به گزارش خبرگزاری حوزه دو «امام جماعت» مسجدی در قم از سوی دو جوان با لوله آهنی مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند.

یکی از آنها گفته دلیل حمله را نمی‌داند اما هر دوی آنها را به قصد «کشتن» زده‌اند که در پی فریادهای او و جمع شدن مردم، ضاربان به یک خانه در همان کوچه فرار کرده‌اند.او می‌گوید اورژانس و نیروی انتظامی با ۴۰ دقیقه تاخیر آمده و اقدامی فوری برای جستجوی خانه‌ای که ضاربان در آن پنهان شده بودند انجام نداده‌اند.

تصاویری از حمله و ضرب و شتم ۲ روحانی در قم با لوله آهنی!

بی بی سی - امام جماعت «مسجد متحدالمومنین قم» به خبرگزاری حوزه گفته است که او و امام جماعت «مسجد کوچه رهبر» از سوی دو جوان با لوله آهنی مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند و مامور نیروی انتظامی با «بی‌تفاوتی» با او برخورد کرده‌ است.

او گفت دلیل حمله را نمی‌داند اما هر دوی آنها را به قصد «کشتن» زده‌اند که در پی فریادهای او و جمع شدن مردم، ضاربان به یک خانه در همان کوچه فرار کرده‌اند.

او می‌گوید اورژانس و نیروی انتظامی با ۴۰ دقیقه تاخیر آمده و اقدامی فوری برای جستجوی خانه‌ای که ضاربان در آن پنهان شده بودند انجام نداده‌اند.

این امام جماعت مسجد گفت: « جای بسی تأسف از مامور نیروی انتظامی است که وقتی گفتم در داخل خانه پنهان شده اند با بی تفاوتی در جوابم گفت، اجازه بده گزارشم را تکمیل کنم بعد می روم و دستگیرشان می کنم. ولی هیچ اقدامی نکرد» او همچنین گفته که امام جماعت دیگری که مورد حمله قرار گرفته اکنون در بیمارستان بستری است و باید جراحی شود.

حجت الاسلام بوستانی امام جماعت مسجد متحدالمومنین قم، از روحانیون مضروبی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته، با شرح ماوقع گفت: روز دوشنبه هنگام برگشت از مسجد، با صحنه ای باور نکردنی روبه شدم، حجت الاسلام حیدری امام جماعت مسجد کوچه رهبر را دیدم که با تلفن همراه صحبت می کرد، بنده هم داخل خودرو بودم دست بلند کرده و سلام کرد، ناگهان دو جوان بدون علت با لوله آهنی به وی حمله ور شده به سر و صورتش کوبیدند و مورد ضرب و شتم قرار دادند که گویا بیهوش شد، من از هدف و نیت آنان اطلاع ندارم، اما دست بردار نبودند همچنان بر بدن وی ضربه می زدند، وقتی چشمشان به من افتاد که عمامه دارم به ماشین من حمله ور شدند و تمام شیشه های ماشین را خورد کردند.

پایین آمدم تا جلویشان را بگیرم که من را هم مورد ضرب و شتم قرار دادند و از ناحیه دست مجروح ساختند و به زمین افتادم و تنها با پا از خودم دفاع می کردم که تمام پاهایم کبود شده اند، هدفی هم جز کشتن نداشتند، با داد و فریادی که کردم وقتی مردم آمدند فرار کردند و وارد یک خانه در همان کوچه شدند.