انتشار تصاویری از ساخت مقبره برای یک «شهید گمنام» در محوطه عمارت تاریخی فخرالدوله با واکنشها و انتقادها در شبکههای اجتماعی همراه شده است.
عمارت فخرالدوله در محله فخرآباد تهران در سال ۱۳۸۳ به ثبت ملی رسید و در اواخر دوره شهرداری محمدباقر قالیباف در اختیار «خانه مداحان اهل بیت» قرار گرفت.
سال گذشته پیکر یکی از کشتهشدگان جنگ ایران و عراق در خانه مداحان اهلبیت به خاک سپرده شد و امسال خانه مداحان تصمیم گرفت یک مقبره برای این «شهید گمنام» در محوطه تاریخی فخرالدوله بسازد.
تصاویر آجرچینی در این عمارت با واکنش منفی شمار زیادی از کاربران شبکههای اجتماعی همراه شد.
مدیرعامل خانه مداحان که به تازگی به این سمت انتخاب شده به روزنامه همشهری گفته است «در جریان جزئیات ساخت این سازه نیستم، اما از همان نخستین روز حضورم، بنا را بر حذف این سازه گذاشتم.»
مصطفی خرسندی گفته است از کارشناسان میراث فرهنگی «دعوت کرده تا دست به بررسی موضوع بزنند. این کارشناسان مشخص خواهند کرد که این سازه میتواند ایجاد شود یا خیر. اگر کارشناسان حکم به تخریب سازه بدهند، بدون شک این سازه تخریب خواهد شد.»
اما فخرالدوله کیست و ماجرای عمارت او چیست؟
دختر مظفرالدین شاه و سرورالسلطنه
در بخش مقدماتی وصیتنامه شاهدخت فخرالدوله چنین میخوانیم: «این جانب اشرفالملوک امینی مجدی (فخرالدوله) دارنده شناسنامه بشماره یکهزاروششصد و سی و سه صادره از بخش دو طهران فرزند مرحوم اعلیحضرت مظفرالدین شاه قاجار طاب ثراه بطور مختصر به تنظیم این وصیت خود مبادرت نموده و...»
فخرالدوله، نهمین دختر مظفرالدین شاه در دهم مهر ۱۲۶۲ در تبریز دیده به جهان گشود و در شش سالگی به مکتبخانه دارالسلطنه آن شهر سپرده شد تا دستور زبان عربی و فارسی، خواندن قرآن و حساب و سیاق بیاموزد؛ سیاق روش قدیمی ثبت و ضبط ارقام بود که تا پایان دوره قاجار، امور محاسبات دیوانی و شخصی به آن روش نوشته میشد.
مادرش، سرورالسلطنه ملقب به حضرت علیا، دومین همسر عقدی پادشاه بود و دختر فیروز میرزا نصرتالدوله ملقب به فرمانفرما، نوه فتحعلی شاه قاجار. سرورالسلطنه در سال ۱۲۶۰ شمسی بعد از جدایی مظفرالدین میرزای ولیعهد از همسر اولش تاجالملوک، دختر امیرکبیر با او ازدواج کرد و فرزندانشان، ناصرالدین میرزا، اشرفالملوک فخرالدوله، شکوه السلطنه، و شکوه الدوله نام داشتند.
نامزدی با مصدقالسلطنه
حضرت علیا، مادر فخرالدوله دو خواهر و یک برادر به نامهای ملک تاج خانم ملقب به نجم السلطنه، ماه سما خانم ملقب به عصمت السلطنه و عبدالحسین میرزا داشت که همگی اسم فامیل فرمانفرما را داشتند.
ملکتاج خانم، مادر محمد مصدق بود و خاله بزرگتر فخرالدوله که در بدو تولد او خواهرزاده خود را به رسم قدیم برای پسرش نشان کرده بود. نامهای نیز به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما نوشت و ابراز علاقه کرد تا واسطه این امر خیر شود و اجازه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) را برای عقد دخترش با مصدقالسلطنه، پسر ملکتاج خانم بگیرد.
نجمالسلطنه پیشتر موافقت شفاهی خواهر و شوهرخواهر ولیعهدش را گرفته بود اما دیری نگذشت که کارها بر وقف مراد او پیش نرفت. ناصرالدین شاه کشته شد و مظفرالدین میرزا بر تخت سلطنت نشست، همین شد که فخرالدوله نیز در خرداد ۱۲۷۵ شمسی به همراه خانواده سلطنتی به تهران رفت.
نامزدی با محمد مصدق، پسر خالهاش به هم خورد و در اول بهمن ۱۲۷۶ شمسی، ۱۴ ساله بود که با محسن، پسرعلیخان امینالدوله، صدراعظم مظفرالدین شاه در گالری باغ ارگ تهران ازدواج کرد. این خبر به نجمالسلطنه رسید و برای همیشه از حضرت علیا، خواهرش رنجید.
عروس جسور علیخان امینالدوله صدراعظم ایران
مظفرالدین شاه برای سر و سامان دادن به شرایط نامناسب سیاسی و مالی کشور، میرزا علی خان امینالدوله را در زمستان ۱۲۷۵ شمسی از تبریز به تهران فراخواند. ابتدا او را رییسالوزرا، و پس از مدتی وزیر اعظم و سرانجام صدراعظم کرد.
علی خان امینالدوله در دو سال صدراعظمی دریافت که از رهگذر وصلت با خاندان شاه میتواند به وضع مادی و موقعیت سیاسی خود استحکام بیشتری دهد. معروف است که در سفر ناصرالدینشاه به بریتانیای کبیر، او با مشاهده پارکهای انگلستان، رویای احداث پارک مشابهی را در سرپروراند و این آروزی خود را در ملک بزرگی که در محدوده دروازه شمیران داشت، به واقعیت بدل کرد و به این ترتیب اولین پارک تهران شکل گرفت.
فخرالدوله پانزده ساله که در یکی از منازل پارک امینالدوله ساکن شده بود، بیش از هر کسی مورد اعتماد امینالدوله بود تا جایی که صدراعظم، مالکیت لشت نشا یکی از شهرهای استان گیلان و همه داراییهایش را به او سپرد. در این ایام میرزا محسن امینالدوله پس از تصویب قانون شناسنامه، نامخانوادگی «مجدی امینی» را برای خود و فرزندانش انتخاب کرد.
کم کم شایعه پراکنیها و دسیسه چینیهای درباریان علیه امینالدوله و پسرش در نهایت او را وادار به استعفا از صدارت کرد و تغییرات بعد از آن موجب ترس میرزا علی از جانش شد از این رو بعد از استعفا، راهی حج شد و بعد از مراجعت به ایران همراه پسرش، محسن به کشتزارهای لشت نشا در نزدیکی رشت رفت.
علی امینی، پسر فخرالدوله و از نخستوزیران محمدرضا شاه در کتاب خاطراتش به نقل از مادر خود مینویسد: «روز بعد از حرکت پدرشوهر و شوهرم از اندرون شاه، به من خبر دادند که احتمال میرود که شوهر و پدرشوهر شما را از قزوین به اردبیل ببرند و جانشان در معرض خطر باشد. با شنیدن این اخبار، بلافاصله به قزوین حرکت کردم و شبانه وارد آنجا شدم.»
فخرالدوله در ادامه این احوالات به پسرش میگوید: «پدرشوهر و شوهرم، از این ورود ناگهانی من تعجب کردند ولی ابراز مطالبی که شنیده بودم نکردم. فقط گفتم که من مصمم هستم تا رشت با شما بیایم و بعد مراجعت خواهم کرد. فردای آن روز، قاصدی از تهران رسید که به امر شاه باید فخرالدوله به تهران مراجعت کند.»
فخرالدوله: «من زیر بار نرفتم و به همین جهت اقامت ما چند روز در قزوین طول کشید و قاصدهای متعددی آمدند و مایوسانه برمیگشتند. کار به جای رسید که معتمدالحرمِ خواجه باشی به قزوین فرستاده شد و مادرم را تهدید کرده بود که شاه فرمودهاند، اگر اطاعت نکنید و مراجعت نفرمایید، مأمورم به زور شما را برگردانم. مادرم به این تهدید تن در نداد و حتی خواجه باشی را تهدید کرده بود که با کتک و پس گردنی بیرونت میکنم.»
به نوشته علی امینی در این کتاب، بالاخره دربار تسلیم شد و مادرش به اتفاق تبعیدشدگان به رشت رفت و در املاک خودش در لشت نشا ساکن شد. علی خان امینالدوله نیز همانجا در ۱۸ خرداد ۱۲۸۳ شمسی درگذشت.
چه شد که اداره امور شوهرش را برعهده گرفت؟
پس از درگذشت مظفرالدین شاه و به حکومت رسیدن محمدعلی شاه، فخرالدوله و همسرش، لشت نشا را به یکی از مشروطهخواهان گیلان به نام میرزا کریم خان رشتی به مدت ده سال اجاره دادند اما با به سلطنت رسیدن احمد شاه و افزایش نفوذ روسیه در ایران، این قرارداد را فسخ کرده و به یکی از اتباع روسیه اجاره دادند.
دو دلیل عمده موجب شد که محسنخان امینالدوله به تدریج از فعالیتهای سیاسی و اقتصادی کنارهگیری کند و وکالت اموال و داراییهایش را به همسرش، فخرالدوله واگذار کند.
اولی در ماجرای به توب بستن مجلس در دوره سلطنت محمدعلی شاه به دست قزاقهای روس بود که میرزا محسن محل اختفای چند تن از مجاهدان مشروطهخواه را در پارک امینالدوله لو داد و موجب دستگیری و کشته شدن آنها شد.
از دیگر اتفاقات زندگی این زوج گروگانگیری محسن امینالدوله و چند نفر دیگر به دست اعضای نهضت جنگل است که با «فراست» فخرالدوله مساله حل میشود.
علی امینی در همان کتاب خاطراتش این وقایع را چنین بیان میکند: «بالاخره این پیشامدها موجب شد که پدرم خود را در میدان مبارزات ناتوان دید و اداره امور زندگی را به مادرم سپرد و خود در گوشه انزوا و عزلت، بقیه عمر را سپری کرد.»
فخرالدوله و مصالحه با رضا شاه
گفته میشود که بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و بر تخت سلطنت نشستن رضا شاه، فخرالدوله از بیم آزار و اذیت اطرافیان در حرم حضرت معصومه قم متحصن شد. همزمان احضاریه املاک لشت نشا به دستش رسید. فخرالدوله نیز با وجود مخالفت همسرش، برای اعاده دادرسی به تهران رفت و در ملاقات با رضا شاه، نظر مساعد او را برای حفظ املاک خود جلب کرد.
نقل است که رضا شاه پس از این دیدار است که میگوید: «قاجاریه یک مرد و نیم داشت، مردش فخرالدوله و نیم مردش آغا محمدخان بود.»
بعد از آن است که فخرالدوله نقش واسط بین سلسله قاجاریه و سلسله پهلوی را برعهده گرفت. او که عمه احمدشاه بود در آن ایام ناجی خاندان قاجار شد تا از هر آسیب محتمل از ناحیه رضا شاه در امان بمانند.
علی امینی در کتاب خاطراتش در این باره نقل میکند: «اوایل سلطنت رضا شاه، روزی از دربار خبر دادند که شاه میخواهد به دیدن مادرم بیاید.»
در این دیدار رضا شاه خطاب به این شاهزاده قاجار میگوید:« «فخرالدوله شنیدهام که شاهزادههای قاجار هنوز در گوشه و کنار ضد من تحریک میکنند آنها خیال میکنند من تاج را از سر احمد شاه برداشتهام. آمدهام به شما بگویم که این شاهزادهها را جمع کنید و به آنها بگویید دست از این کارها بردارند وگرنه آنها را معدوم خواهم کرد.»
بعد از رفتن رضا شاه، فخرالدوله، شاهزادههای قاجار را در خانه خود جمع کرد و به آنها گفت: «کاری است گذشته و رضا شاه بر تخت نشسته و مقاومت در مقابل او بیفایده است به علاوه این شخصی که من میشناسم، ملایمت و گذشت سرش نمیشود و اگر تمکین نکنیم، دودمان ما را به باد خواهد داد پس بهتر است دست از پا خطا نکنیم و کنار بنشینیم.»
زندگی فخرالدوله در دوران رضا شاه در کار و کوشش گذشت. او پسرانش را برای تحصیل به اروپا فرستاد و تنها دخترش معصومه را نزد خود نگه داشت. در اداره املاک و مستغلاتش میکوشید و اطلاعات تجربی بسیار در امور کشاورزی داشت.
پس از کنار رفتن رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ شمسی فخرالدوله به امور خیریه روی آورد. در سال ۱۳۲۶ مسجد امینالدوله را در خیابان فخرآباد ساخت که بعدها به مسجد فخرالدوله مشهور شد. پرورشگاهی به نام «بنگاه بانوان برای نگهداری یتیمان» ساخت که آن را با همکاری دخترش اداره میکرد. پنج سال پس از درگذشت همسرش امینالدوله، فخرالدوله در دوشنبه ۲۵ دی ماه ۱۳۳۴ بر اثر سکته قلبی درگذشت و طبق وصیتش در گورستان ابن بابویه دفن شد.
او در وصیتنامه خود نوشت: «از فرزندان خود انجام این چند جمله را خواهشمندم که برای آسایش روح من بدان عمل و رفتار نمایند (۱) خداشناسی و پیروی از مذهب اسلام (۲) وطنخواهی و خیانت ننمودن بوطن (۳) اتحاد و اتفاق بین خودشان...»
ماجرای عمارت فخرالدوله چیست؟
محل کنونی «خانه مداحان اهل بیت»، جزو اراضی پارک امینالدوله است، که به میرزا علیخان امینالدوله، صدراعظم مظفرالدین شاه قاجار تعلق داشت و اداره آن برعهده فخرالدوله بود.
این خانه پس از تقسیم اراضی پارک امینالدوله ساخته شد و در اواخر عصر قاجار به میرزا احمدخان منشورالملک از مدیران وزارت امورخارجه فروخته شد. پس از انقلاب، این بنا در سال ۱۳۸۳ در فهرست آثار ملی به ثبت رسید و در سال ۱۳۸۷ مالکیتش به شهرداری تهران منتقل شد که پس از مرمت توسط سازمان زیباسازی، در سال ۱۳۸۸ این بنا به خانه مداحان اختصاص یافت.
گفته شده که شاهزاده فخرالدوله در این خانه سکونت نداشت و عمارتش در نزدیکی آن و در دبیرستان روشنگر شاهد کنونی قرار دارد که به نام کوشک فخرالدوله شناخته میشود و بنابه وصیتش وقف آموزش و علم قرار گرفته است.
طی سالهای اخیر مراسم خاکسپاری «شهدای گمنام» در مکانهای عمومی و تاریخی ایران برگزار شده که با اعتراض روبرو شده است.
شهرداری تهران اخیرا همچنین با حصارکشی پارک قیطریه تهران درصدد ساخت مسجدی جدید در این پارک است که با مخالفتهای زیادی مواجه شده اما علیرضا زاکانی، شهردار تهران گفته است «نه تنها در قیطریه، بلکه در تمامی بوستانهای پایتخت مسجد ساخته خواهد شد.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید