رفتن به محتوای اصلی

رنجی خونین از دریچه کوچک!
30.12.2022 - 23:05

نامه مریم اکبری منفرد محکوم به پانزده سال زندان به مردم ایران

در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس این قصه نیست که می خوانید، رنجی خونین از دریچه کوچک تنها یک نفر از هشتاد و پنج میلیون است، اگر چه برای من با تجربه سیزده سال زندان و یا به قول اینجائی ها زندانی حبس سنگین از همان روزهای اول شمردن روزها و ماه های بازداشت امری نکوهیده بود و هست اما مگر می شود آن نیمه شب تاریک و بختک ظلم بر خودم و خانواده ام را فراموش کنم؟ اگر چه جغد شوم جور و ستمشان از دهه شصت بر فراز خانه ما سکنی گزیده بود!

دهم دی ۱٤۰۱ سیزده سال تمام است که مرا از سارای چهار ساله و دو دختر دوازده ساله ام در آن نیمه شب زمستانی جدا کردند و بدون خداحافظی از عزیزانم برای پاره ای از توضیحات راهی اوین کردند با وعده مضحک این که صبح پیش بچه هایت برمی گردی! که از آن روز تاکنون سیزده سال گذشته است! از دهم دی ۱۳۸۸ تا دهم دی ۱٤۰۱ ! سیزده سال که ثانیه به ثانیه برای گذراندنش نبردی نفس گیر بود، سیزده سال که شمردن روز به روزش یعنی چهارهزار و هفتصد و چهل و پنج روز آدمی را خسته می کند چه برسد که بخواهد تک به تک چهارهزار و هفتصد و چهل و پنج روز را در وسط یک جنگ نابرابر باشد! این قصه چهار هزار صفحه ای نیست، واقعیت عریان زندگی زیر سلطه فاشیست هائی است که بر ما تحمیل کردند و ما نخواستیم تن بدهیم.

اگر چه با بند بند وجودم دلم می خواست در کنار فرزندانم می بودم، کدام مادری نمی خواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصمم تر برای ادامه مسیرم هستم، این را هر بار در هر جلسه بازجوئی و بازپرسی رسمی و غیر رسمی گفته و از تکرارش خرسندم، سیزده سال از فرزندانم دور ماندم اما سیزده سال جنایت را با چشمانم دیدم و عزمم راسختر شد، این سوی میله ها در صحاری تاریک شکنجه و ظلم تا چشم کار می کند (حتی جائی که چشم کار نمی کند هم) رذالت است و وحشانیت! اینجا مستند خاموش ظلم و جور رفته بر زنانی است که دل را طاقت شنیدن یکی از آنها نیست چه برسد که با صدها تن از این نمادهای شکنجه شده باید زیست و رنجشان را با پوست و گوشت حس کرد.

سیزده سال ده ها کودک و صدها نوجوان و جوان همسن دخترانم را دیدم و دست بر سر و رویشان کشیدم و هم صحبت شدم و از بی صدائی و تنهائیشان از خشم دندان بر دندان فشردم و برای دفاع از آنها خروشیدم بر سر هر آن که در جرگه شب پرستان است، من حتی نمی دانم در این سیزده سال بر فرزندانم چه گذشت، در این سیزده سال آن چنان پرقدرت با تلاطم زندگی برخورد کردند که کمترین موجش به من نرسید، با همه توفان ابتلائات هر ملاقات را به انفجار انرژی برایم تبدیل کردند، اگر از من بپرسید پس چطور در میان تاریکی شکنجه و طاقت فرسائی زمان دوام آوردم؟ می گویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است.

در میان تنهائی ها با دست های خالی، این شعله گرم و سرکش همان چیزی است که بازجوها می خواهند از لحظه اول دستگیری آن را از زندانی بربایند، تا وجودش یخ کند و تن به یوغ بسپارد، اما من در تمام سیزده سال با خشم مقدس از شکنجه هائی که شاهد بودم و بر جانم نشست آن را شعله ور نگه داشتم، خندیدم و خنده تکثیر کردم که بتوانیم و بتوانیم بایستیم چرا که مقاومت قلب ماست، ایمان به مسیری که خواهر و برادرهایم برایش جان سپردند، ایمان به مسیری که قدم در راهش گذاشتم و ایمان به مشت های گره کرده و قدم های استوار جوانانی که هم اکنون در کف خیابان با تن و جانشان در مقابل دیکتاتوری ایستاده اند.

بله ایمان به معصومیت و مظلومیت خواهر و برادرانم که هیچ وقت مرده نه انگاشتمشان، برایم زنده ترین ها بودند و هستند، در تک تک لحظات زندانم دستم را گرفتند و اکنون در خیابان های ایران می یابمشان! من علیرضا (در سال ۱۳۶۰ اعدام شد) را در مشت های گره کرده آن جوان در نازی آباد دیدم، رقیه (در تابستان ۱۳۶۷ در زندان اوین اعدام شد) با سینه ای ستبر در جلو صف مقابل پاسداران سرکوبگر ایستاده و صدای عبدالرضا (در تابستان ۱۳۶۷ در گوهردشت اعدام شد) را در فریاد ممتد آزادی همسن و سال هایش شنیدم، غلامرضا (سال ۱۳۶٤ زیر شکنجه پاسداران در زندان اوین به شهادت رسید) را هر آن در جوانانی که زیر شکنجه به شهادت می رسند می یابم.

بله، می خواستند آنها را بی نام و نشان دفن کنند اما اکنون شاهدیم که چگونه این نسل دلیر و شجاع راه همان جوان هائی که به خمینی سر خم نکردند را ادامه می دهند، گمان می کردند اگر عزیزان ما را بکشند حکومتشان ابدی خواهد شد! زهی خیال باطل که این گونه شهیدانمان در رستاخیز انقلاب در میانه شعله های خیابان ها برخاسته اند، خاکسترشان را باد در سنگفرش های این شهر چنان پراکنده که زنان و مردانی نستوه از خاک روئیده اند، دختران و پسران شجاعی که رؤیای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا احساس می کنند و عصیانی ترین خشم ها را بر سر مسببین چهل و سه سال ستم و استبداد فرو می ریزند، می جنگند و شب از حضورشان وحشت می کند و من ایمانم از حضورشان فزونی می گیرد.

با خبرهای هر اعتراض و هر قیام شراره های این شعله سرکش ایمان قلبم جاری می شود در میان زنانی که چشم امید نجاتشان تنها شکستن این درهای آهنین است، به دختران و پسرانم که جان بر کف در خیابان هستند که اشتیاق بودن در کنارشان هر لحظه در وجودم پر می کشد می گویم اگر بازداشت شدید ذره ای و سر سوزنی به بازجویان اعتماد نکنید آنها همجنس ما نیستند، دشمن در هر لحظه دشمن است، ایمانتان را به راهتان هر چه بیشتر کنید در انفرادی این تنها دست آویز است، به خانواده زندانیان می گویم وعده ها و ترس ها و تهدید ها را به هیچ بگیرید، جان فرزندانتان را فقط خودتان با تکرار اسمش از گلوی مردم می توانید نجات دهید، هیچ بازجوئی خیر شما را نمی خواهد، سکوت نکنید، فریاد بکشید!

به خانواده های داغدار، به هر مادری که عزیزش را در این راه فدیه کرده، به همه خواهران و برادرانی که تکه ای از تنشان را از دست دادند با تعظیم در مقابل شهیدانشان می گویم شریک داغ نشسته بر دلشان هستم، دستانشان را از راه دور می گیرم و شانه به شانه شان برای دادخواهی استوارتر از قبل می ایستم، صحبت از سیزده سال نبردی بی وقفه است اما کلام کوتاه این که من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح خواهم خواند! فردا از آن ماست!

مریم اکبری منفرد - دی ۱٤۰۱ - زندان جهنمی سمنان

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

maryamakbarimonfared-780-1

maryamakbarimonfared-780-2

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی
برگرفته از:
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=259691

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.