رفتن به محتوای اصلی

چنین است داستان !خاطره ای خواندنی

چنین است داستان !خاطره ای خواندنی

خاطره ای ماندگارو شنیدنی   :

دست ندادن و بسرعت عبور کردن به اصطلاح «سفیر حکومت در اسپانیا »در مراسمی رسمی که این عمل را نشات گرفته از «اداب ایرانی »البته بزعم خود عنوان نمود - این روزها در حاشیه دنیائی از خبر و حرف و حدیث منجمله :

 در باب اعطای وکالت به «رضا پهلوی » ،تحولات اجتماعی سیاسی که در تظاهرات هفتگی زاهدان روزهای جمعه-  در پی حضور کلان مردم این دیار انهم با تغییر رئیس پلیس که سوابق ایشان را در ماجرای کوی دانشگاه ازیادمان نمیرود و سنگر بندی خیابانهای این شهرکه حوادثی خاص را در اینده نه چندان دور میتواند عامل باشد  ،  تروریست شناختن سپاه،افزایش سرسام اور ارزش پول خارجی ،نصب تابلوی بسیار وسیعی در میدان« 24 اسفند سابق» با این نوشته که : «حفظ ارزش پول در دست خود ملت است »(نقل به مضمون – انگار که ارزشی مانده دارد !) وپاسخ شدید جامعه که :اینگونه تبلیغات خود تضعیف کننده ریال در دست مردمان گرفتار این مرز و بوم است و اقتصاد متعلق به خران نیست !

واخرین حادثه که «داوطلبان میز ایران »را در وزارت خارجه تمامی کشورها پر داوطلب نموده و رقابت سختی برای تصدی ان به دلیل حجم بسیار انبوه خبرها وجود دارد – زیرا  کارشناسان میز ایران بدون کوچکترین فعالیتی با بیشترین و عجیب ترین رخ دادها با همت حکومت «مسلح به زر ، زور و تزویر »که بران مسلطند تا دستی از غیب براید ! .....حمله به سفارت دولت باکو همسایه شمال غربی - ازرده از مانورهای اخیر ...

 نگارنده را بیاد مراسم رونمائی کتاب دوستمان «استاد ساکت» قاضی شریف دیوان عالی کشوردر چند سال پیش در تالار امام علی در خیابان اسفندیار انداخت که :هیات ژور ی کتاب ترجمه شده بوسیله ایشان را برنده جایزه ان ماه دانسته و جمعی از اهل کتاب را بدین لحاظ دعوت نموده بودند .....

فرزند ارشد ذکور «اقای حدادعادل» بعنوان یکی از داوران درجوارم  نشسته بود وپدر ایشان  در همان روزها در نقش !یا مسئولیت ریاست همین مجلس عینا با کم وکیف امروز-  به سفر بلژیک رفته و در دیدار میزبانش« رئیس مجلس ان دیارکه بانوئی فرهیخته بود »همچون این روزگار پر اب چشم - از دست دادن فر و گذار کرد و در پاسخ خبرنگاری کنجکاو در علت دست ندادن گفته بود :« ما با این عمل به خانم ها احترام می گذاریم » .....

در فرصت« خاص پذیرائی مهمانان – بعنوان انتراکت » که هر دو با گام های اهسته ای بسوی میز پذرائی میرفتیم ،گفتم :

پرسشی از پدرتان دارم ... ممکنست حامل باشید و پاسخ پدر را طی چند روز اینده بفر مائید ؟...

استقبال نمود - اما گفت : با توجه به حجم کار و مسئولیت خطیر !ایشان اجازه دهید درجه لزوم پرسش را با شناختی که از پدر دارم خود تعین کرده - در صورت ضرورت با فاکتورهای خانواده و روابط فی ما بین از ایشان بپرسم و یا نپرسیده عبور کنم ... پذیرفتم / پرسیدم :توجیه پدر را درباب  «دست ندادن به میزبانشان در بلژیک » می دانید ؟اظهار اطلاع کرد و بشدت کنجکاو ... گفتم :علت توجیه ایشان را کشف کرده ام .. اصرار که بگوئید ..

اینجا بود که گفتن انرا مشروط به طرح ان و اوردن پاسخ نمودم ... پذیرفت !... چنین اوردم که : علت دست ندادن پدر و اینکه فر مودند «با دست ندادن به خانم ها احترام می گذاریم – کاری که امروز سفیر این جماعت برامده از بینش محدود در اسپانیا مرتکب شد »اینستکه «با لمس دست خانمها در هر سن ، مقام و موقعیتی تحریک می شویم !!»

با قهقه ای بسیار شدید که از جثه کوچک او بعید مینمود - نظم جمع را که مشغول پذیرائی از خود بودند  بهم زد و .....

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
مشاهدات نگارنده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید