
نفرتم را افزون می ساخت
پاهای آماس کرده ام را به سختی می کشاندم
واز شدت درد ناله ام می شکست در حنجره ام
وسوزشی عمیق در شکا فهای خون آلود ایجاد شده در پاهایم
نفرتم را افزون می ساخت
دستهای نشان دار شده از دستبند سیمی ام را توان حرکت نبود
و سینه ی مجروحم از کشش بسیار دستبند خس خس میکرد
و سوزشی سخت لبان متورم ضربت خورده ام را می خلید
و نفرتم را افزون می ساخت
راستی از حسینیه ارشاد « قربانگاهی برای خشنودی خدا» آمده بودم
وگویی هنوز در زمره ی راه نایافتگان بودم
و خدا می خواست با احکام خود دوباره بیاز ماید م
و نفرتم را افزون می ساخت
این بار تازیانه ی اسلام منافع سرمایه را تامین می کرد
وگویی خدا عمامه بر سر سکه های زر را به زیر ردا می کشید
ودر تلاش که شاید سکه ای زر ز من باز ستاند
لیک نفرتم با خشم فرو داده همراه شد
«بهرام» پرتوی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید