رفتن به محتوای اصلی

داستانی که باید 50 سال قبل می شنیدم+ ویدئو

داستانی که باید 50 سال قبل می شنیدم+ ویدئو

 

 داستانی از آلن کلاین .. با کمی تغییر در متن (اول بار این داستان را سی سال پیش در یکی از فیلم های سلیوستر استالونه از زبان دختر همبازی اش شنیدم.. چه دیر!)

 

داستان در مورد پرنده ای است که درس های خود را در غیر محتمل ترین مکان ها یافت:

روزی روزگاری یک گنجشکی تازه بالغی بود که تجربه ی زندگی نداشت و در نتیجه با قوانین زندگی معمولی ناسازگار بود.  آن سال هنگام مهاجرت به جنوب تصمیم گرفت همراه دیگران برای زمستان به جنوب پرواز نکند.  به زودی هوا چنان سرد شد که او با اکراه به سمت جنوب پرواز کرد. هوا سرد شده بود و گنجشک که ترس برش داشته بود با سرعت پر میزد. اما سرما سریعتر بود و در مدت کوتاهی، به او رسید. رطوبت هوا بصورت یخ روی بال‌هایش تشکیل شد و از پرواز بازماند و  تقریباً یخ زده در یک مزرعه به زمین افتاد. گاوی که چرا کنان از آنجا رد میشد  ایستاد و یک شکم سیر روی گنجشک بیچاره تاپاله ریخت. گنجشک فکر کرد که دیگه از این بدتر نمیشد نصیبش بشه و این پایان اوست. اما مدتی نگذشت که پهن او را گرم کرد و بال های یخ زده اش نرم شد. گرم و شاد و قادر به نفس کشیدن شد.  آنقدر خوش خوشانش شد که شروع به آواز خواندن کرد و از صدایش هم تعریف میکرد. هنوز گلویش نرم نشده بود که یک گربه بزرگ از راه رسید و با شنیدن صدای جیک جیک، منبع صدا را بررسی کرد. پهن ها را به کناری زد و گنجشک آواز خوان را یافت و بلافاصله او را خورد.

این داستان سه درس در خود دارد: 

1. اگر کسی به سرتان خرابی کرد، لزوما دشمن شما نیست.
2. هرکسی که شما را از آن خرابی بیرون کشید، لزوماً دوست شما نیست.
3. اگر جایی هستی  که بنظرت ایده آل نیست اما گرم و شاد هستی، دهنت رو ببند و لذت ببر. 

 

در این داستان: گنجشک، (نیروهای سیاسی مخالف شاه، مردم ایران- یکیش خود من)

گاو: البته در نهایت بی انصافی و بلانسبت: پهلوی ها

گربه: خمینی، خامنه ای و همه کسانی که ملت را به این روز انداختند. 

 تشبیه به گاو داستان در مورد پهلوی ها بی انصافی است. پهلوی ها عقاب هایی بودند که بال و پر امنیت و پیشرفت شان را بر سر این ملت یخ زده  تاریخ گشودند و البته.. گاهی هم نوکی به فرزندان ناخلف زدند. هرجا گل هست خار هم هست. 

گنجشک، ملت ایران، در 400 سال قبل که غرب از مسیر رنسانس بطرف پیشرفت مهاجرت میکرد در واپسماندگی خودش دست و پا زد و اگر جایی میرفت کتاب که سواد نداشت بخواند، اما آفتابه یکی از ارکان مهم لوازم زندگی اش بود که باید جایی در چمدانش میداشت تا در کنار آن، وضو هم بگیرد که نمازش صحیح باشد. هنگامی که این ملت در انقلاب مشروطه بطرف جنوب پرواز کرد، خیلی دیر بود. در 15 سال پس از تصویب مشروطیت بالهایش یخ زد و به زمین افتاد. رضاشاه رسید و گرمش کرد. جوانانشان مست امکانات تازه یافته هنوز ... کف نکرده شروع به آواز خواندن کردند و خمینی را به خود خواندند و او از راه رسید و خورد شان. 

با این همه قصدم این نیست که بگویم اگر جمهوری اسلامی هم روی ما پهن ریخت و جای گرمی فراهم آورد ما در مقابل بی عدالتی ها دم نزنیم. چرا، باید دم زد و اعتراض کرد. اما در مورد پهلوی ها، ناآگاهانه به افراط رفتیم. 

امیر طاهری سخن خوبی در مورد این گربه گفته و این که «خورده شدگان» میگویند که انقلاب شان دزدیده شد! او در مقاله ای نشان داد که نه.. این خود این نیروها بودند که با شناخت کافی خود را در اختیار گربه قرار دادند. لینک مقاله امیر طاهری. در یوتوب هم میتوانید بشنوید

ایران، خطاهای گذشته و درسی برای آینده | ایندیپندنت فارسی (independentpersian.com)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید