Skip to main content

● ادبیات

ابوالفضل محققی
در فاصله دو نگاه ، دو لبخند
جهانی که به زیبائی متولد می شود!
بپاکیزگی یک کودک .
جهانی زیبا غرق در سایه روشن ها .
رضا بی شتاب
آبادان شهرِ جادو وُ چشم بندو...اروند رود نَفَس در سینه حبس کرده است زیرا که بانویِ رود نشسته است و به دوردست می نگرد.سراپا سپیدپوش و به سانِ پنجۀ آفتاب می درخشد.نسیمِ بازیگوشِ ساحل به گیسوانش دست می کشد و گلهای رودخانه قد می کشند و آب به رقص می آید و مواج می شود و پاهای برهنۀ بانویِ رود را می بوسد.اقلیمِ اقاقیا سَر خَم می کند بانویِ رود می ایستد؛عشق شکوفه می دهد و گلهای بهاری بیدار می شوند و از آسمانِ آبادان باران می بارد می بارد می بارد...: مُو یونِسُم همۀ ایی ستاره ها رفیقامَن؛طَبعُم مهتابی؛دل
ابوالفضل محققی
یک ظهر گرم از پنجره به آخرین قسمت حیاط خیره شده است .درست همان جا که برگهای تاک مو روی خرند چوبی پخش شده اند . آفتاب از لابلای برگ ها عبور می کند سایه روشن ها ی رقصان بر دیوار وحوض کوچک زیر آن حسی عجیب را در او زنده می سازد .حسی رخوت انگیز که گاه میل به خوابی آرام دارد وگاه غرق شدن در رویاهای دور دست .
امیر ممبینی
می‌گویند «شاهنامه آخرش خوش است». اگر نه مقصود این جمله که معنای واژه‌ای آن را در نظر بگیریم این بی پایه‌ترین حرف در باره‌ی شاهنامه است. شاهنامه یک نظم عظیم حماسی است با تلخ‌ترین پایان‌ها در بزرگترین داستانهایش.
ابوالفضل محققی
آیا قادرم به چهار دهه واندی سال قبل برگردم و با همان حس‌هایی بنویسم که تمامی وجودم را در برگرفته بودند. حس‌های غریبی که حال بسیارکم‌رنگ گردیده‌اند و هرازگاهی در خواب‌های شبانگاهی قلبم را به خلجانی لذت‌بخش می‌کشانند. حسی فراتر از منطق پیرانه‌سری
تجربه یک انقلاب ، مهاجرت ،نقد بر راه‌رفته،تجربه عملی زندگی وکاری در مبارزه سازمانی،یاد چهره های عزیزی که در مسیر خود دیدم. قرار گرفتن در برابر سئوال های متعددی که مبارزه سیاسی وحیات اجتماعی در مقابلم نهاده و می نهد !که باید به اندازه وسع وبضاعت ذهنیم به آ
ابوالفضل محققی
.پسر جوانی است با جشمانی درخشان وچند خالکوبی بر بازو.چند روزی است که با یک گروه ساختمانی در حال تعمیر نمای بیرونی مجموعه ما هست .بمحض کوچکترین فرصت بایک قوطی آبجو کنج دیوار می نشیند و می زند زیر آواز .یک آواز سخت غمگین روسی . امروز جرئت کردم پرسیدم" روس هستی ؟"اندک مکثی کرد گفت ."نه اهل اوکرائینم .اما این ترانه روسی را دوست دارم.مادرم روس بود . نامم "ساشا" است."
محمد رسول‌اف، فیلمساز مستقل ایرانی، در اولین گفتگوی خود پس از خروج از ایران جزییاتی از نحوه خروج و برنامه‌های آینده‌اش را شرح داده و گفته است با وضعیت حقوقی‌اش «چاره‌ای» جز ترک کشور نداشته، زیرا مصمم به ادامه کار است و می‌خواهد داستان مردمش را با فیلم باز گوید.

او روز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود از خروجش از ایران خبر داد.
علی برنوشیان
برای توماج صالحی که تبلور اراده ی مردم برای آزادی و عدالت است
ابوالفضل محققی
خانه بزرگی بود، دو طبقه باحیاطی هشت‌گوش ساخته‌شده از آجرکه در چهار گوش آن چهارتالار و چهار اطاق بزرگ در دو طبقه قرار داشت. چهار گوش دیگر چهار راهرو بود که در های آنها به طبقه بالا وحیاط باز می شدند..خانه ای که هر کدام از اطاق ها داستانی عجیب و منحصر بخود داشتند.
ماه‌های محرم و صفر حسینیه‌اش می‌کردند.
ابوالفضل محققی
شب گذشته کار تنظیم کتاب هفت سال در کابل را تمام کردم ."داستان مهاجرت یخشی از یک نسل" ادیتی در حد بضاعتم .امید که ناشری چاپ این کتاب را در این شرایط سخت نشر کتاب و کتاب خوان بپذیرد.
ابوالفضل محققی
پلک ها بر هم گذارد . سایه ای محو در آن دور دست هامی چرخد سایه کودکی حیران در میان صد ها سپیدار که نسیم در برگ هایشان می پیچد . خش خشی آرام ،ابرهای سفید به آرامی بر بالای سرش در حرکتند . روستای" چرگر" جائی که پدرش معلم تنها مدرسه آن است دردور دست صدای نقاره ودهل به گوش می رسد.تصاویری رنگارنگ جان می گیرند. زنانی که هلهله می کنند .
رضا مقصدی
یک دختر از تبار ِ ترانه .
یک دختر از سرود ِ ستاره.
از کوچه باغهای بهاره –
مارا صدا زده ست
تا از زلال ِ آینه وُ آب ها شویم.
ابوالفضل محققی
در نگاه اول چهره ترسناک وخشنی داشت.قدی متوسط ، اما پر عضله با چشمانی درشت و طلبکار که شرارت از آن بیرون می زد .موهای سرش کوتاه بود. سیبلی سیاه وپرپشت صورتش را ترسناک تر می ساخت.سینه باز پیراهنش که بدن خالکوبی شده اورا بنمایش می گذاشت،باکفش هائی که پاشنه آنها را می خواباند ،با دست های سراسر خالکوبی شده معرف او بودند.
ابوالفضل محققی
آه که چه میزان "آنا آخماتواها "در سرزمین من  زیر چکمه های خونین آتش به اختیاران  حکومتی له می شوند .اما سرخم نمی کنند .زنانی که برای آزادی  وایستادن بر خواست خود دربرابر سرکوب گران  جام شوکران  را سر می کشند
فصل‌نامه‌ی «ماه‌گرفتگی» با دریافتِ شماره‌ی بین‌المللی (ISSN) شماره‌ی 3 و 4 خود را را هم‌زمان به صورت کاغذی و PDF منتشر کرد.
ادبيات تخيلى عرب، محاصره ادبى را شكست. قنوس اهواز، حصار را شكست . خانم سرور ناصر نويسنده عرب اهوازى به يكى از مهمترين جايزه هاى ادبى جهان عرب دست يافت. او در ميان صدها داستان نويس عرب از چهار گوشه جهان، برنده اول دوره ششم جايزه "يوسف ادريس" در مسابقه داستان كوتاه شد. اين جايزه كه نام يوسف ادريس يكى از برجسته ترين داستان نويسان مصرى را يدك مى كشد توسط كانون پژوهش هاى "ذرا" در فرانسه، و با همكارى اتحاديه روزنامه نگاران و نويسندگان عرب در اروپا و مجله "كل العرب" پاريس سازماندهى شده است . سرور ناصر
م. روان‌شید
پیش از این از صادراتِ سیب، سیب‌های کرمو در زمینه‌ی ادبیات نوشته‌ام، یکی دانست و هیچ نگفت، یکی ندانست و نخواست بداند...
ابوالفضل محققی
نسیم به آرامی شاخه های نرم بید مجنون تازه ازخواب زمستانی بر خاسته رادر هوا می رقصاند.اندکی دورترچنارهای کهنسال به تنبلی خم
یازه می کشند.دو سنجاب کوچک بابازی گوشی تمام از شاخه ای به شاخه می پرند ودر چشم زدنی داخل سوراخی کوچک از نظرم پنهان می شوند.
بی‌تا ملکوتی
از شروع اعتراضات مردمی به کشته شدن مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱، می‌شود تغییراتی را در سویه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه‌ی ایران و حتی ایرانیان مقیم خارج از ایران دید. یکی ازآنها پررنگ شدن نقش ناشران خارج از ایران در معرفی و شناخت ادبیاتی است که قصد دارد بدون طی کردن مراحل گرفتن مجوز از وزارت ارشاد و در حقیقت، بدون سانسور منتشر شود.
موسیقی ایران در سالی که گذشت، چون همیشه در داخل و خارج از کشور، در دو مسیر کاملا متفاوت با تحولات بسیاری روبه‌رو بود. در داخل کشور، این تحولات به شکل قابل ملاحظه‌ای تحت تاثیر محدودیت‌های حکومت برای این هنر قرار گرفت و چون سال‌های قبل، اخبار موسیقی به خبرهای لغو کنسرت‌ها و تبعیض گسترده علیه زنان موزیسین در همه سطوح درآمیخته بود.
با وجود ترجمه تقریباً همه آثار میلان کوندرا، نویسنده پرآوازه فرانسوی چک‌تبار به زبان فارسی، خوانندگان کتاب در ایران اطلاع چندانی از نظر کوندرا درباره رمان «آیات شیطانی» نوشته سلمان رشدی ندارند.
در سال ۱۴۰۲، سه تن از خوانندگان سرشناس ایرانی از دنیا رفتند: پروین، گلپا و شاهرخ. هر سه این خوانندگان، فعالیت هنری خود را در سال‌های پیش از انقلاب سال ۵۷ آغاز کرده بودند و هر سه بعد از انقلاب، با محدودیت‌های بسیار روبه‌رو شدند.

از میان این سه تن، شاهرخ حتی تا زمان مرگش فرصت پیدا نکرد که بار دیگر به کشورش سفر کند.
انتشار کتاب انفال و اقتصادیات اسلامی / اثر مهرداد وهابی
انفال و اقتصادیات اسلامی
ابوالفضل محققی
سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را
با سرخ گل بگوی که تیغی به من دهد
تیغی چنان که بگسلد این تازیانه را  حسین منزوی
سر انجام تازیانه سرما با تیغ سرخ گل به دست عاشقان دریده خواهد شد وبهارعاشق،  باغ وطن را غرق شکوفه خواهد کرد. مردمان این سرزمین بازشادمانه فارغ از سایه گزمگان حکومتی فارغ از تحکم نمایندگان خدا به استقبال نخستین روز بهار خواهند رفت
سعید پیوندی
جمهوری اسلامی از همان سال ۱۳۵۷ تلاش کرد به برخی از آیین‌ها مانند نوروز رنگ و بوی اسلامی بدهد و شماری دیگر مانند سیزده‌به‌در یا چهارشنبه سوری را تحقیر کند یا به حاشیه براند.
علی محمد برنوشیان
وقتی نسیم

نجواکنان

عطر بنفشه را

به خیابان می‌بَرَد
کیلین مورفی با بازی در نقش تامی شلبی در سریال پیکی بلایندرز شهرت جهانی پیدا کرد و موردستایش منتقدان قرار گرفت. قبل از آن در نقش مترسک در سه‌گانه شوالیه تاریکی بازی کرده بود. این سه‌گانه شروع همکاری‌اش با کریستوفر نولان کارگردان بود.
ابوالفضل محققی
 این ا فسون گر شب  با پیراهنی از حریر درون باغ می گردد
 چونان پادشاهی در گردشی شبانه 
علی برنوشیان
نه «عفاف»
نه «حجاب»
نه گیسوانت در باد
خاطری را پریشان نمی‌کند
وی می‌افزاید: کم‌کم که دست‌ام با گِل و گچ آشناتر شد، درد را هم چاشنیِ کارِ روزانه که داشتم، پس ناخودآگاه آدم‌های دردمند، یکی‌یکی در صورتک‌هایم رو نشان دادند و امروز دو مجموعه‌ صورتک دارم که هر دو به‌نوعی از درد و تنهایی و رنج می‌گویند.
ابوالفضل محققی
نامش را بیاد نمی آورم؛ بیائید نامش را " ملاله " بگذاریم، نامی مرسوم در افغانستان. زنی سیه چُرده با صورتی استخوانی و چشم هائی قیرگون. هیکل نحیفی داشت شاید چهل  سال. گیس های جلوی پیشانی اش سفید شده بود. یک خال سبز خالکوبی شده روی چانه اش بود. لباسهای بسیار ارزان قیمتی داشت که حکایت از فقر او می کرد. خجالتی و مظلوم بود. جلوی در اطاق می ایستاد:" صاحب هر کاری داشتید من این اطاقک زیر پله ها هستم به علی بگوئید صدایم می کند."
ابوالفضل محققی
چند روزی از کم شدن نعره های تهدید گر زمستان نمی گذرد. لشگر سرما هنوز جان سختی می کند میخواهد راه نفس بربندد.اما توانش به آخر رسیده است .سرما با آن قندیل های نیزه گون خود عقب می نشیند.ناگزیر از تسلیم شدن است . رودجاری در اعماق ، پوسته یخ را می شکند.خیزابه های بهاری جاری می شوند.نرمی زمین زیر پایت را حس می کنی.ترک برداشتنش را که با نفس گرم برخاسته از اعماق در هم می پیچد وخبر از فرو ریختن کاخ های زمستانی میدهد. 
ابوالفضل محققی
منتظر جوش آمدن آب ،دم کردن چای ،خوردن استکانی ورفتن سر کار است. چائی را خورده نخورده بر می خیزد .از روی کوچکترین پسرش می بوسد . دری راکه هرگز کلون پشت آن انداخته نمی شود به آرامی می گشاید وپای در کوچه می نهد. زنیست ریزنقش که پای چپش را اندکی می کشد با بقچه کوچکی در زیر بغل به آرامی طول کوچه اکبریه، طول خیابان ذوالفقاری را طی میکند با خوش روئی با نگهبان در ورودی هتل تازه ساز بیمه سلام علیک می کند. وارد ساختمان هتل می شود.
آخرین فوق ستاره مرد عصر طلایی سینمای فرانسه اخیرا یک بار دیگر به صفحه اول روزنامه‌ها بازگشته است. اما این بار نه برای یک فیلم تازه و یا ازدواج در سال‌های پایانی عمر.
منوچهر برومند (م. ب. سها)
ای قلم مونس شبان دراز 
ای بهین هم نوا و همدم راز