رفتن به محتوای اصلی

عاتکه رجبی و گزارش او درباره سرکوبگران رژیم آخوندی
24.05.2023 - 00:12

به نام حقیقت، درود بر مردم آزادیخواه، مردمی كه مرا یاد دادند برای بازپس گیری حقم مبارزه كنم، از این که بعد از یک هفته اقدام به نوشتن كرده ام عذرخواهم، این مدت باید برای مادربزرگم نوه خوبی می بودم چرا که او برای اولین بار در زندگیش تنهائی از تایباد به مشهد سفر كرده بود تا بتواند چند روزی در كنار نوه اش باشد و نصیحتش کند! اما مادربزرگ نمی داند نوه اش آنی و لحظه ای وارد این مسیر نشده است و آن روزی كه تصمیم گرفت در جستجوی حقیقت به سمت حق گام بردارد از تمام دلخوشی هائی که او را از حق دور می كند دل بریده، مادربزرگ نمی داند كه نوه اش دریافته است كه آدمی برای آدم بودن می بایست به سمت حقیقت گام بردارد و هیچ واهمه ای نداشته باشد.

عزیزانم از نوزدهم اردیبهشت ماه روز دستگیریم شروع به نوشتن می كنم، همان طور كه اعلام كرده بودم برای شرکت در فراخوان معلم ها با هدف و انگیزه مطالبه گری حقوق كودكان از خانه خارج شدم و در فراخوان شركت كردم، در مسیر بازگشت به خانه هنگامی که در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم نیروی انتظامی بدون این که كارت شناسائی نشان دهند یا حكم بازداشت مرا به من بدهند، بدون توضیح اقدام به دستگیری من كردند! از آن جهت که در لحظه دستگیری نمی دانستم این افراد كه مرا محاصره كرده اند چه كسانی هستند و انگیزه و هدفشان چیست از آنها خواستم خود را معرفی كنند تا همراهیشان كنم اما با خشونت مواجه شدم! به گونه ای كه حتی چند روز بعد از آزادی آثار كبودی و زخم ها همچنان بر بدنم باقی مانده بودند و پهلوی راستم به شدت درد می كرد، بماند كه دكتر بازداشتگاه این آثار را نادیده گرفت و ثبتشان نکرد! عجیبتر آن كه در حالی كه من در بازداشتشان بودم به خانواده ام گفته بودند در لحظه بازداشت با نیروی انتظامی درگیر شده ام كه البته اعضای خانواده ام با توجه به شناخت كاملی كه از روحیه صلحجویم دارند حرفشان را باور نكردند.

در نهایت آن چه كه از این ماجرا دستگیرم شد این بود كه پلیس حافظ جان مردم نیست چرا كه نه تنها از جان من محافظت نكرد بلكه خود به جان من آسیب رساند! در حالی كه من در بازداشتشان بودم وارد منزل ما شدند و اتاقم را مورد تفتیش قرار دادند، نمی دانم وقتی با اتاق خالیم مواجه شدند از گشتنش شرمشان نشد؟ این كه تمام لباس های معلم به اندازه کشوی كمد است! این كه تمام دارائیش فقط دفتر، كتاب، لوازم تحریر، لوازم كمک آموزشی و نامه های دانش آموزانش است، از گشتن زندگی یک معلم خجالت زده نشدند؟ چه پیدا كردند؟ چه می توانستند پیدا كنند؟

عزیزانم در روز سه شنبه چند نوبت مورد بازجوئی قرار گرفتم، یكی از بازجوئی ها توسط افرادی در پلیس امنیت بود، راستش را بخواهید هیجانشان مرا به خنده آورده بود، گوئی تبهكاری كه چندین سال تحت تعقیب است را بازداشت كرده اند! چند نفره بر سرم ریخته بودند و مورد پرسش قرارم دادند، سؤال پشت سؤال، تهدید پشت تهدید! یكی می گفت: "رفتی كه دیگر پیدایت نشود!" آن دیگری می گفت: "ای كاش بازجوی پرونده ات من بودم تا تو را به آتش می كشیدم!" یكی نشسته بود و برایم می نوشت و می نوشت، در این میان من در اندیشه این كه در سال ۲۰۲۳ پلیس امنیت در تصور این است كه با آتش كشیدن من اوضاع را بهبود بخشد رو به او گفتم: "دوست خوب من، با این فكر و روش به هیچ نتیجه ای نخواهی رسید!"

افرادی از اداره اطلاعات آمدند و مرا با دستبند و چشمبند به مكانی نامعلوم بردند! لباس مخصوص بر تنم كردند و بازجوئی را شروع كردند، آن روز برای آن كه بیشتر آزارم دهند بعد از چند ساعت بازجوئیم به ناگاه در اتاق را باز گذاشتند تا بازجوئی فرد دیگر را بشنوم، بله، در حالی که خواهرم را بازجوئی می كردند بازجو به من گفت: "نمی دانی در خانه تان چه خبر است، خواهرت هم قاطی پرونده ات شده و قرار است همراه تو اینجا بماند!" باید اعتراف كنم می دانستم در خانه مان چه خبر است! می دانستم بازداشت من و خواهرم توان راه رفتن را از پدرم خواهد گرفت، مادرم را شكسته و شكسته تر خواهد كرد، می دانستم خواهرم كه به خاطر من بازداشت شده است این رنج را هیچ گاه فراموش نخواهد كرد، می دانستم همه آنها كه مرا دوست دارند آرام و قرار از آنها گرفته شده است.

با این حال عقب نكشیدم و در دل نامه آموزگارم آرتین رحمانی عزیزم را تكرار كردم: "شرمنده ام مادر، در راهی قدم گذاشته ام كه شاید دیگر مرا نبینی!" و به اندازه آرتین آرام بودم چرا كه همان طور كه گفتم من با خود، آگاهی به حقوقم را به همراه دارم، خواهرم را همان شب آزاد كردند اما در این خصوص به من هیچ نگفتند، با این گمان كه خواهرم نیز در بازداشت است در سلول انفرادی تا توانستم با صدای بلند برایش آواز خواندم، می خواستم به ایمان خواهرش پی ببرد و بداند خواهرش حتی یک گام به عقب باز نخواهد گشت، می خواستم بداند و آگاه شود مسیری كه در آن قرار گرفته ام را باور دارم و سعادت و سلامت من در همین مسیر است.

صبح روز چهارشنبه مرا به دادسرا بردند و مورد بازرسی قرار رفتم، در حالی كه در اعتصاب غذای خشک بودم و از ظهر روز دوشنبه هجدهم اردیبهشت ماه، یک روز قبل از بازداشتم هیچ نخورده بودم احساس ضعف نداشتم و توانستم از خود دفاع كنم، اتهاماتی كه بر من وارد شدند تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی علیه نظام، دعوت مردم به فساد و انتشار تصاویر ویدئویی بدون حجاب است! تمام مدت از همه افراد چه بازپرس چه هر كدام از بازجویانی كه مرا بازجوئی كردند چه حتی نگهبان و راننده و دكتر و رئیس زندان و هر که و هر چه كه در این چند روز با او مواجه شدم پرسیدم: "چرا مرا بازداشت كرده اید؟ من بی گناهم و مرتكب هیچ جرمی نشدم، اینجا جای من نیست!"

می گویند: "تو را آورده ایم اینجا تا هدایت شوی!" در پاسخ می گویم: "شاید هم آمده ام اینجا تا شما هدایت و روشن شوید! شاید نیاز است كه من به شما بگویم اگر اوضاع نابسامان شده است دلیلش فقر و فساد و گرانی است، اگر مردم معترض هستند دلیلش من نیستم، فقر و فساد و تباهی با دستگیری من ریشه كن نخواهد شد، بروید دنبال آنها كه مردم را به تباهی می كشند! صحبت های من هیچ آسیب و گزندی برای هیچ شخصی نخواهد داشت، در عوض دزدی ها و اختلاس ها و ناكارآمدی هاست که جان و زندگی مردم را می گیرد و تباه می كند، در كشور ما مردم به خاطر فقر كشته می شوند، به خاطر بحران ها و سوء مدیریت ها كشته می شوند، به خاطر حوادث طبیعی كشته می شوند، به خاطر حوادث غیر طبیعی، ساختمانی، آتش سوزی، جاده ای، زمینی و هوائی و چه و چه كشته می شوند و در این میان به جای قاتلان این من هستم كه بازداشت می شوم! از بازیرس خواستم دادگاهم در انظار عموم باشد و همگان را دعوت كنند، مردم و رسانه ها همه و همه بر من و دفاعیات من آگاه باشند و مرا بشنوند!

راستش را بخواهید از این كه مرا تهدید خوانده اند و بازداشتم كرده اند خنده ام می گیرد! آخر من حتی برای مورچه ها تهدید نیستم چه برسد برای انسان ها یا حكومت ها! می گویند مردم را به فساد دعوت كرده ام و در پاسخ گفتم فساد را آن كه چندین میلیارد دلار اختلاس می كند مرتكب شده است، اوست كه به مردم می گوید: "هان ای مردم، مرا بنگرید، به اندازه توان و قدرتم می دزدم و هیچ آبی از آب نخواهد جنبید، شما نیز بدزدید هر كدامتان به اندازه خودتان و توانتان!" می گویند: "به خیابان رفته ای و اغتشاش كرده ای!" می گویم: "با دست های خالی و دلی پر از درد به خیابان رفتم، هیچ تخریب نكردم و هیچ اغتشاش نكردم بلكه بر اساس حق قانونیم، اصل بیست و هفتم قانون اساسی اعتراض كردم، گلوله ساچمه ای خوردم، باتون خوردم و با این حال باز هم به خیابان آمدم، اگر دلسوزید به جای دستگیری من تحقیق و بررسی كنید چه شده است كه جوانی با وجود تمام این تهدیدها سركوب ها و خطرات باز هم به خیابان می آید؟ به جای بازجوئی من دردهایم را بشنوید و حل كنید!"

می گویند: "جوانان را تحریک كرده ای و به فراخوان دعوت كرده ای!" می گویم: "مردم مرا هیچ نمی شناسند و حتی بر وجود من آگاهی ندارند، مگر همه چیز این قدر بیهوده و الكی است؟ مگر به خیابان آمدن به همین سادگی است كه مردم به دعوت كسی كه حتی نمی دانند كیست به خیابان بریزند؟ حتی اگر مردم به دعوت من پاسخی دهند و به خیابان بریزند باز هم من مورد پرسش قرار نمی گیرم، این شمائید كه مورد پرسش قرار می گیرید، چرا که خشم مردم را به مرحله ای رسانده اید كه مرا بهانه به خیابان آمدن می خوانند! لابد آن قدر از دل مردم دور شده اید و در دلشان بی جایگاهید كه با دعوت ناشناسی همچون من مردم به خیابان کشیده می شوند!"

می گویند: "ما در دل مردم جایگاه داریم، تو عددی نیستی كه ما را مورد پرسش قرار دهی!" می گویم: "چرا منی كه هیچ نیستم را اینجا آورده اید؟ اینجا جای من نیست!" بازجوئی به من گفت: "اینجا اداره اطلاعات است كه تو را آورده ایم!" و یا حتی تعداد نفس هایم را می دانند! به او گفتم: "این همه وقت و انرژی و هزینه برای من، پرونده سازی علیه من و بازداشتم صرف کرده اید، منی که هیچ آسیب و آزاری به مردم و کشور نرسانده ام، آن کس که اختلاس می کند قطعا برای انجام فعل اختلاس زمان می گذارد، برنامه ریزی می کند، با افرادی تبانی می کند، این اداره اطلاعات که نامش را آورده اید آیا بر این اختلاسگران و اعمالشان آگاهی ندارد؟" از اعدام از من می پرسند و می گویند: "چرا از اعدام نوشته ای؟" در جواب می گویم: "همان طور که واقف هستید نوشته ام اعدام قتل عمد حکومتی است و این یعنی حکومت هائی که سلامت ندارند انسان های بی گناه را اعدام می کنند، در باور من حکومت ما سلامت ندارد چرا که اگر سلامت داشت به جای من اختلاسگران بر این صندلی نشسته بودند نه بی گناهی همچون من!"

می گویند: "چرا برای این و آن نوشتی که کشته شده اند؟" می گویم: "خانواده هایشان دروغ نمی گویند!" بازجو می گوید: "نه، همه شان دروغ می گویند!" می گویم: "دروغشان برایم راست است چرا که اگر شما دروغ نبودید من اینجا نبودم! اشتباه شما این است که مردم را نادان فرض کرده اید، مردم توان تشخیص عدالت از ناعدالتی را دارند، بهتر است با مردم صداقت داشته باشید و این و آن را دروغگو خطاب نکنید!" می گویند: "تو معلم نیستی و از آموزش و پرورش اخراج شده ای، دیگر حق نداری از معلم ها و از دانش آموزان حرفی بزنی!" می گویم: "به اندازه همان یک سال که معلم بودم از دانش آموزانم و حقشان سخن خواهم گفت!" در این چند روزی که بازداشت بودم خیلی چیزها گفتند و خیلی چیزها شنیدند، اگر باشم و حوصله باشد باز هم خواهم نوشت.

در این چند روز فقط در روز جمعه بود که بازجوئی نشدم، بعضی روزها دو نوبت هم بازجوئی شدم، بعضی از بازجوئی ها از ظهر تا شب بودند و تمام مدت برایشان نوشتم و نوشتم، گاهی وقت ها جسور بودم و از حقوق خود دفاع می كردم، گاهی وقت ها ضعف و خستگی مرا در حالت دفاعی قرار می دادند، در تماس های تلفنی اجازه نداشتم از جزئیات پرونده ام با خانواده ام سخن بگویم! می گفتند: "فقط حق داری بگوئی حالم خوب است و كتک نمی خورم!" به لحاظ روحی تحت فشار قرارم می دادند، همچنین تهدیدهائی همچون: "دفعه بعد كه بازداشت شدی جور دیگری با تو برخورد خواهیم كرد!" یا: "تو را دیوانه می خوانیم و چهار ماه در تیمارستان بستریت خواهیم كرد!" شنیدم.

با این حال تمام مدت به شما مردمی كه عاشقانه دوستتان دارم می اندیشیدم و تلاش بسیار كردم در برابرشان ایستادگی و مقاومت كنم، وثیقه ام را ابتدا ده میلیارد ریال، سپس شانزده میلیارد ریال اعلام كردند! بعد از آزادی متوجه شدم كه در دادسرا به سمت مادرم تفنگ گرفته اند! در خصوص من اخبار اشتباهی همچون: "عاتكه با پلیس درگیر شده است!" یا "عاتكه به خاطر اعتصاب غذا در دادسرا غش كرده است و روی زمین افتاده است!" به خانواده ام انتقال داده اند، عزیزانم از شما آموختم چگونه از خود مراقبت كنم، چگونه مبارزه كنم، چگونه دادخواه باشم، چگونه حق خود را مطالبه كنم، مرا دگر هیچ باكی نیست، برای زندگی و آزادی مبارزه می كنم، برای رسیدن به حق و حقیقت، نمی دانم انتهای این راه زنده خواهم ماند یا نه؟ فقط می دانم به خاطر انتخابم خانواده ام رنج بسیار متحمل می شوند و امیدوارم مرا ببخشند چرا كه نمی توانم راه را ادامه ندهم! از شما عزیزان سپاسگزارم، دوستتان دارم، برای من نگران نباشید، در باور من سعادت و خوشبختی یعنی گام نهادن در مسیر حقیقت، این گونه است كه می توانم بگویم بیهوده نزیسته ام!

منبع این نوشتار: توئیتر عاتکه رجبی

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

atekerajabi-780

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.