
مادرم مخالف بود و میگفت :«هیچ موضوع دنه دختر بشی عروس تماشا» بنابراین بر اساس شنیدهها اینطور بود که بچهها وقتی در محلشان عروسی میشد، بعد از برنامهی ناهار یا همان «ناهاردهی» ریسهای به خانهی عروس میرفتند و از همان حیاط در جشن و پایکوبی شریک میشدند، شیرینی و نقل و نباتی میگرفتند و وقتی عروس بر ایوان ظاهر میگشت دست میزدند و هورا میکشیدند. گاهی اتفاقات هیجانانگیزی هم میافتاد، مثلاً دور تاج عروس چراغ های رنگی میگذاشتند که کلیدش در جیب داماد بود و هر وقت میخواست آنها را روشن و خاموش میکرد. شرح چنین اتفاقاتی تا مدتها نقل مجالس بود. بعد که انقلاب شد، شکل مجالس عروسی هم تغییر کرد. ماها که به قول خودمان انقلابی ازدواج کردیم . نسل بعدی وسط جنگ و در سکوت خانهها و بعد هم که رفت به سالن های زن ومرد جدا و باغهای دوردست که برای همین کار در نظر گرفته شده بود و صدای ساز و آواز عروسی از محلهها رخت بربست.
امسال در ترکیه که تمام روز را در دریا می گذراندیم، برای شب هامان سرگرمی جدیدی پیدا کرده بودیم : عروس تماشا. در دو سوی هتل ما در دوفضای باز عروسی برگزار میشد،شاد و مملو از ساز و آواز و مای عروسی ندیده هر شب به تماشا میرفتیم و به عروس و داماد، مدعوین و گروه موزیک نمره میدادیم. دو بار انگار عروس و داماد کرُد بودند و تمام شب موسیقی کردی پخش شد و همه با هم کردی رقصیدند. حتی یک شب چندین ترانه ی ارمنی پخش شد. محجبه و دکولته پوش دست هم را گرفتند و در کنار هم شاباش دادند و ما به تماشای شادی نشستیم و حسرت خوردیم که چرا موسیقی ایرانی فضا را پر نمیکند و من حتی زیر لب خواندم : چشم تو رنگ عسل، توی چشم تو نگاه، مثه شابیت غزل و فکر کردم ترانههاشان به پای مال ما میرسد؟ و البته جواب خودم را دادم که شاید نرسد ولی لااقل صداشان در بند نیست، پرمیکشد تمام بندر را پر میکند. گمان کنم اگر عروس و دامادهای این دو هفته عکسهای شان را ظاهر کنند شاید ما را پشت میله های باغ ببینند که برایشان دست میزنیم و چشمهامان بگی نگی تر است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید