
یکی از خطاهای اساسی کوششهای آزادیخواهانه فعلی نادیده گرفتن مساله دین است. ناباوران ایرانی برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران جمعیتی قابل توجه هستند و میتوانند جنبشی را مستقل از مراجع مذهبی هدایت کنند. این واقعیت است که دین نسبت به پنجاه سال پیش به طور نسبی در میان بخشهای زیادی از جامعه ایران نامحبوب شده است. اما به نظر من ناباوران ایرانی زیادی از موقعیت خود هیجانزده و مطمئناند. باورمندان ایرانی هنوز درصد بزرگی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند. این جمعیت آنقدر هست که مداخله یا عدم مداخلهاش در هر رویداد سیاسی بتواند توازن قوا را تغییر دهد. قدرت ناباوران بیشتر شده است، اما این قدرت شکننده و محدود است. در طول سال گذشته هزاران نامساله مطرح شد، اما عجیب این جاست که یکی از مهمترین مسائل آینده جامعه ایران، یعنی چگونگی حضور دین در عرصه عمومی و سیاست به کلی غائب بود. تصور این که مسأله دین در جامعه ایران تمام شده است به نظر من بسیار خطا است. کسر بزرگی از خرده فرهنگ مذهبی ایران آماده پذیرش زندگی مدرن و چهارچوبی سکولار است، اما همچنان در جزئیات مسائل و اختلافات مهمی وجود دارد. ضمن این که دشمنی با زندگی مدرن نیز همچنان در میان بخشی از دینداران زنده است. آیا دیندارانِ ایرانیِ موافقِ آزادیهایِ فردی و مخالف حجاب اجباری در میان اپوزیسیون خارج از کشور نمایندهای داشتند؟ آيا خود را میان جنبش سال گذشته مییافتند؟ آیا رهبران خودخوانده اپوزیسیون کوشیدند تضمینی بدهند که در آیندهای فرضی دغدغههای باورمندان در نظر گرفته میشود؟ به نظرم نوع فعالیت اپوزیسیون در سال گذشته بیشتر بازتابی بود از وضعیت کسر بزرگی از ایرانیان خارج از کشور: بیریشگی و سرگردانی هویتی. آنان این سرگردانی هویتی را در فعالیت سیاسیشان به روشنی بروز دادند. دغدغههایشان رابطهای اندموار با جامعه ایران نداشت و بیشتر حاصل از بر کردن طوطیوار ارتدکسیهای جدید غربی بود. از همین رو مساله دین، دینداران و لزوم جلب رضایت نسبی آنان به کلی فراموش شد. حتی افراد هتاکی در اطرف مسیح علینژاد هشتگهای توهینآمیز نسبت به اسلام زدند. این چنین رفتارهایی طبعاً برای دینداران و حتی غیردینداران اهل تسامح رماننده است.
من به سهم خودم تلاش کردم در سالهای اخیر همفکرانم را متوجه اهمیت مساله دین بکنم، که البته توفیق چندانی هم نداشتم!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
30 اصل بیانیه حقوق بشر معیار است
بیانیه حقوق بشر در تنظیم آن با حقوق دین مداران
این گذاره جناب مینا صحیح نیست. در یک تحقیق میدانی آنچه را که در فامیل و محله مان می بینم در میان مردم ایران هم می بینم. متدینین واقعی زمان شاه هم دین شان را داشتند و مخالف شاه هم نبودند. امروز هم آنها مانند قبل از انقلاب به سیاست نگاه می کنند. در جنبش مهسا بسیاری خانم های مومن و محجبه به همدلی با مردم برخاستند. من خانواده متدینی را سراغ ندارم که مخالف پوشش اختیاری باشند. این خانواده ها مشکلی با ظواهر زندگی مدرن ندرند و اتفاقا بسیار هم مدرن زندگی می کنند. اما اگر منظور استفاده از پوشش ازاد است مدرن بودن ارتباطی با پوشش ندارد. یک فرد میتواند نمازخوان باشد و مدرن هم فکر کند و مخالف پوشش آزاد هم نباشد. آنچه آقای مینا از آن یاد میکنند چیزی بجز سرکوبگرانی نیست که خود را به دین مسلح کرده اند و این امر پنهانی برای ایرانیان نیست که اینها اعتقاد قلبی به اسلام ندارند و هدف شان استفاده از دین است اگرنه در یک جامعه سکولار مثل اروپا مگر نمیتوان دین باور بود؟ مگر زمان شاه دین کسی زیر سوال و فشار بود؟ لذا نمیتوان پذیرفت که کسانی در ایران هستند که تمایل دارند از قوانین اسلام در قانون اساسی ایران آینده استفاده شود. اگر کسی چنین مدعایی دارد از نگاه ایرانیان سکولار حق حضور وحیات سیاسی ندارد. نظام آینده سیاسی در ایران نمیتواند با نگاه به اسلام قوانینش را وضع کند. کسی هم مدعی مخالفت با دینمدار بودن مردم در ایران آینده نیست. کسی که معتقد به بیانیه حقوق بشر باشد نمیتواند مخالف مردم متدین باشد اما بازهم با توسل به همان قوانین حقوق بشری یک متدین حق ندارد در خیابان جلوی شما را بگیرد و امر به معروف و نهی از منکر کند. اگر منکری از نظر یک متدین رخ داد از نگاه قانون اسمش منکر نیست بلکه رفتار خلاف قانون است. مامور برخورد با امر خلاف قانون هم پاسبان شهربانی و پلیس است نه مسلمانی که بر اساس وظیفه دینی اش در قانون دخالت می کند و نهی از منکر می کند. مسلمانان و یهودیان و بوداییان و گی ها میتوانند در قوانین تنظیم شده با اصول حقوق بشر در صلح و صفا زندگی کنند. قانون آینده ایران نباید اصلی داشته باشد که بر اساس آن مرد همجنسگرا را از کوه پرتاب کنند. لذا کلا نباید دین را در قانون اساسی دخالت داد اما قانون موظف است از حقوق انسانها از جمله مسلمانان، همجنس گرایان، کفتربازان و مدیران بانک، بقال و دستفروش و خانم خانه دار و غیره بدون تبعیض حمایت کند. همه در مقابل قانون برابرند اما اگر بخواهیم نظر بخشی از جامعه مسلمان را در قانون بیاوریم این ظلم به دیگر اهالی کشور است.
سوال: آیا دیندارانِ ایرانیِ موافقِ آزادیهایِ فردی و مخالف حجاب اجباری در میان اپوزیسیون خارج از کشور نمایندهای داشتند؟
خیر.. نماینده ای نداشتند. همجنسگرایان و کفتربازان هم نماینده نداشتند. دین داران قابل اتحاد نیستند چون بعدا مدعی سهم میشوند که در قانون سهم آنها بصورت قوانین دینی رعایت شود و سنگسار گنجانده شود. دین داران تنها حق دارند از اپوزیسیون بدون پیش شرط مثل بقیه مردم ایران حمایت کنند. به نظر من تنها نیروهای سیاسی سکولار و دمکرات از جانب مردم مورد اقبال قرار می گیرند لذا به لحاظ استراتژی هرگونه اتحاد بین نیروهای سکولار و دمکرات با مثلا سازمان مجاهدین خلق نقض غرض است.
ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر تکلیف متدینین و سایر مردمان را روشن کرده است:
مادهٔ ۱۸
«هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه،[آزادی]وجدان و[آزادی]دین است؛ این حق شامل آزادی عقیده، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و برگزاری آن در محیط عمومی یا خصوصی است و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد دیگری به لحاظ تمایز و اختلاف اندیشه ندارد.»
مادهٔ ۷
همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آنند تا بدون هیچ تبعیضی بهطور برابر در پناه قانون باشند. همهٔ انسانها محق به پاسداری و حمایت در برابر هرگونه تبعیض که ناقض این «اعلامیه» است، میباشند. همه باید در برابر هر گونه عمل تحریکآمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند»».
ما اگر 30 بند اعلامیه جهانی حقوق بشر را سر لوحه قانون اساسی آینده قرار دهیم هم دین مداران و هم ناباوران و هم کفتربازان میتوانند از حقوق قانونی و انسانی برخوردار شوند و در صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.
اسلامیّت از نوع شیعه گری، خاص ایران است و بدیل مقایسه ای ندارد!
مجدّدا درود بر آقای مینا گرامی و دیگران!
اشاره ای و حواشی گذرا.
اولا مقایسه اسلامیّت با یهودیّت و مسیحیّت فعلا هیچ چیزی را ثابت نمیکند؛ زیرا ما در ایران فقط با «اسلامیّت و متولیّان گیوتینی و شمشیر به دستش» روبروییم نه مسیحیّت و یهودیّت. بحث تطبیقی ادیان، بحث آکادمیکی و پژوهشیست که در مورد اسلامیّت کاردبرد ندارد؛ زیرا متولیان اسلامیّت ادّعا میکنند که «اسلام و محمد ابن عبدالله» ختم کتب مقدّس و انبیاء هستند. و این یعنی اینکه، فقط «اسلامیّت» است که کمال محضه و «محمّد نیز کمال انبیا». به همین دلیل نیز محمد، میگفت که اول و آخر هر چیزی، منم، درست عین ولی فقیه!.
آنچه در مسیحیّت اتّفاق افتاد، مدیون نفوذ و گسترش فلسفه یونان و هومانیسم ایتالیا در شریانهای عقیدتی آن بود که تحوّل عظیمی را در ساختمایه های مسیحیّت ایجاد کرد و متعاقبش در تحوّلات کشوری و اجتماعی و فرهنگی اروپائیان، نقش به سزایی را ایفا کرد ؛آنهم به همّت اصحاب کلیسایی که سلول وجود هر نفری از آنها به میلیاردها میلیارد آخوند و روتوشگر اسلامیّت و فکل کراواتیهای مذهبی احمق و بی شعور میارزد و ارجحیّت دارد.
اسلامیّت، مذهبی/دینی نیست که فقط به حوزه خصوصی مربوط باشد؛ یعنی چیزی که در خانه همسایه مصداق دارد و پذیرفته شده است، در خانه الهی مسلمانان، گناه کبیره محسوب میشود! اسلام و مسلمین و کاست اخانید، رسالت خودشان را نجات ابناء بشر از کفر و زندقه میدانند و تکلیف الهی خودشان میشمارند که انسانها را به سوی «صراط المستقیم= باتلاق الهی» رهنمون باشند؛ آنهم نه تنها از طریق تبلیغات؛ بلکه با کمال میل و رضایت خاطر با زور و اجبار و امر به معروف و نهی از منکر و اعدام و شکنجه و کشتار و قتل عام و کاربست انواع و اقسام ابزارهای شکنجه و جانستانی و به هیچ وجه من الوجوه نیز در اقدامهای خودشان، کار خلاف و ضدّ انسانی نمیبینند؛ بلکه اقدامی کاملا الهی و برای رضای الله تشخیص میدهند. آنها وظیفه و تکلیف و رسالت خودشان میدانند که در مسائل انسانها تا ریزترین نکات شخصی شان، دخالت کنند و تعیین تکلیف و امر به معروف و نهی از منکرات. در دنیای اسلامیّت از نوع شیعی، چیزی به نام «چارچوب خصوصی» اصلا و ابدا وجود ندارد. تمام دنیا و کائنات به حیث، مسئله اسلامی و دنیای متعلق به اسلامیّت محسوب میشود که باید از علائم کفر و شرک و امثالهم پاک و پاکیزه شود و رنگ باتلاق الهی را به خودش بگیرد. درست عین فیلم «ماتریکس» که هر انسانی باید یک ویروس بشود شبیه ویروسهای دیگر. در نتیجه، کنشگر و تحصیل کرده ایرانی باید حواسش جمع باشد که تحفه اسلامیّت، آنهم نوع بسیار مزخرف و کثیف و متعفّنش که همان تشیّع باشد، با هیچ دین و مذهب و مرام دیگری در هیچ کجای جهان، مقایسه پذیر نیست. این، پدیده ای خاصّ ایران است که باید به همّت بیدار مغزان و مردم ایران، حلّ و فصل شود.
قرآن را به هیچ وجه نمیتوان حکّ و اصلاح کرد. شما یک احمق نابغه را روی زمین به من نشان دهید که بتواند ادّعا کند: «حقیقت» را میتوان اصلاح کرد! حقیقتی که اصلاح پذیر باشد، حقیقت نیست. نصّ نیست، بلکه تولیدات بشری محسوب میشود که به خطا و کژفهمی و چرت و پرت آمیخته است. آیا مسلمانان ایرانی نوع شیعه قبول دارند که قرآن، حقیقت نیست، بلکه چرت و پرتهایی است مثل چرت و پرتهای دیگر ادیان و مذهب؟. کسی که در دنیای اسلامیّت از اصلاح «حقیقت« صحبت کند، اصلا شعور تمیز و تشخیص ندارد که چه چیزی حقیقت میتواند باشد و چه چیزی سخن و حرف بشری. نصّ الهی، «حقیقت محض است و هرگز اصلاح ناپذیر». به همین دلیل نیز هیچکس محاز و مجاز نیست که در نصّ الهی، دست ببرد و آن را به دلخواه خودش، حکّ و اصلاح کند؛ زیرا مرتکب «بدعت» شده است و خلاف مبانی دینی اقدام کرده و مستوجب مرگ است. قرآن را فقط میتوان «تفسیر» کرد و حسب وضعیّت روز و حفظ قدرت و امتیاز کاست اخانید، چیزهایی دلخواه را از آن استخراج کرد و به نام اسلام و محمّد و دین و امامان و فلان و بیسار به خورد مردم داد و مدام نیز بر این حرف تاکید کرد که اسلام، جامع همه چیز است و به هیچ چیزی محتاج نیست. معدنیست که جامعیّت تمام و کمال نیازهای بشر را برآورده میکند و حتّا از هزاران هزار اختراعاتی که در آینده قرار است به وجود آیند، الله در قرآن، قبلا ذکرشان را با قاطعیّت علمی-پژوهشی گفته است و نویدشان را داده است!
آن بیشعورانی که آمده اند و اصطلاح مضحک «پلورالیسم دینی» را علم کرده اند و شبانه روز کباده کشی آن را میکنند با افاضات بی مغز و مایه خودشان، با تمام شارلاتانبازیهایی که در می آورند و البته از خصوصیات رفتاری تمام مسلمانان ریایی و تظاهری و شیّاد است، بحثی نیست که بیدار مغزان و کنشگران آزادی بخواهند به آن دلخوش باشند؛ زیرا از این راه، حماقت خودشان را اثبات میکنند؛ ولاغیر. آن پلورالیسمی که شیّادانی مثل: عبدالکریم دبّاغ، ملکیان، شبستری، و کثیری امثال اینها» در بوق و کرّنا میدمند، هیچ چیزی نیست سوای ضیافت کفتارهای عقیدتی به دور باتلاق اسلامیّت.
پلورالیسم دینی، زمانی معنا دارد که تمام معتقدان به ادیان و مذاهب و مرامهای جور واجور در مجمعی به گرد همدیگر آمده باشند و در باره مسائل مردم باهماندیشی کنند که اگر چنین چیزی اتّفاق بیفتد، آنهم در ایران – که فقط خواب و خیالی خوش است-؛ یعنی اینکه ما با «حقیقت آزادی به طور بی واسطه رویاروییم و به قلّه آزادی، صعود کرده ایم».
حضرات هوش نیستند که در قرآن به هیچ وجه نمیتوان کلمه «دین» را به صوت جمع و پلورال دید. در قرآن فقط از اسلامیّت سخن گفته میشود و اینکه الله از مومنانش فقط اسلام را به رسمیّت میشناسد؛ زیرا بقیه ناقص بوده اند و کمال، فقط اسلام بوده است. بله!. داستان اسلامیّت در ایران، ربطی به نحله های مشابهش در دیگر سرزمینها ندارد. این مرضی خاصّ ایران است که باید برای مداوایش چاره ها جست و اندیشه ها کرد.
این بحث را تا قیامت نیز میتوان ادامه داد. همین اشاره کوتاه بس است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
نیاز به جنبش سکولاریسم
بجای اینهمه صغری کبری گفتن یک جمله کافیست:
دین امری خصوصی است و نباید در سیاست دخالت کند.
دولت و سازمانها باید آموزش دین در مدارس و جامعه را بشکل اخلاق تبلیغ کنند مانند غالب کشورهای غربی.
سیاست آموزشی دین در کتب درسی زمان پیش از انقلاب بسیار مفید ومحتاطانه بود چون بچه ها با اسلام آشنا میشدند ولی دگم و بنیادگرا و انتحاری و فاشیست و لواطی نمیشدند.
اسلام ایدئولوژیک با سکوت و کمک شاه و ساواک و سرکوب لیبرالیسم و ماتریالیسم، در محلات توسط افرادی مانند مکارم شیرازی و شریعتی و مطهری و مجاهدین و حجتیه و مساجد و کانالهای عربی مانند اخوان المسلین و بخشی از فلسطینها و سیذ قطب و ......غیره تبلیغ میشد.
یک رشته و دانشکده معقول و منقول فقط در دانشگاه تهران وجود داشت که افراد محددو و خاصی آنجا تحصیل میکردند و این رشته بسیار بدنام بود.
استادانی مانند دکتر حسین آریانپور را برای تبعید و تنبیه از دانشکده علوم اجتماعی به آنجا فرستادن چون دانشجویان حتی از طرح سئوال مترقی ناتوان بودند ،و گویا استاد را یکبار با چاقو زخمی نمودند.
فیضیه قم برای علاقمندان به اسلام برای همه مسلمین ،جهت آموزش دین و عمل لواطکاری آزاد بود در حجره ها.
ناگفته نماند که در جوامع عقب افتاده فئودالی استعماری خرافاتی و بیسواذ مانند ایران، دین میتواند ابزاری برای آرامش روانی و اصول مقدماتی اخلاق ایده آلیستی ،و قدری ممانعت از بعضی فسادها مفید باشد ،تا جامعه به یک مرحله مترقی عقلگرایانه: سکولاردمکراتیک سوسیال و علمی برسد.
علی صادق
علی صادق
مثلاً در هر دو طیف بسیاری همان نسخه ای را درباره یهودیت و اسلام میپیچیدند که درباره بودیسم تجویز میکنند!
اما موانع و مشکلات زیادی وجود دارند.
یکی از موانع تفاوت خود برخورد اسلام نسبت به مسیحیت در مقوله تمایز حوزه عمومی با خصوصی است.
همانگونه که گمانم آگاهید در مسیحیت بین حوزه خصوصی و عمومی تمایز مشخصی وجود دارد و همین راه را برای سکولاریسم هموار کرده.
اما در اسلام این تمایز نادیده گرفته میشود و تمایز حوزه عمومی و خصوصی در محدوده شرع نیست میشود.
در بسیاری مؤلفه ها آنچه در اسلام ساخته شده با آنچه در مسیحیت نمود پیدا کرد اساسا و از بدو تأسیس و ماهوی متفاوتند از تعدد کتب مقدس در مسیحیت گرفته تا تمایز ماهیت و کارکرد نهادهای دینی و همین تمایزات مسیر را به کلی متفاوت و پیچیده کرده.
باری بحث در این باره گسترده هست و در این ستون ها نمیگنجد.
به بخشی از این تفاوت ها اینجا سعی میکنم اشاره کنم.
مثلا بین خود روحانیون شیعه ایران
دوسه دهه اخیر محسن قرائتی یجورایی ایده تبدیل و ارتقاء مسجد به مثابه نهادی مشابه کلیسا رو داشته.
از این خیلی بحث کرده دوسه دهه گذشته
گرچه عملا نتونسته کاری کنه و موانع چنین پروژه ای در اسلام خیلی زیاد بوده.
در همین مورد بخواهیم یک بررسی تطبیقی انجام بدهیم
در مسیحیت و حتی یهودیت «کلیسا» و «کنیسه» به معنای واقعی کلمه "نهادها"یی قانونگذار بودند که "قدرت تغییر" متن «کتاب مقدس»، "ابطال کتاب مقدس" و "وضع کتب مقدس جدید" را این نهادها و همچنین "روحانیونی" که در چارچوب این نهادها فعال بودند، داشتند. همین از محرکه های اساسی پیشبرد و تحقق «پلورالیسم مذهبی» و «رفرماسیون» در مسیحیت و یهودیت بویژه مسیحیت بوده.
اما «مسجد» در اسلام نهایتا محل عبادت بوده و به شکل نهادی مشابه کلیسا و حتی کنیسه در نیومده که بخودی خود به مثابه نهادی با فرمان های خود متن کتاب مقدس رو تغییر بده یا کلا کتاب مقدس وقت رو ابطال کنه و کتاب مقدس جدیدی وضع کند.
یکی از عوامل اصلی تداوم تاریخی طولانی و نفوذ بالای کتاب قرآن (به مثابه کتاب مقدس واحد) در جوامع اسلامی و مختل شدن پروژه های تفسیر، اصلاح، پلورالیسم مذهبی و رفرماسیون در اسلام و جوامع اسلامی همین مسأله بوده.
بنظرم باید این نکات رو در نظر داشته باشیم در بررسی ها
آزادی بیان و دمکراسی در…
آزادی بیان و دمکراسی در کشورهای اروپایی با هم متفاوت است بطور مثال دمکراسی دانمارکی بسیار فراتر از فرانسه و المان است ، حدود هفتاد سال نئونازی های المانی تبلیغاتشان را در دانمارک انجام می دادند؛ انکار هلوکاست جرم محسوب نمی شود در حالی که در فرانسه و المان جرم شناخته می شود . در این دانمارک نئو نازی ها رادیو داشتند و کتاب نبرد من را چاپ می کردند و اسلام ستیزان سالها در دانمارک قرآن آتش می زدند ولی پس از وقایع اخیر و تهدید به تحریم ۵۷ کشور اسلامی دانمارک جا زد و در فکر تصویب غیر قانونی دانستن آتش زدن قرآن اند و مجازاتی تا ۲ سال زندان را تصویب خواهند کرد
تلاش برای آزاداندیشی و آزادی
درود بر آقای مینا گرامی!
موجز و مختصر.
من قبلا تفاوت معنا و برداشت از «دین» را در تجربیات فرهنگ ایرانی با مذاهب سامی نوشته و گفته ام. ولی فعلا بحث را به جزئیات نمیبرم و در همین حدود و تغور حرفهای شما توقّف میکنم. در اینکه کثیری از مردم ایران از آنچه خودش را به نام «دین که همان اسلامیّت» باشد به دلیل رفتارها و گفتارهای زمامداران حکومت فقاهتی و ارگانهای وابسته به آنها، رو برگردانده اند و اعتباری و احترامی و ارزشی برای اسلامیّت و متولّیانش قائل نیستند، نمیتوان بلافاصله نتیجه گرفت که انسان و در اینجا ایرانیان، کلا بی دین شده اند و هپلی هپو!.
ناباوری تا زمانی که شالوده فکر گشوده و جوینده و پرسشی و خردمند و تصحیحی و بازاندیشی را با خودش همراه و همپا نداشته باشد، هرگز ناباوری نیست؛ بلکه اعتقادی مذهبیست که نام و رنگ و بوی دیگری دارد.
حتّا همین دعوت شما به باهمایی «ناباوران»، نشانگر دعوت به سوی «امّت شدن مذهب ناباوران» است. در حالیکه انسان آزاداندیش از راه تفکّرات فردی اش میتواند دیگران را به خویشاندیشی بیانگزاند تا هر کسی راه خودش را بیافریند و در جستجوی خوشبختی و شادمانی و خوشزیستی خودش کوششها کند. تلاش برای آفرینش فضا و آتمسفر «آزادی» به این معناست که هر انسانی میتواند در طول عمرش در دامنه های مختلف عقاید و مذاهب و ایدئولوژیها و نحله ها و دیدگاهها به جستجو بپردازد بدون آنکه اجبار و زوری او را وادار به کاری کرده باشد. هر چقدر بر میزان و تعداد انسانهای آزاداندیش و متفکّر افزوده شود دهها برابرش میتوان به آفرینش و دوام و بهبود مناسبات اجتماعی و کشوری امیدوار بود. امّا اگر قرار باشد که مثلا «ناباوران» در زیر یک سقف گرد آیند، دقیقا به رقیبان دینی خود، اعلام جنگ داده اند و باید خود را برای قتل عام شدن به دست مومنان مذاهب و ادیان دیگر، آماده کنند. تاریخ «جنگهای عقیدتی و دینی و مذهبی در اروپا»، بزرگترین زنگ خطری بود برای متفکّران و فیلسوفان و هنرمندان و موسیقیدانان و نقّاشان جهان تا بیاموزند و درس عبرت بگیرند که فقط برای «آزادی و آزاد اندیشی» پیندیشند و تلاشهای بایسته را پیش ببرند.
کشتار فاجعه بار و هولناکی که کلیسای کاتولیک در حقّ مثلا جنبش «هوگنوتها [Hugenotten]» کرد و همچنین جنایتی که اسلامیون در حقّ جنبش «باب و بهائیّت» در ایران تا امروز مرتکب شده اند و همچنان میشوند، و همینطور جنبش «مانی و دینش» که قتل عام آنها را در پی داشت و امثله دیگر، دلایل متّقنی هستند که نشان میدهد و اثبات میکند که ادیان و مذاهب از داشتن رقیب، بسیار وحشت دارند و حاضرند برای قتل عام فرقه های مذهبی با جان و دل، مایه ها و سرمایه ها و هزینه های گزافی را خرج کنند. جنایتکاران عقیدتی و مذهبی و دینی نیز برای جنایتهایشان به انواع و اقسام ابزارهای توجیهی متوسّل خواهند شد.
بنابر این، قبل از اینکه در فکر دین و مذهب و مرام تازه ای باشیم، نیک است هنر «خویشاندیشی و فکر آفرینی و راه فردی خود را آفریدن و خویشکاری» را در زندگی شخصی آغاز کنیم تا از این راه بتوانیم نفوذ و سیطره هر مستبدی را بر مغز و روح و روان خود ناممکن کنیم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
مسلماً يك بيخدايى ستيزه جو …
مسلماً يك بيخدايى ستيزه جو (Militant atheism) به سبك كشورهاى كمونيستى يا حتى يك سكولاريسم ستيزه جو به سبك جمهورى سوم فرانسه يا جمهورى دوم اسپانيا، براى ايران چاره نيست . اما از يك طرف ديگه هم بايد از حق آزادى بيان حتى اگر بنظر دينداران " توهين آميز" بنظر بياد دفاع كرد . نميشه در يك ليبرال دموكراسى براى كفرگويى جرم گذاشت .
واقعيت مهمتر از نظر من اينه كه اسلام چندين دهه يا شايد دويست ساله از زمان عبدالوهاب تا الان دچار يك بحران شديد شده در مواجهه با نوگرايى و مدرنيته . و اين بحران فقط شامل حال ايران نيست ، همونطورى كه بر ايران هم تاثير گذاشت ( بعنوان مثال روابط نزديك نواب صفوى با سيد قطب ) . مهمترين سئوال اينه بنظر من كه نبرد اسلام با مدرنيته به كجا خواهد كشيد . اين سئوال بر آينده ايران هم تاثير خواهد داشت طبعاً
افسانه : جمله اول ، دوم و…
افسانه : جمله اول ، دوم و سوم ات درست است ولی صادراتی دانستن آنها از بیخ و بن نادرست است. من اشخصاصی را می شناسم در همین کشوری که زندگی می کنم در سطوح مختلف مذهبی اند ولی آن را مخفی می کنند و سعی می نمایند که خود را تنها ملی گرا و ضد رژیم نشون بدهند ، آنان صراحتا حساب خود را از حکومت دینی جدا می کنند و از اسلام ستیزی هم متنفرند.
هنوز درصد زیادی از مردم…
افسانه :هنوز درصد زیادی از مردم ایران مذهبی هستند . درصدی هم به دروغ ادعای بی دینی می کنند. بهترین راه کسب اعتماد اکثریت تاکید بر ملی گرایی است. اکثر این اپوزیسیونی که از راه زدن مذهب تبلیغات می کنند مزدور صادراتی هستند سنگ بزرگ هم علامت نزدن است.
طرح مساله ت رو دوست دارم…
طرح مساله ت رو دوست دارم. علت این دینستیزی و بیزاری از هر نوع رنگ دینی رو ما میفهمیم، عواطفی همچون کینه هم دخیل هستن و هنگامی که با این عواطف برانگیخته سروکار داری، دعوت به تسامح چندان کارگر نمیفته.
از طرفی دینداران مخالف، اغلب همون روشنفکران دینی اصلاح طلب هستن که ائتلاف باهاشون ممکن نیست.
همینطور دینداران ایرانی که در سیاست هم مداخله کنند، عمدتا با نگاه دینی به سیاست نگاه میکنن که یکی از معضلات حاد ماست و سرچشمه تباهی ما. شما طیفی میشناسی که دیندار و سیاسی باشن ولی دین خودشون رو در سیاست اپوخه کنن؟
افزودن دیدگاه جدید