعيت مي کند در جنايات مساوي جلوه دهد. اما اين در حاليست که تا کنون شکل حکومتي بنام اماميزم در طول تاريخ در ايران سابقه نداشته است.

3ـ پس از آنکه خطر حمله نظامي امريکا به جمهوري اسلامي کاهش يافت ،دعواهاي جناحي حکومت اسلامي براي چپاول ايران دوباره بيشتر قوت گرفت!آخوند ها همينکه ببينند از جانب نيروئي تهديد مي شوند بسرعت دعواهايشان را کنار مي گذارند تا نظام را حفظ نمايند. اما اين بار آخوندهاخيالشان از بابت حمله نظامي وسقوط نظام راحت است لذا براي تسويه حساب هاي خود به يقه دراني مي پردازند. از دعواهاي جناحي سران رژيم براي ملت هيچ سودي عايد نخواهد شد.تنها سرنگوني همه جناح هاي حکومت اسلامي و برقرار يک حکومت شهروندي وسکولار مي تواند مردم ايران را نجات دهد.

4ـ جمهوري اسلامي خيالش از جانب نيروهاي اپوزيسيون نيز آسوده است لذا بدون اينکه از قدرت اپوزيسيون وحشت داشته باشد همه جناح هاي حکومتي به خودشان جرات داده اند تا با بايکديگر تسويه حساب نمايند که در همين رهگذر نيروهاي اپوزيسيون مي توانند با انديشه ها وساختار نوين دست به تاسيس اپوزيسيون تازه با روحيه ودانش نوين بزنند بدون آنکه در آن رقابت وکدورت وسبقت جوئي وجود داشته باشد وفقط رهائي ملت ايران را بايد سرلوحه همگان قرار بگيرد نه قدرت طلبي وانحصار گرائي کور وکودکانه که تاکنون همه روزنه ها را بسته است.

هرمس

موضوع مدرنیت فرانسوی یا انگلیسی

آقای سیامک

بنده هم آگاهانه نوشتم از دید تاریخی. و نه از روزن مفهومی. ضمن این که هر فلسفه ای حتا از روزن مفهومی نیز پیشدرآمد دمکراسی نبوده است. بحث رجحان هم این جا بحث از زاویه پراگماتیستی است نه از زاویه منطقی. رجحان دمکراسی بر فلسفه در حقیقت دمکراتیزه کردن فللسفه در معنای تعمیم آن به این جمله است که خودبنیادی هر انسان برای درک و انتخاب او کافی است. و نیازی به فیلسوفان قانونگزار نداریم. سکولاریسم هم از منظر تاریخی مولود جنگ های فرقه ای مذاهب است، وگرنه از منظور مفهومی در دل فلسفه نهفته است. اما زایش فلسفه نیست. درباره این که هرکس کفش و کلاه کند و مدعی شود که حقیقت را یافته است و هر آن چه من می گویم حقیقت مطلق است و دیگران باید به مکتب این یا آن دیدگاه بروند تا حقیقت را کشف کنند، باید به آنها گفت بروید و "انسان دیوانه" نیچه را بخوانید. با سپاس از شما دوست گرامی

سیامک ایرانی

مدرنيته فرانسوي يا انگليسي!

هرمس عزیز، نحست اینکه تعیین و تشخیص این امر که چه چیز پرگماتیک است و چه چیز نیست، خود نیاز به یک دورخیز فلسفی دارد.

شما می گوئید: "رجحان دمکراسی بر فلسفه در حقیقت دمکراتیزه کردن فلسفه در معنای تعمیم آن به این جمله است که: خودبنیادی هر انسان برای درک و انتخاب او کافی است"

و در حقیقت کاری نمی کنید جز وارونه کردن مبانی ِ ادعای ِ خود: فلسفی کردن ِ دمکراسی. این گزاره که "خود بنیادی هر انسان برای درک و انتخاب او کافی ست" خود محصول فلسفه است و نه دمکراسی. دمکراسی تنظیم روابط میان هموندان جامعه ی دمکرات است. خودبنیادی انسان ها و رویکردشان به حقیقت اما، حتا اگر به این سمت برود که حقیقتی وجود ندارد و یا، مثلا، حقیقت امری ست متکثر و اشتراکی، خود مبتنی بر فلسفه است. ساده تر بگویم، "مرگ فلسفه" نیز جز به دست خود اش شدنی نیست و از همین منظر است، که فلسفه هرگز نخواهد مرد. آن چه که متغیر است تعریف حقیقت است و بس.

و در آخر، فراموش نکنید که گام ِ بعدی و منطقی ِ دعوت به کنار گذاشتن فلسفه، امری که رفیق آشتیانی اینک تبلیغ اش را بر دوش گرفته است، چیزی نیست، جز دعوت به کنار گذاشتن دمکراسی. آن ها سرهای شان را به نشانه ی ِ پیروزی بالا خواهند گرفت و در توجیه این امر خواهند گفت: پراگماتیک تر است.

بنده نیز از شما دوست گرامی و خوش فکر سپاسگزارم

هرمس

موضوع ثروت و عدالت در ایران فردا

آقای قندچی گرامی

از رالز گفتید و مبانی نظریه عدالت او. اما آیا به نظر شما، اگر قیاسی میان نظریه عدالت رالز و نظریه حوزه های عدالت والتسر انجام بگیرد، نظریه والتسر نمی تواند بیشتر ما را مجاب کند که عدالت اجتماعی تا جائی موضوع است که نابرابری های برخاسته از آن، به انباشت نابرابر قدرت و درنهایت نابرابری در چشم انداز تصمیم گیری نینجامد؟

موضوع مدرنیت فرانسوی یا انگلیسی

آقای سیامک

بنده هم آگاهانه نوشتم از دید تاریخی. و نه از روزن مفهومی. ضمن این که هر فلسفه ای حتا از روزن مفهومی نیز پیشدرآمد دمکراسی نبوده است. بحث رجحان هم این جا بحث از زاویه پراگماتیستی است نه از زاویه منطقی. رجحان دمکراسی بر فلسفه در حقیقت دمکراتیزه کردن فللسفه در معنای تعمیم آن به این جمله است که خودبنیادی هر انسان برای درک و انتخاب او کافی است. و نیازی به فیلسوفان قانونگزار نداریم. سکولاریسم هم از منظر تاریخی مولود جنگ های فرقه ای مذاهب است، وگرنه از منظور مفهومی در دل فلسفه نهفته است. اما زایش فلسفه نیست. درباره این که هرکس کفش و کلاه کند و مدعی شود که حقیقت را یافته است و هر آن چه من می گویم حقیقت مطلق است و دیگران باید به مکتب این یا آن دیدگاه بروند تا حقیقت را کشف کنند، باید به آنها گفت بروید و "انسان دیوانه" نیچه را بخوانید. با سپاس از شما دوست گرامی

سامان باربد

تأسیس پاکستان و سیر حوادث بعدی

به دوست پاکستانی ام می گویم: نمی دانم این کاسترو خجالت نمی کشد که بعد از اینهمه سال اضافه ماندن تازه برادرش را می گذارد سرکار؟ مگر می شود کسی پنجاه سال در بالاترین قدرت یک کشور باشد و سر رقیبانش را زیر آب نکرده باشد؟ در فوتبال اگر دو سه سالی بیشتر از توان خودت در مقایسه با بقیه بمانی، می شوی علی دایی. اینقدر برایت جوک درست می شود که بهتر است نشنوی وگرنه خل می شوی. آدم برای اینکه خل نشود، روزنامه ها را می بندد؟ می گوید می دانید که در سوریه یک نویسنده را به جرم نوشتن داستان که در آن شیرجنگل مسخره شده، زندانی کرده اند؟ چون اسم رییس جمهور، اسد(شیر) است؟ دوست پاکستانی من با اینکه از کشتن بی نظیر بوتو خیلی ناراحت است می پرسد مگر می شود بچه ی یک رییس جمهور یا نخست وزیر حتما لایق ترین سیاست مدار باشد؟می پرسم از پاکستان تازه چه خبر؟ می گوید قدرت آدم را بیچاره می کند. می گویم این خامنه ای هم شاید قاطی کرده. می گوید شما از او متنفرید اما من دلم برایش می سوزد، قدرت بد چیزی ست. به فکر می رود در جدال میان رییس دادگاه عالی و مشرف.

سام قندچي

ثروت و عدالت در ايران فردا

ضمناً آقاي هرمس در اواخر سالهاي 1980 بحث هاي رابرت نوژيک

Robert Nozick

خيلي مطرح بود و همانطور که ذکر کردم با نظرات او مخالفم و فکر ميکنم در همه عرصه هاي آن بحث رالز حرف تازه اي ارائه و نوژيک با آنکه در محاقل روشنفکري بويژه بين چپ ها خيلي مهم جلوه داده ميشد ولي هيچ حرف تازه اي نداشت. آن زمان نوشتار زير را نوشتم که متأسفانه هيچگاه فرصت نکردم به فارسي برگردانم:

http://www.ghandchi.com/35-Anarchism.htm

همانظور که ذکر کردم من معتقدم بحث آنچه درخت تصميم گيري اجتماعي در انگليسي ميناميم اهميت زيادي دارد که در رالز وجود ندارد. کار مايکل شوتسر که شما ذکر ميکنيد در آن عرصه بنظر من حرف براي گفتن دارد. کلاً ولي

decision tree

را که حتي تافلر هم زماني بحثش را دنبال ميکرد بنظر من هنوز موضوعي است که خيلي کار لازم دارد چه در رابطه با تئوري عدالت و چه در رابطه با تئوري دموکراسي اگر از شوتسر در اين رابطه چيزي ميدانيد خوشحال ميشوم ياد بگيرم

موفق باشيد

در این "جبهه ضد امپریالیستی" جای "امام" خالی!

ضمناً بنظر من بحث اقاي حسن داعي در اينکه لابي گران رژيم سعي شان همه اين سالها اين بوده که رژيم جمهوري اسلامي را ضد امپرياليست ذکر کنند تا نيروهاي مترقي را با خود هم آواز کنند کاملاً درست است و نيز انحراف چپ بين المللي با تئوريهاي رلاتيويسم فرهنگي که توجيه گر رژيم هائي نظير جمهوري اسلامي و بنياد گرايان مذهبي شده است.

تا آنجا که به آقاي گنجي مربوط است من فکر ميکنم ايشان بدرستي ضد جنگ مبارزه ميکنند ولي تصور من اين است که ايشان هنوز با جنبش خارج به اندازه کافي اشنائي ندارند و تفاوت لابي ايست ها و نيروهاي واقعي ضد جنگ را نميدانند. بسياري نيروهاي ضد جنگ در آمريکا نه چپي هستند و نه طرفدار جمهوري اسلامي. من در اين باره قبلاً مفصل بحث کرده ام:

http://www.ghandchi.com/314-Vision-plus.htm

ضمناً فشار برروي انسانهاي مستقل انديش آنقدر زياد است که خيلي اوقات ما خودمان يکديگر را خنثي ميکنيم. بنظر من دوستاني نظير حسن داعي و دکتر محمد پروين خوب است ديالوگ با امثال اکبر گنجي و شيرين عبادي را نيز در نظر بگيرند و نه فقط نقد.

دوست عزيز آقاي هرمس،

بحث هاي مايکل والتسر در رابطه با رالز را جالب ميبينم و آن را با نقد هاي رابرت نوژيک متفاوت مييبام. شخصاً نوشته هاي نوژيک را بي ثمر ميدانم و بنظرم همان حرف هاي قديمي آنارشيسم است. ارزش رالز در رابطه با ليبراليسم نبود. رالز حتي کوشيد دستاوردهاي ليبراليسم را بدوم ليبراليسم بمثابه تئوري يا ايدئولوژي *جامع*، تبيين کند؛ و در نتيجه يک تدين علمي بود و آنهم علمي تازه تر و نه تکرار ليبراليسم جامع روشنگري و کانت. بنظر من ميرسد والتسر به همين نحو هم سوسيال دموکراسي نيست ولي مسائلي که در رابطه با دولت سوسيال دموکراسي طرح ميکند را در دنياي نو سعي کرده بفهمد. آنچه او پلوراليسم مينامد بخشاً شبيه آنچه ساله پيش در مقاله اي درباره دموکراسي در دوران کنوني بحث کرده ام مييابم. ولي متأسفانه هيچگاه به فارسي ترجمه نکردم:

http://www.ghandchi.com/133-design.htm

بحثم دقيقاً درباره تئوري تصميم گيري بود که بنظرم بحث هاي جديد والتسر در آن رابطه است. به هر حال من او را مثل نوژيک و نيچه نميبينم. شايد اشتباه کنم ولي برداشتم اينطور است و اگر فرصت داشتم دوست داشتم بيشتر با نظراتش آشنا شومنظرم درباره مارکس و نيچه را قبلاً نوشته ام و به فارسي هم برگردانده ام:

http://www.ghandchi.com/299-Marxism.htm

ناصر کرمی

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [7]

جناب آقای نادر کاویان، با سلام

از مشارکت شما در بحث سپاسگزارم. عرض شود منهم خوشحال خواهم شد اگر خانم بقراط، خانم افشار، جناب حبیب تبریزی، آقای مستشار، آقای قندچی، و سایر دوستان صاحب نظر دیگر، و تاریخ شناسان مورد نظر شما با نقد گرفتن این نوشته در بحث شرکت کنند، امّا شما نفرموده اید این نوشته علی رغم آوردن فاکتها و تاریخهای مستند، کجای آن اشتباه و یا با غرض ورزی بی پشتوانه به آن اشاره رفته است.

منابع تاریخی و معماری که برای تهیّهء این نوشتارها به کمک گرفته میشود، فارسی و بویژه تُرکی مورد مزاج و نظر شما نوشته شده نیست، بلکه ادبیّات غربی با شیوهء پژوهشگری راسیونال هست که من در درستی آنها هیچگونه شکی ندارم. بنا بر این شما زمانی میتوانید بگویید که آنچه در این نوشته آمده نادرست هست، که بتوانید اشباه بودن آنرا علمی ثابت کنید، و شکل درست آنرا بیان دارید.

تاریخ نگاری امروز، دیگر داستانسرایی و ربودن از این و آن نیست، بلکه برای خود یک علم و دانش متکی با رشد فراگیر و ابزار تکنولوژی اثباتی هست، که به رشته ها و حوزه های علمی چند گانه دیگر وابسته میباشد،

بیان و نوشته های تاریخ نگاران مورد نظر شما اگر از سوی شاخه های دیگر علمی تأیید نشود فاقد اعتبار هست، که در یکی از این رشته ها که نقش کلیدی را در این زمینه ها دارد، توان ناچیز تحقیق و برداشت را دارم، مضحک نامیدن زحمات و تلاش هر چند کوچک دیگران برای نزدیکی به واقعیّات فرهنگ جوامع عقب مانده هست، که رشد آنها را سد کرده است؛

همین فرهنگ مسخره کردن و مضحک جلوه دادنها دیگر مردمان و فرهنگها، که متأسفانه میرود که به یکی از شاخص های بخشی از جامعهء تُرک تبار پیوند بخورد نه فقط درایران، بلکه در کشور آلمان مشکل بزرگی هم برای مردم تُرک و سایر خارجیان بوجود آورده است.

به علّت کمی وقت، بقیّه سؤالات در وقت دیگر پاسخ داده خواهد شد.

هرمس

موضوع: ثروت و عدالت در ایران فردا

آقای قندچی گرامی

من از نظریات شوتسر اطلاعی ندارم. اگر منظورتان والتسر است، که به نظر من نگرش والتسر در ذیل مبحث «کمونیتاریسم" قرار می گیرد و نسبت به نظریه رالز، که بیشتر دیدگاه فردی است، بر روی نهادها و سپهرها انگشت می نهد و تلویحاً از مرگ سوژه و فرد حرکت می کند. مشکل اما، مانند دو اصل عدالت رالز، این است که چگونه می توان تدبیر کرد که انباشت سرمایه، به انباشت قدرت نینجامد، زیرا قدرت جز لاینفک نظام اجتماعی است. البته من این نگرش والتسر را بیشتر ناشی از آگاهی وی بر متون عهدعتیق می دانم و او خود یکی از مفسران صاحب نام در این زمینه است. اما سوای این، به نظر من، در بحث ثروت و عدالت، در حوزه دانش، از دیدگاه آینده نگری، آیا ما با این خطر روبرو نیستیم که تمرکز بر روی نظام های دانش نرم افزاری به قیمت اهمال در نظام های سخت افزاری دانش بشود؟ برای کشوری چون ایران که هنوز جاده معضل است، افزایش پرواز به معنای جابه جایی در اولویت های ما نیست؟ یعنی این گرایش که جاده، برای نمونه، در جهانی که با خطوط هوائی به هم پیوند می خورد، چه جائی دارد؟ البته شاید این مثال خوبی نباشد. اما امیدوارم منظورم را بفهمید

یا برای نمونه کلون زدن. که در ایران دنبال می شود. یا نانو تکنولوژی. یا همین انرژی هسته ای صلح آمیز و کاربردهای آن در پزشکی، کشاورزی، زمین شناسی و غیره. شکاف میان نظام جدید دانشي و نظام کهن، در عصر انتقال و جهانی شدن، به شکاف در زیرساخت ها و نظام دانش نرم افزار نمی گردد؟ این ناهمزمانی که موجود است میان، برای نمونه،نانوتکنولوژی و عدم تامین گاز لوله کشی در آن واحد، ناشی از چیست؟ می توان گفت که این عدم تامین ناشی از بی کفایتی و سوءمدیریت و غیره است. اما به نظر من این کافی نیست. ما با یک انتقال و جابه جائی روبروایم. در همین تقسیم بندی که شما نقل به قول کردید، ما شاهد این شکاف هستیم. همین شکاف را ما در بحث جهانی شدن و منطقه ای شدن شاهدیم. یا در همان نمونه هند، منطقه ای یا محله ای ایجاد شده، که بهترین و کارآترین خدمات را ارائه می کند، اما چند صد قدم آن طرف تر ما یکهو به چند قرن عقب تر بر می گردیم. ناهمزمانی درهمزمانی! این به بحث توسعه خلاصه نمی شود. اما فکر کنم دارم از بحث دور می شوم. با سپاس از شما

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید