رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 12:10
نوشته شده در: حقیقت را بپذیریم
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: حقیقت نسبی.
دیدگاه:

حقیقت در فلسفه، حرافی و سفسطه و جمله پردازی ادبی و ژست نیست.
تحصیل رشته فلسفه در دانشگاههای غرب شامل چه مباحث و مکاتب و موضوعاتی است؟ از زمان جنبش دانشجویی سال 1968 میلادی تاکنون، یعنی از حدود نیم قرن پیش، موضوعات و مکاتب فکری خاصی در نظام آموزشی این رشته گنجانده شده که مهمترین آنان 9 جریان ذیل هستند.
1- فلسفه ترانسندندنس یا استعلایی،2-مکتب ایده آلیست،3-مکتب فنومنولوگی یا پدیدارشناسی،4- مکتب هرمنوتیک یا علم تفسیرو تبیین،5- مکتب تئوری انتقادی،6- مکتب پسامارکسیسم، 7-مکتب راسیونالیستهای انتقادی،8-مکتب تجزیه وتحلیل زبانی، و 9- مکتب پسامدرن، هستند. غیر از این 9 جریان فکری اصلی، ممکن است به 6 مکتب دیگر نیز پرداخته شود که علارتند از- 1.اندیشه فمنیستی، 2. اندیشه نوافلاتونی، 3. اندیشه نو ارسطویی، 4. اندیشه اسکولاستیک های کاتولیک، 5. اندیشه روشنگران پروتستان، و 6. خواجه ها یا بی طرف های فلسفی، که بدلیل ترس از طرح نظرات خود، به معرفی و تفسیر متون فلسفی تاریخی می پردازند.
اشاره میشود که وجود انواع مکاتب و جریانات فکری نشان از انعکاس آینه اشکال زندگی و فرهنگ انسانی در طول 2800 سال سپری شده است. جذابیت آشنایی به رشته فلسفه در آنجاست که آن مدعی توضیح مفهوم "معنی" و پاسخ به پرسشهای پیرامون انسان است و توانایی تفسیر و تاویل متون را دارد. باید پرسید انگیزه، علائق و کنجکاوی یک عالم فلسفه یا یک محقق فلسفه کدام است؟ حوزههای "فلسفه نظری" را صاحبنظران شامل سه بخش منطق، متافیزیک، و تئوری شناخت میدانند. شاخه های "فلسفه عملی" شامل رشته های اخلاق، زیبا شناسی، فلسفه سیاسی، فلسفه حقوق، فلسفه تاریخ، و فلسفه انسان شناسی است.

ادامه نظر:

1.فلسفه استعلایی یا ترانسندنس،- یکی از قدیمی ترین مکاتب فلسفی در دانشگاههای غرب است که اکنون خود را هوادار "ایده آلیسم کانت" میداند و مدعی است مهمترن صفت شان، عقلگرایی است. مرکز اندیشه آنان موضوع پرسشهای فلسفه نظری مخصوصا تئوری شناخت است که نقش اهمیت اندیشه کانت را در این جریان فکری نشان میدهد، گرچه آنها پیرامون منطق مدرن و فلسفه تحلیلی زبان هم بحث میکنند.
2.فلسفه ایده آلیست ها،- دومین مکتب مطرح در دانشگاههای غرب است که متکی به اندیشه "فنومنولوگی روح" هگل میباشد. بحث های مورد علاقه آن،- اخلاق، فلسفه دین، فلسفه سیاسی، فنومنولوگی یا پدیدار شناسی، تئوری شناخت، و فلسفه حقوق است که بر اساس تئوری "اعتماد به نفس" هگل میباشد، که خود ریشه در نظریه "تطابق اندیشه و واقعیت" دارد. دومین اندیشمند این مکتب، هلدرلین، شاعر آلمانی بود.
3. مکتب فنومنولوگی یا پدیدار شناسی،- سومین گروه فیلسوفان مطرح در غالب دانشگاههای غرب، فنومنولوگها هستند که مدام از واژه یقین استفاده میکنند. متفکر آنان هوسرل است . شکل مدرن این جریان فکری پیرو نظرات هایدگر و فنومنولوگی فرانسوی است که خود نظرات سارتر، پونتی، لویناس، لاکان، و دریدا را نیز مطرح مینمایند. اسامی نامبرده اخیر را میتوان بخشی از گروه هرمنوتیکهای فلسفه پسامدرن بشمار آورد. خلاف زبان شبه علمی هوسرل، هواداران مکتب فنومنولوگی مدرن، با زبان ادبی حرف میزنند.
4. مکتب هرمنوتیک فلسفی،- فیلسوفان جریان تفسیر و تاویل و تبین هرمنوتیک نزدیکی زیادی به فلسفه پدیدارشناسی فنومنولوگی دارند که اهمیت زیادی به متن میدهند. این گروه متکی به پایه گذاران هرمنوتیک در قرن 19 میلادی مانند دیلتای، شلایرماخر، و هایدگر هستند و سعی میکنند با غلبه بر دوئالیسم،- توضیح علوم تجربی، و تفاهم و درک متکی به علوم انسانی، به رشته آمار و اطلاعات نزدیک گردند. اهمیت به "متن" و خردگرایی هرمنوتیک، تکیه برنظر نامتناهی دو اندیشمند با نامهای دریدا و امبرتو اکو دارد.
5. تئوری انتقادی.- پیروان این جریان فلسفی به طرفداران مکتب هرمنوتیک نزدیک هستند و به مقوله زبان هم اهمیت میدهند. صفت مهم آنان اکنون واژه "ارتباط و رابطه" است که مفهوم نوعی "عمل" را تداعی میکند و خواهان دیالوگ بدون اتوریته و اجبار انسانها با همدیگر میباشند. این جریان فکری یادآور جنبش دانشجویی سال 1968 در اروپا است که هابرماس و کارل آپل را از جمله پدرهای فکری تغییرات سیاسی بشمار می آوردند. در آغاز جنبش دانشجویی سال 68 میلادی "مکتب فرانکفورت" اندیشمندانی مانند آدرنو و هورکهایمر هنوز نزدیک به مارکسیسم بود. آنزمان کتاب معروف "انسان یک بعدی" مارکوزه موجب انتقاد جوانان جامعه رفاه اروپا از ساختار نظام سرمایه داری شد.
6. پست مارکسیست ها،- اندیشمندان این جریان فکری پراکنده هستند و گروه منسجمی را تشکیل نمیدهند. اینها رابطه ای با گروه کادری مارکسیست لنینیست های سابق در کشورهای سوسیالیستی بلوک شرق ندارند و ماتریالیستهایی هستند که به ذهنی گرایی فیلسوفان آلمان غربی سابق اهمیتی نمیدهند و امکان ورود به حوزههای واقعیت را دارند که ایده آلیستها ناتوان از ورود به آن هستند. در عصر گلوبال تحولات اقتصادی و اجتماعی کنونی، موضوعات ماتریالیستی دیالکتیکی مطرح و موضوع روز هستند. چون در کشورهای بلوک شرق سابق آثار مارکس با دید انتقادی مطالعه نمیشد. بحث "مارکس بعد از مارکسیسم" هنوز به اندازه کافی مورد نقد قرار نگرفته. پست مارکسیست ها خلاف مارکسیستها، نه برای نوستالژی آینده، بلکه حتی برای حل موضوعات زمان حال راه حلی ندارند و دچار مشکلات هستند. اعتماد به نفس و جدی بودنشان ضعیف تر از مارکسیست هاست.
7. راسیونالیست های انتقادی.- هوادارن این مکتب بیشتر در دانشگاههای فنی و کشور اتریش فعال میباشند. غیر از رشته های منطق، تئوری علم، و فلسفه صنعت، به اندیشه اجتماعی نیز اهمیت میدهند. متفکر این جریان کارل پوپر است که قبلا نماینده فلسفه پوزیویتیسم بود ولی اکنون از افکار و اصول ساده گرایانه فاصله گرفته. صفت آنان کنترل اشتباه است. لیبرال ها از حامیان این جریان فلسفی هستند.یکی از اصول مهم اینها ادعای "قابل شناخت بودن واقعیت" است. اندیشمنداین این جریان یعنی کارل پوپر نتوانست از اشاعه فلسفه هایدگر ممانعت کند. گروهی هم بر این باورند که این جریان فکری خلاف عنوانش نه راسیونالیستی است و نه انتقادی.
8.فیلسوفان تجزیه و تحلیل زبانی آنالیز،- گرچه تعداد افراد این جریان فکری خیلی محدود است ولی از نظر هواداری در محافل دانشگاهی، سومین گروه قوی فکری هستند. فلسفه این جریان شامل شاخه های منطق، اخلاق، و تئوری شناخت است. اینها بجای راسل پیرو افکار ویتگنشتاین هستند و ریشه در اندیشه و فرهنگ امریکایی دارند و بجای اهمیت به مکتب هومانیسم به فلسفه تجزیه و تحلیل آنالیز اهمیت میدهند. اخیرا سعی میکنند به پرسشهای هستی شناسی پاسخ دهند و از طریق "هستی اشیاء آبستراکت" پلی بسوی مکتب فنومنولوگی بزنند. به نظر آنان هرمنوتیک یعنی فاصله با زبان و نشانه و علامت شناسی.
9.فیلسوفان پسامدرن،- هواداران اینها بیشتر در فرانسه و آلمان فعال هستند و خلاف فیلسوفان آنالیزی با تکیه بر فرهنگ اروپایی مخالف پراگماتیسم امریکایی میباشند و بیشتر در بخش فرهنگی فعال هستند. غیر از دریدا و لیوتارد، ارزشهای فلسفه ذهنی آنان متکی به اندیشمندانی مانند نیچه و هایدگر است. اینها طرفدار نوعی فلسفه پسا صنعتی زندگی فعلی هستند و بجای افکار ایده آلیستی استعلایی و ترانسندنس مدعی اصل خردگرایی میباشند و میگویند آن چیزهایی که سریع تجزیه شوند،بعدا خیلی آسان دوباره با هم ترکیب میگردند. پسامدرنها مبلغ نوعی ساده گرایی هستند و گرچه ظاهرا مخالف جبر و قوانین علیت و منطق هستند، اغلب ولی خود دارای مواضع جزمی و دگماتیک میباشند. این اندیشه که از رشته های معماری و نقد علوم ادبی آمده بود، اکنون به "فلسفه فرهنگ" تبدیل گردیده.
از دیگر موضوعات رشته فلسفه در دانشگاههای غرب ،- تاریخ فلسفه، فلسفه و علم، رابطه فلسفه با دین و هنر، و دورههای سیر اندیشه فلسفی، هستند. در مبحث اشکال هنری و دینی فلسفه، از نظرات نیچه، هایدگر، و ویتگنشتاین استفاده میشود. در مبحث "فلسفه و علوم" اشاره میگردد که علوم طبیعی سالهاست از رشته فلسفه فاصله گرفته اند و فلسفه خود تبدیل به علمی ساختاری گردیده. فرهنگ پرسش و اندیشه با تکیه بر پرسشهای فلسفی کانت و پیشکسوتان اندیشه در غرب، دچار خلاقیت گردیده.




تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 11:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: زاد روز رضا شاه بزرگ، خجسته…
دیدگاه:

زاد روز رضا شاه بزرگ، خجسته باد
بیست و چهارم اسفند ماه در تاریخ ِ پر فراز وُ نشیب ایرانزمین، روزی است که آسمان ایران از تیرگی ِ ابرهای سیاهی که چادر ِ شب را در دل وُ دیده وُ تن ملت ایران گسترده بود، با طلوع ستاره ای آغاز شد که در درخشش آن، آسمان ایران لاجوردی گشت.
بیست و چهارم اسپندماه، زادروز ستاره ای است که اگر در آسمان ایران طلوع نمی کرد، ما امروز در ادامه ی دوران ِ تاریکی و تیرگی ِ تخم و ترکه ی ِ حسن خان اشاقه باش، روزگاری پر از درد و شکنج را همراه با فقر و عقب ماندگی و تحقیر سیر می کردیم
بیست و چهارم اسپندماه هرسال، زادروز قهرمانی است که بی هیچ گفتگو اگر نگوییم بر کاکل تمامی تاریخ ایران، دست کم بر کاکل تاریخ ایران پس از سقوط سلسله ایرانی ساسانیان بی همتا است.
این بی همتایی از این نگاه بیشتر حائز اهمیت است که توجه داشته باشیم که این قهرمان، بعد از سلسله ها و طایفه های عرب و ترک و تاتار، که بر ایران و ایرانی حکومت راندند، از دل وُ بطن ایرانی زاده شده است و تمام عیار ایرانی است.
آری
خرافات وُ جهل پروری ِ دوران ِ دراز ِ قاجاریه، ایران ِ نیمه جان را پس از دینداران ِ مرتجع صفویه در تمامیتش به قهقرا و نابودی کشانده بود.
هر چند در واپسین روزهای ِ حکومت ِ جهل و جنون ِ پسران و دنبالچه های حسن خان اشاقه باش، انقلاب مشروطیت به همت ِ مردان ِ ایران دوست به وقوع پیوست.
اما خواست ها و برنامه های انقلاب در اثر کارشکنی و بی کفایتی ملایان و رهبران انقلاب عقیم ماند.
در آن آشفته بازار ِ هرج و مرج ِ سیاسی و اجتماعی، راهزنان وُ گردنکشان وُ باج بگیران بر طبل پاره پاره کردن کشور ایران دم گرفته و هر یک گوشه ای از ایران را جدا کرده بودند.
امنیت در تمامی کشور رخت بر بسته بود و هیچ کس بر جانش ایمن

ادامه نظر:
در این اوضاع نابسمان، نیروهای چپ و راست ِ آن دوران به تنها چیزی که فکر نمی کردند، حفظ چهارچوب ارضی ایران بود.
آنانیکه کرملین را قبله ی خود کرده بودند تا توان داشتند، می خواستند صفحات شمال کشور را در دهان ِ ویل ِ کشور جدید کمونیستی فرو کنند و یا آنانیکه به طرف انگلیس دولا و راست می شدند، بی پروا صفحات جنوبی را از تن ایران جدا کرده بودند.
در سراسر ِ ایران ترس و وحشت و راهزنی و گردنکشی بی داد می کرد.
به نظر می رسید دیگر هیچ امیدی برای برپا نگه داشتن ایران نمی رود.
روزها، تیره و تار در دیدگان ِ وطنپرستان، سیاهی نشانده بود.
شب ها از هر شبی بیشتر ظلمت می بارید
جهل و نادانی و فقر و گرسنگی بیداد می کرد
کشور در تمامیتش به انتهای عقب ماندگی، عقب کشیده شده بود.
زنان به شدید ترین وجه ممکن اسیر و در خانه فقط کنیز شده بودند.
هیچ آینده ای که بشود ایران را از آن فاجعه ی مرگبار، رهانید، در تصور نمی آمد.
آری
24 اسفند ماه زاد روز ِ قهرمانی است که در گذار ِ زندگی ِ پر تلاش و مهرش به ایران و ایرانی، توانست این فاجعه ی فرود آمده بر جان و تن ایران را، از آسمان ایرانزمین و جای جای ِ وطن دور کند و کشور را به جایی برساند که تاریخ معاصر ایران به ایشان مدیون شود.
و اوست که ابتدا با استوار کردن قامت خود، قامت شکسته ایران و ایرانیان را راست کرد
نیازی هم به گفتن و نوشتن نیست که دوباره بگوییم و بنویسیم که او وقتی که سکان کشتی طوفان زده و در حال غرق شدن ایران را بدست گرفت، چه خدمات ارزنده ای به ایران و ایرانی کرد.
نیازی هم نیست که گفته و یا نوشته شود که او با اقتدار و صلابت و درایت ایرانی اش، هرگونه زیاده خواهی را از زیاده خواهان مانع شد و ایران تجزیه شده را در شمال و جنوب و غرب و شرق ایران، یکپارچه کرد.
نیازی هم نیست که گفته و یا نوشته شود که این قهرمان، به ایرانیان و بویژه زنان ایران شخصیت داد، برایشان شناسنانه صادر کرد و به همه ی ملت ایران هویت بخشید
اما همیشه نیاز به گفتن و نوشتن است که اگر رضاشاه در سد و چهل و شش سال پیش طلوع نمی کرد، به یقین می شود گفت و نوشت که ایران با این جغرافیا در نقشه ی جغرافیای جهان جایی نداشت.
به یقین می توان گفت و نوشت، ایرانیان از هویت و شخصیت خود تهی بودند.
به یقین می توان گفت و نوشت که اگر رضاشاه طلوع نمی کرد، ما ایرانیان، گم گشتگانی بودیم که جایی بنام میهن را بیگانه بودیم
و چنین است که بعد از غروب این قهرمان، وقتی که گرازان شب پرست در بهمن ماه منتهی به سال پنجاه و هفت بر ایران تاختند تا ایرانیت و ارزش های ایرانی را از ایرانیان تهی کنند،
دوباره روح ِ همیشه زنده ی رضاشاه در حنجره های پیر و جوان ِ ایرانی در هر خیزشی در جای جای ایرانزمین، در یک هارمونی دلنواز طنین انداز شد که فریاد می زدند
رضاشاه روحت شاد
آری
قهرمانی که در طی 16 سال، همه ی عقب ماندگی و در ماندگی ایران و ایرانی را از بعد از سقوط ساسانیان با سازندگی و شکوفا کردن ایران در همه سویش جبران و به ایرانی شخصیت بخشید.
اما در مقابل این فدا کاری ِ بی همتا و عشق بی دریغ رضا شاه به ایران و ایرانی، نا ایرانیانی که در طیف های مختلف ِ چپ کمونیستی و مذهبی های مرتجع صف کشیده بودند تا این هویت ایرانی ِ بدست آمده با خون ِ جگر را در دهان انترناسیونالیسم کمونیستی و یا اسلامی، بی رنگ و ایرانی را از ایرانیت تهی کنند و سپس آنها را به " خلق و یا امت " فرو بکشند.
زیرا جملگی درخشش ِ چنین حرکت غرور آفرین ملی و ایرانی را خاری در چشمانشان می دیدند و از این بابت با تمامی توان در جهت تخریب این شخصیت بزرگ و سازنده ی ایران نوین دست یکدیگر را فشردند تا با خاک پاشیدن به چشمان ِ وجدان ِ جوانان و آیندگان ِ ملت ایران، کشور ِ سر بلند کرده ی ایران از قرون اعصار ِ عقب ماندگی را تقدیم از گور گریختگان تاریخ کنند.
و دردا که هنوز هم از خواب غفلت بیدار نشدند و کماکان در جهت تخریب هرچه بیشتر ایران و تاریخش، بی دریغ به نفع آخوندهای حاکم و اسلام سُفله پرور حمالی می کنند.
به عنوان یک ایرانی که به کشورم مهر می ورزم و عشقش در دلم فروزان است در مقابل این قهرمان ِ سر فراز ِ ایران ِ نوین، کلاه از سر بر می دارم و در مقابلش در کمال ادب خم می شوم و به روان پاکش درود می فرستم.

زاد روز قهرمان ایران ِ نوین رضا شاه بزرگ بر تمامی ملت ایران خجسته باد
تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 08:45
نوشته شده در: حقیقت را بپذیریم
عنوان دیدگاه: آونگ بودن بین اصالت و ذهنیّت ساختگی
دیدگاه:

درووود بر خانم جوانبخت گرامی!

حرفهایی برای مواقع پیاده روی با عصا!

گفتن اینکه «حقیقت» را بپذیرید، به تنهایی هیچکس را ترغیب و تشویق به پذیرش آنچه حقیقت نامیده میشود، نمیکند؛ زیرا قبل از آنکه انسانی بخواهد به «حقیقتی»، گواهی دهد، باید پیش از هر چیز دیگر از خودش پرسیده باشد که «حقیقت چیست؟».  کسی که نمیتواند از خودش بپرسد و به کمک نیروی فکری و تجربی خودش به کشف و شناخت حقیقت همّت کند، مطمئن باشید که صدها سال آزگار نیز اگر در هر کوی و برزنی بر سرش فریاد بزنید که «حقیقت» را ببین و بفهم و به وجودش اعتراف کن، هرگز خللی در ذهنیّت او ایجاد نخواهد شد. علّتش نیز به این بازمیگردد که انسان از بدو تولّد تا مرگروزش مابین «دو خود» در نوسان است. یکی «خودی که اصالت دارد و باید کشف شود». یکی «خودی» که در پروسه رُشد آدمی تا مرگروزش بر ذهنیّت انسان از راههای تعلیم و تربیتی غالب و حاکم میشود. وحشت تمام آنانی که علیه اصالت انسان به ذات خودش هستند، در این است که تا میتوانند انسان را از انگیخته شدن و تلاش برای «کشف خود اصیلش» ممانعت کنند و مدام به او گوشزد کنند که «خود اصیل تو» همین ذهنیّت توست و آنچه را که تو به دنبالش میخواهی بگردی یا در حال جستجویش هستی، پوچ و هیچ و توهم است. «تضاد و تناقضی که مابین دو خود» در روان آدمی ایجاد میشود، پیوسته در ابعاد رفتاری و گفتاری و کرداری و به طور کلّی اخلاق آدمی در زمانها و مکانهای مختلف پدیدار میشود و پیامدهای خاصّ خودش را دارد که چه بسا هولناک و کُشنده نیز باشند.

ادامه نظر:
هیچ دینی/مذهبی/ایدئولوژیی/نظریّه آکبند آکادمیکی و امثالهم به هیچ انسانی درس نمیدهد که بکوش «خود اصیلت» را کشف و پدیدار کنی. به همین دلیل نیز انسانها در رقابتهای سخت سرانه ادیان و مذاهب و ایدئولوژیها و مرام و مسلکها و نحله های عقیدتی مدام از چاله ای در میایند و به چاله ای دیگر فرو می افتند؛ زیرا هر کدام از اینگونه رقیبان سعی میکند که «ذهنیّت دیگران را»؛ یعنی همان «خود تصنّعی را که از دوران کودکی تا بلوغ و ادامه اش تا مرگروز» تشکیل شده است با «ذهنیّت دلخواه عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی» تعویض کند. به همین دلیل نیز بود و همچنان هست که پروسه «تبدیلگری» از اهم تکالیف و وظایف تبلیغی و ترویجی و تلقینی و اماله ای تمام مذاهب و ایدئولوژیها و نظریّه های آکبندی است. به همین دلیل است که «مارکسیسم از آگاهبود/آگاهی دروغین» سخن میگوید و معتقدان به ایدئولوژی مارکسیسم در صدد این هستند که «ذهنیّت انسانها را به نام دروغین بودن، اتیکت بزنند» تا بتوانند آنها را به نفع ایدئولوژی خود، تغییر مرام و مسلک بدهند. به همین دلیل است که در مذاهب و ادیان ابراهیمی از «تبدیلگری/پوستین عوض کردن/خلعت دیگر آویختن به خود» بحث میشود که در اسلامیّت با «قتل شخصی که اعتقاداتش را تغییر داده» قصاص داده میشود.
مسئله «حقیقت یابی» زمانی به موضوع حادّ تک تک انسانها تبدیل خواهد شد که هر کسی یاد بگیرد قبل از اینکه بخواهد از دیگران «بپرسد»، سعی کند از «خودش» بپرسد؛ یعنی «هنر از خود پُرسی» را یاد بگیرد و پاسخ را نه در کتابها و رساله ها و دایرة المعارفها و دانشنامه ها و مراکز آموزشی و دانشگاهها و نگاه کردن به دست و دهان مراجع و اساتید و امثالهم؛ بلکه در هنر جستجو و پژوهش و اندیشیدنهای فردی خودش کشف کند و بشناسد. حقیقت را در هیچ کجای جهان، هیچکس و هیچ ارگانی تدریس نمیکند؛ زیرا آنچه که ناپیداست در «ژرفای اصالت آدمی» نهفته است و هیچکس نمیتواند به درون دیگری راه پیدا کند که بخواهد حقیقت را کشف کند. فقط خود انسان است که در رویکردش برای کشف تخمه وجودی اش و سپس پدیدار شدن گوهر وجودی اش میتواند «حقیقت چیستی» خودش را بزیید و بر انظار دیگران آشکار شود. فقط به حقیقتی که زایشی -پیداشی باشد، میتوان گواهی داد؛ زیرا اصیل است و بی غل و غش.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 06:31
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: واقعیتی که کتمانش نادانی است.
دیدگاه:

سالام
ازقدیم مثلی داریم ،میگویند،فلانی را به ده راه نمی دادند،
آدرس خانه کدخدا رامیخواست.
شده جریان طرفداران کودتاچی های
۱۲۹۹ و نوچه های انگلیسی،
درقرن ۲۱ دنبال کسی هستند،
که اگرحتی باکودتا مثل پدربزرگش وپدرش انگلیس ،امریکا،وکل دنیا اورا
ردی کارآورند،
باید به دنیا توحش در قرن ۲۱ برگشت.
اون هم با پول‌های بتاراج برده پدر وپدر بزرگش ،دوست دارد،
بازهم دنبال لقمه چرب است.
آمدن این ربع پهلوی ازیک طرف ،،
تجزیه در طرف دیگر رخ خواهد داد.
طرفداران ،راست افراطی نیستند،
فاشیست افراطی اند.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 06:11
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: بابك :
دیدگاه:

بابك :

ادامه نظر:
دوستانی که دوست دارند lobster بخورند ممکن است این را بدانند که در موقع حمل انها را جعبه های در باز قرار میدهند با این حال این حیوانات چند پا نمی‌توانند ازجعبه خارج شوند چون دیگران او را پایین میکشند. متاسفانه یک تاکتیکی در سیاسیت هست که اگر نمی‌توانی به والایی دیگری برسی او را بکش پایین. من کاری به شخص ندارم ولی بسیاری از کنش‌های ما که فکر می‌کنیم
" مبارزه" است در حقیقت نتنها به هدف کمکی نمی‌کند که به بقای حکومت کمک می‌کند. هدف باید مشخص باشد و مبارزه باید در چهارچوب هدف قرار گیرد. اینکه شاهزاده محبوب تر از مسیح است یا خیر جامعه تصمیم می‌گیرد. قسمتی از محبوبیت او به دلیل پسر شاه و شهبانو بودن است اما قسمت بزرگتر این‌محبوبیت، دلیلش در سوی درست تاریخ ایستادن است در حالیکه دیگران دو دهه در عالم اصلاح طلبان و نه اصلاح طلبی جامعه را حیران کردند. صراحت کلام خانم علی‌نژاد، جسارت ، معرکه گیری ، زن بودن، و.. برد محدود خودش را دارد ولی جامعه ای که مار گزیده شده (منظور ۲۰ ملیونی که به خاتمی رای دادند و سپس او را روباه مکار و فریبا خواندند ) این سوی صحیح تاریخ را فراموش نکردند. این افراد به اصطلاح "مبارز" می‌دانند که بردشان محدود است و از ترفند قدیمی سیاسی ترور شخصیت یا همان پایین کشیدن lobster ها استفاده می‌کنند و مخاطبین به درستی می‌بینند و تشخیص می‌دهند. این ابتذال سیاسی و گل آلود کردن آب هدف را به حاشیه می‌برد، و ساده ترین تعریف ابتدایی
" مبارزه" را به ابهام می‌برد و ج‌ا چند صبای دیگر همان بانوانی که ایشون نام برد، و برای کردیت بردن نعل وارونه زد، را در زندان نگه می‌دارد!!
زن زندگی ازادی
تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 05:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: این اشخاص از حزب جمهوریخواه آمریکا بودند؟
دیدگاه:

چون هیچ چیزشان به جمهوری ایران شبیه نبود. آن آقای اعتمادی که اصلا همه جا بعنوان یک سلطنت طلب دو آتشه لب بسخن باز میکنه. بقیه را نمیشناسم.
از این گذشته مگر پادشاهی طلبی چه ننگی داره که اینروز ها بعضی ها نمیخواهند رک و راست بگویند که سلطنت طلب هستند؟ اتفاقا از نگاه من اگر بر چهره ی خود نقاب نداشته باشند سخنشان را بیشتر میشود درک کرد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 14. مارس 2024 - 03:48
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: راست افراطي از قبيل دكتر…
دیدگاه:

راست افراطي از قبيل دكتر سعيد سركوهي،  رضا تقي زاده ، امير طاهري و…..كه موجبات خروج اقاي رضا پهلوي را از منشور همبستگي را فراهم كردند ، انها معتقدند بايد به قانون اساسي ١٠٩ سال پيش برگشت

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 23:46
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: درد را ورا درمان رامیداند
دیدگاه:

سالام
جناب سریع القلم درد ودرمان درد رامیداند.
به چه دلیلی آنرا رک وراست نمی گویند،
موضوع این است.
نمونه های خوبی را مثال زده اند،
یا ازپان ایرانیستهای باستانگرای نشسته
درغرب و در داخل میترسد،
یااینکه خود ریگی درکفش دارد.
پان ایرانیستها درظاهروطنپرست وآتشین نشان دادن خودهستند،
ولی سران آن و سیاستمداران مخوف آن
بیشتر جیره خوار و شریک دزد قافله
هستند.
تعدادی هم بعنوان روشنفکر برای آنها
لامپ روشن کننده راهشان هستند.
این روشنفکران بیشتر تفکرات ناسیونالیستی کور داشته وباستانگرایی
میکنند.
به خروجی تفکرخود فکرنمیکنند،
درعالم توهم زندگی کرده ،برای دیگران
تز تولیدمیکنند.
هیچ فرقی بین این نوع روشنفکران با
آنهاییکه دیواری را بعنوان یهودی میبوسند،
قبر امام خمینی را زیارت میکنند،
ازچاه جمکران شفا میخواهند،
قبرکوروش را امامزاده کرده اند،
منتظرظهور عیسی هستند،
ووو،، نیست.
حرفهای عوام را برای خود فاکت کرده
که میگویند،کسروی گفته مردم ایران
یک حکومت دینی نیازداشتند،
ازاین شرو ورها ،،،
درمان دردمانیست.
دین را درزمانهای حکومت‌های قبلی
ما داشتیم،
چه دردوران قاجار یا در دوران کودتایی
پهلوی انگلیس،
اتفاقا در دوران پهلوی بدترین نوع دینی
ومخفی و پوشیده دین را داشتیم،
اگربه اسامی فرزندان رضا نگاه کنی
همگی حتی دوبله مذهبی بودند،
محمدرضا، غلامرضا، عبدالرضا،
ووو،،،
همچنین حوزه علمیه با دستورات انگلیس، با پول بیت المال،باماموریت
آیت الله حائری، ساخته شد.
برای رهایی کشور ازاین سردرگمی
فقط و فقط جمهوری فدرال دموکرات
باقوانین غیرمتمرکز و قدرتمند،
که قانون دیکتاتور باشد ،نیاز است.
بقیه تفکرات آب درهاون کوبیدن ،
به مردم آدرس عوضی دادن ،چه عمدی
وچه غیرعمدی راه نیست.
بهتراست،کسانیکه در اروپا،آمریکا،

ادامه نظر:
کانادا،چین،روسیه نشسته اند،
قبله گاه خودرا به سمت قوانین و قطعنامه های کنوانسیون های حقوق بشر کرده وآن قوانین رابخوانند،
ازتمام تجربه نخبگان کشورهای مترقی
استفاده کنند،
پان فارسیسم را انگلیس وغرب حاکم کرد،
صدساله،دویست سال مارا عقب نگه داشته اند،
عاملان آن این بلارا سرملت وایران ومنطقه آورده اند.
همه مردم باید درسرنوشت کشوربه یک
اندازه شریک باشند.
کاری نکنید،که بازهم به شکلی جدید
بدام تور گذاران غربی به افتیم،
ما باید ریشه های این نوچگی را خشک
کنیم.
آقای سریع القلم امکان دارد،اشتباه در
بیان نظرش داشته باشند،
بایدازاین نوع افراد حمایت شود،
ودر رفع ایراد درعمل وحرکت باید استفاده کرد.
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 22:29
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آیا پادشاهی خواهان راست افراطی هستند
دیدگاه:

بله البته این را خودشان بارها و بارها گفته اند و نوشته اند . می‌گوید نه از گفته های مشعشع همسر شاهزاده شروع کنید و بروید تا هواداران دسته چندمی شان
کسانی که هنوز به قدرت نرسیده
می خواهند به قول خودشان ۵۷ هارو درو کنند
اگر جلوی اسم آقای پهلوی شاهزاده نگویید و ننویسید می خواهند که پوست کله انسان را بگنند و آنهم تو اروپا و امریکا.
با احترام آریا کیانپور

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 21:11
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Muhammadi Sahraliمسیح علی…
دیدگاه:

Muhammadi Sahrali

مسیح علی نژاد از تاثیر گذارترین شخصیت ها در بین اپوزیسیون می‌باشد.کینه و حسادت سلطنت طلب ها مطرح شدن وی در مجامع بین المللی می‌باشد.چرا بیشتر از شازده ،مطرح میشه. حتا در مورد نرگس محمدی هم چپ طرفدار ج. ولایی دست در دست شاه اللهی ها حملاتی را اغاز کنند که بخاطر زندانی بودن نرگس شرم کردند که ادامه دهند ،یعنی تیرشان به هدف نخورد.واقعا حملات غیر اخلاقی طرفداران رضاه پهلوی که بخاطر حسادت می‌باشد شرم اور می‌باشد.

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 20:04
عنوان دیدگاه: آشپزی بدون مخلّفات!
دیدگاه:

درووود بر آقای کردی عزیز!

تحشیه ای برای دورخیز برداشتن به منظور پریدن از روی سایه خود!

هیچ انسانی با انسان دیگر، فروزه ها و استعدادها و توانمندیها و حتّا شکل و شمایل و هوش و ذکاوت و غیره و ذالکش همسان و همتراز نیست. حتّا خواهران و برادران نیز به ندرت در مسائل «رفتاری و منشی» شباهت به همدیگر دارند. ممکن است از لحاظ بیولوژیکی تشابهاتی داشته باشند؛ ولی از لحاظ خصلتها و استعدادها و غیره و ذالک، هر کدامشان منحصر به فردند. در دایره امور سیاسی، معمولا عین جوامع باختری که کثیرالحزب هستند، شاهدیم که مثلا فلان حزب، بیشترین آراء را همواره به دست می آورد و فلان حزب، فلان مقدار و الی آخر. محبوبیّت و مشهوریّت و نامدار بودن و منشاء خانوادگی و میزان تحصیلات و تبحر داشتن در رفتار و گفتار و به قول معروف «ظاهر شدن در برابر انظار مردم و روبرو شدن با اشخاص و شخصیّتها»، خواه ناخواه بر میزان و درجه محبوبیّت افراد می افزاید. مسئله ای که در این بینابین افراد و شخصیتها حسب «فروزه های آنها» موجب نقش و رده و میزان تاثیر و نفوذ آنها در فرض کنیم جمع مشترک میتواند ایفا کند یا نقشگزار کلیدی و زیرساختی داشته باشد، نباید دلیلی باشد برای گسست عده ای از جمع مشترک یا پایمالی حقّ و نظر و سهم یکدیگر از طرف تعدادی افراد محبوب و مشهور.  بالطبع، آنکه محبوبیّت و نفوذ و تبحر بیشتری دارد، باید ششدانگ حواسش جمع باشد که نه تنها در قبال یاران متحد در کنار میزگرد، مسئولیّت بیشتر دارد؛ بلکه نسبت به مردمی که به آنها چشم امید دوخته اند، دو صد چندان مسئولیّت دارد.

ادامه نظر:
یکی از دلایلی که جمعهای مشترک یا شکل نمیگیرند یا بعد از شکلگیری در کوتاهترین فرصت ممکن از هم میپاشند یا آنقدرها مایه دار و با پتانسیل نیستند که بتوانند بر کثیری از گرایشها موثر باشند، در این است که جامعه ما هیچوقت «گردآمدی از تضادها و تناقضها و تنشها در عرصه کشورداری» نبوده است که بخواهیم تجربه «حفظ و گسترش و تاثیرگذاری» آن را تجدید عهد کرده باشیم؛ بلکه اکثر جمعهای سیاسی در تاریخ یکصد سال اخیر ایران، «تشکیلات عقیدتی-ایدئولوژیکی» بوده است به منظور غلبه کردن بر «تضادها و تنشها و نامتعارفها و دیگرسانها و ناهمگونه ها و متناقضها» از بهر یکدست سازی و همگونه سازی دیگران و جامعه. مدار تشکیلات سیاسی در تاریخ معاصر ایران هیچگاه به هدف و منظور «تشکیلات مختلف الاندیش» در سمت و سوی «مشورت و باهماندیشی و رایزنیهای خردمندانه از بهر گلاویزی با معضلات و مشکلات میهنی» شکل نگرفته و تمرکز نکرده است؛ بله بر تمامیّتخواهی و حذف و واپسرانی دیگران و سیطره مطلق داشتن بر جامعه و مردم تقلّاها کرده است؛ آنهم از راه سخیف ترین متدهای کثیف و ابلهانه. از زشتگوییها گرفته تا انواع و اقسام تهمتها و لیچارگوییها و پرونده سازیها و امثالهم.
من با توجه به تجربیات عدیده و تاملاتی که تا امروز داشته ام، هیچگاه نمیخواهم بپذیرم که مثلا امکانهای «تشکیلات مختلف المرام و تنش زا» برای ما ایرانیان خواب و خیالی بیش نیست؛ بلکه امیدوارم و آرزومند که چنین تشکیلاتی، روزی روزگاری واقعیّت پیش پا افتاده در جامعه ایرانی محسوب شود؛ آنهم اگر روزی روزگاری برسد که کنشگران جامعه ایرانی؛ یعنی برونمرزیهای مدّعی اپوزیسیون که اکثرشان فعلا به باد فتق و ورم پروستات مبتلایند و در زیر کرسی لمیده اند و تخمه میشکنند و گاه گداری بعد از چلو کباب و کله پاچه و دیزی خوردن، ودکای سگی مینوشند و از دوران حبس در فلان بند و بیسار برای همدیگر حکایتها میکنند و احیانا از سر تصادف دستشان به کنترل از راه دور تلویزیون میخوره و یک دفعه شاهزاده رضا پهلوی یا مسیح علی نژاد یا مهتدی یا دیگران را بر صفحه تلویزیون میبینند و دادشان در میآید که ای بابا اینا دیگه کی هستند؟. ما اینهمه سال استخون سوزوندیم و داغ حوردیم، این شد عاقبتمون. حالا شماها اومدین برا ما تعیین تکلیف میکنید، جمع کنید برید دنبال کارتون. اعصاب دارید.
آقای کردی عزیز! تا زمانی که کنشگران برونمرزی ما یاد نگیرند و نفهمند و درنیابند که «دو ضربدر دو میشود چهار»، و چنین محاسبه ای، قاعده ای منطقی دارد و با گشوده فکری به سوی آفرینش میزگرد باهماندیشی و همعزمی با پای خود گرد نیایند و علنا دست دوستی و همکاری را با دلاوری به سوی همدیگر دراز نکنند تا محکم همدیگر را استوار نگه دارند و کاری کارستان را پیش ببرند، مطمئن باش اگر به صد رقم بکوشی و تا زمانهای زمان بخواهی به آنها حالی و تفهیم کنی که «دو ضربدر دو میشود چهار»، من مطمئنم که عمر کائنات به سر آمده است! آنگاه دیگر احتیاج به هیچ محفل و منشور و نمیدونم فلان و بیسار احتیاجی نیست؛ زیرا مشکل به طور ریشه ای در بعد کائناتی برای همیشه حل و فصل شده است رفته.
شاد زی زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 20:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: تاثیر گزاری
دیدگاه:

چه خوشمان بیاید ،چه نیاید،چه بپذیریم و چه اصرار بر نپذیرفتن ان بکنیم!مسیح علینژاد در بین اپوزیسیون خارج کشور ،فردی تاثیر گزار و خود به تنهایی وزنه ای میباشد.اپوزیسیون خارج کشور بجای چنگ انداختن بر سر و صورت همدیگر و خونین کردن همدیگر ،ایکاش سیاستمداری و اینده نگری اخوندی متعلق به عصر حجر بنام خمینی را میداشتند که چطور چپ و راست را باخود همسو کرد.یک روز بهانه سلطنت طلب ها برای به گوشه رینگ راندن وی قیافه اش و روستایی بودن اش را به باد مسخره میگیرند تو گویی شاهزاده شان فتو مدل بوده،روزی نزدیکی وی با اصلاح طلبان،روز بعد پول گرفتن و وابسته بودنش را !!اگر وی وزنه ای نبود،اگر وی تاثیر گزار نبود ،اگر وی اینهمه پر انرژی و اکتیو نبود اینهمه مورد حمله از ساطنت طلب های شاه اللهی،سازمان اطلاعات ی ها ،چپ های طرفدار ضد غربی حکومت ولایی قرار نمیگرفت.

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 18:38
عنوان دیدگاه: انسان در واقعیّت وجودی اش؛ نه در تصویر ایده آلی اش!
دیدگاه:

درووود!

اندکی کژ دار و مریز رفتن برای پیدا کردن راه خونه!

ضعف بزرگ و آسیبگاه تمام آنانی که دنبال «صد در صد بی عیب و نقصها» میگردند، در این است که هر چقدر نیز به دنبال یافتن «صد در صدها» وقت بگذرانند و سرمایه خرج کنند و بجنگند و حرص زیادی بزنند، آخرش به همان نقطه  ناممکنهایی میخکوب خواهند ماند که از اول بر آن، خودشان را به دست خودشان میخکوب کرده و غل و زنجیر زده و به پای خودشان سمنت ریخته اند و مدام در دنیای «توطئه و دستهای پشت پرده و کارگردانان سناریو نویس و خیمه شب بازی و امثالهم» سیر و سیاحت میکنند. درست عین ذهنیّت مالیخولیایی طیف اخانید که اگر پشه نیز بال گشاید، میگویند کار «آمریکای جنایتکار و صهیونیستهای ملعون» است.

هیچ انسانی در عرصه زندگی و اجتماعی که متولّد میشود، حامل خصایل ایده آلی برای برآوردن آرزوها و نیازها و حسرتها و خواسته های دیگران نیست. اصلا چنین توقّعی از انسان داشتن – مهم نیست جنسیّتش چه باشد-، انتظاری ابلهانه است؛ زیرا آنانی که چنین انتظاراتی دارند اصلا یک بار هم به دور و بر خودشان یا در آیینه، نگاه سرسری نینداخته اند تا دریابند که انسان از لحظه زایش تا مرگروزش در «گستره آموزش و پرورش و پوست اندازیهای مختلف» سیر میکند. هیچکس مادرزاد، ایده آل زاده نمیشود. تازه آنانی که ادّعای مثلا «رسول و نبی الاهان نمیدانم کجایی» میکنند و مثلا«اسوه حسنه»  قلمداد میشوند، به صدها عیب و نقصان و امراض مبتلایند؛ دیگر چه برسد به انسان که پروژه اش از زادروز تا مرگروز، عبور از انواع و اقسام ماجراهاست.

ادامه نظر:
«مسیح علی نژاد» را باید با همین انسان بودنش و مهمتر از همه، زن بودنش با تمام خصایلی که از خود بروز میدهد، در نظر گرفت و فقط دیدگاهها و موضضعگیریهایش را خردمندانه و دلسوزانه با مسئولیّت و درایت و شعور فردی سنجشگری کرد بدون هیچگونه لیچاربافیهای چاله میدونی و فحّاشیگریهای خبیثانه که بیش از هر چیز دیگر فقط نشانگر توهین به کرامت و شرافت بشری او هستند. هر انتقادی باید به دیدگاه و موضعگیری و نظرات او باشد؛ نه به اینکه زادگاهش کجا بوده و ریخت و قیافه اش چطوریه و چند کلاس درس خونده است و لهجه اش چه جوریه و خانواده و فک و فامیلش چه کسانی هستند و همراه زندگی اش کی می باشه و غیره و ذالک. معیار برای بررسی باید«خویشکاریهای او» باشند و نقشی که در رویدادها ایفا میکند و میزان بُرد کلام و رفتار ارزشمند او در تاثیر گذاشتن بر رویدادها.
من برغم تمام خصومتهایی که ناجوانمردانه در حقّ او میشود، وی را یکی از بهترین و کارگذارترین شخصیّتهای ایرانی میدانم که به نقش خودش در سرنوشت ایران و مردم و بویژه زنان و دختران و جوانان آگاه است. تجربه و تدقیق شدن به تاریخ تراژیک ایران به من آموزانده است که به انسانهای لایق و شایسته در زمان حیات خودشان آفرینها بگویم؛ نه بعد از اینکه حذف و ترور و خانه نشین و یا مُردند، بیایم و در فقدانشان امامزاده بسازم و دریغها بگویم. نه!. من همین امروز بر او «آفرینها« میگویم تا او در پیکارهای خجسته اش به زایش نیروهای زندگی بخش و شادی آفرینش در دوران غم و افسردگی، بیفزاید و با شکوهتر در عرصه های بین المللی آشکار شود و با بخشیدن شکوه لبخندهایش، غمگین ترین پریهای میهنم را دلشاد کند و بخنداند و به زایش جامعه ای مدد رساند که شایسته کرامت آدمی باشد و نگاهبان وجود اک تک آحادش. من ظن به یقین دارم که امسال، سالیست که اگر «جایزه صلح نوبل» را به تنهایی به «او» ندهند، دست کم با فعّالینی که برای حقوق و کرامت انسانها میرزمند، به طور مشترک، لیاقت به دست آوردنش را خواهد داشت. ایدون باد!
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 17:54
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمود : جالبه که‌ از همه…
دیدگاه:

محمود : جالبه که‌ از همه بيشتر فعالیت می کند و همه بهش گیر میدن! از مجاهدها،  ساطنت تلبها گرفته‌ تا کمونیستها. چونکه که قدرت تلبی آنها رو تهدید می کنه 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 17:52
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: لیلی : ایشون تمام حرکات و…
دیدگاه:

لیلی :

 ایشون تمام حرکات و رفتارش با توهین همراه با خشم و خشونت ورزی بوده. چطور توهین نکرده. این زن مازنی با پشتیبانی برنامه گذاران پا به عرصه سياست گذاشت و بوسیله انها هم هدایت میشود. وگرنه. هر کسی که نمیتونه تاثیر گذار بشه

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 17:51
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: «مسیح علینژاد»، صرف نظر از…
دیدگاه:

«مسیح علینژاد»، صرف نظر از تمام اشکالها و ایرادها  که خودم باره ها آن را علنی گفته ام ، یکی  از زنان تاثیر گذار ایران و‌جهان است ؛ این زن مازنی  تا کنون به هیج کس توهین و بد و بیراه نگفته است ، در عوض بخاطر روستایی بودنش از سوی شونیستها روز و شب مورد اهانت و‌تحقیر قرار گرفته است

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 17:03
عنوان دیدگاه: شراب تازه و کوزه های کهنه
دیدگاه:

دروود بر آقای اسدی گرامی!

تامّلی مختصر در باره گمراهه ها!

اندیشیدن در باره تاریخ کرد و کار یکصد ساله کنشگران ایرانی  از دامنه ملّیها گرفته تا دامنه چپها و مذهبیها و لیبرالها و رجال مصدر اجرا در نظام پادشاهی عصر پهلویها و دیگرانی که به نحوی از انحاء در دامنه سیاست و کشورداری بوده اند، باید بتواند نسل امروز را در محاسبه های اقداماتی خودشان خیلی بیدار و هوشیار کند. اگر برخی استثناها را از دامنه «کنشگران به معنای وسیع آن در دوران پهلوی اول و دوم» به کناری نهیم، میتوان نتیجه گرفت که دامنه کشور داری در ایران از یکصد سال پیش تا کنون، مدام بر مدار «حسادت و گریز و نفرت از همدیگر» پی ریزی شده است؛ به جای آنکه بر مدار «تمایل و همگرایی و مکالمات منطقی و مسئولیّتهای خطیر کشورداری و اهمیّت دادن به مردم» بچرخد و بخواهد که شکل معقول به خودش بگیرد. در باره این ناکامیابی میتوان دلایل عدیده ای را حسب میزان تاثیر و اهمیّت فاکتورها برشمارید و ردیف کرد. ولی من به شخصه تا امروز متوجّه شده ام که اکثر مدّعیان «عرصه سیاست»، اصلا اینکاره نیستند؛ بلکه آدمهایی احساساتی و شاعرمسلک و رمانتیکند با تارنوازی یا گیتارنوازی در زیر پنجره معشوقه خیالی به همراه  رفتارهای تارتوف بازی!. نمونه بارز آنها که به شدّت از آن نیز به نام «قدّیس و مظلوم روزگار»، دفاعهای سرسختانه نیز میشود، زنده یاد «محمّد مصدّق» است. وی از تنها چیزی که هیچ سر رشته ای نداشت، همان «فلسفه و دانش سیاست و هنر سیاستمداری» بود. حتّا از رشته تحصیلی خودش که «حقوق» بود نیز چیزی نیاموخته بود.

ادامه نظر:
وی «سیاست» را با حجره نشینی و زیر لحاف کرسی رفتن و گریه زاری کردن از سر استیصال و ناکارآمدی، عوضی گرفته بود و دقیقا همین فقدان آگاهی از فلسفه و دانش سیاسی بود که سرمشقی اعلا برای «خمینی» شد؛ زیرا «خمینی برغم بلاهت ذاتی اش» در این زمینه درس خوبی از «مصدّق» آموخت و آنهم اینکه با «هوچیگری و کوخ نشینی و غرّه بودن به خودمحوری» میتوان مثلا ادای سیاستمدارها و رجال استخواندار را درآورد و حاکم بر جامعه شد.
دامنه سیاست ابعاد مختلفی دارد که کلیدی ترین بُعدهای آن، همواره در تاریکی هستند و فقط ابعادی پدیدارند که در میدان کشمکشها درگیرند. دُرِست عین «جنگها» که افسران و طراحان نقشه های تهاجمی و دفاعی در دفترهایی مخصوص خودشان به مشاوره میپردازند و تصمیمی را اتّخاذ میکنند و سپس به اجرایش میکوشند. در دامنه سیاست نیز دقیقا به همین گونه است. اینکه فرض کنیم شرایطی به وجود آید که کنشگرانی بتوانند واقعا در میدانهای اجرایی، روشهای موفقیّت آمیزی داشته باشند، همش برمیگردد به استعداد و هنر و دانش و هوشیاری و بیداری و قدرت نفوذ رفتار و کلام و کنشها و واکنشهای شخص کنشگر که میتواند در نوع برنامه ها و نقشه های اجرایی، حتّا موثر نیز واقع شود؛ ولو طرّاح و ایده پرداز آنها نباشد و دیگرانی باشند که به حیث مشاور و ایده پرداز و نابغه فکری محسوب میشوند و در هیچ میدانی نیز حضور ندارند.
جامعه کنشگری ایران هنوز به آن مرحله نرسیده است که بتوانند «حدّاقلها» را اصل اقدام مشترک در نظر بگیرند و تلاش برای جبران حدّاکثر نقصانها را در همکاری با یکدیگر واقعیّت پذیر کنند. مسئله غم انگیز این است که هیچکس نمیخواهد بپذیرد، من ، نقصانی دارم که بخواهم به جبران آن کوشش کنم. هر گرایشی خودش را «جمیع کمالات» میداند، چه در تئوری، چه در پراکتیک. به همین دلیل از گردآمد «جمیع کمالات»، هیچ راهی گشوده نخواهد شد؛ چه برسد به راه سومی!. هر کمالی، خودش را تمامیّت خصایل میداند که هیچ نقصانی در آن، راه ندارد و کمبودی نیز در وجودش نمیبیند.
»گاندی» گفته است که «هیچ راهی به سوی صلح نیست؛ زیرا فقط خود صلح است که راه است». برای ایجاد تحوّل بدون خونریزی و کشتار و ویرانی، هیچ راهی نه از سوی طیف اپوزیسیون وجود دارد، نه از سوی حکومتگران غاصب و حریص و شهوانی قدرت در ایران. آنچه راه به حساب میآید، خود مردم ایران هستند که باید و میتوانند انتخاب کنند و برای واقعیّت پذیری انتخاب خودشان، مقاومت کنند و بایستند و بیدار بمانند. آن راهی که همه به دنبالش هستند، نامش مردم ایران در جامعیّت وجودی بدون هیچ تبعیضی است. ولی ممکن است این سئوال به ذهن هر کسی خطور کند که مردم ایران، چه زمانی پی خواهند برد که خودشان «راه» هستند؟. حقیقت این است که مردم ایران بیش از دو هزار سال است که میدانند خودشان «راه» هستند، ولی هیچکس از آنانی که بر او سیطره یافته اند، هرگز نخواستند و نتوانستند به راه مردم ایران گام بگذارند؛ بلکه فقط هر حاکمی و حکومتی به «راه خودش و ترضیه سوائق و غرایز و منافع خودش» رفت و آخرش برای دوام «راه خودش» به نابودی راهی که مردم، آفریده بودند، همّت کرد؛ امّا دست آخر نیز به قعر بیراهه روی حماقتهای خودشان سقوط کردند. راهی را که خلاف و جدای از ملّت در جامعیّت وجودی باشد، هیچ قدرتمدارانی ولو تا خرخره به انواع و اقسام ابزارها و سلاحها و ارگانهای تسلیحاتی و سرکوبگر نیز مسلطّ باشند، هرگز نخواهند توانست به دلخواه خود طی کنند؛ زیرا راه حکومتگران بی ملّت، راه نیست؛ بلکه پرتگاه و سقوط در اعماق ذلالتها و برای همیشه محو شدنهاست. تاریخ ایران، یکی از عالی ترین مدارک برای ثبات این حقیقت عریان است. راه؛ یعنی آنچه که مردم آفریده اند و پرورانده اند و با جان و گوشت و و پوست و خون خودشان به دوام آن از سپیده دم تاریخ و فرهنگشان در آن ره سپرده اند تا امروز و بر پایداری و وفاداری به پرنسیپهای آن جانفشانی و اصرار میکنند؛ یعنی راه زندگی با عزّت و کرامت. راه «گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی». بیرون از راه مردم خود، هیچ راه دیگری وجود ندارد؛ سوای بیراهه های چوبی که در تندباد حوادث و واکنشهای آتشفشانی مردم، نیست و نابود خواهند شد؛ زیرا به ملّت، متّکی نیستند؛ بلکه به ابزارهای خشونتی و کشتاری و سائقه افسارگسیخته قدرتپرستان نالایق و بی فرّ.
اکنون سئوال این است که پس چه باید یا میتوان کرد؟. به نظر من و حسب تجربیات و تامّلاتم همانطور که «عیسای ناصری» گفته است، «شراب تازه را نباید در کوزه های کهنه ریخت». انتظار امید داشتن از گرایشهای سیاسی که مسبّب فاجعه 1357 بودند و همچنین آنانی که در این فاجعه، ضرر و زیانها دیدند و از موقعیتهای خود فرو افتادند، به دلیل خصومتهایی که در حقّ یکدیگر دارند و هنوز به هیچ طریقی به مرز آشتی و بخشش؛ بدون فراموشی و شروعی نو از بهر خدمت به میهن و مردمش نرسیده اند و همچنان در فکر «قصاص و انتقامگیری» هستند، انتظاری عبث و آب در هاون کوبیدن است.
پروسه تغییر در جامعه ایران از دامنه هایی نشت پیدا میکند و به سراسر جامعه انتقال داده میشود که هیچ گرایش سیاسی به مخیله اش نیز خطور نمیکند چطور و چگونه؟. حتّا همانهایی که حاکم هستند و میلیاردها چشم جاسوسی و مفتّشی و فضولی در میلیمتر به میلیمتر خاک وطن به کار گمارده اند. آنچه که حضرات به اصطلاح اپوزیسیون در این »موقعیبتهای خطیر» میتوانند انجام دهند، همین است که اثبات کنند شعور گفتگو کردن با همدیگر را بدون فحّاشیگری و تهمت و افترا و حسادت و رقابتهای خصمانه دارند. شاید روزی روزگاری، بخشی از آنچه خودش را اپوزیسیون مینامد، بتواند در پروسه تغییرات پیش رو موثر واقع شوند و در آینده ایران نقشگزار شوند. شاید. وگرنه تا زمانی که درب «کشمکشهای پدرکشتگی اپوزیسیون در حقّ همدیگر» بر پاشنه کما فی السّابق میچرخد، خیزشها و فروکشهای واکنشی مردم در قبال حکومتگران خونریز و نالایق در بستری از سنگلاخهای هولناک ادامه خواهد داشت تا روزی روزگاری به دامنه ای گشوده و بی صخره راه پیدا کند و کنشگران لایق خود را بپروراند و بار آورد. شاید.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.

تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 09:30
عنوان دیدگاه: پهلوان لبخندها و پیکارها در کارزارهای زندگی به غارت رفته
دیدگاه:

«مسیح علینژاد»، صرف نظر از تمام اشکالها و ایرادها و نفرتها و کینه توزیها و بدپوزیها و فحّاشیگریها و تبلیغات عقده ای و انواع و اقسام بدطینتیهای که علیه وی به وفور در شبکه های اجتماعی و مطبوعات رنگارنگ، نوشته و گفته و منتشر میشوند و رگ و ریشه اینهمه نفرت و خصومت، فقط و فقط از حسادت و استیصال و عجز مدّعیان عرصه سیاست در میدان کارزارهای پراکتیک و لفّاظیهای زر مفت زنی حاسدان ریشه میگیرند، و همچنین با اغماظی مستدل و سنجشی و هشداری در خصوص برخی از مواضع و نظراتش باید گفت که «مسیح عزیز»، یکی از ماندگارترین و تاثیرگذارترین و دلیرترین و دوست داشتنی ترین زنان ایران در تاریخ ایران و جهان جاودانه خواهد ماند.

ادامه نظر:
اینکه زنی به تنهایی با تمام حدّاقل امکانهایی که در اختیارش است، سالهای سال است که با تب و تابها و انرژی پر توان و کوششهای خستگی ناپذیر توانسته است تا امروز واتاب دهنده فریادهای سرکوب شده زنان و مادران و دختران و جوانان ایرانی در سطح جهانی و مجامع بین المللی باشد، واقعا تلاشهایش ستودنی و شایان آفرین گفتنهای پیوسته است.
آنانی که چشم دیدن «مسیح علینژاد» را ندارند، صد در صد آرزو میکنند که ایکاش او نیز مثل کثیری از حقیران و بی مایگان عقده ای می آمد و به انواع و اقسام جرّاحیهای زیبایی مشغول میشد و مدام در باره چنان و چنین شدن جسمش، پستهای جنجالی میگذاشت. یا اگر میآمد و درس آشپزی و بچّه داری میداد، خیلی معقولتر و پسندیده تر در نظر حضرات گلادیاتورهای عرصه سیاست جلوه میکرد. یا اگر می آمد از خسن و خسین و خواهران مغاویه، حمایت میکرد و بلندگوی تبلیغاتی آنها میشد، صد در صد جذاب و عشوه ای و تیتیش مامانی به حساب می آمد. یا اگر می آمد برای عره و عوره و شمسی کوره در تشکیلاتهای سیاسی، خوشرقصیهای مقبول میکرد، صد در صد از مبارزترینها با اتیکتهای به به و چهچه ای بدرقه و همراه میشد. ولی «مسیح عزیز» فراتر از این عرصه های حقیران و هیچان است. وی بر«پرنسیپ خویشکاریهای» خودش در «هنگام و زمانه عسرت»، خیلی آگاه است و توانمند و مسئول و دریادل و دلاور و پهلوان. زندگی اش دراز باد و پیکارهای خجسته اش پر دوام!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 08:26
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: کنگره جهانی آزادی در واشینگتن
دیدگاه:

کنگره جهانی آزادی در واشینگتن

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 13. مارس 2024 - 08:18
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: زنده باشی مسیح گرامی ؛…
دیدگاه:

زنده باشی مسیح گرامی ؛ مخالفان حقیر تو از حسادت دارند میترکند. راهت را ادامه بده واز این اسکل ها نترس

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 23:07
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: احمدکسروی ،وسوء استفاده از تفکرات او
دیدگاه:

سالام.
مقاله آقایان محققی وحیدریان را خواندم،
میشه گفت هردو بیشتربه نقاط قوت
تفکرسیداحمدکسروی مولای خودخلع
لباس شده پرداخته بودند،
هرچندکه آقای حیدریان نقاط ضعف ایشان را فقط در مورد،قابل قبول نبودن
ایشان درنسل های جدید مطرح کرده است.
عزیزی دیگر،بنام سیدرسول،
موضوع رابه عدم شناخت تفکر کسروی
با دور کرد جوانان بتوسط چپ ها ربط
داده اند.ملل ایران درطی دوران شروع
تجددخواهی،ومدرنیسم خواهی
سیاسیون مختلفی با تفکرات متفاوتی
مواجه و مراحل مختلف مبارزات را
دیده وتجربه کرده اند،
دراصل،موقعیت،سنن،آئین، ادیان،نفوذی
های استعمارگران،دست اندکاران سیاست گذاران حاکم،نوع اقتصاد،،موقعیت جغرافیایی وو،،،
دراین عصر۱۵۰ ساله را دوستان کم رنگ
ویا نادیده گرفته اند.
هرکسی ازدریچه نگاه خود مسائل را
بررسی وتفکرات خودرا مخلوط شنیده
ها وخوانده ها کرده میخواهد،
به خواننده مقاله خود نظرش را تلقین
کند،
احمدکسروی،یا دیگر چالشگران سیاسی
نیز هرکدام نظرات وتفکرات خودرا
درزندگی سیاسی وفرهنگی خود پیش برده و آنهاییکه واردسیستم حکومتی
شدند،دراصل تفکرات خودرا دربین
مردم باکمک دولت نشردادند،
حال دراین بین چه اتفاقی برای خودشان
افتاد،آن هم بر ساختارسیستم بود،
که سرنوشت این افراد را تعیین کرد.
موضوع این است.
آیا دستاوردی از این افراد دربرون رفتن‌
ازمنجلاب ایجادشده داشته ایم؟ وراهکاری را توانستند،بمابدهند؟و دردی را درمان کردند،باری ازدوش
ما برداشتند یا نه؟
من درتعجبم،
ما چرا ،به نتایج فکرنمیکنیم؟
چرا ازدستاوردهای کشورهای مترقی
که سالیان سال است ،مشکل مذهب وخرافات رابا قانونمندی قوانین مترقی
حل کرده اند،دنبال این نیستیم؟
هرکسی میخواهد،خودتولیدفکرکند،
درصورتیکه تفکرآنها بارها وبارها در همان کشورها آزمایش شده است

ادامه نظر:
روشنفکران ما،مثل سیاسیون همه فن حریف کشور عقب مانده عمدی نگه داشته فکرمیکنند،
درسیاست،درصنعت،درحقوق بسر،
درمکانیک،درریاضی،درمحیط زیست،
دردین،درروابط بین الملل وو،،،میخواهند
خودرا تولید کننده تز های متنوع نشان
دهند،
ولی ازهمه جا مانده وملت وروشنفکر
راسردرگم نگهدارنده همین روشنفکران
ما هستند،
نمی توانند،تولید هواپیما کنند،
نمی توانند،تولید،موبایل و ماشین حساب
وتراختورشوند،
میگویند،
ما خود اگرتولید نکنیم ،
ازتولیدآنها استفاده نخواهیم کرد.
همین آقای توکلی مو قرمزما،
اگردرقبل ازانقلاب رنسانس اگر در اروپای مسیحی دختر زاده میشد،
بافتوای کلیسا،بعلت موقرمزبودن،شیطان و شر شناخته میشد،وباید کشته میشد.
خوب عزیزان،
کسروی ،صادق هدایت،آخوندزاده،علی آقا واحد،بی ریا،ارانی،خیابانی،ووو.،،،
نتایجی بدست آورده بودند،
آیا راهشان درست بود؟
اگردرست بود،چرادرقرن ۲۱ مردم دنبال شاه وخمینی افتادند؟
ودنبال همفکران آنهانبودن؟ونه افتادند؟
موضوع این است،چرا بجای کنکاش و
تحقیق علمی دراین باب دنبال راه های
انحرافی دیگرهستید؟
چرا،ازتجارب دنیای مدرن ومترقی ،
امتحان پس داده تاوان داده و ازقوانبن
آنها دوری میکنید؟
در ملت ما احمدکسروی،تقی زاده ،باستانگرایی،فردوسی،کوروش ،پان،
ملی گرایی کورنیست،
دردملت ما مشعل داران نا درست ،
وانحراف فکراست،
قدرت تبلیغات سودبران دراین عالم برزخ
در ابن سردرگمی ها تعیین میشود،
واین رشته در دست استعمارگران مسیحی غربی
میچرخد،
ادیان ومرتجعین ادیان ومذاهب همه
مثل هم فکرمیکنند،
قانون قدرتمند، قانون علمی،قوانین مدرن،و غیرمتمرکز و امتحان داده
دردملت مارا درمان خواهدکرد.
که درابتدا ،این قوانین بایدتفلیقی ازسنت ومدرنیسم باشد.
بقیه آدرس عوضی دادن به مردم،
و تلقین تفکرات عقب مانده درجامعه
میباشد.
سیزساغ ،من سالامات.
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 17:37
عنوان دیدگاه: به در گفتنهایی که دیوارش هیچ گوش شنوایی ندارد!
دیدگاه:

درووود بر آقای سریع القلم گرامی!

اندکی سخن در باره از نو کاویدن و دقیق شدن و ریشه یابی؛ نه ظاهر بینی و کلّیّات بافی!

من اگر بخواهم در باره سطر به سطر مطلب شما، صحبت بکنم، آنگاه مثنوی هفتاد هزار خروار خواهد شد!. در سراپای هر مطلبی که من از شما در جایی دیدم و خواندم – به استثنای برخی تک جمله های اخلاقی و کوتاه و سرتیتری که مینویسید-  ، تنها چیزی که برداشت کردم از حرفهایتان این بوده است که شما برای من عین انسانی میمانید که در کنار دریایی ایستاده باشد و فقط در باره امواج و فرحبخشی و آبیگونه و با طراوت بودن و طوفانها و خشم دریا و قایق رانان و آمد و شد کشتیها و توریستها و جست و خیز ماهیان و والها و حضور پرندگان دریایی و خورشید تابان و آسمان آبی و غیره و ذالک بحث میکند بدون آنکه توانسته باشید یا دست کم تلاش کرده باشید که در باره «منشاء دریا و علّت دوام و شادابی دریا و همچنین ژرفای دریا و جاذبه های دریا»، کوچکترین کلامی بر زبان و قلم رانده باشید. امیدوارم متوجّه منظورم باشید که چه میخواهم بگویم.

ادامه نظر:
حسب نظر شما که معتقدید «توسعه اقتصادی» مسبّب ایجاد «دمکراسی» است، باید عرض کنم که سخت بر خطا هستید؛ زیرا اگر سخن شما صحت میداشت، مطمئنا «چین» را باید یکی از دمکرات ترین کشورهای جهان به شمار آورد!. در ثانی، اگر توسعه اقتصادی، علّت و مسبّب ایجاد «دمکراسی» بود، آنگاه باید پرسید که «دمکراسی یونان» بر شالوده کدام توسعه اقتصادی استوار بود؟. دمکراسی، سیستم نیست که همچون آلات و ادوات ماشینها از جایی بتوان آنها را خرید یا دزدید یا مصادره کرد یا قاچاق کرد یا معامله پایاپای کرد و سپس در میهن خود به مونتاژ کردن قطعات آنها بر روی همدیگر کوشید و دمکرسی را در چارچوب کشور خود برقرار ساخت؛ آنهم به نیّت و هدف توسعه اقتصادی. «دمکراسی»، گونه ای «وضعیّت است عین آب و هوا» که هر آنی می تواند تغییر پیدا کند و به حالتی دیگر در آید و حتّا از مناسبات اجتماعی و کشوری ناپدید شود. بنابر این زایش فضای «دمکراسی» و همچنین توسعه اقتصادی بر خلاف دیدگاه نامستدل و ناپژوهشی جنابعالی باید عرض کنم که از پیامدهای «تحوّلات روحی و روانی و به عبارت دقیق تر فرهنگی» است که مبانی اخلاق و رفتار و کردار انسانهای جوامع باختری را نسبت به «نقش انسان و شیوه زیستنش و مناسباتش با همنوعان در گیتی و کیهان و دست آخر پیوندش با خدا در معنای تصویری؛ نه در معنای مفهومی» ایجاد کرده است.
جنابعالی در پاسخ به سئوال اولویّت توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی، گفته اید که: «من این را نمی گویم. تاریخ، این اصالت را میدهد!!!؟؟؟». کدام تاریخ آقای سریع القلم گرامی؟. مگر تاریخ، مادیّت نوع بشری با دفتر و دستک است که به جامعه ای «دمکراسی و توسعه اقتصادی» هدیه دهد و به جوامعی دیگر، هیچ و پوچ؟. گرفتیم که جنابعالی از «تاریخ»، منظورتان همان تحوّلاتی باشد که در دامنه های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و کشورداری و غیره و ذالک جوامع باختری اتّفاق افتاده باشد، باز این پرسش مطرح میشود که تحوّلات فرهنگی و غیره و ذالک، از چه راههایی در جوامع باختری امکانپذیر شده اند؟. یعنی اصل کلیدی مسئله را جنابعالی اصلا و ابدا حتّا اشاره ای گذرا نیز به آن نکرده اید یا به عبارت دقیق تر، اصلا متوجّه اش نشده اید که بخواهید اشاره ای به آن نیز بکنید. فقط کما فی السّابق، همچون دیگر مقالات و سخنرانیهای خودتان به کلّیات سر بسته و بسیار ولنگ و باز پرداخته اید بدون هیچ استدلال منطقی و کوشش گام به گام برای روشن کردن مسئله.
به دلیل آنکه من حوصله بازشکافی جیک و بُک مطلب شما را ندارم و میدانم که پرداختن به مطلب شما، باعث میشود که دهها صفحه مطلب را برای بازشکافی و توضیح مسئله تحریر کنم، ترجیح میدهم شما را و همچنین خوانندگان محترم را به مطالعه آثار ذیل گوشزد کنم. این دیگر، تصمیم خودتان است که بخوانید و بیاموزید یا پشت گوش اندازید و روال خودتان را همچنان ادامه دهید. از من گفتن. رک و پوست کنده بگویم. مطالب شما به هیچکس هیچ درس کلیدی و انگیزشی نمیدهند؛ سوای اندکی اطّلاعات رایج در تمام شبکه های اینترنتی و دایرة المعارفهای کتابخانه ای. اصل موضوع و مسئله باید به گرداگرد این محور بچرخد که انسان در معنای فردیّت و در معنای عام، چگونه باید بزیید و نسبت به زندگی و همنوعان و جانوران و گیتی و کیهان و خدا در معنای تصویری و سپس مفهومی رفتار کند تا بتوان به تحوّلات در تمام دامنه های ممکن مناسبات اجتماعی امیدوار بود. آنچه که «دمکراسی و توسعه اقتصادی» را ممکن میکند، توسعه اقتصادی نیست؛ بلکه «تحوّل و زایش انسان از ژرفای بُن اندیشنده خودش است» که در جامعه و گیتی و کیهان، گسترده و بالنده میشود و شاخه های وجودش در جلوه های مختلف «آزادیهای فردی و منش ستودنی اجتماعی و مناسبات گشوده فکر و غیره و ذالک» شکوفا میشوند. اقتصاد هر چقدر نیز به اوج توسعه ها برسد، هرگز هیچ ضامنی برای زایش «دمکراسی» نیست که چه بسا در غفلت انسانها از بهر کنترل آن به مرگ دمکراسی و متلاشی شدن جوامع نیز بیانجامد!.
دمکراسی؛ وضعیّتی/حالتی/آتمسفری است که محصول فرهنگیده شدن و فرزانگی و آگاهی متّقن و جویندگی و مسئولیّت پذیری سفت و سخت تک تک انسانها در قبال جان و زندگی و سعادت و خوشی همدیگر پدیدار میشود به عبارت دیگر،«دمکراسی» از گردآمد و اتّصال و امتزاج و همبستگی و همعزمی و باهماندیشی نحله های گوناگون و چه بسا ناهمخوان و متضاد است که در پیرامون انسانها آفریده میشود و جمع شایسته آنها را در آغوش میگیرد.
مطالعه یکی یا برخی از زبده آثار متفکران ذیل به شما نشان خواهند داد که تحوّلات اجتماعی و فرهنگی و کشوری در باختر زمین، چگونه اتّفاق افتادند؛ طوری که نتایج بهره آور آنها به «زایش دمکراسی و توسعه اقتصادی» در جوامع باختری و همچنین رشد کاپیتالیسم مختوم شدند.

- مجموعه آثار ورنر سومبارت [Werner Sombart]
- مجموعه آثار ماکس وبر [Max Weber]
- مجموعه آثار ارنست ترولچ [Ernst Troeltsch]
- مجموعه آثار آلفرد مولر آرماک [Alfred Müller-Armack]
- مجموعه آثار اگون فریدل [Egon Friedell]
- مجموعه آثار ریچارد هنری تاونی [Richard Henry Tawney]
- مجموعه آثار فردیناند تونیس [Ferdinand Tönnies]
- مجموعه آثار ویلهلم وایتلینگ [Wilhelm Weitling]
- مجموعه آثار یاکوب بورکهارت [Jacob Burckhardt]

و همچنین با برخی اغماضها و نادیده گرفتنهای ذهنیّت ایدئولوژیکی پژوهشگر نامدار، «هرمان لای [Hermann Ley]» در کتاب قطور و نُه جلدی و نفسگیر و بسیار عالی اش به نام «تاریخ آته ایسم و روشن اندیشی» و همچنیین آثار متفکران عصر روشن اندیشی مثل «دیدرو، هولباک، ولتر، و.......» و در انگلستان مخصوصا «جنبش مرکانتلیسستها و آثار آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و جان مینارد کینز و امثالهم» و کثیری دیگر از آثار متفکّران و فیلسوفان باختری همچون متفکّران فوق. حتّا نگاهی گذرا به کتاب فریدریش انگلس [Friedrich Engels] به نام «پیکارهای دهقانان در آلمان»، نقش اعتقادات دینی و مسائل فرهنگی را در دگرگشتهای اقتصادی نشان میدهد؛ هر چند خود انگلس، آن استعداد و ژرفبینی را نداشت که از تحقیقاتش به نتیجه گیریهای خردمندانه انگیخته شود و تشخیص دهد که مردم برای اجرای «دادگزاری و رسیدن به خواسته هایشان» به «نصوص انجیلها» متوسّل میشدند و استناد میکردند؛ نه به احکام قضایی و امیدواری به برکت نفوذی قدرتمداران حاکم!. و همچنین و بویژه آثار «مارتین لوتر و کالون و هولدریخ تسوینگلی [Huldrych Zwingli] و اراسموس فون روتردام و توماس مونتسر [Thomas Müntzer] و امثالهم» که در آثار و سنجشگریها و پژوهشهایشان، نقش دگرگشت فکری انسان را نسبت به « زندگی و مناسبات اجتماعی و گیتی و کیهان و خدا» و متحوّل شدن سراسر جلوه های فرهنگی و کشورداری و اقتصادی به عالی ترین شیوه ممکن نشان داده اند. مطالعه فقط یکی از زبده آثار اینهمه متفکّر و فیلسوف و عالم مذهبی کفایت میکند تا آدم بتواند «چشم اندازی روشن از پسزمینه های زایش دمکراسی و شکوفایی اقتصاد» را در جوامع باختری تمییز و تشخیص دهد. حتّا رشد و توسعه اقتصادی و دمکراسی در کشور «ژاپن» بر شالوده بُنمایه های «فرهنگ و منش مردم ژاپن» استوار است؛ نه بر اهرمهای رشد شاخصهای اقتصادی!.
آرزوی توسعه اقتصادی و انتظار داشتن به زایش دمکراسی آنهم از راه نصیحت و اندرزهای سعدی گونه! در کشوری که از فرق سرش تا ریزترین گوشه اش در چنگال کثیف ترین متولیان مذهب مخرّب و متعفّن اسلامیّت با آنهمه تاریخ نکبت بار غارتگری و کشتار و تجاوز و ویرانگری و تزویر و ریا و تظاهر و شرارتهای فاجعه بار معتقدین و مومنانش و همچنین جیفه شمردن دنیا و بی ارجشماری کار و اشتغال و تمرکز بر دلّالی و سرقت و دزدی و کلاهبرداری و کثافکاریهای اینگونه بیش از چهار دهه آزگار حاکم بلامنازع مانده است، واقعا و جدا از ساده لوحی تمام عیار نشات میگیرد و بی خبری مطلق از آنچه در خانه و میهن آدمی، روز و شب اتّفاق می افتد و خانه خراب کن هر روزه کاراکتر و منش «عنصر کلیدی و زاینده رشد اقتصادی و دمکراسی» است؛ یعنی نابودگر «انسان در فردیّت و کرامت خدایی و شاهنشاهی اش». رشد اقتصادی را که زیر ذرّه بین بگذاری، متوجه خواهیم شد که بیشینه شمار تولید بر محور «نیازهای زنان و دختران و کودکان» است که میچرخد. در جامعه ای که جامعه به اندازه بال یک پشه نیز کرامتی و عزّتی ندارد و حتّا شیر دادن فرزندش با اصول شرایع مزخرف، قیراطوا نکوهیده و سرکوب میشود؛ حرف از «دمکراسی و توسعه اقتصادی زدن»، یک شوخی بسیار بی مزه است که به جای خنده، باعث تاسف عمیق میشود؛ زیرا تحصیل کرده اجتماع به جای آنکه در باره «موانع توسعه و دلایل خفقان گرفتگی دمکراسی» بیندیشد و با دلاوری سخن بگوید به کلیّات بی ربط آویخته شده است و اصل موضوع را از دایره بحث به زیر فرش خودفریبی، «جارو و پنهان» کرده است و همچون کبک، سرش را در برف فرو برده و به خودش تلقین وتحمیل کرده است که «فجایع پیرامون من» به من و مردم میهنم مربوط نیستند!

شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 12:17
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ناشناسی که علیه اینجانب با الفاظ دروغین کیست؟
دیدگاه:

شخضی که برای تمام مقالات اینجانب کامنت های نامربوط و اتهامات ناوارد می نویسد: شخصی است... علی سلطانی زاد متولد شهر مسجد سلیمان در تاریخ 1334 که از سال 1985 در آلمان زندگی می کند و هم اکنون در برلین ساکن است و بنده این شخص مذبور را از نزدیک می شناسم.شماره تلفن نامبرده در اختیار من است. متاسفانه نامبرده به مشکلات گوناگون ................... او را منزوی کرده است و خود را در خانه زندانی کرده و علیه دیگران به کامنت نویسی می نویسد و خود را کمونیست و حامی طبقه کارگر جا می زند و به هیچ وجه علیه رژیم اسلامی مبارزه ای نکرده است.ناصر مستشار

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 10:57
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سالام.
نیاز به یک مرد…
دیدگاه:

سالام.
نیاز به یک مرد باوجدان آگاه باسواد است تا ضعف ها و عیب های کسروی را نیز بیان کند.! و نه همچون گذشته و طبق معمول، و فقط تعارفات و القاب و مخلص بودن و چاپلوسی های مرسوم قلم بدستان سابق ایرانی در گذشته.مانند نقد فرنگ،یکمقایسه تطبیقی برای شناخت وی بسیار مهم است.
نمونه های پیشرو تر آن 3-4 نفری بودن که در ایام مشروطه و در گروه برلین مانند آخودزاده و تقی زاده و ارانی و غیره، علیه فرهنگ ارتجاعی گذشته و در راه روشنگری به سبک دائرت امعارفی های فرانسوی، عوام و روشنفکران را با هومانیسم و حقوق بشر و رنسانس و جنبش روشنگری و سوسیالیسم علمی و تخیلی و جنبش لیبرالیسم و سکولاریسم در اروپا آشنا نمودند.
کسروی چون با متد مارکسیسم و دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی آشنا نبود یا دشمنی میکرد, زحمات و شجاعت و وجدان حقیقت جویش، تاکنون در درون ایران بی تاثیر بوده درحالیکه میتوانست ولتیر و دیدرو و منتسکیو و روسو و نیچه و جان لاک و فویرباخ ایرانی باشد.
ولی بدلیل ضعف شناخت و تحلیل علمی و اجتماعی، غالب روشنگری هایش در حد عوام و ساده گرایی باقی ماند.روشنفکر ایرانی زمان او چون دنبال هو و جنجال بود، فراتر نرفت.
حزب توده و لیبرالها متاسفانه به کسروی و صادق هدایت،برخوردی حزبی ایدئولوژیک نمودند و با انکار آندو، در میان فضای روشنفکری و دانشگاهی، درست معرفی و نقد نشدند. دیکتاتوری شاه و ساواک نیز مهمترین مانع در شناخت و معرفی کوشش روشنگری و نقد فرهنگ ارتجاعی گذشته ایران بود.
احمد کسروی یک فریدرچ نیچه ایرانی بود و نه یک فویرباخ آلمانی !
صادق هدایت نمونه ادبی و فرهنگ باستان وی بود.

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 10:25
عنوان دیدگاه: قاطی نکردن مباحث
دیدگاه:

دروووود!

توضیحی مختصر در باره روش سنجشگری دیدگاههای زنده یاد کسروی.

افکار و ایده های زنده یاد «کسروی» را یکضرب نمیتوان آنهم با روشی یکسان که اکثر منتقدانش به کار بسته اند، اجرا کرد. «کسروی»، ابعاد مختلفی دارد و باید رویکرد او را در همان بعدی که به پژوهش و سنجشگری و اندیشیدن و ایده زایی و موضعگیری تلاش کرده است،طبقه بندی کرد و سپس با روشهای ابتکاری و متدهای آکادمیکی بدون هیچ حبّ و بغضی به بررسی دیدگاهها و افکار و ایده های او همّت کرد. یک کاسه کردن انتقادی نسبت به آثار او، بیدادگری محض است؛ زیرا ارزشمندی و راهگشایی افکار و ایده ها و بویژه ثمره تحقیقاتش گم و گور میشوند و در سایه می مانند.

«کسروی» در بسیاری از زمینه های حادّ اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و کشورداری و  زبانشناختی و اقتصادی و حقوقی و سیاست و ادبیّات کلاسیک و آینده نگری و دیگر زمینه های مهم مناسبات اجتماعی و رفتاری و آموزشی و پرورشی و دینی و دیپلماسی و غیره و ذالک، بحث کرده است و نظرات خودش را رک و پوست کنده عبارت بندی کرده است. به همین دلیل نیز هر پژوهنده منصف و دانا و کنجکاو و با شعور و مسئول باید ششدانگ حواسش به چندگانه بودن ابعاد زنده یاد «کسروی» باشد و مطالب را بیخود و بی جهت برای اینکه مثلا «پژوهشی» را کرده باشد، قاطی پاتی نکند و حکم قطعی نیز صادر نکند؛ بلکه چند و چون دیدگاهها و افکار و ایده های او را حسب ضرورتهای باهمزیستی انسانها و دوام شیرازه مناسبات آنها بررسی خردمندانه و توام با مسئولیّتهای فردی کند. این تا اینجا.

ادامه نظر:
یکی از راههای بسیار عالی برای شناخت عمق و وسعت و مایه دار بودن و نفوذ تاثیر گذار افکار و ایده های زنده یاد «کسروی»، برخورد و موضعگیری دشمنان و مخالفین خونی او هستند؛ مخصوصا متشرّعین. از جمله این افراد میتوان به «شیخ مهدی سراج انصاری» اشاره کرد که مدّتی با زنده یاد «کسروی» دوست بود و سپس از خاصمان سرسخت او شد. «شیخ سراج انصاری» در کتابهایش تلاش کرده است تا جایی که میتواند بر بی اعتباری آراء و شخصیّت «کسروی» قلمفرسایی کند و به توجیه و تفسیر و تشریح و دفاع از اسلامیّت؛ آنهم نوع «تشیّع مخرّب و مزخرف» سیاهمشقنویسی کند. البته جانب انصاف را نیز باید در نظر گرفت و آنهم اینکه «شیخ سراج انصاری» در لابلای آثارش که باعث شگفتی من شدند، «تکه پاره ها و پاراگرافهای فکری» بسیار ارزشمندی نیز دارد که هیچ ربطی به «اسلامیّت یا مقابله با کسروی» ندارند؛ بلکه دقیقا میتوان تمییز و تشخیص داد که در چنان پاراگرافهایی « اصالت فردی خود شیخ سراج انصاری» است که به زبان در آمده و حرف میزند. پاراگرافهای فکری را - مهم نیست از زبان چه کسانی خارج یا نوشته شده باشند- جویندگان و پژوهشگران مسئول باید سریع از دامنه آلوده و آعشته به اغراض شخصی و عقیدتی، «خارج کنند» و در بستری شایان اندیشیدن فراتر و بهره مند از نو بگسترانند تا بتوان بر غنای بُنمایه های فرهنگی و آگاهیهای متّقن افزود.
زنده یاد «کسروی» در زمینه برخورد با «شاعران کلاسیک و همچنین جنبش باب و همچنین مسئله زبان» به کژفهمیهایی درغلتیده است که شایان سنجشگری و بازشکافی مستدل و منطقی هستند. نباید هیچگاه متفکّری و فیلسوفی و نویسنده ای و شاعری و هنرمندی و غیره و ذالک را که آثارش به برخی کژیها و سستمایه گیها و کمکاویها آمیخته است، بهانه قرار داد و بر تمام کرد و کار قلمی او، خط بطلان کشید. چنین خطایی، عواقب فاجعه بار خواهند داشت. باید تلاش کرد که «خطا و اشتباه و کژفهمی و کژبرداشتی و نقصان» را خردمندانه در کلام مستدل و متّقن به دیگران نشان داد بدون آنکه ارزش قلمی متفکّر در ابعاد مثبت و تاثیر گذار و بهره مندش آسیب ببینند.
مثلا زنده یاد «احسان طبری» به جای اینکه بیاید ابعاد ارزشمند و کلیدی و بسیار ژرفبین افکار و ایده های زنده یاد «کسروی» را پایه تحقیقات و گسترش آنها قرار دهد، به دلیل «ذهنیّت ایدئولوژیکی و آلت دست بودن حزبی» در نقشی باژگونه و تخریبی رفتار کرده است و تمام افکار و ایده ها و سنجشگریهای زنده یاد «کسروی» را با برچسب «آورندگان اندیشه خطا!!!؟؟؟؟» خواسته است که از اعتبار بیندازد؛ زیرا از نظر زنده یاد «طبری»، تنها اندیشه صواب و صحیح و علمی همانا «ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم؛ آنهم به تعبیر و تفسیر حزب توده» بوده است. اینگونه محقّقینی که خودشان با مغز خودشان نمیتوانند بیندیشند، در طول یکصد سال اخیر تاریخ ایران به شدّت به ذهنیّت و معضل آموزش و پرورش و پروسه روشنگری اذهان ایرانیان، لطمات هولناک و جبران ناپذیری را تا کنون زده اند. بنابر این، کسانی که به بررسی آثار «زنده یاد کسروی» همّت میکنند، باید حواسشان جمع و ضرب بدون منها باشد که در اینگونه دامچاله های عقیدتی-ایدئولوژیکی نیفتند؛ زیرا راه به هیچ دهکوره ای نخواهند برد و به هیچ شناخت و دانش خردلسان نیز دست نخواهند یافت.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 09:05
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: احمد کسروی، تاریخ‌نگار،…
دیدگاه:

احمد کسروی، تاریخ‌نگار، پژوهشگر، حقوق‌دان و نویسنده‌ی کتاب‌های «تاریخ ۱۸ساله‌‌ی آذربایجان» و «تاریخ مشروطه‌ی ایران»، به دلیل انتقادات تندوتیز و البته آثار ارزشمندی که در حوزه‌ی تاریخ به جا گذاشته شناخته می‌شود. احمد کسروی برای مبارزه با واپس‌ماندگی فکری و علمی در ایران کوشید، اما در نهایت به دست مخالفانش ترور شد.

ادامه نظر:
زندگینامه احمد کسروی
احمد کسروی (Ahmad Kasravi) در هشتمین روز از مهرماه سال 1269، با نام کامل سید احمد حُکم‌آبادی، در هکماوار (حکم‌آباد) تبریز و در خانواده‌ای دیده به جهان گشود که نیاکانش همگی روحانی بودند. با این حال، پدر احمد کسروی راهی متفاوت با اجدادش را در پیش گرفت و بعد از کناره‌گیری از روحانیت، مشغول کارهای بازرگانی شد.

چند خواهر و برادر احمد کسروی پیش از او از دنیا رفته بودند و به همین دلیل، احمد کسروی بعد از به دنیا آمدن، مورد توجه بیش‌ازحد اعضای خانواده بود، به طوری که حتی اجازه‌‌ی بازی کردن با همسالان خود را هم نداشت.

احمد کسروی 12ساله بود که پدرش را از دست داد و برای تأمین مخارج خانه، مشغول به کار شد. بعد از چند سال فعالیت، به یکی از بزرگ‌ترین مدارس تبریز به نام مدرسه‌ی طالبیه رفت تا علوم دینی را فرا بگیرد. تحصیل در این مدرسه زمینه‌‌ساز آشنایی احمد کسروی با شیخ محمد خیابانی، از فعالان سیاسی در دوره‌ی انقلاب مشروطه‌ی ایران، بود.

زندگینامه و دانلود بهترین کتاب‌های احمد کسروی

ورود احمد کسروی به دنیای سیاست

آغاز جنبش مشروطه در تبریز در سال 1285 مسیر زندگی احمد کسروی را تغییر داد. او از طرفداران مشروطه شد که با مخالفت خانواده، از جمله قیم خانوادگی آن‌ها، همراه شد. در آن زمان، اغلب همشهری‌های احمد کسروی مخالف مشروطه بودند و طرفداری او از مشروطه باب میل اطرافیانش نبود.

بعد از به توپ بسته شدن مجلس در سال 1287 و شروع درگیری‌ها در تبریز، احمد کسرویِ 17ساله خانه‌نشین شد و وقت خود را به مطالعه و تحقیق گذراند. پس از آرام شدن اوضاع، احمد کسروی درس‌ خواندن را ادامه داد و پس از دو سال، به درجه‌ی روحانیت رسید. با این حال، احمد کسروی هیچ‌گاه از روحانی بودن خود خوشحال نبود. از همین رو بود که اطرافیانش او را به فرنگی بودن متهم می‌کردند و مشروطه‌چی‌اش می‌خواندند.

سال 1298، زندگی احمد کسروی دچار تغییر و تحول شد. همزمان با حمله‌ی محمدعلی میرزا قاجار به ایران و شروع آشوب در آذربایجان، کسروی فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را کنار گذاشت و خود را غرق در مطالعه کرد؛ مطالعاتی که او را با جهان غرب و افکار متفکرانش بیشتر آشنا ساخت، به طوری که خودش به یکی از مبلغان اندیشه‌های غربی تبدیل شد و علیه سنت‌ها و اعتقادات مردم سرزمینش شروع به صحبت ‌کرد. شیفتگی احمد کسروی نسبت به فرهنگ غربی تا حدی پیش رفت که میرابوالحسن انگجی، روحانی خوش‌نام آذربایجان، او را تکفیر کرد.

به‌تدریج، احمد کسروی به یادگیری زبان انگلیسی علاقه‌مند شد تا بتواند کتاب‌های متفکران و نویسندگان غربی را به زبان اصلی بخواند. احمد کسروی تصمیم گرفت به مدرسه‌ی آمریکایی‌ها که تنها مرکز آموزش زبان انگلیسی در آن زمان بود برود، اما شرایطش را نداشت. او راه دیگری برای ورود به مدرسه یافت. در سال 1294، احمد کسروی توانست به عنوان دبیر عربی به استخدام این مدرسه دربیاید و به کمک معلمان آن مدرسه، زبان‌های انگلیسی و اسپرانتو را بیاموزد.

فعالیت‌های احمد کسروی و دوری او از مذهب و دین سبب شد به عنوان فردی بی‌مذهب شناخته و مشهور شود. اطرافیانش به‌تدریج از او فاصله گرفتند، احمد کسروی شغلش را از دست داد و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت. این‌گونه شد که به قفقاز و سپس عشق‌آباد رفت. در دوره‌ای دوباره به ایران بازگشت و بار دیگر به باکو و تفلیس مهاجرت کرد.

رابطه‌ی احمد کسروی و شیخ محمد خیابانی

احمد کسروی که از نوجوانی با محمد خیابانی آشنا شده بود، از سال 1298 به بعد با او در ستیز افتاد. او انتقادهای زیادی نسبت به خیابانی داشت و حتی همراه هوادارانش که به انتقادیون شهره شده بودند، در مقابل خیابانی و طرفدارانش جناح‌کشی کرد.

فروردین 1299 بود که اعضای حزب دموکرات در تبریز قیام کردند؛ قیامی که سرکوب شد و نتیجه‌اش چیزی نبود جز اعدام محمد خیابانی به دستور مخبرالسلطنه. در زمان اعدام خیابانی، احمد کسروی در تهران بود؛ شهری که زمینه‌ساز دیدار او با هواداران زبان اسپرانتو شد و به سازمان‌دهی انجمن اسپرانتیست‌های ایران انجامید. احمد کسروی کم‌کم با رهبران و اعضای فرقه‌ی بهائیت آشنا شد و کتاب «بهائی‌گری» را نوشت.

فعالیت احمد کسروی در عدلیه

احمد کسروی مدتی مأمور عدلیه‌ی زنجان و خوزستان بود، اما پس از مدتی نه‌چندان طولانی، به تهران بازگشت و به طور جدی وقت خود را صرف نوشتن کرد. در همان زمان بود که با نوشتن مقاله‌ای درباره‌ی تبار صفویه نام خود را بار دیگر بر سر زبان‌ها انداخت. احمد کسروی در دوره‌های مختلف در عدلیه مشغول به کار ‌شد و در زمان‌هایی که شغلی نداشت، به مطالعه و نوشتن می‌پرداخت. او صریح و بی‌پروا انتقاد می‌کرد و مورد غضب هم قرار می‌گرفت.

احمد کسروی تا سال 1312 اغلب در حوزه‌ی تاریخ و زبان‌شناسی می‌نوشت، اما بعد از این زمان به موضوعات سیاسی و اجتماعی هم علاقه‌مند شد. انتشار ماهنامه‌ای به نام «پیمان» در این سال‌ها از جمله فعالیت‌های وی بود. احمد کسروی انتشار روزنامه‌ی «پرچم» را در سال 1320 آغاز کرد و با انتشار کتاب «تاریخ مشروطه‌ی ایران» اثری ارزشمند از خود به جای گذاشت.

احمد کسروی استاد ملی‌گرای رشته‌ی حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی نیز بود. حتی در یکی از جنجالی‌ترین محاکمات آن زمان که بعد از کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت برگزار شد، وکیل تسخیری سرپاس مختاری و پزشک احمدی بود. ضمن اینکه به عنوان وکیل تسخیری محاکمه‌ی تقی ارانی، از اعضای گروه 53 نفر، نیز در دادگاه حضور داشت.

زندگینامه و دانلود بهترین کتاب‌های احمد کسروی

ترور احمد کسروی

منتقدان زیادی بودند که صحبت‌ها و نوشته‌های انتقادی احمد کسروی را تاب نمی‌آوردند. دولت وقت هم چندان موافق فعالیت‌های کسروی نبود. وزارت فرهنگ در خردادماه 1324 علیه احمد کسروی، به اتهام پخش کتب ضاله و خلاف شرع، اعلام جرم کرد و جلسه‌ی دادگاه کسروی بیستم اسفند همان سال برگزار شد؛ جلسه‌ای که علنی نبود، اما سید حسین و علی محمد امامی، از گروه فداییان اسلام، خود را به اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران رساندند و احمد کسروی و منشی‌اش، محمدتقی حدادپور، را به ضرب گلوله و 27 ضربه چاقو از پا درآوردند.

قاتلان احمد کسروی بعد از مدتی، تحت فشار رهبران مذهبی و مقامات و بازاریان صاحب‌نفوذ، از زندان آزاد شدند و روزنامه‌ها و نشریات نیز مطالب زیادی درباره‌ی این اتفاق ننوشتند. حتی برخی از شخصیت‌های برجسته‌ی کشور از اینکه دولت از ضاربان احمد کسروی تقدیر نکرد ابراز ناراحتی کردند.

بهترین کتاب‌های احمد کسروی
احمد کسروی بیش از 70 کتاب در زمینه‌های گوناگون و به زبان‌های فارسی و عربی نوشته است. آثار ارزشمند او در حوزه‌ی تاریخ همچنان به عنوان منابع معتبر شناخته می‌شوند؛ از جمله کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران (History of the Iranian Constitutional Revolution) که آن را یکی از مهم‌ترین منابع در زمینه‌ی تاریخ معاصر و برجسته‌ترین سند مکتوب درباره‌ی نهضت مشروطیت می‌دانند.

احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه‌ی ایران، برخی باورهای مذهبی و سیاسی ایرانیان را زیر سؤال برده و انتقادهایی هم در حوزه‌ی ادبیات مطرح کرده است. زبان بی‌پروای احمد کسروی در صحبت‌ها و نوشته‌هایش سبب شد گروهی کاملاً مخالف او و جمعی نیز با او هم‌صدا شوند. این کتاب شامل شرح حوادث سال‌های 1284 تا 1288 هجری شمسی، همزمان با شکست استبداد صغیر و فتح تهران، است. احمد کسروی در این کتاب، علاوه بر استناد به آثار مهم مکتوب آن دوره، آنچه را از نزدیک دیده نیز به رشته‌ی تحریر درآورده و از دلایل ناکامی جنبش مشروطه‌ی ایران و جزئیات آن نوشته است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب تصاویر متعددی است که در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

زندگینامه و دانلود بهترین کتاب‌های احمد کسروی

کتاب تاریخ 18ساله‌‌ی آذربایجان (The 18 Year History of Azarbaijan) نیز اثر مهم دیگر احمد کسروی در رابطه با تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران است. این کتاب که با نام «سرنوشت گردان و دلیران» نیز شناخته می‌شود، اثری معتبر برای آشنایی با جنبش مشروطیت ایران و منبعی ارزشمند برای پژوهشگران این حوزه است.

شما می‌توانید برخی از بهترین آثار احمد کسروی را از سایت و اپلیکیشن کتابراه دریافت کنید.

سبک نگارش و دیدگاه‌های احمد کسروی
آنچه احمد کسروی را در میان مردم مطرح کرد دیدگاه‌های خاص و زبان بی‌پروایش بود. انتقادهای او نسبت به اعتقادات شیعه، تصوف، بهائیت و مادی‌گرایی مخالفان زیادی را برای او دست‌وپا کرده بود. احمد کسروی این انتقادها را نه فقط در سخن بلکه در کتاب‌های مختلفی از جمله «شیعی‌گری»، «صوفی‌گری» و بهائی‌گری نیز مطرح کرد.

حتی شناخته‌شده‌ترین شاعران و ادیبان ایران‌زمین هم زیر تیغ تیز انتقاد احمد کسروی قرار گرفتند. او حافظ را «شاعرک یاوه‌گوی مفتخوار» و سعدی را «مرد ناپاک» خطاب می‌کرد و به همراه پیروانش، در اولین روز دی‌ماه در چند سال متمادی، کتاب‌هایی را که برای افراد نامناسب و مضر تشخیص می‌داد می‌سوزاند، از جمله چندین و چند رمان، دیوان حافظ، کتاب‌های دعا و آثار مربوط به بهائیان.

احمد کسروی حتی کوشید یک جنبش سیاسی، اجتماعی و مذهبی را با عنوان «پاک‌دینی» رواج دهد که مفاهیم مربوط به آن را در کتاب «ورجاوند بنیاد» شرح داده است. احمد کسروی با راه‌اندازی این جنبش تلاش می‌کرد یک هویت ایرانی سکولار را در جامعه‌ی ایران بنا نهد که در دوره‌ای از حکومت پهلوی شکل گرفت.
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 08:50
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: روانش شاد که بیش از یک قرن…
دیدگاه:

روانش شاد که بیش از یک قرن از زمان خودش جلوتر بود 

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 08:47
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ایروانی ها بی شمارند ؛ هاشم…
دیدگاه:

ایروانی ها بی شمارند ؛ هاشم بنا و صد تا نام مستعار دیگر...............

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 08:34
عنوان دیدگاه: فاجعه سرنوشت ایران و مردم بی دفاعش
دیدگاه:

دروووود بر ابوالفضل عزیز!

اندکی بحث برای همچنان کنکاوی و پرسشگری.

تا قبل از فاجعه 1357 و حتّا یک دهه بعد از آن، صدی نود و نُه در صد تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، زنده یاد «کسروی» را به  نام «مورّخ تاریخ مشروطه» میشناختند؛ ولا غیر. هیچکس تصوّر این را نداشت که وی ، یکی از راستمنش ترین و صمیمی ترین و دلیرترین منتقدین «اخلاقیات حاکم بر ذهنیّت ایرانیان» است.  صرف نظر از برخی دیدگاههای او که نه غرضی در آنها نهفته است، نه نفرت و کینه ای و میتوان به سنجشگری خردمندانه آنها کوشید، وی از نوابغ برجسته ایران بود که از همه طرف در معرض حمله و اتّهام قرار داشت. چه از جانب آخوندها و طیف مراجع تقلید و مذهبیون گندیده مغز تا برسد به استادان و کنشگران و فعالیّن عرصه های سیاسی که خطر افکار و دیدگاههای او را برای منفعتخواهیها و غرایز و سوائق و نحله و حزب و گروه و فرقه خود ناسودمند میدیدند.

ادامه نظر:
زنده یاد «کسروی»، قربانی یک معامله سیاسی شد که به بهای ختم سلطنت معامله گر و نابودی شیرازه باهمستان ایرانیان و ایران شد. من در بررسیهای مته به خشخاش گذاشتنهایم توانسته ام کشف کنم که پروژه «قتل احمد کسروی»، معامله ای بود که «محمدّ رضا شاه» با «آیت الله کاشانی» کرد. تعجّب من از این است که چطور زنده یاد «ناصر پاکدامن» در کتاب خواندنی و با ارزش «قتل کسروی» نتوانسته است رمز و راز و پسزمینه اصلی «قتل کسروی» را کشف کند؛ برغم اینکه او یک نسل از من به وقایع نزدیکتر بود. آنچه که من در تحقیقات خودم به آن دست یافته ایم اینست که زنده یاد «رزم آرا»؛ یکی از نامدارترین و وطن دوست ترین و نوابغ منحصر به فرد تاریخ سپاهیگری ایران بود. در نظر بگیر این انسان را با کمترین امکانهای محاسبه گرانه آن عصر که توانست جغرافیا و مساحت میلیمتری مرزهای ایران را دقیق دقیق محاسبه کند. هنوز که هنوز است کتاب ده جلدی او در باره جغرافیای ایران از ممتازترین آثاریست که تحریر شده است. وی در سپاهیگری نیز اعجوبه ای شگفت انگیز بود. از همه دیرتر میخوابید. از همه زودتر بیدار میشد و همیشه سرحال ترین افسر بود و برای تهییج غیرت افسران در دانشکده افسری که استاد مدرسش بود به آنها میگفت که «هیکدامتان خسرو روزبه نمیشوید!». روزبه، یکی از بهترین افسران توپخانه بود.
در هر صورت، تا جایی که حافظه ام کمک میکند، ماجرا برمیگردد به ملاقاتی که گویا «رزم آرا و شاه» با مقامات آمریکایی داشته اند. آمریکائیها به ضعف شخصیّتی و تزلزلهای روانی محمّد رضا شاه واقف بودند. در آن ملاقات، آمریکائیها متوجّه میشوند که «رزم آرا»، افسر بسیار مجرّب و با شخصیّتی مصمّم و آگاه و بسیار دانایی است و سخت به او متمایل میشوند و علاقمند. محمّد رضا شاه به شیوه رفتار آمریکائیها در قبال «رزم آرا» حسادت میکند و خطر اینکه مبادا آمریکائیها «رزم آرا» را به جای او به سلطنت بنشانند، در فکر از میان بردن «رزم آرا» می افتد. درست در همین هول و ولاها، مسئله «کسروی» و انتقادهای صریح او از اسلامیّت و طیف اخانید و مراجع که بارها باعث شده بود مراجع به دربار شکایتها کنند و به جایی نرسند و سپس شکلگیری گروه تروریستی «نواب صفوی» نیز از موضوعات حادّ در کنار دیگر سازمانهای چریکی مطرح شده بود، «شاه» به معامله پنهانی خود با «کاشانی» بر آمد؛ یعنی همان آخوند مزوّری که در مسئله کشمکشهای «مصدّق با شاه» نیز نقش مخرّب خودش را ایفا کرد. داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛ وگرنه چطور ممکن بود که یه عده جوان تروریست بیایند در ساختمان دادگستری و با کارد، «کسروی و منشی اش» را تکه پاره کنند و بعد بیایند در خیابان؛ آنهم روز روشن، فریاد بزنند و هورا بکشند که ما «کسروی را کشتیم» و بعدش هیچ اتّفاقی هم نیفتد و انگار نه انگار که خانی اومده یا خانی رفته است. بعد از اجرای ماموریت دو جانبه طرفین معامله، سپس «شاه» برای آنکه بتواند کاشانی را به سکوت در باره معامله وادار کند و از او زهر چشم بگیرد به اعدام «نواب صفوی و یارانش» با یک ضرب، دو نشان را زد. هم ثابت کرد که قصاص «کسروی» را گرفته است. هم به کاشانی تفهیم کرد که اگر لب به سخن بگشایی، گردنت بالای دار است.
برای «کشتن کسروی» از نظر اعتقادات اسلامی به فتوا لازم بود که حتما باید از طرف مراجع ذیصلاح ابلاغ میشد. آن که «فتوای» قتل کسروی را صادر کرد، نویسنده کتاب «الغدیر» بود؛ یعنی «آیت الله علّامه عبدالحسین امینی».
ابوالفضل عزیز!. این مطالبی را که موجز و مختصر نوشتم در هیچ کتاب تاریخی و تحقیقی و امثالهم پیدا نخواهی کرد. این حرفها محصول مته به خشخاش گذاشتهای خود من هستند در رویکردم به تاریخ و فرهنگ ایران به طور کلّی. از اینگونه وقایع در تاریخ ایران، خیلی زیاد اتّفاق افتاده است که در هیچ کجا ثبت رسمی نشده اند؛ بلکه در تاریکی خروارگونه تحریرات بی اصل و نسب مدفون و گم و گور شده اند. ابوالفضل جان! کشف حقیقت هیچگاه، راههای مستقیم ندارد و هیچگاه نیز راههایی را که از طرف حکومتگران و ارگانهای تابع آنها و محقّقان دم و دستگاهی به سویش ساخته و پرداخته میکنند، به سوی خودش نمیگشاید. حقیقت را فقط میتوان در تاریکیهای گم و گور شده، کورمال کورمال کشف کرد و شناخت.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 08:24
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جناب ناشناش!
چرا شما سلطنت…
دیدگاه:

جناب ناشناش!
چرا شما سلطنت طلب ها نمی خواهید از ما مردم عادی، زحمتکشان، کارگران، حاشیه نشینان شهرها، اصناف و بازاریان و تحصیل کردهها، کلاه نمدیها و ... نام برده شود؟ و حقیقت در باره انقلاب شکست خورده 57 را زیر قالی سر/سور بدهید و مخفی کنید؟
اگر به این خودفریبی ادامه دهید، مشروطه هزار قبای آینده تان نیز به جایی نخواهد رسید و امثال دایی ژوزف ها کارتان را به پایان خواهند رساند.
فرقه نیهلیست پوچگرای غیر ایرانی فعال در دیاسپورا و میکوشد تا با آدرس غلط دادن، حقایق و قوانین علیت و کاوزال در باره بن بست سلطنت را لوث کند و به ابتذال بکشاند و برای اینکه اسم مقاله نویس جنجالی و خرافاتی اش چند ساعتی بر سر در این سایت سکولار دمکرات سوسیال و انسان مدار ،نشان داده شود، هر هفته 3 بار و هر بار با 7 جمله، خودش را به روز کند تا اغتشاش فکری میان نسل جوان فراری ایجاد نماید.
باید مدام به نقش ، 90 درصدی ها، یعنی مردم در انقلاب شکست خورده اشاره شود، چون ما بخش مهم رئال جامعه هستیم و تا انقلاب مهدی در تحولات آینده نقش خواهیم داشت.
شما شاه اللهی ها و سلطنت طلبان نمی توانید کلاه تان را پایین بکشید و توهمات ایده آلیستی خود را ، همراه با کمکی های شارلاتان ها و پوچگرایان سیاسی جنجالی، عمده کنید.
ما هستیم، پس انقلاب هست، و پیروزی خواهد بود! ؛
یعنی ما مردم عادی/ نه کارتر و گوادلپ و ارتجاع سیاه و قوای مخرب روس و آیات عظام قم و نجف!.
ما قوی ترین طبقه و قشر و گروه و سازمان و حزب و خلق و اتنیک و قوم و دسته و باند ، یعنی مردم عادی ایران. نفت گران-صنایع مونتاژ، سربازان، کارگران، کشاورزان روستایی و تعاونی ها، زنان، دانشجویان، روشنفکران، سوسیالیستها، و سوسیال دمکرات ها، ملیون، مجاهدین ،اپوزیسیون مقیم اونور آب.

ادامه نظر:
ژورنالیسم زرد و بیسواد و ناتوان در تحلیل، اجازه ندارد نام مردم عادی را زیرسبیلی انکار کند و فقط دنیال دلایل کذب و سور رئال، برای خودشیرینی سلطنت طلبان و پوچگرایان، آدرس غلط بدهد چون خودش یک اخراجی از میان روشنفکران و ژورنالیست ها و اپوزیسیون است. و مدتهاست که کارش فقط تخریب افراد مبارز و جریانات سیاسی پیشرو ایرانی است.
دامت افاضاتو. والسلام. حرف تمام.
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 07:35
عنوان دیدگاه: بینش ژرفارو
دیدگاه:

نابغه ای که بدون هیچ جُرم و گناهی تیرباران شد!

موجز و مختصر.

صرف نظر از اینکه آقای بهنود در تمام رفتارها و گفتارهایش از آغاز زندگی مطبوعاتی اش مدام در ماسکهای مزوّرانه و فرصت طلبیهای منفعتی-شهرتی، اظهارات بی پایه کرده است، در باره زنده یاد «پرویز نیکخواه» بسیاری استدلالهای مغز دار میتوان نوشت و گفت. چیزی که مرا خیلی غمگین میکنه و دریغگویی فقدان او هستم، این است که وی از نوابغ برجسته ایران بود و میتوانست از تاثیرگذارترین رجال عصر با نقشی بسیار خجسته در خدمت تحوّل و پیشرفت و شکوفایی ایران داشته باشد. فقط دریغا که فرصت از او سبقت گرفت و جانش در چنگال الاهیون اقتلویی سوخت. امّا یاد عزیزش و دیدگاههای بسیار روشنبین و عمیقش هنوز که هنوز است، انگیزنده اند و راهگشاینده.

بینشی که او در تجزیه و تحلیل رویدادها و عینیّتهای اجتماعی داشت، خبر از عمق استعداد و فروزه های درخشان منطق استدلالی او میکنند. انسانی که در تمام پیچ و خم زندگی کوتاه خود توانست به آنچنان بینش ژرفارو و حسّ پیش بینی کننده شگفت انگیزی دست یابد؛ طوری که تاریکترین ابعاد جامعه را میتوانست ببیند و به اندیشیدن راهگشاینده همّت کند. دریغ و درد که چنین انسان عزیزی از دست رفت. اندیشه هایش انگیزنده و تلنگرهایی هستند برای تمام نسلهای امروز و آینده که بخواهند به خویشکاریهای خود برای شادمانی مردم و شکوفایی میهن گامی اساسی بردارند. یاد عزیزش جاودانه باد و پایدار.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

 

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 03:20
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

درباره آزاد و رها بودن
با آزادی، کتابها، گلها و ماه کیست که نتواند شاد باشد؟
این جمله اسکار وایلد نشان دهنده اهمیت آزادی در سعادت انسانهاست. آزادی شاید یکی از زیباترین حسها و نزدیکترین حالات به خوشبختی باشه.

آزادی و رهایی چگونه حسی است؟
ثروت را بی ارزش می دانم

و عشق دنیوی را کوچک می شمرم!

و لذت شهرت را رویایی بیش نمی دانم

که در صبحدمان محو می شود.

و اگر تمنایی داشته باشم ،

تنها لبانم را بر این دعا می گشایم :

که خدایا این دل که در سینه دارم رها کن ،

و مرا آزادی عطاکن !

آری چون روزهای عمر شتابان می گذرد ،تنها دعایم بر این می باشد
که در زندگی و در مرگ ،
مرا روحی باشد رها از زنجیرها
با شهامت ، دلیر و شکیبا
امیلی برونته

ادامه نظر:
همانطورکه از این شعر هم مشخصه برای انسان آزاد دنیا خیلی جدی نیست. انسان آزاد و رها دغدغه‌هایی دارد که با سایر مردم که اسیر زندگی هر روزه هستند بسیار متفاوت است. او هر روز به فکر رسیدن به ماشین مدل بالا یا خانه بزرگتر یا رابطه جنسی نیست. روح او بزرگ، با شهامت و شکیباست. او به دنبال زیبا زیستن و شکوفایی تمام آنچه از خوبی و نیکی درون خود دارد، است.

انسانهای آزاد زندگی را یک سفر کوتاه میبینند. عرصه زندگی برای آنها همچون نقش کوتاهی است که در یک نمایش تئاتر دارند. سعی میکنند مانند یک ستاره دنباله دار در لحظاتی که روی صحنه هستند بدرخشند. برای آنها مهم نیست نمایشنامه چگونه نوشته شده استدیگر بازیگران خوب بازی میکنند یا نه، او کار خود را که زیبا زندگی کردن است را انجام میدهد. انسان آزاد یک انسان قوی است، زیرا آزاد و رها زندگی کردن شنا کردن بر خلاف جریان است. برای اینکه به مسیر خود ادامه دهد بارها باید تصمیمهایی بگیرد که ممکن است در اطراف خود مخالفان زیادی داشته باشد
تاریخ: سه‌شنبه, 12. مارس 2024 - 02:48
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: آقا ی ایروانی با دهها نام…
دیدگاه:

آقا ی ایروانی با دهها نام مستعار همواره آماده است تا آقای مستشار مطلبی بنویسد و ایشان نخوانده پاسخ می نویسد …..آغا  برو پی کارت با آن خلق ….. داس و چکش ات  برو شانسی در این سر زمین ویرانه نداری 

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 23:51
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آموزش امور جنسی؛‌ شش مدرسه…
دیدگاه:

آموزش امور جنسی؛‌ شش مدرسه در بلژیک به آتش‌کشیده شدند
۱۴۰۲/۶/۲۵۱۴۰۲ شهریور ۲۵, شنبه
در پی الزامی شدن آموزش امور جنسی در مدارس بلژیک، ۶ مدرسه در این کشور مورد حمله و آتش‌سوزی قرار گرفتند. این خشونت، واکنش صریح دولت بلژیک را برانگیخته است

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 23:40
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ده میلیون قربانی خاموش در…
دیدگاه:

ده میلیون قربانی خاموش در ایران
نگاهی از پنجره به اوضاع ایران و جهان
نابودی ارزش‌های اخلاقی در جامعه یکی از اهداف فتنه‌گران ۵۷ بود که این روزها به نظر می‌رسد تا حد زیادی متحقق شده. پدیده رقت انگیز رها کردن سالمندان در ایران نوک قله یخی‌ست که نشان از سقوط بزرگ اخلاقی جامعه دارد.

سازمان بهزیستی می‌گوید: بر اساس آمارها «سالمندآزاری» نسبت به قبل افزایش داشته است که دلایل مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد. متاسفانه با رهاشدگی سالمندانی روبرو هستیم که در سطح شهر رها شده‌اند و مردم با خط اورژانس اجتماعی با شماره ۱۲۳ تماس می‌گیرند که آنها ساماندهی شوند.

در حالی که رژیم جمهوری اسلامی هر روز در حال صرف ثروت‌های ملی ایران برای جنگ‌افروزی و شرارت در نقاط مختلف دنیاست، مردم ایران هر روز با مشکلات اقتصادی بیشتری روبرو می‌شوند. مشکلاتی که یکی از مهمترین دلایل رها کردن سالمندانی‌ست که زمانی حرمت داشتند

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 22:47
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: برای سرنگونی پنجمین ارتش…
دیدگاه:

برای سرنگونی پنجمین ارتش جهان (زکی !)و تخریب دروازه تمدن بزرگ(بیلاخ!) ، فقط و فقط مردم رنجدیده و تحقیر شده و آرمانگرای آزادی خواه روحانی و عارف مسلک ایران، مسئول هستند و نه: ابر و باد و مه خورشید و فلک ! و مجلس و گوادولپ و کارتر و قطبی و فرح پهلوی و حسین نصر و حرب توده و مجاهد و بازرگان و یزدی و فرخ نگهدار و مسعود بهنود و ......کذا و کذا . و ….. !
ژورنالیسم زرد و ناتوان، و مبلع تئوری توطئه، و بی خبر از نیروی خلق، و زحمتکشان و روشنفکران آگاه و انقلابی، به همه چیز می اندیشد، غیر از به مردم باشرف و کهن و تاریخی ایران که دنبال تجدد و عدالت و آزادی و حرمت و جمهوریت و اتحاد بودند !
کسیکه به نیروی خلق باور ندارد چگونه بخود اجازه میدهد که مدام به تخریب اپوزیسیون و چپ و ملی و جمهوری خواه و نمایندگان اقوام و اتنیک ها و روشنفکران و مبارزان بپردازد ! ؟

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 22:00
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه:  این خبر را جمهوری ملایان به…
دیدگاه:

 این خبر را جمهوری ملایان به دروغ منتشر کرده تا از تقدس مادر بودن و شیر دادن بکاهد نباید فریب تبلیغات دستاربندان بی.سر و پا را خورد.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 21:59
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Babak Khorramدر خبرها ذکر…
دیدگاه:

Babak Khorram

در خبرها ذکر شده اون خانم خاله بچه بوده،نمیدانم درست هست یا نه، به‌ هر حال این قضیه چیزی از قصاوت جمهوری اسلامی کم نمیکنه!

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 21:50
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اشتباه متوجه شده ایی ویا
دیدگاه:

سالام
فکرکنم ،این نظرشماعادلانه نیست ،یااینکه خواستید،بخاطراسم من این متن رابنویسید.
من ازندامت خلخالی که اززبان دخترش خوانده ام ،نوشته خودرا به دید شماها گذاشتم.
که نوشته بود؛پدرم از بس ناراحت وعصبانی است,درخانه راه میرود،وبخودش و سوِء استفاده کننده ازاو لعنت میفرستد.
ازخیلی هاسوء استفاده کردند,
امکان دارد،ازشماهم در رؤیم گذشته استفاده هایی کرده باشند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 18:11
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جناب تورک اوغلی!
--خلخالی تا…
دیدگاه:

جناب تورک اوغلی!
--خلخالی تا پان عمر از اعدامها پشیمان نبود و میگفت حاضر است همان روش را دوباره بکار ببرد.
-- شما از خلخالی دفاع و اعاده حیثیت میکنید چون مانند شما ترک بود؟ این کار شما وحشتناک و خلاف وجدان و شرف روشنفکری و منتقدی است.
--موضوع سروش مدام در تاریخ ایران تکرار شده. عالم و تحصیل کرده ای از جنایات حاکمان پشتیبانی میکند و خودش در انان سهیم است و بعد به ماوراء البحر فرار میکند و تظاهر به عرفان و عارفی میکند و با قربانیان خود با زبان شعر مولوی منولوگ برقرار میکند.
دادگاه تاریخ با خلخالی و سروش و نوشته های شما در روز موعود برخورد خواهد نمود!

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 17:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: درود بر روان های بیداری که هنوز هستند.
دیدگاه:

اینست نشانی از زنده بودن وجدانهای بیدار اینست نشان از بنی آدم زیک پیکرند. که در هنگامه ایکه اسرائیل همچنان دارد زن و بچه میکشد بپاخواسته و مراسمی را که بویی از همدردی نیست بهم میزنند. تا بلکه دیگران خواب رفته را بیدار کنند.
اینکه حماس فلان کرد و چنین شد بیپایه ترین توجیه است برای بچه کشی.
این عمل اسرائیل باعث میشود که مردم جهان با هیتلر هم آوا شوند و این را اسرائیلیان روشنفکر خوب میدانند و بعملکرد دولت نتانیاهو اعتراض دارند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 16:12
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چطور بر ملت نام می نهند!
دیدگاه:

بیچاره ملت ایران که قبول میکنند همگی سلیطه هستند ولی آن لواط کار همچنان هشتک روحانی همه جا عنوان میشود.
ببینید چه خوب ما را میئیچانند و اداره میکنند.
از اول انقلاب هرچه این قوم وحشی کردند ملت شریف ایران با متانت سکوت کردند. ولی اینها باز وقیح تر شدند.
اینک خون جلوی چشم ملت را گرفته و باید شمشیر از رو ببندند و به صغیر و کبیرشان رحم نکنند.
چرا مردم شریف بپذیرند که سلیطه هستند و آن لواط کار همچنان روحانی است؟
اینجور موارد نباید رعایت اصول رسانه ای را لحاظ قرار داد. رسانه های رژیم همچنان بجای کلمه اسرائیل میگویند رژیم نامشروع فلسطین و به مجاهدین میگویند منافقین و هیچ مشکلی هم برایش پیش نمیاد آنوقت رسانه های اپوزیسیون با یارو هرزه ی بی ناموس میگویند روحانی.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 16:04
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بخوربخواب،انگلیس جای خوبی برای شماست
دیدگاه:

سالام.
این سروش ها واقعن افرادی مخوف
و ناشناخته اند
همین سروش،درپس انقلاب درمباحث
تلویزیونی با افرادی همچون کیانوری
خودش یک دولت بود.
چه ماموریت بزرگی را انجام دادند،
برگشتند، به آغوش مام ،
دیگرچه مأموریتی دارند،خدا داند.
صحبت دراینجاست،
که این افراد،چرا پس ازاتمام ماموریت
بازهم به کمین نشسته و دام دیگری
میگذارند.
تمام این ماموریت‌ها برای مردم ناشناخته اند،
تفکرات مختلفی تولید ومرکزتولیدنیز
اصولا غرب میباشد.
ما چرا ازاین اتفاقات درس نمی گیریم
صحبت اینجاست.
این تفکرات نشسته درکمین،
هرچندسال درکشوری مثل ایران به میدان آمده ،خودنمایی میکنند،
اگرسیر زمان درپس انقلاب واتفاقات
پس ازآن را نگاهی بکنیم،
دقیقا پی به مرموزی سیاستمداران غرب
میبریم،
مشارکت ۹۹ درصدی مردم درانقلاب،
رسیدن آن به کمتراز ده درصد،
آیا درایران سیاستمدارنبود؟
آیا مهندسی نتیجه اش همین بوده؟
چرا ما باید این همه خیزش وانقلاب
وتغییرات داشته باشیم ،و درجا بزنیم؟
چرا امثال سروش ها ،نوری زاده ها
سازگارها،گنجی ها،ووو،،،آمده ودوباره
مدعی آزادیخواه شده اند؟
مگرهمین سیدخندان یا حسن روحانی ،میرحسین موسوی ،فررندان رفسنجانی ،ووو،،،دراین ۴۵ سال دست اندکارنبودند؟
ما چرا تفاوتی بین صادق خلخالی و
همین سروش ها،فرزندان رفسنجانی،
محمدخاتمی،حسن روحانی قائل نیستیم؟
خلخالی لاقل یک جو وجدان داشت.
وقتی فهمید،ازاو سوء استفاده جنایی
در کشتارها شده،
خودرا زندانی کرد،و عذاب وجدانش
اورا دق مرگ کرد،
ولی اینها همچون سران رژیم گذشته
همچون مرده بلندشدن،
میخواهند مرده شوررا بشورند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 15:24
عنوان دیدگاه: تدقیق شدن به نقطه ای که به نظر کاملا بی اعتبار آید.
دیدگاه:

درووود بر جیلو عزیز!

 اشاره هایی و ایماهایی در باره صخره نوردی با دست خالی در لابلای راههای ماچوپیچویی سازمانهای سیاسی!

اینکه کنشگران سازمانها و حزبهای سیاسی از حزب توده گرفته تا فدائیان و مجاهدین و غیره و ذالک از لحظه گام گذاشتن در مناسبات سازمانی و حزبی، چه بر سرشان رفته و تجربه های بیواسطه و با واسطه داشته اند، مبحثیست که ناظران و پژوهشگران و کنجکاوان رویدادهای تاریخی و کشوری و فرهنگی همواره از راههای غیرمتعارف و گاه و بی گاه ضدّ متدهای آکادمیکی و شناخته شده و بیشتر از طریق روشهای ابتکاری میتوانند به حقیقت چرایی و چگونگی و چندی آنها کامیاب شوند. بی شک، پژوهشی که خالی از اغراض و امراض سیاسی و فرقه ای و عقیدتی   خصومتهای فردی و امثالهم باشد و هدفش فقط شناخت و کسب آگاهی متّقن و مستدل، اقدامیست که به همین سادگیها امکانپذیر نیست. در نظر بگیر، هنوز کثیری از فعّالین سازمانهای سیاسی زنده اند و از میان اینهمه کسانی که فعّال بوده اند و به نحوی در ارتباط با سازمانها، تعداد اندکی به نوشتن خاطرات خودشان همّت کرده اند. تازه، صحت و سقم گفتارهای آنها نیز مشروط است و معلوم نیست اظهارات آنها تا چه اندازه ای با آنچه واقعا اتّفاق افتاده، اینهمانی و تطابق دارند؛ سوای مقایسه کردن اظهارات متفاوت و مته به خشخاش گذاشتن و محتاط بودن در نظر دادن و موضع گرفتن.

ادامه نظر:
وقتی که در عصر خودمان نتوانیم حدّاقل آگاهی ارزشمند را در باره چگونگی ماجراها به دست آوریم، آنگاه چگونه مکن است مثلا در پانصد سال دیگر که هیچ ردّپایی از فعّالین و اسناد و مدارک نیست به کشف مناسبات درونی و شناخت سازمانها و سرنوشت کنشگران آنها پی برد؟. اکثر آنچه تا امروز به نام خاطرات و تاریخچه سازمانها و احزاب سیاسی منتشر شده اند – مهم نیست از طرف چه کسانی، از دشمنان بگیر تا دوستان و هواداران و غیره و ذالک – آثاری مملوّ از تناقضهای آشکار هستند؛ مخصوصا در توضیح و تشریح رویداد واحدی که روایتگران بی واسطه در چگونگی رخدادش شاهد بوده اند یا حضور داشته اند یا در یک قدمی آن بوده اند و آگاهیهای موثق به دست آورده اند. در بررسی تحوّلات سازمان «چریکهای فدائی خلق» قبل از انشعابات و بعد از انشعابات، من، نکاتی را کشف کرده ام که در هیچ کجا تا امروز لام تا کام حرفی از آنها زده نشده است یا فوقش علّت رویدادها و ماجراها را به چیزی نسبت داده اند که هیچ ربطی به اصل قضیه نداشته اند. احتمالا برا ایذ گم کردن و در تاریکی گذاشتن اصل و علّت رخداد قضیه.
همچنین در ماجرای انتشار کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق» که از طرف سازمان امنیّت جمهوری اسلامی منتشر شد و واکنشهایی که به این کتاب در رسانه ها واتاب پیدا کرد، من به کشف نکاتی موفّق شدم که هیچکس تا امروز لام تا کام در باره آنها حرفی نزده است و تعجّب میکنم که چرا برغم تناقضات آشکار در بسیاری از روایتهای دفاعی، هنوز هیچکس متوجّه اصل قضیه نشده است. حتّا نویسندگان کتاب «سازمان چریکهای فدائی خلق» نتوانسته اند خیلی از حقایقی را که در لابلای اسناد یه صورت پراکنده بوده اند به همدیگر همچون پازل بچسبانند و به کشف حقیقت ماجراها پی ببرند. علّتش نیز این است که نویسندگان کتاب، نه مورّخ بوده اند. نه پژوهشگر کنجکاو و ریزبین و ژرفکاو، بلکه فقط یک کار الهی-آمریتی را سرهم بندی کرده و انتشارش داده اند. از همه جالبتر برای من، واکنشها بود در قبال کتاب که خیلی از زوایایی را که من حدس زده و دورشان خط کشیده بودم در همین لابلای واکنشها نسبت به کتاب، کشفشان کردم.
جیلو جان!. مسئله «حقیقت یابی» در زمینه تاریخپژوهی، کاری کمرشکن و دیفرانسیل خوردکن مغز و حوصله و وقت گیرنده آدمیست و خیلی سخت میتوان از لابلای اینهمه دالانها و پیچ در پیچ راههای تاریک و گمراه کننده انواع و اقسام اتّهامات و خودستائیها و قصّه پردازیها و تخیّلات و تصنّعات و حقیتگوییها و دروغبافیها و شنیده ها و روایتها و حدس زدنها، راهی به سوی کشف حقیقت برد. آنچه به نظر من، انسان پژوهشگر را ترغیب و تشویق و کنجکاو و سمج میکند، سائقه شوق آمیز شناخت و کسب آگاهی متّقن و مستدل و مته به خشخاش گذاشتنهای سرسختانه است که میتواند «ارزش ماندگار» هر پژوهشی را جاودانه کند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 14:01
عنوان دیدگاه: کرباس چل تیکه و نخ نما شده اپوزیسیون!
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!

موجز و مختصر.

تحوّل از دامنه ای به دامنه دیگر به مانند ریختن آب این سطل به داخل آن سطل خالی نیست. در دامنه اجتماع نمیتوان به آسانی تمییز و تشخیص قطعی داد که چه نیروها و گرایشها و زیرساختها و علّتها و رویدادها و موقعیّتها باعث میشوند که ناگهان، سراسر جامعه همچون آتشفشانی فعّال به تلاطم میافتد و ساختارهایی را درهم میریزد. همینطور نمیتوان پیشاپیش برآورد کرد و تشخیص داد که حسب شرایط دم دست و واقعیّتهای دلخراش روزانه، امکان قطعی وجود دارد که تحوّلی پایه ای در چفت و بست اجتماع و مقتدرین حاکم ایجاد شود.

صرف وجود کسانی که خود را«اپوزیسیون و مخالف» حکومتگران وقت میشمارند نیز دلیل قاطعی نمیتواند باشد برای اینکه از امروز به فردا، تحوّلی در اجتماع و دایره کشورداری ایجاد خواهد شد. حتّا وجود و نفوذ و نقش انواع و اقسام دولتهای بیگانه و منافع آنها نیز نمیتواند دلایل مکفی باشند برای احتمال ایجاد تغییرات کلیدی در ساختار جامعه و سیستم حاکم بر آن.

ادامه نظر:
در اینگونه مواقع به تنها چیزی که نباید دخیل بست و امیدوار بود، همانا عینیّتهای مشروط و دم دست است. گاهی اوقات، تحوّل از دامنه ای آغاز میشود که به مخیله هیچ تحلیلگر خُبره و کارشناس رویدادها و استخوان سوخته ماجراها نیز نمیرسد. یک مثال از رویدادهای تاریخی را ذکر میکنم تا متوجّه منظورم شوی. مسئله تبعیض در جامعه آمریکا مابین سیاه پوستان و سفید پوستان و لیچ کردن سیاهان و کوکلوس کلانها و صدها جنایت دلخراش هرگز راهی به سوی قیام یکپارچه سیاهان ایجاد نمیکرد؛ برغم اینکه هیچ چیزی برای از دست دادن نداشتند و واقعیّتهای هولناک علیه آنها هر روز تکرار میشدند. تا اینکه روزی، یه پیرزنی سوار اتوبوس میشود و میرود بر روی صندلی مینشیند و یک نفر زن سفید پوست از او میخواهد که بلند شود و جایش را به او بدهد. سیاهان اجازه نداشتند که اگر سوار اتوبوسی میشوند بر روی صندلی بنشینند. از همین نقطه ساده، زمینه تحوّلی عظیم در تاریخ آمریکا شروع میشود و با ترور «مارتین لوتر کینگ»، نود درصد آرمانها و آرزوهایش و مبارزات و مقاومتهای مردم ثمر بخش میشوند و چهره آمریکا را تغییر اساسی و بنیادی میدهند و بقیه ماجرا را حتما خودت میدانی.
فهمیدن و بو بردن از اینکه کی و کجا، امکانهای شروع تحوّل کلیدی و ثمربخش شدن پیکارها اتّفاق خواهد افتاد به این بازبسته است که انسان بداند، آنچه در پیش پای زندگی، راه باز میکند، ریشه هایش به عمق وجود آدمی تنیده اند که در تلنگری ناخودآگاه و ضربتی باعث میشوند که نیروهای خفته در وجود آدمی بیدار شوند و سراسر هستی را تکان دهند.
ابوالفضل عزیز!. چه من و تو باشیم. چه نباشیم. مطمئن باش که جامعه ایرانی، ریشه ای متحوّل خواهد شد و اتّفاقا آنانی که زمینه های تحوّل ریشه ای و اساسی را پایه ریزی کردند و معماران ستونهای ریز و درشت فروپاشی شدند، دقیقا حاکمین الهی بودند و هنوزم هستند. حقیقت این است که تا ابدالدّهر نمیتوان انسانها را فریفت و حاکم مستبد بر گرده آنها ماند. روزی روزگاری نه چندان دور، اتّفاق خواهد افتاد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:51
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اتابک فتح الله زاده یکی از…
دیدگاه:

اصغر جیلو : اتابک فتح الله زاده یکی از پرونده سازان در خارج از کشور برای جعل فعالیت آن جمع کوچک فشرده است. وی در نوشته اخیرش*، برای چندمین بار، دست پرونده سازان امنیتی در جمهوری اسلامی را به گرمی فشرد و با ارایه تصویری دگرگونه از دوره ای از روزگار سپری شده ما، دست به تکرار جعلیات قدیمی، به مانند سوابق دروغین هرگز نداشته خود زد. وی، حتی شهامت آن را نداشت که اشاره‌ای گذرا به زیر و زبر اعتراض من به سوء استفاده اش از نام من، در ساختن آن سابقه دروغین در کتابش برای خود، بکند و ترجیح داد با جعل دیگری آن را استتار نماید (اعتراض من به وی در حاشیه کنفرانس اول جمهوریخواهان)، وی در آن ایام برای فروش پرونده سازی‌های امنیتی خود بر علیه دیگران، هنوز به ایران نرفته بود.

افرادی که هدف اتهامات خلاف واقع اتابک فتح الله زاده هستند، از حق ذاتی دفاع از حیثیت خود نخواهند گذشت. ادعاهای کذب وی، مدارک حقوقی مستدلی را بر علیه خود وی فراهم کرده اند. وی به راستی خوش شانس بوده که در طی این سال‌ها، کسانیکه مورد تهمت‌های ناروای وی قرار گرفتند، بسیار بخشنده و بزرگوار از آب در آمدند و اغلبشان به جای خشم از وی، دلشان به وضع حقارت باری که وی خود را در آن گرفتار ساخت و به بازیچه دست سیاست بازان تبدیل شد، سوخت. اما متاسفانه، وی علیرغم این همه چشم پوشی، به تقلا در همان برکه گل آلود بافته های ذهنی خود ادامه داد. پاسخ پیش رو، اولین گام من در جهت نشان دادن ماهیت دروغین دعاوی او است.

ادامه نظر:
چند نمونه از اطلاعات و اخبار مخدوش فتح الله زاده

-اولین مورد از این دست، تراشیدن پیشینه مبارزاتی برای خود در قبل از انقلاب ۱۳٥۷ است. در این مورد، خواننده را به صفحات ۱۴، ۱٥۲ و ۱۶۱ کتاب اول وی رجوع میدهم. در میان خود این روایات هم نه تنها تناقض وجود دارد، ناشیگری وی نیز در بر ساختن داستانش مشهود است. نوشته است که وی با فلانی در خانه های تیمی درحالیکه سیانور زیر زبانشان بود زندگی می کرد (۴-٥). به این جعل چه باید گفت؟ سیانور برای حرکت در بیرون به زیر زبان می‌رفت و نه برای زندگی در خانه. اما فعلا من از این مسایل میگذرم، و بر نکته اصلی خود تاکید میکنم که، من هیچگاه و در هیچ زمانی، در هیچ خانه ای نه با وی بوده ام و نه مسئول وی بوده ام و نه ایشان در هیچ گروه کوچکتر مخفی در تحت مسئولیت من و یا افراد همطراز من قرار داشته اند و نه من هیچ رابطه ای با ایشان داشته ام. کسانی از همراهان من از آن دوره همه خوشبختانه زنده اند و این موضوع را به خوبی می‌دانند.

من اولین بار حدود سه ماه پیش از انقلاب ، وی را بغل مدرسه خیابانی، به اتفاق ضیاد(ذیاد؟) نامی که بعدها مسئول خلخال شد و ابولفضل محققی دیدم. ابوالفضل وی را به نام بابک دوست ضیاد به من معرفی کرد و ضیاد را هم به عنوان یکی از روابط زیرین خود . در آن موقع دیگر شرایط بطور کامل تغییر کرده و ما به راحتی، بی هیچ قیدی حرکت میکردیم. چون نه ساواک به ترتیب سابق وجود داشت و نه گشتهای شهربانی. من از ضیاد در مورد فردی به نام بهروز که اهل هیرو در خلخال بود و من چند بار با وی در تهران به کوهنوردی رفته بودم و از دانشجویان "موسسه تحقیقات علوم اجتماعی " بود، پرسیدم. بار دوم که من روی مبارک اتابک خان را زیارت کردم، در اواسط سال ۱۳۶۴ در زیر افتاب سوزان تاشکند بود، که من پیاده از دفتر سازمان در سورو وستک در کنار خط تراموایی به سوی تراکتورنی که محل زندگی ما بود، عرق ریزان می‌رفتم، وی را دیدم که به سوی تراکتورنی میرفت و برای مسافتی با یکدیگر هم صحبت و هم قدم شدیم.

او می نویسند کسی به نام «الف» درحالیکه مست بوده پیش وی اعتراف می‌کند(ص ۱۶۰- ۱۶۱) که وی از سوی دو نفر از شعبه امنیت سازمان تخت تعقیب و مراقبت بوده و آدرسی که از این دو نفر درکتاب خود می‌دهد یکی من هستم و دیگری هم شخصی که سخنانش مورد استفاده فراوان اتابک در کتاب او و پاسخنامه اخیرش است(۶). ظاهراً اتابک از این خبر ناراحت می‌شود و تصمیم می‌گیرد خود را از دست من بکشد، و لی بعد منصرف می‌شود. من در این جا تمام این ادعاهای وی را با شدت و قوت رد می‌کنم. این دروغی بزرگی است که یا خود او یا همان دوستش که با ماموران شوروی مربوط بوده، ساخته است.

- وی به کرات از اعزام افراد برای کنترل دیگران و از گشتن خانه کسانی از اعضای سازمان به دستور فرخ نگهدار و یا به دستور عمرعلی و با هم کاری سازمان(۷) ؛ سخن می‌گوید (به عنوان فقط نمونه: ص ۱۱۰-۱۱۱) . من ازقبل مطمئن بودم که بعید است که چنین کارهایی از سوی هیچ یک از مسئولان سازمان در آن زمان صورت گرفته باشد، اما برای بار آخر و بعد از پرس و جوی مجدد از چند عضو مطلع مسئول رهبری در آنزمان، به هیچ نشانه ای در تایید ادعاهای وی نرسیدم.

- او در (ص ۱٨٥) می‌نویسد ... که در آستانه انقلاب، دو هفته درستاد موقت سازمان در سازمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و حسن (علی توسلی) گفت، قرار است سه دیپلمات مربوط به شوروی، به دیدار مسئولان سازمان بیایند و وی رفته و آنها را به درون آورد (٨). این گفته چه مربوط به خود او باشد با این جزییاتی که آمده ساختگی است و مطمئنا وی آن را مثل مورد شماره ۱ برای پر کردن جاهای خالی سابقه خود درست کرده است و اگر هم متعلق به کس دیگری است، مثل اینکه در "بریدن و چسباندن" مشکل پیدا شده است. در پرس وجویی که من از مسئولان آن زمان سازمان کردم چنین ادعایی به دلایل مختلف بی اساس است و معلوم نیست که وی آن را از کجا آورده است. اولا ستاد موقت سازمان در دانشکده فنی آنهم به مدت ۲ هفته در آستانه انقلاب یعنی قبل از ۲۲ بهمن ۱۳٥۷ وجود خارجی نداشت؛ اگر هم به مدت چند روزی تجمعی در آنجا بوده، بعید می‌بود حسن در میان مسئولان آنجا باشد. این تجمع موقت، قاعدتاً باید در همانروز ۲۲ بهمن و یا چند روز بعدش به ستاد میکده منتقل شده باشد. که حسن در آن جا هم حضور نداشت و هنوز از مسئولان سازمان در آن دوره نبود. در مورد کل این داستان و نیز این سه دیپلمات، از همان دو نفر پرس و جو کردم، هیچ کدام آن را تایید نکردند. آنها نه از چنین چیزی خبر داشتند و نه تا بحال آن را شنیده بودند، یکی از این دوستان گفت، خبرنگاران وروزنامه نگاران و شخصیتهای مختلف به ستاد میکده می‌آمدند، و لی دیپلمات‌های شوروی را نه دیده و نه شنیده، شاید روزنامه نگارانی از شوروی هم در میان آنها بوده باشند.

- ادعای وی در مورد قهر کردن مسئول کل تشکیلات و رفتنش به اروپا (ص ۱٨٥) از زبان یک عضو کمیته مرکزی مخدوش است(۹). چیزی که او میگوید، آنهم نه به این ترتیب، مربوط به شحص دیگری است و او در آن دست برده است.

- ادعای های مکرر او (به عنوان نمونه ص ۱٥۰ ونیز در نوشته آخر او درپاسخ به من)، در مورد اینکه شعبه امنیت سازمان و من به عنوان یکی از افراد آن، از شوروی‌ها برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز آنها از ایران و دانشگاههای اروپا، سفارش می پذیرفتیم کذب محض است(۱۰). اولا این ادعای وی در مورد ایران مسخره تر از آن است که نیاز به پاسخ داشته باشد، و صرفاً حدسی است که معلوم نیست چگونه به واقعیت تبدیل شده است. اگر هم کسی در این مورد چیزی به وی گفته، در واقعیت پایی نداشته است. ثانیا، در مورد اروپا، مگر شورویها با آن همه امکانات سفارتی با بخش‌های فرهنگی و علمی کاملا مجاز برای رجوع به مراجع علمی در همه اروپا، دستشان چلاق بود که از من پناهنده ای که حتی پاسپورت درست و حسابی برای مسافرت نداشت، و فقط می‌توانست به برلین غربی برود، بخواهند دانشنامه خاصی در آن زمان را، از دانشگاههای اروپا برایشان کپی بکنم و بیاورم. این هم قطعا یکی از آن "اخبار" دوران "فترت وهرج مرج" درون ما بود که از بریده های چند مورد "دیده" و "گفته شده" مونتاژ شده و از جمله مواردی است، که بر حجم پروندهای حقوقی علیه گوینده آن خواهد افزود.

من اکنون بیش از ۳۰ سال است که از سازمان فداییان اکثریت بیرون آمده ام، ولی همچنان بر این نظر پای می‌فشارم که این سازمان و رهبری آن با تمامی ارگانهایش، در تمامی دوره های اقامتش در شوروی یک جریان مستقل بود و در هیچ برنامه و اقدامی در جهت خلاف منافع کشور خود مشارکت نداشت.

- وی مدعی است، که حسن توسلی به عنوان یکی از مهرهای اصلی «ک گ ب»، جایگاه ویژه ای در نزد آنها داشت (ص ۱٨۴ ). تردید نباید کرد که این قبیل پرونده سازی‌های وی، در زمان خود، مورد توجه بازجویان شکنجه گر سابق علی توسلی نیز قرار گرفته است و آنها می‌توانستند هر زمان اراده کنند با "راست ازمایی های شلاقی" مجدد، به حقیقت چنین ادعاهایی پی ببرند، و سرنوشتی بسیار تلختر از آن چه ما می‌دانیم، برای، وی رقم بزنند.

ضمناً، ایشان صحبت از یک مورد فساد اخلاقی و مالی حسن توسلی کرده و آن را در کتابش در ص ۱٨۴ ذکر کرده است؟! کسانی که که در بالای سر وی، در تنظیم این کتاب نقش داشتند، گناهشان بسی بیشتر از این شخص سرگشته، در طرح چنین مسایلی بدون هیچ سند و مدرکی است (۱۱).

- او نوشته است که بخشی ازسازمان با تظاهرات و اعتراض به اعدامهای سال ۱۳۶۷ محالفت کردند، چون دولت شوروی آن را نمی‌خواست. این البته دروغ و تحریف است. گفته اند اگر دل من واقعا با قربانیان اعدامهای ۱۳۶۷ بوده، چرا با ایشان و تعدادی دیگر، به تظاهرات در مسکو نرفتیم. آیا اگر در هریک از کشورهای اروپایی، پلیس از قبل اجازه تظاهرات ندهد، آیا ایشان نافرمانی میکنند وتظاهرات را بر گزار می‌کنند؟ و اگر برگزار کردند در صورت مقاومت دستگیر شان نمی‌کنند؟ گذشته از این، وقتی در باکو اجازه داده شد، در سالنی وسیع در یک مدرسه میتینگی برگزار شود، چرا همان‌هایی که در مقابل کنسولگری تطاهرات بی اجازه کردند، از شرکت در آن متینگ با اجازه، خود داری کردند؟

- این چنین نیست که ما مهاجران جوانتر، با ایرانیان قدیمی هم دردی نداشتیم و به کسی که مصیبت‌هایی را که بر سر آنها آمده بود، از زبان حود آنها می‌نوشت، معترض بودیم. کسی که دم از افشای حقایق میزند باید از نیمه حقیقت‌ها اجتناب کند. آن فجایع چنان عظیم بودند که خود شوروی‌ها، بعد از روی کار آمدن خروشچف رسماً آنها را محکوم کرده بود و درجهت جبران نسبی عواقب آن بر آمدند. گرچه جامعه شوروی به درجه بالایی همچنان بسته ماند، ولی اردوگاه‌های استالینی برچیده شد و کوشش گردید از قربانیان آن اعاده حیثیت شود. ایراد نوشته های ایشان این است، که آن دوره را به دوره ما تعمیم داده و از ما می‌خواهد اعتراف به جرایمی دیگری بکنیم که انجام نشده بود. ما به شوروی نرفته بودیم که به جای جمهوری اسلام، با دولت آن مقابله بکنیم، اما ایشان و عده‌ای دیگر، به خاطر ضدیت با حزب توده با خامی تمام، تنشان برای چنین هیاهویی میخارید. لابد اگر شورویها به جای حزب توده از جریان انشعابی حمایت می‌کردند، میشدند «قرص ماه شب ۱۴ ». ما در شوروی جمع پناهنده کوچکی بودیم که باید روی لبه شمشیری تیز راه میرفتیم تا بتوانیم کارما را بر درون کشور متمرکز کنیم. در موارد متعددی، این لبه شمشیر پاهای ما را به سختی برید ولی ما حاضر نشدیم، جدال با صاحبان این شمشیر را جزو وظایف خود بشماریم. آقای امیر خسروی به محمد آزاد گر و بقیه در مینسک پیغام میفرستد که مواظب باشند با سیستم در نیفتند؟ پس چی شد که همین مواظبت از سوی سازمان فدایی، مذموم و ناپذیرفتنی شد؟

فعلاً به همین ها بسنده می‌کنم. آنچه که آمد، درنگی بود کوتاه وگذرا برا بخشی کوچک از دعاوی بی اساس آقای اتابک فتح‌الله زاده.

---------

پا نویس ها:

منظور از کتاب "خانه دایی یوسف" نسخه چاپ دوم، نشر باران سال ۲۰۰۲ است.

۱- "شعبه امنیت سازمان" نام آن جمع چند نفره بود، که بر عکس القائات و تبلیغات دشمنان و رقبای سیاسی آن، از ابتدا تا انتهای فعالیتش، جزیی ارگانیک از آپارات رهبری و در تملک کامل و مطلق آن بوده و برای آن کار و فعالیت میکرده و به هیچ حزب وسازمان دولتی در شوروی هم وابستگی نداشت. اگر کسانی هم برای این کار دوره ای دیدند، مطلقا و صرفا به ابتکار و تصمیم خود مسئولان رهبری سازمان در آن زمان بود و لاغیر.

این شعبه، فاقد هر نوعی از تشکیلات موازی در درون تشکیلات سازمان بود و اجازه و اختیاری هم برای تماس مستقل و خارج از کانال مسئولان کمیته ها و واحدهای تشکیلاتی، با هیچ عضوی از سازمان را نداشت. کار این شعبه، در درجه اول برای پیشگیری از ضربات جمهوری اسلامی به تشکیلات آن در داخل بود و به همین دلیل هم ، از طریق وابسته نشان دادنش، کوشیدند که آن را خنثی و ناکار آمد کنند و تا حدودی هم موفق شدند. بخشی از این کوشش ها، مر بوط به انشعابیون حزب توده بود که بعدا حزب حود را درست کردند و در وسوسه جذب پاره بزرگی از سازمان بودند، و بخشی نیز به اختلافات جناحی در درون سازمان بر میگشت. آنها عامدانه و حساب شده، یک هیولا از این شعبه چند نفره ساختند، وعلاوه بر اختراع جعلیات خاص خود، اقداماتی را که توسط مامورین شوروی برای کنترل مهاجرین ایرانی وابسته به سازمان و حزب توده و حواشی آن و در حفاظت از کشور بسته ونرمهای نادرست خود اعمال میشد، عمدا به حساب سازمان نوشتند.

بدیهی است بسیاری از ما در سالهای مهاجرت خود در شوروی، اعتقاداتی کاملا متفاوت از امروز خود داشتیم. انترناسیونالیسم پرولتری، جهالت و نادانی از واقعیت های دو اردوگاه سوسیالیسم وسرمایه داری، فقدان تجربه، اجبار و ضرورتهای فعالیت مخفی برای حفظ تشکیلات از گزند خرابکاریهای دشمنان ما خصوصا جمهوری اسلامی، همه علیه ما عمل می‌کردند. بنا براین، انگیزه اصلی این نوشته نه دفاع چشم بسته از آن گذشته و اشتباهات کوچک و بزرگ آن و نه هم نفی تصمیمات و اقدامات ضروری و صحیح آن دوره میباشد. در این مسیر، نباید هیچ حق ویژه ای تحت هیچ عنوانی به اتابک‌هایی قائل شد که مدعی اند قبلا از بقیه، به اشتباه بودن بنیانهای فکری خود پی برده اند، ولی هنوز هم بعداز سه دهه و نیم، یا از روش و منش آن سالهای خود دست نکشیده اند و یا به لاپوشانی اشتباهات مخرب کارنامه خود و رهبرانشان مشغولند.

آقای فتح الله زاده، بعد از نزدیک به سه دهه زندگی در سوئد، هنوز هم نمی‌داند و نمی‌فهمد که"حق سکوت " در برابر اتهامات در جوامع آزاد، یک حق اولیه و مسلم انسانی است و حیثیت و شخصیت هیچ کسی را نمی‌توان تنها به اعتبار سکوتش در مقابل فرضیات و پیش داوریهای دیگران، پایمال ساخت. پاسخ به افتراهای بیشمار وی، چه به افراد مختلف و چه به سازمان سابق اش، در درجه نخست بر عهده رهبران وقت جریانی بود که من ۳۰سال پیش از آن بیرون آمدم. اینکه آنها تاکنون به وظایف اخلاقی و وجدانی خود در مقابل افتراهای ایشان و در دفاع از تصامیم خودشان عمل نکرده اند، جای ایراد جدی است، اما نباید آن را دلیلی بر صحت دعاوی آقای فتح االه زاده تلقی کرد.

۲ - من وقتی مصاحبه ام را با خانم دانشگری انجام میدادم سه بار با دقت نوشته خود را اصلاح کردم تا مباد اتهام نا روا و سخن حلاف حقیقتی را در مورد اتابک گفته باشم. در یاد مانده من از آن گزارشی که خوانده بودم، از حضور چند باره یکی از ماموران از جمهوری اسلامی تحت پوشش و ابسته فرهنگی سفارت، و از حضور افراد دیگری به غیر از ایرانیان قدیمی در تاشکند در آن میهمانی صحبت شده و گفته شده بود که یکی از آنها نیز به مثل بعضی هموطنان قدیمی ما، علاقمند بوده از مراحل قانونی بازگشت به ایران از طریق مامور جمهوری اسلامی مطلع شود. با و جود این من کوشیدم سوء ظن نسبت به کسی ایجاد نکنم، به همین دلیل هم، سخن مشورت جویی آن شخص را، از آن دیپلمات حذف کردم. وی هر کسی هم بود هیچ کار خطایی نکرده بود جز پرس و جو در مورد نحوه بازگشت، واین حق انسانی وی بود، واز این جهت هیچ ایرادی نمیتوان بر آن او گرفت، حتی اگر آن شخص، اقای اتابک فتح الله باشد. مسئله اساسا چیز دیگریست و آن هم، بهای استفاده از آن حق است که مورد بحث است و نه چیز دیگر.

۳- صفحات۱۱۱-۱۱۳ - ... از طرف مقامات فرهنگی و سیاسی جمهوری اسلامی تا آنجا که من اطلاع دارم با دو نفر تماس گرفته بودند ... به هر حال یک یا دو نفر ازمقامات فرهنگی جمهوری اسلامی تا آنجا که من اطلاع پیدا کردم به خانه منصوری رفته بودند ... ارتباط دوم نیز چنین بود که تنها یک بار یکی از کارکنان کنسولگری ایران در باکو به فامیل دور خود که از ایرانیهای قدیمی بود در ساری آغا سر میزند ...

۱٨۷- ...فردی به نام جاهد - یا جاوید که برای دیدار برادرش از ایران به شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان بیاید در دیدار با جلالی می پرسد... وی به احتمال قوی با سازمان امنیت جمهوری اسلامی همکاری کرده ...

صفحات۱۱۱-۱۱۳ ، و ۱٨۶-۱٨٥..."الف" یکی از اعضای سازمان بود که به دام ک گ ب افتاده بود ....

بخش مربوط به این موضوع در کتاب"به یاد آن پرواز" نوشته رقیه دانشگری، که مورد اعتراش شدید آقای فتح الله زاده قرار گرفته و مرا با ااتهامات بسیار سنگینی مورد "تفقد دموکراتیک" خود قرا داده است.

ص ۳٨۴-... بعدها معلوم شد یکی از کارکنان سفارت ایران در مسکو به بهانه های فامیلی و فرهنگی سفرهای دوره ای به تاشکند داشته است ... در این سفرها برخی از اعضای سابق فرقه دموکرات آذربایجان ایران ... میهمانی‌هایی برای وی ترتیب میدادند. یکی دو نفر از اعضای سازمان نیز، که با این افرد ارتباط نزدیکی داشتند، به این میهمانی ها دعوت میشدند. اینها همه در زمانی است که دعواهای جناحی درون سازمان به تدریج آشکار می‌شود. پاره ای دلخوری‌های شخصی زیر پوشش انتقاد و مخالف خوانی‌های سیاسی و سازمانی سرباز می‌کند. افرادی به گونه ای هدفمند وبرای باز سازی پلهای ارتیاطی خود با ایران، این اخبار را جمع آوری می‌کردند و به گوش ماموران سفارت می‌رساندند. از این طریق بود که ماموران رژیم به اخبار و اطلاعاتی از سازمان دست می‌یافتند. یاد آوری می‌کنم که من در اوایل آن دوره درتاشکند نبودم و مستقیما در جریان برخی مسایل قرا نداشتم. تنها چند ماه بعد از آنکه به تاشکند رسیدم گزارش مخفی ویژه ای را که از سوی تشکیلات تاشکند تهیه شده بود خواندم. با خواندن آن گزارش مطلع شدم فردی که بعدها خاطرات خود را از شوروی نوشت، در یکی از این میهمانی‌ها حضور داشته است. او اتابک فتح الله زاده نام دارد که در کتاب خود با سر هم بندی راست و دروغ در فضای آن ایام، وبا پشتیبانی کسانی مثل بابک امیر خسروی، شهرتی به هم زد. نوشته او به رفرنس و مرجع دشمنان و مخالفان سازمان بدل شد. او بالاخره با سفر به ایران کتابش را در آن جا هم به چاپ رساند. یکی از موارد مندرج در گزارش، صحبتهایی بود که میان حاضران در آن میهمانی با کارمند سفیر ایران صورت گرفته بود. در خلال این صحبتها، که پیرامون امکانات و مساعدتهای سفارت ایران برای بازگشت احتمالی افراد از تاشکند به ایران بوده است، اخبار و اطلاعاتی از درون سازمان رد و بدل می‌شد.

۴و ٥ -ص ۱۴- ... اعلامیه های سازمان را فوقانی در اختیار من میگذاشت ... تماس مجدد سازمان در سال ۱۳٥۶ ... ص ۱٥۲- در همان سالهای اولیه اقامت ما در تاشکند یکی از اعضای کمیته مرکزی که قبلا از انقلاب در دوران فعالیت چریکی، بعد از ضربه سال ۱۳٥٥، مدتی اولین رابط و مسئول من بود ... و ۱۶۱-...بایکی از آنها در شاخه تبریز در زمان شاه همرزم بودم و در آن زمان در خانه های تیمی مختلف با سیانور زیر زبان زندگی می‌کردیم ...

۶- ص ۱۶۰-۱۶۱- ... ناراحتی من از این دو جوان نوزده بیست ساله و نه حتی از مقامات شوروی، بلکه از دو رفیقی بود که بایکی از آنها در شاخه تبریز در زمان شاه همرزم بودم و در آن زمان در خانه های تیمی مختلف با سیانور زیر زبان زندگی میکردیم ... هرچه فکر کردم مگر «ک گ ب» بس نبود، دیگر چرا سازمان در این راه قدم گذاشته است ...

۷- به عنوان فقط نمونه: ص ۱۱۰ - ... علاوه بر همکاری با شعبه امنیت سازمان، جداگانه با عمر علی افسر «ک گ ب» همکاری داشت ... ص ۱۱۱-... مورد دیگر، روانه کردن فردی توسط فرخ و عمر علی افسر «ک گ ب» به خانه یک ایرانی قدیمی که در پشت دفتر سازمان زندگی می‌کرد ... و همچنین کاووش محفیانه خانه و محل کار منصوری با همکاری کمیته امنیت سازمان و «ک گ ب» بود.

٨-ص ۱٨٥ - ... درست در آستانه انقلاب ٥۷ در دانشکده فنی دانشگاه تهران که ستاد موقت بود حسن به من گفت که در فلان ساعت سه نفر دیپلمات شوروی در جلوی دانشگاه خواهند بود تو آنها را به ستاد سازمان برسان ... من آنان را به ستاد سازمان آوردم و تحویل دادم ... بعدها شنیدم از سازمان پرسیده بودند که چه کمکی نیاز دارند ...

۹ - ص ۱٨٥- ... وقتی مسئولیت کل تشکیلات را بر عهده گرفت، بر سر موضوعی قهر کرد و به اروپا رفت و بعد از یکماه توانستیم اسناد شعبه تشکیلات را از این جا و آنجا پیدا کنیم ...

۱۰ - ص – ۱٥۰- ... مثلاً وقتی یکی از مسئولان شعبه امنیت سازمان در تاشکند به نام"ک" از شوروی به اروپا مسافرت میکرد از وی خواستند که یکی فتوکپی دانشگهای اروپا در باره رشته مورد نظر شوروی را تهیه و در اختیار «ک.گ.ب» بگذارد ... البته «ک.گ.ب» برای شکار اول دانه پاشی میکرد نا مزه دهن فرد مورد نظر را ارزیابی کند.

۱۱-ص ۱٨۴- حسن توسلی دارای جایگاهی ویژه در بین مقامات شوروی بود اما شخصا از آلودگی ملی به جز یک مورد مبرا بود ... افرادی از هر دو جناح چپ و راست در شبکه روابط ناسالم قرا داشتند...

*لینک نوشته فنح الله زاده https://news.gooya.com/2021/04/post-50240.php

تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:47
عنوان دیدگاه: شکار و شکارچی
دیدگاه:

دروود بر آقای کردی گرامی!

حواشی نه چندان کشّاف برای اندکی بیراهه روی و مقصد گم کردن!

ما قبل از اینکه بخواهیم در باره رویدادی به نام «چپ» سخنی بگوییم؛ لازم میدانم بر نکته ای تاکید مبرم کنم. آنچه که جوانان و استادان و کنشگران ایرانی را به «ایده چپ» متمایل کرد، نه تنها ریشه هایش را باید در واقعیّتهای جامعه و فرهنگ و وضعیّت کشورداری جستجو کرد؛ بلکه همچنین در دامنه جهانی و بیش از همه خود «ایده سوسیالیسم». اینکه افسونگریهای «ایده سوسیالیسم» در واقعیّت پذیر شدنش از طریق فعّالین و دلباختگان به چنان ایده ای به کدام نتایج و عواقب برای جامعه و کنشگرانش مختوم شد، مبحثیست که باید آن را از اصل «ایده» تفکیک کرد. موثر بودن و ناکام بودن و شکست خوردن و ویلان ماندن فعّالین و دلباختگان را نباید هیچگاه با اصل «ایده» اینهمانی داد؛ زیرا «ایده ها» همواره انگیزنده اند و افسونگر.

ادامه نظر:
اینکه شکلگیری سازمانها و احزاب و گروهها و تشکیلات مختلف به گرداگرد محور «ایده سوسیالیسم» در ایران و فعالیّتهای کنشگران آن در چفت و بستهای کرداری و رفتاری و گفتاری تا چه اندازه ای مقهور بلاهتها و خامکاریها و کژفهمیها و خبط و خطاهای پراکتیکی و غیره و ذالک آلوده بوده اند و به بیراهه های بیابانی مختوم شده و بازماندگان آنها هنوزم بر بیابانگردیهای خود حیران و سرگردانند، مبحثیست بسیار طول و دراز و تا زمانی که منابع و آثار و آرشیوها و خاطرات و یادمانده ها و نشانه های آنها حدّاقل هفتاد درصدشان در اختیار نباشند، نمیتوان به ضرس قاطع در باره اقدامات آنها سنجشگری قطعی کرد. آنچه که فعلا منتشر شده و در دسترس همگان است، بخشی آمیخته به انواع و اقسام گمانه زنیهاست که سرند کردن آنها به متدهای پژوهشی خاصّی منوط است؛ طوری که بتوان برخی از حقایق را از لابلای اینهمه تناقضات و دروغها و راستگوییها و اتّهامات و جعلیات و قصّه پردازیها و تخیّلات شخصی و جمعی بیرون کشید.
چیزی که در این پروسه تقریبا هشتاد ساله تاریخچه «چپ» نباید هیچگاه از مدّ نظر ناپدید شود، مسئله «اصل ایده» است؛ زیرا ایده ها در مرحله واگردانی به واقعیّتهای مادّی معمولا همان نتایجی را نمیدهند که در حالت «ایده بودن» حامل هستند. کسانی که نتوانند تفاوت «اصل ایده» را با واقعیّتهای مادّی شده اش از یکدیگر تفکیک کنند و تمییز دهند، خواه ناخواه در ارزیابی نتایج حاصله – خواه ارزشمند، خواه نکوهنده و مصیبت بار- ناشی از افسونگریهای ایده به خطا خواهند رفت. « ایده سوسیال اندیشی» سوای «نظام سیاسی سوسیالیسم/کمونیسم» به حیث سیستم حاکم بر مناسبات اجتماعیست.
مسئله کنشگران ایرانی و خبط و خطای آنها در این بود و هنوزم است که تفاوت بین «سوسیال اندیشی» را با «نظام سیاسی سوسیالیسم/کمونیسم» به حیث آیین کشورداری ایده آل نمیدانستند و هنوزم نمیدانند. به همین دلیل در بطن افسونگریهای «ایده سوسیالیسم» به جای آنکه محتویات ایده را مدّ نظر بگیرند و در جهت واقعیّت پذیری آنها گام بردارند و تلاش کنند، سیستم سوسیالیستی را هدف و مقصد اقدامهای خود محسوب کردند و به اقداماتی کوشیدند که مصیبت بار بودند و تمام زحمات و تلاشهای آنها را به خاکسترنشینی محکوم کرد و من از آن به نام «تراژدی ایده آلها» نام میبرم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:21
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بعضی کمنت ها نشان میدهد که…
دیدگاه:

بعضی کمنت ها نشان میدهد که در میان دهه 57 ها مشکل غیرتعادل روانی وجود دارد.
رسانه های فقاهتی اخیرا اعلان نمودند که دهه های 80 دی و 90 دی دارای آلت تناسلی کوچک در مقایسه جهانی هستند. و جنس موءنث این دهه ها علاقه جنسی بیشتر به روابط عشقی دارند تا نسل های پیش از خود.
خلاصه آخوندها تمام تخلیل های روانی اجتماعی سیاسی انسانی را تبدیل کرده به مقایسه نسل ها.
ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستید !

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 10:56
عنوان دیدگاه: رتوشگری جنایتهایی که گردنگیر رتوشگر شد!
دیدگاه:

درووود!

اندکی بحث  برای کرها و لالها!

شایسته تر و نیک تر بود اگر آقای سروش به جای نامه نگاریهای بی اثر بر آن میشد که کارنامه چهل ساله خودش را در زیر ذرّه بین وجدان فردی – چنانچه داشته باشد! – بگذارد و صادقانه به سنجشگری کرد و کارهای قلمی خودش بکوشد و سپس اثبات کند که در طول اینهمه سال در کجا و کی در برابر اقدامها و خونریزیها و غارتها و جنایتها و کشتارها و شکنجه ها و تجاوزات و ویرانگریها و سرکوبگریهای و رذالتها و خیانتها و نابودی ایران و فرهنگش از زمان سیطره یابی اقتدار آخوندها تا امروز، به اندازه یک خردل، واکنشی انتقادی نسبت به حُکّام نالایق و پست فطرت الهی داشته است؟. کی و کجا؟. وقتی که آقای سروش آمد و نقش کلیدی و محوری در رویداد  فاجعه بار بستن دانشگاهها؛ آنهم به نام «انقلاب فرهنگی» که در حقیقت «ضدّ فرهنگی تمام عیار» بود، با توفیقات الهی کوشش کرد، خود خود پیداست که از بطن چنان فاجعه ای فقط ابلهانی بار خواهند آمد که جامعه را به خطرناکترین پرتگاههای نیست و نابودی سوق دهند تحت نام اسلام و قرآن و الله.

ادامه نظر:
نه!. آقای سروش! جنابعالی قبل از اینکه عجز و ذلالت خود را که محصول بلاهتهای ذاتی خودتان در بی استعدادی برای شناخت «باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی و کاست اخانید مکّار» است، بخواهید از خاتمی چاره جویی و گله گزاری کنید، یعنی شخصی که سمبل تمام عیار فریبولوژی است و از هر امکانی که در زمان مسند قدرت بودنش داشت به جای فراهم آوردن زمینه های دگرگشت و تحوّل در سمت و سوی خواستها و آرزوها و نیازها و انتظارات مردم، به خلاف مسئله در جهت استحکام داربست سیطره خونریز حکومت فقاهتی تا همین ثانیه های گذرا گام برداشت، باید به خودتان و اعمال و رفتارها و قنطور نویسیهای بی مایه خودتان رو کنید و خویشتن را در آیینه «وجدان فردی» - چنانچه داشته باشید البته! – برآورد و انتقاد بی محابا کنید.
وقتی که جنابعالی می آیید و بدون آنکه یک سطر از ترّهات عقده ای ترین دو پای جهان را به نام «خمینی» خوانده باشید، به عنوان «باسوادترین رهبر تاریخ» لقب میدهید، پیداست که شعور و سواد جنابعالی نیز به همان درخشش و میزانی است که رهبر با سوادتان از راه برپا کردن و استمرار «گیوتین اقتلویی الله» در ایران و خاورمیانه و دیگر نقاط جهان اثبات کرد و میراثش به کثیفترین جنایتکاران تاریخ بشر رسید؛ طوری که جنابعالی نیز از شور بودن بیش از اندازه کثافتکاریهای آنها صدایتان در آمده است.
نه! آقای سروش!. قبل از اینکه بخواهید با عجز و ناله به التماس بیفتید، نیک است اگر ذرّه ای «وجدان فردی» در وجودتان حسّ میکنید، در درجه اول به سنجشگری کارنامه فردی خودتان همّت کنید و سپس به نتیجه و عواقب چهل و چهار سال حاکم بودن «اقتدار گیوتین الله» در ایران. جنابعالی اگر به اندازه یک سر سوزن، چیزی از اسلام و تاریخ و فرهنگ ایران میدانستید، هیچگاه به این ذلالت التماسی نمی افتادید که بخواهید دست به دامن یک آخوند مکّار شوید که اسوه حسنه اش «الله مکرو و مکرالله» است. شمایی که تمام عمرتان لام تا کام «مثنوی» را نفهمیدید؛ ولی از آن به حیث عطرپاشی و گلاب پاشی و ادوکلن پاشی به منظور خوشبو کردن باتلاق متعفّن اسلامیّت در هر کوی و برزنی سوء استفاده کردید با این توهم احمقانه که باتلاق را میشود از این طریق بوی گندش را برطرف کرد ولی غافل از اینکه، چیزی که به ذات خودش کثیف است و بر پایه حونریزی و قتل و کشتار و غارت و تجاوز و شکنجه و زندان و ویرانگری پا گرفته، اگر میلیاردها سال نوری نیز در حمام گلاب و ادکلن غسل داده شود، آخرش ذات متعفّن بودش از فرسخها راه دور به مشام انسانها میرسد. نه آقای سروش! شمایی که محصول «انقلاب فرهنگی» تان هیچگاه در طول بیش از چهل و اندی سال لقلقگویی و تولید اینهمه قد و نیمقدهای بیمایه در حوزه های مثلا دانشگاهی نتوانست یک نفر «پژهشگر دست هزارم» را تربیت کند. شمایی که اگر تمام استادان حوزه های علمیه و دانشگاههای حوزوی شده اش را بر روی همدیگر بریزید، هرگز نخواهند توانست به اندازه یک تار موی گندیده زنده یاد «ذبیح الله صفا» بشوند و اعتباری داشته باشند، شمایی که حتّا از روخوانی مثنوی نیز نتوانستید هیچگاه به تضاد بسیار کلیدی بُنمایه های فرهنگ ایران با شرایع اسلامیّت شمشیر اقتلویی پی ببرید که خیلی شفّاف در سراسر «مثنوی» تبلور یافته اند، شمایی که در هر کوی و برزنی تا امروز فقط نقش رتوشگری جنایتهای حکومتگران الهی را ایفا کرده اید، شما آقای سروش! اگر خردلی از «وجدان فردی» در خودتان سراغ دارید، مسئول هستید که آشکارا به تمام جنایتها و حماقتهای فردی خودتان اعتراف صادقانه کنید. اینگونه بهتر میتوانید مرهمی باشید بر تمام زخمها و دردهایی که جنابعالی و امثال جنابعالی بیش از چهل سال آزگار به درمان ناپذیر شدنشان با توفیقات الهی همّت کردید.
اگر «وجدان فردی» دارید، بنما آن را قبل از اینکه شما را در کفن بپیچند و در گور گذارند. این گوی و این میدان. اگر هم هیچ وجدانی ندارید و کارنامه پنجاه ساله تان به نداشتنش تا امروز گواهی داده است، پس لطف کنید و خاموش نشینید؛ زیرا خود کرده را تدبیر نیست. فقط یک نکته را قبل از مرگتان بگویم و آن هم اینست که مطمئن باشید که سیستم فقاهتی کلا در ایران برچیده خواهد شد و آنچه به نام اسلامیّت در طول هزار و چهارصد سال آزگار بر ایران از راه خبیث ترین جنایتها دوام آورد، با برچیده شدن حکومت فقاهتی برای همیشه و ابد نه تنها از ایران؛ بلکه از تمام کشورهای همسایه و خاورمیانه نیز برچیده خواهد شد و فقط پوسته ای از آن در گوشه کتابخانه ها باقی خواهد ماند. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 09:48
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اکنون  افراط گرایی چپ تقریبا…
دیدگاه:

اکنون  افراط گرایی چپ تقریبا به پایان رسیده است و در مقابل افراط گرایی راست در سطح جهانی (ترامپیست ها در مقابل گلوبالیستها) و در  ایران خطر سلطنت طلبان راست افراطی ؛ پان ترک ها و پان کرد ها در مقابل راست و چپ میانه  موضوع اصلی سیاست در ایران امروز است 

ادامه نظر: