در میان صدها ساز ناکوک، دهها چشمه هست که در دل امیدواران میجوشد. امید به پیروزی اصغر فرهادی در تسخیر اسکار برای سومین بار و شکست رکورد بزرگان جهان، پیروزی ورزشکاران زن در میدانهایی که به همت زنان جوان ستم کشیده به دست میآید. بر اینها باید افزود صدایی که از درون قرون و اعصار، از قم برخاست که از حکومت میخواست با دنیا آشتی کند.
هفته قبل پیام آیت الله سیستانی هم رسیده بود و چرا نه که حاضران - بیشتر مرد- جشنواره موسیقی در کرمان، به لالایی گوی موسیقی نواحی ایران برخاستند و دقیقهای سکوت کردند تا شاید صدای لالایی پروین بهمنی در گوش جانشان پرتو اندازد.
خبرهای حاشیهای همچنان ارزش هنری دارند. چنان که اظهارنظر کارشناسی سردار مسوول میراث فرهنگی، که اهمیت بزرگ ترین اثر تاریخی موجود کشور را به کشت در اطراف تخت جمشید فروخت، گرچه ندانستیم چه کس بود که در استقبال از استاندار جدید بالای سن پرید و سیلی محکمی بر گوش استاندار اعزامی کوفت. شاعری فورا گفت قصر پرهیمنه ای ریخت، چه دیر.
در هر سو میروی، مجله و کتابی باز میکنی، یا در شبکههای مجازی ناله جامعه شناسان روشنضمیر بلند است که ضمن تشریح وضعیت جامعه، از پریشانی و نبود همبستگی در آن مینالند. در هر سخنرانی نکته های خردمندانه درج است که برای جامعه دل میسوزاند. جامعهای که بیش از هر زمان دیگری گروههای خیر و دلسوز دارد، سمنهای آگاهی بخش در هر شهر و روستا پروریده.
روزنامههای ترس خورده، با حروف ریز نوشتند وعده انتخاباتی ابراهیم رییسی فریب بود وقتی که مژده داد که "دولت فراحزبی خواهم داشت".
به گفته یک کارشناس، تا به حال ۳ هزار شغل جا به جا شده، و ۷ هزار دیگر در راه است و همه اهل یک قافله، بی هیچ تخفیفی. و در این دو سه ماه ورد زبان تازه مدیران، وعده گسترش بیشتر دینداری و مسلمانی بوده و عملا به هنرهای مدرن وعده نومیدی میرسد.
سرداری که رییس صدا و سیما بوده و حالا معاون میراث فرهنگی شده، در اولین گزارشش در سفر به مهم ترین اثر تاریخی ایران - تخت جمشید- کشاورزان اطراف دشت را بهانه کرد تا بگوید عیبی ندارد کنار تخت جمشید چاه آب زدن ـ سازمان محیط زیست کجاست؟ ـ ساختمانهای دو طبقه هم باید ساخته شود - شهرداری محل کجاست؟
طالبان در لباس جدید
منبع تصویر،MAJID SAEIDI
در این هفته هم غصهخوری برای همسایگان طالبان زده، گریستن به حال خویشتن بود. مجید سعیدی عکسهای پرتره خود را که از طالبان در کابل گرفته، که آنان را نشان میدهد در لباس نودوخت و چهرههای خشن و مسلسل به جان بسته، به دوستدارانش هدیه کرد.
در همین زمان گراناز موسوی و فیلمساز که بعد مدتها ماندن در کابل برای ساختن فیلمی که اینک در جشنوارههای جهانی میگردد، با تصویری از بازار کابل نشان داد از خاطرش به کابلی که اینک در دست غیرست. همین زمان خبر میرسد که مامان زی زی گولو، پسر نازک اندام و ۱۲ ساله افغان را جا داده تا بی سرپناه نباشد، جوانک با رسیدن طالبان دل به دریا زده و از زادگاه گریخته و خود را تا تهران رسانده است. جمع دیگری از هنرمندان صنعت سینما، بی صدا در همین کارند.
در آخر همین هفته، همزمان با رونمایی کتاب تازه ازعکسهای اصلان ارفع با نام آه و فغان، عکسهای او از کودکان افغان، در گالری اثر نمایش داده شد.
در بیانیه این نمایشگاه آمده است: «این کتاب مجموعهای است از عکسهایی که اصلان ارفع، عکاس مستقل مطبوعات، بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۲ از کودکان افغان در افغانستان گرفته است. عکسهایی درباره شرایط چالشبرانگیز این کودکان که در میان اخبار دیگر افغانستان و سایر کشورهای منطقه همواره به دست فراموشی سپرده شده است.»
این عکاس تاکنون پروژههای متعددی در ایران و افغانستان کار کرده است و آثار اصلان ارفع تاکنون در مطبوعات مختلف جهان به چاپ رسیده است. وی از سال ۱۳۷۹ تصمیم گرفت که عکاسی مطبوعاتی را به صورت آزاد ادامه دهد و تا کنون پروژههای متعددی را در داخل و خارج از ایران عکاسی کرده است که از جمله میتوان "گرگ سیاه در ایران"، "زنان پیشمرگه در شمال عراق"، "زندگی مردم در شمال افغانستان" و "بچههای کار در ایران»" را نام برد.
منبع تصویر،RIRA ABBASI
کتابی که راه دور رفت
از دیرباز، از همان زمان که تمدن صنعتی پا بردوش کتاب مینهاد و به سرعت میرفت که جهان را دیگرگون کند، سرگذشت کتابها هم جزیی از روایت بود و این جز قصههای درون کتاب است.
بزرگانی مانند داستایوسکی، جویس و صدها و هزاران تن از نویسندگان صاحب نام جهان، کتابهایشان به موانعی برخورده و گاه به مرگ بسیار انسان ها، و صاحبان اثرها انجامیده است.
در دوران دیکتاتوری هیتلر، در زمان خودکامگی استالین و به همین نسبت دیکتاتورهای کوچک تر، کتاب و کتاب سوزان در سرنوشت برخی نوشته ها حک بوده است.
تن دادگی یکی از این کتابهاست. رمانی است نوشته ریرا عباسی. نویسنده پیش از این کتاب چندین کتاب شعر و مجموعه داستان های کوتاه داشته است. این کتاب مانند بسیاری از دیگر کتابهای فارسی، بعد از پایان چند بار دست به دست شد، دل خون شد نویسنده و از لای چرخ های دستگاه حکومتی سانسورعبور کرد، اما به مقصد نرسید.
کتابی در ۴۴۵ صفحه که روایت مقاومت است، و مقاومت در زبان معاصر فارسی جنگ ایران و عراق است. در کتاب سخن از مقاومت خانواده و خانوادههایی است که در میانه آن جنگ ماندند تندادگی روایت زن و زنان در جنگ و روایت عشق و دلدادگی است. سرنوشت سرانجام این متن را از دروازهها گذر داد و به کابل رساند و انتشارات آی خانم آن را به چاپ رساند.
محمد هارون مجیدی روزنامه نگار و از گویندگان کابل درباره کتاب نوشت:. "وقتی کتابی در میان خاک و خون سرزمینی دیگر منتشر و خوانده می شود ناگزیر به یاد اتفاقهایی می افتم که برای هر کتابم افتاد، که اگر فقط روایت انتشار هر کتاب را مینوشتم داستانی میشد از سماجت و صبوری زنی تنناز و مادری که نمیخواهد فرزندش در ناامیدی و بی عدالتی گوشهای بمیرد."
باقی حکایت را از قلم ریرا عباسی نویسنده کتاب تندادگی بخوانید: "کتابی که با هر لباسی بیرون میآمد جوانمرگش میکردند. در کابل منتشر شد اما حالا سنگ قبری است بر دل مولف. قرار بود با این طرح جلد در افغانستان منتشر بشود جایی که وزارت فخیمه ارشاد را نداشت، در آخرین لحظه برای طرح جلد پشیمان شدم و با جلد دیگری منتشر شد. کتابی که بعد از انتشار در شرایط سخت قدم های درستی بر داشت و هر کس که خوانده بود، لذتش را هر طور شده میرساند،خیلی جوان بود که زدند قلم راه رفتنش را شکستند."
نویسنده به حسرت افزوده: "در نهایت فرقی نداشت با هر جلدی منتشر میشد، اما چرا بدست طالبان افتاد. افغانستان را زیر و رو کردند. زخمش آن چنان کاری بود که هنوز نمیتوانم هیچ اقدامی برایش بکنم. مثل خود کتاب جنگ زدگانی که کاشانهشان را از دست میدهند و تا مدتها در بهت و اندوه هستند، مستاصل هستم. زخم خوردگان این راه میدانند چه میگویم."
یک نمایش و نظرهای متفاوت
نمایش «عصر طویلگی» به نویسندگی علیرضا غفاری که از تولیدات آکادمی هنرهای نمایشی "سولو" است با کارگردانی عماد سالکی برای اجرا در تماشاخانه انتظامی خانه هنرمندان ایران، در اواخر سال ۹۸ آماده شد که کرونا رخ نمایی کرد. کش و قوسهای مجدد و تغییر برنامهها باعث شد که این اجرا دو سال به طول انجامید. تا سرانجام از هفته پیش که کار به روی صحنه رفت.
عصر طویلگی
نمایش یک سیرک اعجاب آور و شگفت انگیز را روایت میکند که در آخرین شب اجرای خود، با خاطرات دردآور و حیرت انگیز حیوانات و انسانها، دچار تحولات و دگرگونی میشود.
بازیگران عبارت بودند از: علیرضا مویدی، سامان کرمی، امید غلامی، حامد شمسه، علی صحراگرد، شهین انصاری، گلاره اکبری، رضا کریمی، یاسمین حسن زاده، مهناز نوروزی، امیرحسین ذوالقدر، روژین قنواتی.
اظهار نظرهای متفاوتی در اولین شبهای اجرای این نمایشنامه در سایت تیوال نوشته شد. گروهی از جمله خانم نیلوفر ثانی منقد تئاتر، آن را نپسندیدند و نظرشان این بود که "متن بسیار ضعیف شیوه اجرایی ضعیفتر، کارگردانی خیلی ضعیفتر و در طول اجرا صدای موزیک بسبار زیاد بود که باعث آزار میشد و باور کنید هر اجرایی که فریادش بیشتر باشه اجرا بهتری نیست اونم تو سالن مثل انتظامی...امیدوارم کارهای بعدی قویتر و جذاب تر باشد".
اما گروهی دیگر از جمله لیلا شیخی برعکس نظر دادند و معتقد بودند "کاری پرمحتوا و با کارگردانی دقیق و هوشمندانه و با بازیهای خوب را شاهد بودیم و جز کارهایی هست که باید همه ببینند و این کار آدم و به فکر فرو میبرد، اتفاقی که تو کمتر نمایشی شاهد بودهایم:"
به نظر یکی از تماشاگران بیشتر از ظاهر نمایش، برخی اشارات بود که فکر آدمی را به مسایل مهم تری می کشاند.
سویههای تغییر
میانه مهر ماه مجسمههای ژاله اخلاقی در نمایشگاه هفت ثمر به نمایش درآمد، با عنوان "سویههای دیگر تغییر".
مجسمه ژاله اخلاقی
مجسمههایی که گویی موجوداتی بودهاند، اما زودتر از معهود، پیر شدهاند و فروریختهاند، در خود.
هنرمند در توضیح سویههای دیگر تقدیر نوشته: "واقعیات روانشناختی، نشان دهنده سویههای متعدد شخصیت انسان است و کهن الگوهای پنهان در بخش ناهشیار ذهن، که همواره بر رفتارهای ما سایه میاندازند.ابعاد چندگانه شخصیتی و درهم تنیدگی خوشیها و رنجهای مکرر انسان که شاید از پیش در تقدیر او بوده باشد، مبنای جستارهایم در شکل گیری این مجموعه بوده است."
ژاله اخلاقی توضیح داده که : "گاه دغدغههای زنانه، در قالب پیکرههایی مطرح میشود که در مسیر پیدایش خود، از بازیافت مواد و اشیاء شکسته شده، ترکیب و ارجاعات معنایی جدیدی ساخته و درکالبد موجوداتی جدید و با هویتی متناقض به زندگی خود ادامه میدهند. موجوداتی اغراق شده که در خود ماندهاند و موجوداتی که تمایل به خودآگاهی و عبور از وظایف و تجربههای زیسته کنونی خود داشته و بالهایشان را برای پرواز به سویههای دیگر تقدیر گشودهاند."
آنها که رفتند
رودابه کمالی
اول هفته بود و در صفحه اینستاگرام رودابه کمالی، معلم، نویسنده، روزنامه نگار جملهای چنین نقش بست: "رودابه کمالی، مامانی که مثل هیچکس نبود، ساعتی پیش با آفتاب بدرود گفت و چشم بر رنج فانی بست…"
"مامانی که مثل هیچکس نیست"عنوان جدیدترین کتاب او برای گروه سنی خردسال است که همین ماه، منتشر شد.
نوشته با همه کوتاهی پیدا بود که صدای دختری است که دردهای بیماری مزمن را در وجود عزیز او دیده بود و داشت خبر میداد به شاگردانش و کودکانی که کتاب قصههای رودابه را خوانده بودند.
دو سه روز مجله چلچراغ رسید و علی اصغر سیدآبادی در آن نوشت: "او را از قدیم میشناسم چون خواننده سروش نوجوان بودم. در آن دوره نمنم زبان سیاستزده آموزش و پرورش رسمی را از درون یک نهاد دولتی به چالش میکشید."
رودابه کمالی برآمده از نسلی بود که از اواخر دهه شصت جوانه زدند و در دهه هفتاد تاثیرگذار شدند. او کمکم نهادهای خود را میساخت. در آموزش و پرورش فضا را برای خلاقیت کودکان باز میکرد و به درسهای -تا آن زمان غیرمهم- انشا و نگارش میدان میداد و در ادبیات کودک به فرم و زیباییشناسی ادبی اهمیت میداد و به لذت بردن از متنهای ادبی رسمیت میبخشید، چیزی که در نقد و نظرهای بخشی از منتقدان از دههی پنجاه و شصت به سخره گرفته میشد و ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش را متعهد به رسالتی سیاسی و اجتماعی میکرد که بر زیبایی هنری و ادبی ترجیح داشت و جایی برای لذت باقی نمیگذاشت.
در پایان یادداشت سیدآبادی آمده:"مهربانی بیدریغش، نگاه انسانی او به پدیدههای اطراف و انصاف بیحد و حصرش، آمادگیاش برای پذیرفتن دیدگاههای جدید و حضور مسئولانهاش در گفتوگوها غبطهبرانگیز بود."
اگر رودابه کمالی در پنجاه سالگی بعد از رنج سالیان بچهها و دوستداران نوشتههایش را تنها گذاشت و بر دوش بسیاری از آن رفت، یک روزنامه نگار دیگر در ۸۳ سالگی در جایی دور دور از وطن، وداع گفت.
محمد صالحی آرام
محمد صالحی آرام، شاعر، طنزپرداز و روزنامهنگار قدیمی در ۸۳ سالگی در بخارست از دنیا رفت. او متولد سال ۱۳۱۷ در همدان بود. از سال ۱۳۳۶ تا سال ۱۳۹۲ در روزنامه اطلاعات کار کرد؛ هزاران نفر در این قدیمی ترین روزنامه پایدار ایران، آمدند و رفتند، ولی صالحی آرام، همچنان هر صبح به اداره رفت. صدها ستون کرد و طنز نوشت. با نگارش صفحه "زیر آسمان کبود" و ستون طنز "قابل عرض" در روزنامه هر روزی شد. در مجله "اطلاعات هفتگی" (صفحه نمکدون)، نشریه فکاهی "کشکیات" ضمیمه مجله "تهران مصور"، مجله "فکاهیون" مجله "گلآقا"، "فردوسی»"، "طنز پارسی"نوشت. در چهار دهه با نامهای مستعار: صالحالشعرا، ملاصالح، آقاخوشخیال، دادا و آمیرزاصالح در مجلات گوناگون قلم زد.
اسد امرالهی مترجم مشهور در غیاب همکار نوشته: روزگاری که در یک اتاق در اطلاعات بودیم از جمله خوشترین ایام بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید