کاش ما هم یک کیسینجر داشتیم!
هنری کیسینجر استراتژیست محافظه کار و 98 ساله امریکائی در یادداشت کوتاهی که در اکونومیست درج شده ، به بررسی علل ناکامی و عقب نشینی سراسیمه آمریکا از افغانستان پرداخته است.
اساس تحلیل کیسینجر بر تقابل "میدان و دیپلماسی" و به بیان دقت تر، تضاد میلیتاریسم نیرومند ایالات متحده با جامعه و اقتصاد سیویل این کشور بنا شده است. کی سینجر در نگاه به افغانستان می نویسد : " آنچه طرف حامیان عملیات ضدشورش پیشرفت مینامید، طرف سیاسی دیگر آن را فاجعه تلقی میکرد." او ادامه می دهد که بعد از سقوط و فرار طالبان، آمریکا تمرکز استراتژیک خود را از دست داد و سپس خود را متقاعد کرد که در نهایت با تبدیل افغانستان به یک دولت مدرن با نهادهای دموکراتیک و دولتی که مبتنی بر قانون اساسی است، میتوان از بازپروری پایگاههای تروریستی جلوگیری کرد." به عبارت دیگر حامیان عملیات ضد شورش - بخوانید میلیتاریست ها- طرف سیاسی را با ترسیم سراب "دولت دموکراتیک" " متقاعد کردند" و به بیان صریح تر، به دام انداختند تا با هدفی واهی و ناممکن " عملیات ضد شورش" ، یعنی عملیاتی که در همان مرحله نخست با فرار طالبان به هدف خود رسیده بود و به تعبیر کیسینجر "تمرکز استراتژیک" خود را از دست داده بود، حالا با تعریف اهداف استراتژیک دیگری که از همان آغاز غیر قابل تحقق بودند، ادامه یابند. سوال اما این است که چرا باید این عملیات مبتنی بر سراب، طراحی شود و به اجرا در آید؟ گرچه پاسخ کیسینجر فاقد صراحت است، اما به اندازه کافی گویا هست : میلیتاریسم اینگونه می خواست و سیاست در تله آن گرفتار شد تا 2.7 هزار میلیارد دلار به عنوان هزینه پروژه واهی نابود کردن طالبان، از صندوق ملی آمریکا و از جیب مردمان عادی و مالیات دهنده بخش بزرگی ازجهان سرقت و به حساب کنسرن های نظامی و پیمانکاران مرگ واریز بشود.
یادداشت کیسینجر، ضمن تمرکز بر مساله اصلی، تحلیل واقع بینانه ای هم از واقعیت افغانستان بدست می داد. این مقاله را اینجا بخوانید
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
کیانوش توکلی
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید