رفتن به محتوای اصلی

چگونگی گردش کار در ایران گلوبال

چگونگی گردش کار در ایران گلوبال

کیانوش توکلی

مینو گرامی ! سئوال خوبی را طرح کرده اید و در همین جا نظر همکاران سایت را به سئوال شما و هم پاسخ خود جلب کنم؛ چرا که بی دقتی هایی در این اواخر مشاهده شده است: 1_ کلیه اخبار و مقالات به مدت 24 ساعت در قسمت وسط و در بالا قرار می گیرد و سپس مقالات بر اساس اینکه همکاران سایت آن را در کدام کاتاگوری قرار می دهند، بطور اتومات به آن قسمت می رود یعنی کلیه فعل و انفعالات سایت اتومات شده است و دست در آن دخالت زیادی ندارد.

2_ هیج مقاله و یا خبر ی حذف نمی شودالبته ممکن است موارد ی پیش بیاید که به دلیل مشکل فنی مقاله ای پس از یک روز از صفحه اولی خارج شود(اگر نمونه ای دارید اعلام کنید که دو باره آن مطلب را در سایت بگذاریم)3- ایران گلوبال سایتی مشارکتی که بر اساس" سر دبیر خودم " سازمان داده شده است و 15 نفر اعضای مدیریت آن را تشکیل می دهند؛ اعضا ، سر دبیر مطالب خود هستند ؛یعنی تصمیم می گیرند کدام کاتاگوری و یا چه لید نوشته ای انتخاب کنند و یا آن را در هر قسمتی که تشخیص می دهند ،قرار دهند(منتها برخی مواقع دوستان همکار یادشان می رود که تیتل مطلب را مشخص نمایند و در نتیجه مطلب بطور اتوماتیک در ستون سمت راست قرار می گیرد)

4_ اخبار صرف نظر از اینکه چه کسی آن را در سایت می گذارد بطور حتم پس از 24 ساعت به سمت راست انتقال می یابد یعنی تیتل آن بایستی" خبر" انتخاب شود در این صورت به آن دوست مطلب گذار اطلاع داده می شود که مطلب را در قسمت "خبر" باز گرداند.

5_ اصولا 50 در صد مطالب گذاشته شده بایستی پس از 24 ساعت به سمت راست سایت انتقال یابد. دلیل اینکار این است که وزن سایت نبایستی از حد متعادل یعنی از 130 byte بگذرد بگونه ای که با اینترنت کم سرعت قابل باز شدن باشد .

6_ کلیه مقالاتی که اختصاصا برای ایران گلوبال ارسال می شود بایستی در ستون وسط قرر گیرد و سپس به ارشیو دایمی نویسندگان سایت انتقال یابد(بطور مثال اکثراعضای مدیریت سایت، نوشته های خود را اختصاصا به ایران گلوبال می دهند)

7 _ به اعضای مدیریت سایت پیشنهاد می شود که مقالاتی که به دهها سایت همزمان داده می شود و یا مقالاتی که پس از گذشته زمان به ایران گلوبال فرستاده می شود در صورت انتخاب ، زیر کاتوگاری " خبر " قرار می گیرد.

بنابراین هرکسی مسئول مطلبی است که می گذارد؛ است . سیستم بگونه ای تنظیم شده است که کسی نمی تواند در مقالات دیگران دست برد یعنی مطلبی آقای حبیب تبریزیان گذاشته است را قویدل و یا من در آن دخالتی نمی کنیم

مقالات بطور اتومات به مدت 10 روزدر صفحه اصلی ایران گلوبال می ماند ، سپس به ارشیو انتقال می یابد ، همکاری در مدیریت سایت دواطبانه ودر نتیجه دوستانه است از طرف دیگر " توانستن با حق داشتن و حق نداشتن" يکی است

دوستان گرامی - لطفا پیشنهادات خود را برایمان در پای همین مقاله بنویسید

مينو

پرسش از آقای توکلی آقای توکلی باسلام. اگر ممکن باشد می خواستم بدانم که شما چه معياری برای نگاه داشتن چند روز و حتی چند هفته يک نوشته در قسمت وسط صفحه اول ، و حذف کامل يا انتقال يک نوشته ديگر از وسط يا تمام صفحه اول و گاه حتی از آرشيو پس از يک روز يا حتی کمتر داريد؟ اين معيار بی هيچگونه ترديدی ارزش يا اهميت نوشته ها نيست. اين را هر کسی که کمی به نوشته های مختلف در سايت شما توجه کند می تواند با يقين کامل بگويد. باز هم اگر ممکن است می خواستم بدانم غير از خود شما کدام يک از همکارانتان مسئول اين کار است. مثلاً آقای حبيب تبريزيان؟ اصلا شفاف بودن با خوانندگان کار خوبی است. حداقل در مورد معرفی مسئولان و نقش آن ها. با تشکر پيشاپيش به خاطر يک جواب روشن و دقيق و نه کلی.

آقای توکلی گرامی! به اين حساب آن پانزده نفر می توانند (توانستن با حق داشتن و حق نداشتن يکی نيست) هر يک از مطالب خودشان و دوستانشان و افراد معين يا معين شده ای را تا هر قدر که دوست دارند در هرجا که دوست دارند نگاه دارند و بعد هم به هرجا که می خواهند منتقل کنند، و با مطالب خاصی که يا به مذاقشان خوش نمی آيد و يا ... (در اين چد نقطه آخر، معنای خاصی وجود دارد که من توضيح آن را صلاح نمی دانم) هر کاری که دلشان می خواهد بکنند. يعنی همان چيزی که من که مدت زيادی است که ازمراجعه کنندگان سايت شما هستم بارها ديده ام، و اصلا هم آن را اتفاقی نمی دانم. اسم آوردن از آن فرد خاص هم تصادفی نبود و دليل کاملا برای من مشخص و محکمی داشت... در هر حال بگذريم. که گاهی، گذشتن بهتر است...

مهران

ضرورت الحاق آذربایجان آران به ایران هم میهنان آذری ساکن باکو , نخجوان , شیروان , گنجه , دربند , قره باغ و . . . پس از اتمام قرارداد تحمیلی 99 ساله گلستان و دوری این یک قرن گذشته اکنون زمان آن فرا رسیده است که باردیگر همچون گذشته در میهن خود یعنی ایران در کنار یکدیگر باشیم و مرزهای استعماری گذشته را برداریم . سرزمین کهن ما در انتظار پیوند دگرباره فرزندان هم کیش و هم فرهنگ خود است. وطن ما چشم به راه شماست . ) كشوري كه امروز با نام ايران شمالي ( اران /جمهوري آذربايجان ) شناخته مي‌شود، بخشي از اراضي قفقازي ايران است كه در پي دو دوره جنگ ميان روسيه و ايران و با تحميل قراردادهاي ننگين گلستان و تركمانچاي بر دولت قاجار از ايران جدا شد و به اشغال روسها درآمد

. اين قرارداد ننگين و تحميلي پس از 99 سال امروز باطل شده است و حركت ملي ايرانيان براي آزادسازي اين مناطق كه پايگاه ضد ايراني در منطقه شده آغاز گرديده است . امروزه باكو ( بادكوبه ايران ) مكاني امني براي انديشه هاي تجزيه طلبي و ضد ايراني شده است . از ديدگاه ثروتهاي ملي نيز مكاني براي تاراج نفت درياي مازندران و گاز اين منطقه توسط آمريكا نيز شده است . به همين روي سال 1385 نخستين جرقه هاي الحاق ايران شمالي به آذربايجان ايران خورده شد و در سال 1386 با تلاشها مردمي و دولتي بازپسگيري خاكهاي ايران و پيوند مردم ايران با برداران و خواهران خود در آن سوي مرز استعماري ارس گسترش چشمگيري پيدا كرد .اين نكته‌‌اي است كه همه آن را مي‌دانند و اين حقيقت را تاريخ‌شناسان جهان در كتابهاي مختلف ذكر كرده‌اند، و در اغلب كتابهاي تاريخي مربوط به دوره‌ي قاجار موضوع جنگ‌هاي روسيه ـ ايران و نحوه‌ي جدايي ايالت‌هايي مانند گنجه، باكو، ايروان، نخجوان، قره‌باغ و ... از ايران مورد بررسي قرار گرفته است. امروز هر ايراني در هر نقطه‌اي از جهان كه باشد، راجع به قراردادهاي سياه گلستان و تركمانچاي و اشغال اراضي قفقازي ايران توسط روسيه چيزهايي مي‌داند، يعني همگان مي‌دانند كه طي دو قرارداد ننگين، بخش‌هاي وسيعي از خاك كشورمان را از دست داده‌ايم. اين يك سوي قضيه است. دانستن اينكه ما بخش‌هاي وسيعي از خاك كشورمان را از دست داده‌ايم، يك حس عميق تأسف را موجب مي‌شود و نيز ناخودآگاه اين فكر را در ذهن ما پديد مي‌آورد كه: «چگونه مي‌توانيم اراضي اشغالي خود را بازپس گرفته و آزاد كنيم؟» اين موضوع بسيار مهمي

http://www.ariarman.com/Iran_Azerbaijan_02.htm

ناصر مستشار

آقای مهران ! همینکه مردم آذربایجان ایران زیر ظلم حکومت اسلامی قرار دارند کافی است. بگذارید تامردم لائیک و سکولار جمهوری آذربایجان مستقل به زیر قوانین حکومت ارتجاعی و بربر اسلامی نروند!یکبار چندی پیش دبیر کل سازمان ارتجاعی و انگلیسی فدائیان اسلام ـ عبد خدائی نیز مانند شما افاضه فرموده و شکر میل کرده بودند که باید آذربایجان شمالی دوباره به ایران ملحق شود که از ایشان همچنان تلاش می کند قلمرو خلافت اسلامی را گسترده تر نماید بعید نمی رسد که چنین نظری داده باشد اما شما چرا دارید به رژیم وحشی اسلامی خدمت می کنید تا حکومت اسلامی بر وسعتش اضافه گردد؟ اگر تقاضای شما در مورد الحاق آذربایجان در دوران شکوفائی ایران مطرح می شد شاید جای تامل بود ولی الان که همه می خواهند از ایران اسلامی فرار کنند ،باالعکس شما می خواهید برای شکنجه گران ایران اسلامی بیشتر قربانی فراهم سازید! بروید کمی اندیشه کنید و پیشنهاد های خود را در دوران مناسبش مطرح نمائیدو مبارزه علیه جمهوری اسلامی را منحرف نسازید!

یاحسن اوباما ادرکنی امام زمان ایران!

گمانه زنی ها در ایران پس از پیروزی اوباما

شبکه افراطی و ضد ایرانی «العربیه» در تازه‌ترین فاز از شبهه‌ سازی‌های خود ادعا کرد که مردم ایران پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را نشانه ظهور امام زمان (عج) می‌دانند!

به گزارش خبرنگار شهاب‌نیوز؛ انتشار یک مطلب کوتاه در گوشه‌ای از یک وب سایت اینترنتی کاملاً گمنام فارسی که مدعی حمایت از دولت است، با بهانه‌جویی شبکه وهابی العربیه مواجه شد. تا آن جا که این شبکه ادعا کرد ايرانيان پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را از علايم پيش از ظهور مهدى موعود تلقى كرده‌اند.

کامران

آقای فرهاد رهبر، دانشگاه پادگان نیست!

با سلام ودرود به استاد پراوازه و جسور دکتر ملکی عزیز که شجاعانه دستگاه ولایت فقیه را افشا می کند و تشکر از آقای حبیب تبر یزی برای انتخاب این مطلب. 30 سال است خوکان آخوند و پاسدار ایران را به زندان و دانشگاهها را جولانگاه آخوندهای جنایتکاری مثل زنجانی و امنیتی های شکنجه گر مثل فرهاد رهبر کرده اند. در زندان معجزه حکومت ولایت فقیه شکنجه و در خارج معجزه نظام دلارهای نفتی است که لابی هایش را پروار می دهد. لابی های که هم دنبال سلاح خریدن هستند وهم از صلح می گویند و دلال و رابط با آمریکا هستند و هم نظام بخواهد یک شبه ضد امریکا و اسرائیل می شوند. طرفداران این نظام در رادیوهای فارسی زبان خبر کشته شدن عبدالرضا رجبی در زندان ملا ها را هم اعلام نمی کنند.

خشایار رُخسانی

همکاری گروههای ضد جنگ آمریکا با رژیم ایران

باید که به هال (حال) و روز این میهن فروشان گریست که تنها هُنرشان پااندازی و خوش خدمتی در چهار گوشۀِ جهان برای دولت هایِ بیگانه و انیرانیان در راستایِ فراهم آوردن زمینه های تازش به ایران میباشد. بدون نگرورزی به پیآمدهای شوم و نگُونبخت آن که کشور ایران به شوند (علت) آلودگی با خیزآب های اتمی، برای سدها سال پیرامون ِزیستی و زیستبوم خود را از دست خواهد داد. تنها چیزی که برای این میهن فروشان مَهین (مهم) است، جایگُزینی خلیفۀِ اسلام خامنه ای با خلیفه رجوی میباشد. شرم بر آن فرهنگی که پس از 1430 سال ژَنوری (جنایت)و تبهکاری اسلام در این کشور، این چنین گروه دَغَلکار (خائن) و صیغه زاده ای را در خاستگاه یگانه آلترناتیو و "نیروهای آزادیبخش اسلامی" به مردمش پیشکش میکُند.

جواد

مراسم19 آبان سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی

حسين فاطمی کسی است که در امتحان سوم دبيرستان سه سال متوالی رد شد و نوبت سوم برای موفقيت در امتحان به چاقو کشی متوسل شد و چون نتيجه نداد زنی را تحريک کرد که به مدرسه آمده فرياد بر آورد! حسين فاطمی کسی است که بدون ديپلم و ليسانس عنوان دکترآ برای خود جعل کرد و هم اکنون با استفاده از مقام خود مرتبا به شورای عالی فشار می آورد که عنوان دکترآی مجعول او را تسجيل کنند. حسين فاطمی پس ازورود به کاخ سعد آباد، از رحيم خان هيراد رئيس دفتر مخصوص و سليمان بهبودی رئيس تشريفات دربار که در بازداشت بوده اند ميخواهد که کليد های گاو صندوق ها و قفسه هائی را که محتوی جواهرات و وجوه نقد، اسناد و اشياء گرانبها و نيز اسناد و دفاتر رمز و محرمانه بوده است به او تحويل دهند

ســـــيــن فـــــاطـــمی در سال 1296 هجری شمسی (1335/1336 قمری = 1917/1918) در نائين تولد يافت. تحصيلات ابتدائی را در همان نائين، در دبستان گلزار فرا گرفته و در سال 1309 شمسی، جهت ادامه تحصيل به اصفهان رفته . در کالج انگليسی که زير نظر کليسای اصفهان اداره می شده به تحصيل پرداخته است.

اما گفته شده است که او نيز مانند برادر بزرگترش، به بيماری کج دستی Kleptomania مبتلا بوده و قدرت خودداری از مبادرت به دزدی را نداشته است.

Kleptomania نام يک بيماری روانی می باشد وآن عبارت است از تمايلی بسيار شديد و غير قابل مقاومت و کنترل در بيمار به دزديدن پول يا اشياء در هر جا که امکانی برای وی پيدا شود، حتی در مواردی که بيمار کج دست کوچکترين نيازی به آن پول ها و اشياء دزدی نداشته باشد!

دزدی از مغازه ها Shoplifting توسط افرادی مرفه و بی نياز نمونه ای از اين بيماری می باشد.

حسين فاطمی از همان آغاز تحصيل در کالج به دزديدن اشياء و لوازم تحصيلی همکلاسان و شاگردان ديگر کلاس ها مبادرت کرده و پس از چند بار گذشت و چشم پوشی و بعد توبيخ و تنبيه بالاخره در سال 1311 شمسی در حالی که در سال دوم کالج (کلاس هفتم) به تحصيل اشتغال داشته از کالج اخراج گرديده است.

بهتر است که شرح بيشتر اين جريان را از قول ابوالقاسم پــاينــده بشنويم.

قبلا بدنيست توضيح داده شود که ابوالقاسم پاينده مدير مجله صبا فردی مذهبی و متدين بود. وی در زبان فارسی، عربی استاد بود و تاليف و ترجمه های متعددی از وی به جای مانده است که از جمله انها می توان ترجمه قرآن، زندگانی حضرت محمد، تاريخ سياسی اسلام، و گرد آوری و ترجمه نهج الفصاحه را نام برد. ضمنا اين شخص اصفهانی بوده و از زمانی که وی و حسين فاطمی به صورت کار آموز روزنامه نويسی به پادوگری در چاپخانه ها و انجام اموری از قبيل غلط گيری و نظارت در کار چاپ و توزيع روزنامه و نيز تمرين مقاله نويسی اشتغال داشته اند همديگر را به خوبی می شناخته اند و از وقايع مربوط به يک ديگر به خوبی آگاهی داشته اند. با اين ترتيب هر يک از آنان را می توان نسبت به ديگری به عنوان شاهدی عينی به حساب آورد.

نوشته ابوالقاسم پاينده که در روزنامه صبا مورخ چهارشنبه 13 تير ماه 1330 و نيز از کتاب زندگی سياسی سپهبد زاهدی نوشته جعفر مهدی نيا صفحات 119 تا 121 چاپ شده راباهم بررسی می کنيم:

«آقای حسين فاطمی مدير روزنامه باختر امروز؛

مدتی است در روز نامه خود پيوسته به هر مناسبت يادی از من می کنيد. در تمام اين مدت در مقابل تعرضات شما سکوت کرده ام. زيرا خوشبختانه مردم هوشيار و دقيق که سوابق زندگی اشخاص را ملاک قضاوت در باره انها قرار ميدهند هم من و هم شما را خوب می شناسند.

بعلاوه در قبال کسانی مثل شما جوابی بهتر از خاموشی نيست، معذالک می بينم سکوت من شما را جری کرده و تذکار نام من(بند کردن) مقالات شما شده است. بدين جهت به اقتضای ضرورت به اين توضيح مختصر، که اگر مايل باشيد دنباله مستمر خواهد داشت مبادرت می ورزم:

آقای عزيز! در شماره پيش باختر امروز، در باره من کلماتی به کار برده بوديد که محققا مردم شريف و معتبر و مودب آن را روی کاغذ نمی آورند و از جمله کلمه "هرجائی" بود که گوئی به واسطه اشتغالات زياد از معنی آن غافليد و گرنه در باره من بکار نمی برديد. زيرا:

هرجائی کسی را گويند که بدون توجه به اخلاق فاضله مبادی آداب و رسوم رادرهم پيچد.

... کسی را گويند که در کلاس مدرسه مکرر لوازم تحرير و کتاب همشاگردان خود را سرقت کرده عاقبت به جرم اين عمل از دبيرستان اخراج شده باشد و اداره فرهنگ به وسيله بخشنامه ای که گويا هنوز سوابق آن در بايگانی اصفهان موجود است اين قضيه را به همه مدارس خبر داده و تاکيد کرده باشند که اين شاگر را به هيچ يک از مدارس راه ندهند.

... به کسی گويند که در کليسای کوچک اصفهان در آن روز برفی زمستان به دست اسقف تامسن آب مقدس به پيشانی ماليده باشد و صليب را بوسيده و کلمه عيسی مسيح پسر خدا را مکرر به زبان آورده باشد.

... کسی است که همان سال به عنوان نماينده جوانان مسيحی به تهران آمده و در همين جا در کالج تهران، در آن سالن بزرگ که محل کنگره بود، شبانگاه جيب دو نفر از نوچه مسيحيان را خالی کرد و همينکه قضيه آشکار شد، جردن بد بخت برای اينکه سرپوشی به اين کار شما بگذارد، پول آنها را از صندوق مدرسه پرداخت کرد و با لهجه خاص نيمه انگليسی و نيمه فارسی خود گفت؛ "آقا حسين خان! مسيحی واقعی دزدی نمی کند!"

... کسی است که سوابق مسيحی گری او در دفتر کليسای اصفهان هنوز موجود است و کارت او در دفتر کليسا را به شماره 185 ثبت کرده اند و با همه کوششی که برای از بين بردن اين سند انجام داد و يکی از افسران شهربانی را به اصفهان فرستاد هنوز دراين باره توفيق حاصل نکرده است.

... کسی است که بعد از مسيحی شدن، (در همان اصفهان) بهائی شده و عصر های دو شنبه در آن باغ مصــفا، نزديک پل جرجاب در جلسه درس تبليغ سيد عباس فاضل يزدی چـــهار زانـــو می نشست و با تسبيح درشت دانه ســــفيد مرتبا الله ابها می گفت و وقتی گفتگودر کشتن "باب" می شد گريه ميکرد و در آين راه آنقدر حرارت به خرج داد که نگهبانی محفل بهائی را به عهده او گذاشتند و دو هفته بعد، يک جـُفـت قاليچه و دو گلدان نقره و مقداری ظروف ديگر از محفل ربود و به تهران آمد و قاليچه ها را به حاجی خان امانت فروش در لاله زار، پهلوی کوچه حاجی باقر صراف فروخت و چند روز بعد قضيه کشف شد و او را به شهربانی بردند و چند روز بعد به وساطت و دخالت يکی از مديران جرائد خلاص شد.

هرجائی کسی است که در امتحان سوم دبيرستان سه سال متوالی رد شد و نوبت سوم برای موفقيت در امتحان به چاقو کشی متوسل شد و چون نتيجه نداد زنی را تحريک کرد که به مدرسه آمده فرياد بر آورد!

.... کسی است که بدون ديپلم و ليسانس عنوان دکترآ برای خود جعل کرد و هم اکنون با استفاده از مقام خود مرتبا به شورای عالی فشار می آورد که عنوان دکترآی مجعول او را تسجيل کنند.

.... کسی است که به خرج شرکت نفت به اروپا رفت!

آقای عزيز اين شمه ای از صفات تو بود.

چند سال پيش در روزنامه باختر که شما علمدار آن بوديد مرا عامل شوروی قلمداد کرديد؛ در آن روز ها که من با حکومت صد رالاشراف مبارزه می کردم، شما در صف طرفداران دولت بوديد.

 هنوز مقالات شما که ضمن آن همين آقای دکتر مصدق را خائن به وطن و عامل استقرار نفوذ شوروی نام داده بوديد موجود است. »

داستان دادستانی ارتش و محاکمه مصدق

دادستان ارتش (سرتيپ آزموده) در جريان محاکمه مصدق در تاريخ يکشنبه اول آذر 1332 چند جمله ای به شرح زير راجع به سوابق حسين فاطمی بيان کرده است:

« همه به ياد داريم، سخنگوی دولت و عقل موثر کابينه دولت مصدق حسين فاطمی ملقب به دکتر فاطمی معلوم الحال بود، حتی افراد ساده لوحی که با افسون متهم فريفته شده بودند گاهی کسانی به او (مصدق) ياد آور می شدند که؛ دکتر حسين فاطمی چنين و چنان است. پرونده سياهی دارد، روزی مسيحی بوده، گاهی به اقليت مذهبی متوسل شده، صد ها پرونده کيفری دارد، متناسب باحيثيت دولت نيست..» ولی مصدق با تمام آگاهی از سوابق حسين فاطمی در اين مورد کاره نکرده و حتی او را که مدتی معاون پارلمانی بود را به سمت وزير خارجه منصوب می نمايد. مصدق همين آگاهی را در مورد احمد متين دفتری دامادش داشت و باز هم کاری انجام نداد. آيا اين تن در دادن به اين نمونه از انتصاب ها چه دليلی بجز همکاری می توانست داشته باشد.

در آن زمان همه کسانی که فاطمی را از پيش می شناخته اند متوجه شده اند که دادستان ارتش به داستانهای مربوط به مسيحی شدن، بهائی شدن و پرونده های متعدد دزديهای او اشاره می کرده است.

بطوريکه در جای ديگر در کتاب شرح زندگانی محمد مصدق نوشته مهدی شمشيری آمده است در اولين ساعات روز 25 امرداد 1332 که ظاهرا برنامه محمد رضا شاه برای برکناری محمد مصدق شکست خورده بود و او به همراه ملکه ثريا با هواپيما به بغداد پرواز کرده بود، حسين فاطمی که هنوز خودش را وزير خارجه می پنداشت بدون اينکه اختياری قانونی و يا دستوری از سوی دولت يا نخست وزير يا هر مقام ديگری داشته باشد بوی جواهرات و ثروت بی حساب و کتاب را از کاخ های سلطنتی اشتشمام کرده و خود سرانه درحاليکه حتی اگر قانونا وزير خارجه هم می بود اين حرکت به او مربوط نبود و مسئوليت چنين کاری با وزارت کشور ويا مقامات فرمانداری نظامی می توانست باشد به کاخ سعد آباد رفت.

خوشبختانه پيش از وی فرمانداری نظامی تهران، با اعزام تعداد کافی سرباز ترتيب محاصره و محافظت کاخ های سلطنتی را داده بود.

سربازان ياد شده وظيفه داشتند که تا اطلاع ثانوی از ورود افراد به آن کاخ ها و يا خروج از آنها جلوگيری بعمل آورند.

حسين فاطمی پس ازورود به کاخ سعد آباد، از رحيم خان هيراد رئيس دفتر مخصوص و سليمان بهبودی رئيس تشريفات دربار که در بازداشت بوده اند ميخواهد که کليد های گاو صندوق ها و قفسه هائی را که محتوی جواهرات و وجوه نقد، اسناد و اشياء گرانبها و نيز اسناد و دفاتر رمز و محرمانه بوده است به او تحويل دهند و چون آنان با وجود اصرار و تهديد فراوان حاضر به اينکار نشدند و نيز ماموران با وجود جستجوی بدنی آنان و بازرسی دفتر محل کارشان اثری از کليد ها نيافتند لذا حسين فاطمی دستور شکستن در ها و بريدن و باز کردن قفل ها را صادر نمود.

باز هم خوشبختانه در فاصله ای که اقدامات مزبور صورت می گرفت ماموران فرمانداری نظامی جريان امر را به روسای خود گزارش داده و آنان نيز مراتب را به آگاهی مصدق رسانده و کسب تکليف کرده بودند و مصدق نير فورا تلفنی به حسين فاطمی دستور داده بود که از شکستن در ها و قفسه ها خودداری کند و بدون کوچکترين دخالتی در اموال و اسناد موجود در کاخ سعد اباد تنها به لاک و مهر کردن اتاق ها اکتفا نمايد.

حال اين سئوال پيش می آيد که شاه به هر علت اعم از مسافرت فرار يا برکناری که از کشور خارج شده بود در هر حال وزير خارجه که وظيفه اش مربوط به امور و روابط دولت با ساير کشور ها میباشد به چه دليل و با چه حق و اختياری وظائف بسيار ضروری مربوط به خود را رها کرده و به کاخ سعد آباد رفت و دستور شکستن درها و بريدن قفل ها را صادر کرد؟

آيا جز تصميم به دزدی وغارت جواهرات ملکه ثريا و ساير اشياء گرانبها و کم حجم دربار دليل ديگری برای آن می توان اقامه نمود؟ آيا انگيزه اصلی اين تصميم همان بيماری Kleptomania نبوده است.

نصر الله شيفته شرح می دهد که قرار بر اين شده بود چاپخانه مدرنی تاسيس کنيم، چون سرمايه کافی نداشتيم چاپخانه ديگری را خريداری کرديم و نقشه اين بود که با همکاری چند مامور سياسی، و حسين فاطمی نشريه ای در حد، لوموند فرانسه انتشار دهيم. چون از مراکز معينی به حسين فاطمی اطلاع داده بودند که به زودی در ايران واقعه ای رخ خواهد داد و تشکيلات را آماده کرده بوديم تا به محض وقوع حادثه شروع به نوشتن بکنيم. قرار بود که روزنامه باختر روزنامه رسمی دولت بشود.

اين واقعه چيزی نبود بجز واقعه سوء قصد به جان محمد رضا شاه که خوشبختانه جان سالم به در برده بود ونقشه اين افراد نقش بر آب شده بود. حتی جلد اين مجله رنگی را که قادر نبودند در ايران تهيه نمايند به "هندوستان" که در آن زمان کاملا تحت نفوذ انگليس بود سفارش داده بودند.

نصرالله شيفته اضافه می کند؛ "ماجرای 15 بهمن 1327 يعنی سوء قصد انجام شد و موفقيت آميز نبود و سر انجام از انتشار نشريه علمی و سياسی منصرف شديم و مجبور شديم به روزنامه باختر امروز، برگرديـــم." دليل برگـــــشت اين می تواند باشد که می خواستند بهر حال روزنامه ای در اختيار باشد و درضمن رد گم کنند که مورد سوء ظن قرار نگيرند! اولين شماره باختر امروز، در سال 1328 منتشر شد.

بعد از منحل شدن بانک شاهی و تبديل آن به بانک ايران و خاور ميانه چک ها و همچنين در اسناد خانه سدان اسناد جاسوسی حسين فاطمی بدست آمد. شرح اين ماجرا و چک های بدست آمده در اسناد بانک در تاريخچه جبهه ملی بروشنی آمده است.

درزمان نخست وزيری رزم آرا، که بهرام شاهرخ به رياست اداره تبليغات و انتشارات منصوب گرديد روزنامه های وابسته به جبهه ملی مرتبا به رزم آرا حمله می کردند و به جهت اينکه او يک نفر جاسوس انگليس را به رياست تبليغات منصوب کرده است او را نوکر انگليس می دانستند. در روزنامه باختر امروز، نيز مرتبا و به همين ترتيب به رزم آرا حمله می شد، در حاليکه در همان زمان بهرام شاهرخ عضو هئيت تحريريه باختر امروز، بود وخودش در نوشتن اين مطالب شرکت داشته است.

در جريان وقايع مرداد 1332 چهار نفر از اعضای جبهه ملی مامور بودند با سرتيپ زاهدی ملاقات کنند يک شب در حصارک تاخير افتاد و چون فقط يکنفر از اين چهار تن اتومبيل داشت مامور شد برای اينکه به مسئله حکومت نظامی برخوردنکنند ديگران را به مقصد برساند. دکترمظفر بقائی کرمانی، رهبر حزب زحمتکشان ملت ايران در بعد از ظهر روز يکشنبه دوم ديماه 1358 (3 صفر 1400 = 23 دسامبر 1979) سخنرانی چهار ساعته ای بعنوان وصيت نامه سياسی خود در محل حزب ايراد کرده و طی آن کناره گيری هميشگی خود را از فعاليت های سياسی اعلام نمود ودر قسمتی از اين سخنان در ارتباط با حسين فاطمی و بهرام شاهرخ مطالبی گفته که توسط آقای مهدی شمشيری از روی نوار پياده شده:

«...بدوا چند تا خاطره براتان نقل می کنم که ببنيد هميشه همه چيز را نميشه گفت:

در زمان حکومت رزم آرا، از طرف جبهه ملی، چهار نفر مامور شده بوديم که با سپهبد زاهدی تماس داشته باشيم. اين چهار نفر عبارت بودند از مرحوم حائری زاده، آقای مکی، دکتر فاطمی و من (دکتر بقائی).

اين جلسات اول در شهر بود، خانه يکی از بستگان زاهدی، بعدا در همين دهی که حصارک گفته می شود. آنجا می رفتيم و البته زمان رزم آرا را بعضی از شما که سنتان بيشتر است بياد داريد. فشار زياد بود. پی گيری هم زياد بود. يک شب ما اتقاقا صحبتمان طولانی شد و نزديک حکومت نظامی بود. تنها کسيکه در بين ما اتومبيل داشت آقای مکی بود که ما را سر می رساند.

آنشب ديديم که حکومت نظامی ساعتش خيلی نزديک است و اگر آقای مکی بخواهد همه ما را برساند با توجه به اينکه گاراژ هم از خانه اش دور بود و مقداری هم می بايست پياده برود ووضع هم امن نبود. قرار شد که من منزل دکتر فاطمی بخوابم. منزل دکتر فاطمی سر پيچ شميران بود. منزل مرحوم حائری زاده هم چهار راه سيد علی بود. منزل من پائين سه راه امين حضور بود. اگر می خواست که مرا برساند حتما برخورد می کرد به ساعت حکومت نظامی که قرار شد من آنجا بخوابم.

رفتيم آنجا و او تختش را به من تعارف کرد و من اصولا نه از تخت فنری خوشم مياد و نه اينکه توی رختخواب کسی بخوابم. قبول نکردم. يک جائی برای من انداختند. تخت دکتر فاطمی يک همچو جائی بود[دکتر بقائی در سالن محل سخنرانی گوشه ای را به حضار نشان ميداده است] و آنجا جای آن تابلو و آن بخاری دو تا مبل لباس بوده. اينطرف يک رختخواب انداختند بين آن کمد لباس و ديوار و اين ديوار که من آنجا خوابيدم.

دکتر فاطمی هم عادتش اين بود که صبح که از خواب بيدار می شد، همه اين را می دانستند، پيش از آنکه از تخت بياد پائين می نشست توی تختخواب سرمقاله روزش را می نوشت. تا وقتی هم سرمقاله اش را تمام نکرده بود کسی را نمی پذيرفت. اين رويه اش بود که همه می دانستند.

منهم معمولا صبح ها زود بيدار می شوم مخصوصا که در خانه خودم نباشم. صبح هوا تاريک و روشن بود. من بيدار شده بودم ولی برای اينکه مزاحم کسی نشوم، همينطور دراز کشيده بودم. صدای تلک کی شنيدم. در باز شد و يکنفر آمد. رفت دم تخت دکتر فاطمی و دکتر فاطمی را تکانش داد، و او تا بيدار شد- من حالا نگاه می کردم- دکتر فاطمی فوری اينطوری کرد (!خوانندگان گرامی مسلما توجه دارند که دکتر بقائی در اينجا حرکتی را که در آنروز صبح توسط فاطمی انجام شده بود، تقليد کرد!) و به اش اشاره کرد که برو.

او وقتيکه برگشت برود، من ديدم که آقای بهرام شاهرخ است.

بهرام شاهرخ جاسوس مسلم انگليسی ها [!!] آنهم در چه موقعی!!؟ در موقعيکه در روزنامه شاهد و روزنامه باختر امروز، ما ديگر برای اين هيچ چيز نگذاشته بوديم. روزی نبود که توی اين دو روزنامه به بهرام شاهرخ حمله نشه. آنوقت همين آقای بهرام شاهرخ با اينصورت خودمانــــیــه با دکتر فاطمی که مياد توی اتاق خوابش. جائيکه کسی را نمی پذيرفت [!!] [1]

خوب اين ديگه قضيه برای من واضح شد که آقای دکتر فاطمی چه کاره است [!!]

حالا اگر اين موضوع را من فاش می کردم غير از متلاشی شدن جبهه ملی، هيچ فايده ای داشت؟؟ اين بود که به هيچ کس هيج نگفتم. گفتم خوب ممکن است ديگران هم جاسوس باشند. ديگرانم چيز [!!] باشند.

ما بايد دقتمان بيشتر باشد. مراقبتمان بيشتر باشد که نگذاريم اينکار را بکنند...» [2]

جالب اينجا بود که حسين فاطمی در روزنامه خود به بهرام شاهرخ فحش میداد و بر عليه او مقاله های مستهجن و مشمئز کننده می نوشت. بعدا معلوم شد که همه اينها به تبانی انجام می شده و به اين ترتيب می خواستند سرپوشی به مسئله جاسوس بودن بهرام شاهرخ بگذارند.

نصرالله شيفته اعتراف کرده است که بهرام شاهرخ و حسين فاطمی همزمان به ايران آمدند و هر دو کار هائی را که يک روزنامه نگار وابسته انجام می دهد دنبال نموده اند. بعدا مظفر بقائی گفته است متوجه شديم که بهرام شاهرخ يک جاسوس بوده و سرسپرده، بعدا که خانه سدان کشف شد اسناد خانه سدان به کمک اين اعتراف ها و ادعا ها آمد و وابستگی حسين فاطمی و بهرام شاهرخ کاملا روشن شد.

ح-ک

شنبه 18 – دسامبر 2004

برگرفته از مصاحبه راديوئی آقای مهدی شمشيری با راديو روز در روز پنجشنبه شانزده دسامبر

اين بحث برای يک يا دو هفته ديگر ادامه خواهد داشت در اين فاصله توجه شما را به عکسی که در مورد آن بعدا گفتگو خواهد شد در تار نمای هزارو چهارصد سال گذاشته شده جلب می کنم.

 1- در تمام مسائل امنيتی و جاسوسی بخصوص روشی که انگليس بکار می گيرد، هميشه مامور خودشان را بد نام و خراب می کنند و هياهو راه می اندازند تا آنچه پشت پرده می گذرد کاملا مخفی بماند.

2- آقای مظفر بقائی يا از ترس و يا از روی بی خردی، يا بدلايل ديگر که ممکن است از طرف دکتر فاطمی و بهرام شاهرخ تهديد هم شده باشد، يا احتمالا کشيدن پای او به قضايای پشت پرده از گفتن مطلبی که به ضرر ميليون ها ايرانی تمام شده است خودداری نموده است، و همانطور که می بينيم خواسته است "جبهه ملی" حفظ کند!!! جبه ای که امروز ما می دانيم در جهت فکری همين بهرام شاهرخ ها، و حسين فاطمی ها قدم بر ميداشت و مصدق هم آن را حمايت و هدايت می کرد. او يک عده خائن و جاسوس را به "مردم ايران" و "ايران" ترجيح داده است. اگر همان موقع بصورت مناسبی که با درايت می توانست باشد مسئله را فاش کرده بود و يا آنرا با مقامات دولتی و امنيتی مطرح ساخته بود که برای آن راهی پيدا کنند، امروز شايد خمينی و دارو دسته اسلامی او کشور ما به تصاحب خود در نياورده بودند. وظيفه هر ميهن دوستی است که هر نوع حرکتی را که به امنيت ملی صدمه وارد می سازد را اول با مقامات امنيتی و سپس با افرادی که کاملا قابل اعتماد هستند در ميان بگذارد. اين حرکت را ميهن پرستی می گويند نه چيز ديگری.

مازیار

مراسم19 آبان سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی

Javat می خواهم فقط به تو بگو یم که: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست!! حالا کم مونده که عنصر سخیفی مثل تو با این انشاء لمپنانه و بیمار گونه بخواهی به حریم رادمردی مثل دکتر فاطمی که دوست و دشمن در راستی و صداقتش تردیدی ندارند, اینگونه ترکتازی کنی.تو و امثال بیماران روحی و سبکسران سیاسی همان بهتر که پایتان را از گلیمتان بیرون نگذارید! دکتر فاطمی دارای گذشته بسیار پاک و زندگی پر از افتخار و مملو از عشق به ایران و مردمش بود و سر انجام هم در راه آزادی و استقلال میهن محبوبش و در راستای مبارزه با استبداد و استعمار جانش را بر سر این پیمان گذاشت. لعنت ابدی بر مزدوران و خود فروشان!و قلمهای مسمومی که جز به خدمت در راه تحکیم استبداد و استعمار به حرکت نمی افتد.!در باره این بزرگوار می خواهم فقط بکویم: تا مگر مادر گیتی پسری چو او بزاید!! و در باره تو و امثال تو می خواهم بگویم: مه فشاند نور و سگ عو عو کند!!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید