در امتداد فتنه ی هشتاد و هشت، پیش به سوی فتنه ی نود و هشت!
فتنه ی نود و هشت، در راه است و طنین گام هایش را پیش از همه، مقام معظم رهبری و علمای اعلام و امامان جمعه و اصحاب بصیرت شنیده اند.
شما را که بچه های خوبی هستید نمی گویم، اما اگر بعضی از ما، به شمول شما، هنوز این طنین را نشنیده اند، این یا به خاطر در خواب بودن آن هاست، و یا به خاطر پر بودن گوش شان از سر و صدا های خودشان.
به ندرت پیش می آید که آدم وقتی که خوابیده است خواب ببیند که خوابیده است. معمولاً آدم وقتی که خوابیده است خواب می بیند که بیدار است.
اگر این خواب، سیاه و سفید و یا رنگی ایستمن کالر با صدای استریوی دو باندی یا هشت باندی، و حتی تمام رنگی هفتاد میلیمتری باشد خیلی مهم نیست، و بعد از بیدار شدن از یاد آدم می رود. و در صورتی که پانورامایی باشد هم بالاخره یک کاری می شود کردش.
مشکل، از آنجا شروع می شود که این خواب، تبدیل به یک واقعیت مجازی شود که نیازی به عینک گوگل هم نداشته باشد، و ورود به صفحات فیس بوک و توییتر و اینستاگرام و تلگرام و کذا و کذا به شرطی که شارژ آدم تمام نشده باشد برای فرو رفتن در خلسه ی آن کفایت کند.
در خواب و در خلسه، آدم می تواند خیلی کار ها بکند که در بیداری از او بر نمی آید. اما عیبش این است که متأسفانه بقیه مثل آدم در خواب نیستند، و اگر هم احیاناً چیزی مصرف کرده باشند ساقی اشان خاک اره قاطی مواد نکرده است.
ــــــــــــــــــــ
در آغاز شکل گیری «فتنه ی هشتاد و هشت»، خیلی ها می گفتند که کار خودشان است و می خواهند برای انتخابات شان بازارگرمی کنند.
وقتی هم که آن فتنه، به قوام و کمال شکل گرفت، آن ها چند دسته شدند:
ـ یک دسته، آب خنکی بر سر و روی خود پاشیدند و کفش و کلاه کردند و به کوچه و خیابان رفتند و همراه فتنه گران، باتوم و گاز اشک آور و گلوله خوردند و خودشان شدند یک پا فتنه گر.
ـ یک دسته، گفتند که ندیدید گفتیم کار خودشان است؟ حالا می خواهند فریب اصلاحات را جا بیاندازند و مردم را به سمت امثال موسوی برانند و بعد هم موسوی را در آب نمک بخوابانند و وقتی که خودشان تشخیص دادند، یک خاتمی دیگر را از آب نمک یا از خم رنگرزی بیرون بیاورند.
همین دسته ی اخیر، این روز ها بدون توجه به ساخت و بافت جامعه، و عینیت هایی که خود را بر ذهنیت ها تحمیل می کنند، از یک طرف، به مبارزان حقوق مدنی گیر می دهند که گویا می خواهند با حفظ این نظام، مردم را به رفرم های سطحی امیدوار کنند، و از یک طرف به کارگران و «مال باختگان» و دهقانان و دانشجویان و مردم کوچه و بازار، نگاه عاقل اندر سفیه می اندازند که به دلیل وجود بعضی پلاکارد ها و بعضی شعار ها در میان آن ها، گویا هنوز به «درک عمیق مبارزاتی» نرسیده اند و همراهی با آن ها تا اطلاع ثانوی به صلاح نیست.
دسته ی دیگری هم هستند که مثلاً با شنیدن چند تا شعار به قول خودشان «سلطنت طلبانه»، مثل «رضاشاه، روحت شاد» ـ که عمدتاً یا عکس العملی هستند، و یا نوعی ارضای نوستالژی گذشته اند که به طور طبیعی و غریزی و غیر ارادی، در همه ی انسان ها وجود دارد و به طبیعت ثانوی ما بدل شده است و در روزمره های معمولی و در برخورد با دشواری های زمان حال، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی ما خود را بروز می دهد ـ چنان دست و پای خود را گم کرده اند که مبارزه با رژیم حاکم و موجود را ـ خودآگاهانه و ناخودآگاهانه ـ با مبارزه (ادامه ی مبارزه) با رژیمی منحل شده و دیگر ناموجود بدل کرده اند.
و یا دسته یی دیگر که با استناد شرمگینانه به حرف های خامنه ای و کیهان شریعتمداری و غیره و غیره، معتقدند که این ها اگر نه همه اش کار سیا و موساد و عربستان سعودی باشد، دستکم کار مجاهدین هست؛ و این که مگر نمی بینید که خود مجاهدین با حذف سه ضلع سیا و موساد و عربستان سعودی از متن حرف های خامنه ای و اعوان و انصار، و با ذکر ضلع چهارم مربع آن ها، همین حرف ها را شبانه روز به عنوان «اعتراف اجباری» رهبر نظام به نقش رهبری کننده و سازمان دهنده ی رهبر خودشان و رییس جمهور برگزیده ی خودشان و «کانون های شورشی!» خودشان تبلیغ می کنند و می گویند که این مردمانی که می بینید را ما سازماندهی و رهبری کرده ایم و به زودی ایران را فتح خواهیم کرد و دولت موقت تشکیل خواهیم داد و رهبر ما برای مدت شش ماه نخست وزیر شما می شود و همسر او هم تا بعد از تشکیل مجلس مؤسسان، و تا بعد از طی شدن بقیه ی مراحل باقی مانده ی دوران انتقال، رییس جمهور شما؟
ــــــــــــــــــــ
خود همین اصطلاح «فتنه ی نود و هشت»، به اندازه ی کافی گویای حیات جاری جنبش سبز و غیر سبز و رنگی و غیر رنگی هشتاد و هشت هست، و حکایت از رشد و تکامل آن جنبش دارد که در کنار برکات فراوان خود، زلزله یی در بنیان و بدنه ی نظام انداخت و سیر فروپاشی درونی آن و مشروعیت زدایی از آن به نزد خودی ها را آنچنان تسریع کرد که هنوز هم کارگزاران خلیفه، همچون سلطان محمود غزنویِ شیر در برابر مردم خود و موش در برابر خلیفه ی بغداد، به قول بیهقی، از بهر خلیفه، انگشت در کرده اند در همه ی جهان و قرمطی می جویند، و شرط برگمارده شدن به هر مسئولیتی را داشتن گواهی عدم سوء سابقه در ارتباط با قرمطیان زمان می دانند، و خود خلیفه هم جا و بی جا و وقت و بی وقت، داد و فغانش از آن فتنه گران دل آدم و عالم را کباب می کند.
ــــــــــــــــــــ
«فتنه ی هشتاد و هشت»، به آن دلیل که یک موجود زنده بود (و هست)، مثل هر موجود زنده ی دیگری، تابع قوانین حیات بود (و هست). از جمله: انطباق، دفاع از خود، تلاش برای ادامه ی حیات، و رشد و بلوغ تدریجی.
و مجموعه ی این خصوصیات به منزله ی شرط درونی، در دل شرط بیرونی، یعنی در دل جامعه ی زنده و پویای ایران، رشد و بلوغ آن را به مرحله ی کیفی تازه یی رسانیده است که علائمش در دی ماه نود و شش ظاهر شد، و در شعار «اصلاح طلب ـ اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» تبلور یافت.
موجود زنده یی به نام پروانه، وقتی که کامل می شود و از پیله بیرون می آید، دیگر به پیله باز نخواهد گشت، و اصلاً اگر بخواهد هم دیگر پیله یی وجود ندارد تا او را در خود بگیرد.
این، به معنای نا به جا بودن وجود پیله نیست، و به معنای کم بها بودن پیله نیست، و به معنای نقش مخرب داشتن پیله نیست، و به معنای زندان بودن پیله نیست.
به معنای ضرورت وجود ضرورتی برای تحقق ضرورتی دیگر است.
به معنای گذار از یک ضرورت است به سوی ضرورتی دیگر.
و به معنای دعوت به گذار از ضرورت جدید است به سوی ضرورتی جدیدتر!
ضرورت جدید را دریابیم، و برای گذار از آن به سوی ضرورتی جدیدتر آماده شویم.
به سوی ضرورتی دیگر.
یعنی دیگرتر!
۱۸ دی ۱۳۹۷
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید