مه لقا!
مدتی بود که می خواستم قصه سید شریف را بنویسم. دنبال بهانه بودم. حالا زیارت نامه خوانی هیت دولت در اهرام یگانه آخرین فرعون در "قم العظیم" و دفاع جانانه میراثخواران خمینی از این اقدام، بهانه ای شد برای ادای دین به سید شریف.
آن زمان محصل سیکل یک بودم. سید شریف بیست و چند سالی داشت. یک ردای سبز، شکم گنده او را می پوشاند. هر روز مسیر خیابان و بازار شهر را طی می کرد. می گفتند که پدرش فوت شده و با مادرش زندگی می کند. اوایل دست خالی بود. بعدا صاحب یک چرخ دستی هم شد که به آن "فرقان" می گفتیم . در بازار هر چه گیرش می آمد، از نان تا میوه و صیفی جات، هر مقدار را که دیگر نمی توانست بخورد، در فرقان می ریخت و به خانه می برد. سید کمی شیرین عقل بود. از دلیلش سر در نیاوردم، اما به " مه لقا" حساسیت داشت. سر و کله اش که پیدا می شد، بچه های 8-10 ساله دم می گرفتند : مه لقا، مه لقا! سید عصبانی می شد و سعی می کرد دنبالشان کند. اما کشیدن آن هیکل گوشت آلو و لش ، پشت بچه های تیز پا بیهوده بود. دشنام های سید هم زیاد قابل فهم نبودند. تو دماغی حرف میزد و احتمالا بر خلاف آخوندها و مداح ها، دشنام آبداری هم نیاموخته بود.
=========
سالهای زیادی گذشتند. با دوستی قدیمی، از خاطرات می گفتیم تا رسیدیم به سید شریف ومه لقا! گفت فلانی! فشار خونت بالا نره، سید شریف سالها پیش در گذشت و حالا مقبره اش زیارتگاه اهالی شده است! بارگاه و بساطی درست کرده اند با شجره نامه، متولی ، غبارروبی سالانه و زیارتنامه : السلام علیک یا ایها السید شریف و....
هیچی دیگه، اگر گذرتان به فریدونکنار افتاد، زیارت مقربه این سید بزرگوار را از دست ندهید . حواستان باشد که در هنگام زیارت، حرفی از مه لقا نزنید چون جد سید شریف خیلی قوی است و ممکن است که در جا سنگ یا نمک بشوید، از من گفتن!
و یک فحش به خودم که برادران نرنجند : تا احمق پیدا می شود، بازار تره بار نمی گندد!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
کیانوش توکلی
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید