نامه به محمد علی کشاورز
در اخبار بود که : محمد علی کشاورز هنرپیشهء مشهور تئاتر و سینما، اسفندیار رحیم مشایی را کاندیدای ریاست جمهوری در ایران کرده و از مردم خواسته است که «تفکر ناب ِ مهندس را بشناسند!».
این چند سطر نیمه جد نیمه طنز به عنوان نامه سرگشاده خدمت ایشان ارسال می شود .
ممدلی، نان که می دهی قرضی
می خورد بر سر کشاورزی
با دوتا حرف پوچ ِ بی بنیاد
حاصل عمر می دهی برباد
این چه رسمی ست کآخر پیری
باسیاست کنی نفس گیری؟
دارد ای مرد ، هر سخن جایی
توکجا اهل این سخن هایی؟
به مشایی تو را چه کار بوَد؟
آخر این رسم ِ روزگار بودَ؟
یک هنرپیشهء قدیمی وخوب
اندکی چاق و اندکی محبوب
با هزار و یکی گرفتاری
بسته بر تختخواب بیماری
ازچه رو کارِ ناصواب کند؟
بستر خویش را خراب کند؟
یک هنرمند ، یک هنرپیشه ست
اهل فرهنگ و اهل اندیشه ست
تیغ لعنت نمی کشد بر خویش
با اراذل نمی شود هم ریش
تو کجا ، احمدی نژاد کجا؟
نوحه خوانی به حزبِ باد کجا؟
ممدلی ، راستی عجب کردی
کار حمالةُ الحَطب کردی
سرپیری نشد نگه داری؛
آبرو را به تخت بیماری؟
ممدلی حیف از آن هنرمندی
که بر او راه عقل دربندی
عقل ، سرمایهء هنر باشد
مادر و دایهء هنر باشد
عقل اگر نیست ، چاپلین باشی
عاقبت رهن ِ کاسهء آشی
ممدلی ، قدر خویش را بشناس
با وزیرانِ این نظام ملاس
سر پیری نگاهدار این پند
خندهء عاقلان به خود مپسند
آنکه او خاک ِ روی صحنه خورَد
بادِ زیر ِ وی آب ِ رو نبرَد !
اندکی بادِ زیر را دریاب
تا به پیری ز رو نریزی آب
شصت سال است ای هنرپیشه
به نمایش دوانده ای ریشه
دوسه سالی مراقب خود باش
اینچنین روی شصت سال مشاش!
م.سحر
پاریس 3.8.2012
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید