قوی بشیم، بعد مذاکره کنیم!
شاه بیت غزل سیاست خارجی، اتمی و برجامی اصولگرایان ولائی این است : اول قوی بشویم و بعد از موضع قدرت مذاکره کنیم! این حرفها از زبان جوجه بازجو ها ، سرداران کم سواد و رئیس جمهور " آنگوزمانی" قابل فهم و شایسته نادیده گرفتن است. از این ها چه انتظار دیگری می توان داشت؟ از کله کوزه ای آنها همان تراود که در آن است. دیشب اما یک دانشمند محترمی به اسم سعید لیلاز که به عنوان استاد اقتصاد معرف حضور همه هست، در مناظره با مصطفی تاجزاده، در دفاع از این تز درخشان، گوی سبقت از برادران ارزشی ربود. فرمایشات مشعشع حضرت اوستادی در کلاب هاوس دیشب، مرا به یاد یک حکایت مازندرانی انداخت. کمی بی ادبی هم دارد، اما شایسته سعید لیلاز بویژه هست که اغلب مرز ادب را هم به راحتی پشت سر می گذارد.
حکایت!
در مزرعه ای اسبی به چرا مشغول بود. سگ گرسنه و نیمه جانی از آنجا می گذشت. چشمش به تخم های درشت و آویزان اسب افتاد که گویا فقط به پوست نازکی بند بودند و تاب می خوردند. سگ با خود اندیشید که تخم ها بزودی می افتند و او شکمی از عزا در می آورد. پس خف کرد ومنتظر ماند. زمان می گذشت. اسب می چرید و سگ آخرین رمق هایش را جمع کرده و انتظار می کشید. چون تاریکی فرار رسید، صاحب اسب سر رسید و او را به طویله برد. سگ ناامید و خسته تلاش کرد تا روی پا بلند شود. میسر نبود. فردای آن روز صاحب مزرعه جسد سگ بینوا را به جنگل کنار مزرعه انداخت.
حالا حکایت لیلاز اقتصاد دان است و قوی شدن! می پرسم : استاد! برای آنکه قوی بشوید، باید چیزی بخورید و جانی بگیرید. وقتی سفره ها خالیست و خالی تر هم می شود، چشمتان به کدام تخم است؟ اسب های روسی و چینی که تخمشان نمی افتد، تخم های غربی ها هم که پسندتان نیست! البته مختارید که در انتظار قوی شدن، سقط بشوید! بالاخره آن روز فرا خواهد رسید - نرسیده است؟- که مردم به همه شما تیپای محکمی بزنند و کمک کنند که در راه رویا های عظمت طلبانه رهبرتان از گرسنگی شهید بشوید. در آن حالت روی سنگ قبر شما خواهند نوشت : استاد! دیدی نیفتاد!؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید