در کامنتهای هفته های اخیر پاره ای از مسایل آذربایجان مورد بحث قرار گرفت. از میان آنها پاراگرافهایی که خواننده را به تفکر وا میدارند اینجا جمع آوری و تنظیم شده است. اگر خوانندگان دوست داشته باشند میتوانند به اصل پیام نیز در قسمت صفحه شما مراجعه کنند. این نکات قابل توجه از دید انتخاب کننده است و ممکن است که از دید دیگری چنین نباشد. در مواردی ادیت و حذف اسامی نیز صورت گرفته است. گاهاً هم تمام پیام نقل شده، در بعضی موارد به پرسشهای طرح شده اینجا پاسخ نوشته و یا نقل کرده ام. در تمام آنها اندیشه آمده در عبارات مد نظر بوده است. در مواردی که به اندیشه خود من مربوط میشد لینک های لازم نیز آمده است. غرض طرح ایده های گوناگون، متفاوت و گاهاً متضاد برای رهیابی به مشکلات بوده است.
هرمس
هویتهای خالص مفاهیمی موهومند
*ایده «پانترک اصیل» ایده «اسب اصیل» است. «اصالت» و سوگند به «اصالت» کُرنش و بوسه زدن بر انگشتان «کشتار» است. نظریه «پانترک اصیل» مانند هر اصالت دیگری «فاشیسم اصالت» را به ذهن متبادر می کند. «اصالت پان» خوا ترکی خواه آریایی، دروغ ایدئولوژیک است. و وقتی بدانیم که ایدئولوژی در اصل به معنای «آگاهی کاذب» است، دروغ آگاهی کاذب جالب می شود. به قول بشیریه «هویتهای خالص مفاهیمی موهومند که اغلب به واسطه ی ایدئولوژیهای عصر مدرن عنوان شده اند؛ به سخن دیگر، ایدئولوژیهای مورد نظر در پی خالص سازی هویت قومی، ملی، مذهبی، و غیره برآمده اند اما از چشم اندازی غیر ایدئولوژیک و یا از چشم انداز دیالکتیک تاریخی، هویتها همواره، ناخالص، مرکب، آمیخته، ناتمام، سیال و، گذرا و در حال بازسازی هستند و به وسیله آنچه در قالب""غیر‘‘ تصور میشود، تعیّن و تشخص مییابند. انواع ناسیونالیسمها در عصر مدرن در پی برجسته سازی بخشی از هویت چند بخشی و چند پارهی مردم برآمده اند و خصلت موزائیک گونه پروژه های ایدئولوژیک بوده است: در مقابل انکار چنین پروژه هایی به مبنای بازشناسی ناخالصی و ترکیب و چند وجهی بودن کنترل ناپذیر هویت ها خواهد بود. از چشم انداز دیالکتیک تاریخی، ملیتها و اقوام به عنوان پدیدههایی اجتماعی، همچون پدیدههای دیگر مقولاتی انضمامی، چند بعدی و مرکب اند.»
* نژاد آریایی کدام صیغه است دیگر؟ نژاد پاک و اصیل در جهان وجود ندارد و انسان پاک و اصیل یا انسان اصیل آریایی بیشتر به جمله «اسب اصیل» می افتد. امان از این نژادپرستان وطنی که آدم را به یاد فاشیست ها می اندازد و حزب سومکا یعنی «حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران».
تبریزلی سیامک
استقلال طلبی خطی انرژی کش و بی فایده
*شخصاً خط مشی آقای اوبالی را قبول ندارم.یعنی در کل خط مشی استقلال طلبی را خطی انرژی کش و بی فایده در حال حاضر میدانم. با خیلی از حرفها و تحلیلهای آقای اوبالی توافقی ندارم. اصلاً حقیقتش اعتقاد دارم که آقای اوبالی درک صحیحی از شرایط جامعه ایران ندارد و مرتب دارد راجع به جامعه ای صحبت می کند که وجود خارجی ندارد.
آ. ائلیار
* با« انکها» بجای روشنگری در یک جنبش اجتماعی، مثلاً در جنبش آذربایجان، شخص ناآگاهانه درخدمت « تاریک اندیشی» قرار میگیرد و نقش خاله خرسه را بازی میکند. قاش آلمامیشدان، گوز چیخاردار!بجای آرایش ابرو چشم درمیاورد.
*نقد جنبشهای ملی دموکراتیک در خدمت رفع ستم ملی ، برقراری برابر حقوقی و دموکراسی ست.
در جنبش آذربایجان دوستان بجای زودن تزهای انحرافی بیش از پیش در بافتن تزهای بغایت ارتجاعی و حتی فاشیستی ناب مثل نظریه « فارس از دیدگاه کروموزونیسم » غوطه میخورند.
* نقد تعطیل بردار نیست. در هیچ حالت و شرایطی. نقد را ببهانه اینکه رژیم و یا جریانی و یا فلانی و بهانی از آن سوء استفاده میکنند نمیتوان تعطیل کرد. جنبش های اجتماعی مترقی همیشه، هم از بیرون و هم از داخل در معرض خطر انحراف و مسخ و نابودی قرار دارند. نقد وظیفه دارد دو سویه کارکرده و هر دو مخرب را مورد بحث قرار بدهد. و این عملکرد ضروری را نمیتوان با انک و اصطلاح زهوار دررفتهء « گاهی به نعل، گاهی به میخ» تخطئه کرد؛ که درغلطیدن به خودفریبی ست. وظیفه نقد است که هر دو عامل را زیزتیغ جراحی خود ببرد. بدون این تیغ برا و بیرحم جنبش مرده است و فاتحه اش نیز خوانده شده است. جنبش های موجود در ایران اگر میخواهند زنده بمانند و به اهداف انسانی خود برسند به یک خانه تکانی نه، بل به یک زلزله نیاز دارند.
* بخشی از جنبش آذربایجان از نظر تئوریک از تز بوزقورت و مانقورت ، به استعمار و مستعمره ، و از آنجا نیز به دنیای ترک یا پانترکیسم، و در نهایت به " کروموزونیسم" در غلطیده است." کروموزونیسم" اوج انحطاط نظری این جریان است.
*لطفاً بکوشید اندیشه مقاله را مستدل بررسی بکنید. مثلاً این اندیشه را:
«از درون جنبش ما دو جناح بزرگ و متضاد بیرون خواهد آمد و شکل خواهد یافت. این دو جناح متضاد، نه طرفداران فدرالیسم یا استقلال آذربایجان ، بلکه :1- مبارزان حقوق ملی آذربایجان – دمکرات های آذربایجان.2- ناسیونالیستهای افراطی راستگرا – و طرفداران توران و گرگ های خاکستری خواهند بود...سرنوشت آینده مبارزه دمکراتیک در راه حقوق ملی دمکراتیک در آذربایجان دقیقاً به چگونگی قوام یابی و کشاکش این دو گرایش و دو فکر بستگی خواهد داشت. باید بیدار و هشیار بود. باید مبارزان جوان را علیه نژادستایی بر انگیخت و آنها را در راه مبارزه پر افتخاری که ستارخان ها، خیابانی ها و پیشه وری ها رفته اند، بسیج کرد.»
کرامت
بنري را که در استاديومي در آبادان در آوردند و از تلويزيون دولتي ايران هم نشان دادند در نظر بگيريد و بفرمائيد که د راين رابطه چه احساس خطري ميکنيد و تکليف آنهائی را که اين گونه خطاب ميشوند و این را هم میبینند که صداي ديار البشري در اعتراض به آن در نميايد را چه ميدانيد و بنظر شما مخاطبان اين نوع بنرها و شعار ها چه عکس العملي بايد داشته باشند که از نظر شما مترقي باشد و کروموزومي به حساب نيايد.
آ. ائلیار [ پاسخ اینجا و بیرون از کامنتها نوشته میشود]
«بنز» و یا مانند های آن نشانی از راسیسم موجود است. واکنش درست، «حرکت ضد راسیستی» ست که روح انسان دوستی را نشان دهد ، نه مقابله به مثل. احساس من در مقابل هر عمل راسیستی ، فرق نمیکند از کدام طرف باشد، همیشه اندوه بسیار از ناآگاهی محیط است. من متأسفانه از قضیه بنز اطلاعی نداشتم.
کرامت
بازهم ميپرسم که آقاي ائليار کدام طرفي است. در جبهه حرکت ملي آذربايجان است؟، در جبهه سيستم مسلط راسيستي است؟
آ. ائلیار [ پاسخ اینجا و بیرون از کامنتها «نقل» میشود]
آ.ائلیار در میان مسایل جامعه کجا ایستاده است؟
جایم را در مصاحبه [ لینک در زیر]
http://www.iranglobal.dk/I-G.php?mid=2-63061
روشن کرده ام ولی چشم ، باز توضیح میدهم:
1-آینده تمام ملتها یا خلقهای ساکن ایران برایم بسیار مهم است. به ویژه خلق آذربایجان. «این آینده باید حداقل بدون ستم ملی و دموکراتیک باشد. برای همه خلقها».
2- در ایران یک «حاکمیت نظامی-مذهبی ِایده لوژیک ِفاشیست» مستقر و حاکم است. ستم ملی از سوی حاکمیت و بیرون آن، «اعمال و حمایت» میشود.
حاکمیت را فاشیست مینامم چرا که مشخصات آن با مشخصات فاشیسم در تاریخ و علم سیاست مطابقت دارد. بحث این مطابقت را درصورت لزوم در آینده میتوانیم دنبال کنیم.
مبارزه سیاسی مدنی مسالمت آمیز و خشونت گریز در درجه اول با حاکمیت و در درجه دوم با بیرون ِآن باید به پیش برده شود. نباید درجات را عوضی گرفت.
3- در این مبارزه در بر خورد با مخالف، «معیار های محترمانه» بر اساس استاندارد های جهانی یعنی احترام به « مناعت و کرامت انسانی» ِمخالف باید بی قید و شرط رعایت شود. «سیاست» ِمخرب و ضد انسانی را نباید با «افراد»عوضی گرفت. اینجا سیاست ِطرف مقابل زیر تیغ «نقد استدلالی» قرار میگیرد. یک سیاست راسیستی و فاشیستی باید «دلیل و استدلال» به همراه داشته باشد.
4- جای من در میان خلق آذربایجان، برای رهایی از دیکتاتوری فاشیستی، ستم ملی،ناعدالتی اجتماعی، برای استقرار دموکراسی، اداره امور آذربایجان بدست خود مردم آذربایجان، و حاکمیت دموکراسی و عدالت اجتماعی در آذربایجان و ایران، قرار دارد. مسئله ام در درجه اول آذربایجان و در درجه دوم دیگر خلقهاست.به عبارت دیگر، به صورت سمبلیک بگویم،جای آ.ائلیار: در میان بردگان قرار دارد،برای آزادی خود و بردگان از بردگی، و برده داران از برده داری. آزادی من از آزادی دیگری، عشق من به خلقم از عشقم به دیگرخلقها جدایی ناپذیر است. من این عشق را هومانیسم مینامم.
5- در آذربایجان آینده، حاکمیت دموکراسی و عدالت اجتماعی باید مستقر و جاری شود. اعدام و شکنجه باید ممنوع گردد. عقاید و فعالیت سیاسی و دیگر آزادیها که در بیانیه حقوق بشر و میثاقهای بین الملی قید شده اند باید اکداً به عمل در آیند. به ویژه برابری زن و مرد.
6-میخواهم به یک مسئله مهم در جنبش آذربایجان تأکید کنم: آنهم « دموکراسی» و « دموکرات» بودن است. این مقولات مشخصه های استاندارد جهانی دارند، دیگر آنها را نمیشمارم ، اما تأکید میکنم، از آغاز، هر جریانی که، به هر نامی، چه در اکثریت باشد و جه در اقلیت، بخواهد ،در نظر یا عمل، «قواعد دموکراتیک» را، به هر میزانی، نایده بگیرد ، از نظر من، «زمینه ء دیکتاتوری » را آماده میکند.
-وظیفه خود و وظیفه همگان میدانم که در برابراِعمال نظرات و رفتار ها و حرکات غیر دموکراتیک و دموکراسی شکنانه، بایستم و بایستیم. قویون شرطی شُخُمدا کسک(اجازه بدهید شرط را در شخم[زمین] بگذاریم). نمیخواهم در آینده هیچ نوع دیکتاتوری یی در آذربایجان حاکم شود. اجازه ندارم سر این مسایل به هیچ بهانه ای ، هیچگونه اغماض و چشم پوشی داشته باشم. امیدوارم مسئله برای همه روشن شده باشد. همانطور که مبارزه با ستم ملی برایم مهم است همانطور هم مبارزه بادیکتاتوری برایم اهمیت دارد، این دو را جدا از هم نمیبینم.
- مبارز راه رفع ستم ملی، مبارز راه رفع دیکتاتوری هم هست. فرق نمیکند این دیکتاتوری کجا باشد و از سوی چه کسی باشد.
همانطور که بدون رفع ستم ملی در ایران نمیتوان از دموکراسی سخن گفت همانطور هم بدون رفع ناعدالتیهاعی اجتماعی ، که خواسته ها و نیاز های تمام زحمتکشان است، نمیتوان از دموکراسی در آذربایجان صحبت کرد.
ماهیت جنبش آذربایجان، ملی دموکراتیک و عدالت اجتماعی طلبانه است .
این ویژگیها باید حفظ و پیش برده شوند.
-مسئله تشکیل جبهه ملی- دموکراتیک آذربایجان به صورت واقعی، نه اسمی،از وظایف مبرم جنبش است.
- جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبانه در تمام ایران، جنبش خلقها، و مشخصاً جنبش آذربایجان ماهیتاً متحدان طبیعی یکدیگر اند.
پیروزی جنبش آذربایجان در حفظ استقلال و اتحاد عملی متقابل با متحدان طبیعی خوداست. شرایط عمل مشترک باید از هر دو یا چند طرف آماده و امکان سازی شود. حرکت و حمایت یکطرفه نه امکان پذیراست و نه درست. رد حمایت متقابل و حرکات مشترک، به زیان جنبش آذربایجان است.
-با این توضیح جای خود را در برابر «حاکمیت موجود»، در برابر «آنان که در خارج از حاکمیت» از سیاستهای اعمال ستم ملی ، به هر طریقی، حمایت میکنند، و همینطور در «جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبانه در تمام ایران» و «جنبش خلقها» و «حرکت آذربایجان» مشخص کرده ام.
از «نقد» عزیزان با سپاسگزاری استقبال میکنم.
*من از دوسال پیش جایگاه خود را با نظریات مستقلم در چنبش آذربایجان روشن کرده ام. 1- آقای مددی رسماً در سایت خود خودشان را چپ دموکرات میدانند. ولی من چپ نیستم. چرا که هنوز نظریات سوسیالیسم دموکراتیک بصورت قانع کننده ای تدوین نشده است. حد اقل برای من. 2- چپ قدیم هم از نظر من رد شده است. 3- در جنبش آذربایجان نیز نظریات مستقلم را از طریق نوشته هایم مطرح میکنم که با هیچ جناحی مطابقت ندارد، در عین حال که در خواسته های اساسی حقوقی با همه مشترک است.
*از دید من اتحاد ها مشکل نسلهای دور آینده است و مسئله ما کسب حقوق برابر در تمام زمینه هاست. نظریات من در مقاله چگونه جنبش ایران پیروز میشود آمده است.اینهم لینک آن:
http://www.iranglobal.dk/I-G.php?mid=2-66539
*ملت فارس از اقشار اجتماعی گوناگونی تشکیل شده و خود تحت ستم حکومت فاشیستی حاکم، که ربطی به مردم فارس و خواسته هایشان ندارد، قرار دارد. هیچ ملتی نمیتواند راسیست باشد و نیست. اعمال بعضی افراد و جریانات و حکومت را اجازه نداریم بنام ملتها بنویسیم. راه مبارزه با ستم ملی و کسب برابر حقوقی « راسیست نامیدن ملت دیگر» نیست. بلکه «همبستگی و درک دیگر ملتها و دفاع از خواسته های به حق متقابل و مشترک» است. عمیقاً روی این مسئله بیندیشید. و با نام مبارزه با راسیسم، خود به دیدگاه و ورطهء راسیسم و فاشیسم نغلطید.
ینیلیک
*امروز تاثیر ترکیه بر روی جوانان آزربایجانی بیشتر از آنی است که ایشون و شرکأ تصورش را میکنند، " نمونهٔ بارز آن پرچم ترکیه در دست جوانان آزربایجانی بود " که در مسابقات یورویژن برنده شدند، شعار " باکو، تبریز، انکارا " نیز شعار جوانان آزربایجانی است.
*حرکت هویّت طلبی ملی در آذربایجان خواهان احقاق حقش از طریق دریچههای مدنی است، به همین دلیل جنگ مسلحانه در آذربایجان علیه رژیم شکل نگرفته، شرایط کلّ ایران نیز در صورت ماندن این رژیم افزایش تحریم ها، بیکاری، فساد...در صورت رفتن رژیم نیز دوباره ۳۰ یا ۴۰ سالی زمان لازم خواهد بود تا تازه به شرایط بحرانی امروزی برگردد. هر ۲ دو این شرایط، نیروی گریز از مرکز را در ایران تشدید خواهند کرد. نیروی گریز از مرکز، نیروی خود را، از ۲ دو بعد میگیرد، نا امیدی از بهبود شرایط در مرکز، اشتیاق به پیوستن به شکوفا ئی اقتصادی، فرهنگی دنیای پیرامونی که با آن احساس قرابت فرهنگی، زبانی و تاریخی نیز میکند. شما ببینید یکی از دلائلی که اعتراضات کشورهای عربی، در
در اکثر کشورها، دولت را ساقط یا یک آپوزیشن قوی در مقابل دیکتاتور ایجاد کرده، خصلت " غافل گیر کنندگی " آن بوده، در ایران این خصلت غافل گیر کنندگی جای خود را به " آماده باش " همیشگی دیکتاتور داده. به همین دلیل، هر تحولی در ایران، نه از درون و مخصوصا مرکز، که از خارج و دنیای پیرامونی خواهد بود.
سراب
دلیل کار خواننده زن آذربایجانی در حمل کردن پرچم ترکیه چه بود؟ مگر جمهوری آذربایجان برنده نشده بود پس پرچم ترکیه آنجا چه میکرد آنهم بدون حمل پرچم جمهوری آذربایجان؟! آقای عزیز سفسطه و مغلطه هم حدی دارد شما بروید توضیح دهید که شعار تبریز باکی انکارا بیز هارا فارسلار هارا نشان و مفهومش چیست؟ اگر نشانه پان ترکیسم نیست پس چه میتوان آنرا نامید؟؟ خوب است که به جای توجیهات مضحک قدری به نتیجه کاری که میکنیم بی اندیشیم.
قره گؤزلو
در توصیف حکومت جمهوری اسلامی شما دارای یک تحلیل کاملا غلط هستید .
شما آنرا حکومت فارسی گرا یا فارسی مینامید و به همین دلیل رفتار و عملکردهای شما و امثال شما هم غلط از آب در میآید و شما را به ورطه نژاد پرسی و نژاد گرائی میکشاند. این حکومت یک حکومت فاشیسیتی مذهبی است (شیعه) و در این مدت ۳۲ سال هم دیده ایم که با هرگونه گذشته گرایی و باستان گرائی (البته مدل ایرانی) به شدت مخالف است و در همین جنگ قدرت بین جناحها ی حکومتی هم در چند هفته اخیر دیدید و شنیدید که چگونه به تز مکتب ایرانی و ایرانیت حمله ور شدند.
حامد
جناب قره گئوزلو ghragozloo،ی محترم مگر اسم شما مثل خلخالی وخامنه ای وموسوی اردبیلی و....ترکی نیست؟آیا شما برای برابرحقوقی تمام ملل ساکن ایران ازجمله ترکهامبارزه میکنید؟نه تنها نمیکنیدبلکه سرکوبشان میکنید،درست مثل خلخالی!یا رضاشاه ترک تبارمازندرانی وممدرضاشاه وفرح ...همه شان منقورت(فرهنگفروش)ترکتبار بودندکه سیاست فارس سازی راپیاده کردند!پس داشتن اسم ویا ترک بودن تعیین کننده نیست!لطفآ نژادپرستانه برخوردنکنیدوفراموش نکنید هیتلرخودیهودی تبارمجاری/اطریشی بودومیدانیدکه چقدریهودیهارادوست میداشت!مثل علاقمندی شما ghragozlooترک تباربه ترکها!
قره گؤزلو
حامد عزیز بیایید کمی منطقی بیاندیشیم و از تعصب بدور باشیم. همان که شما کلمه مانقورت را بکار میبرید نشاندهنده خطی و جزمی فکر کردن شماست، کلمه مانقورت در مقابل کلمه بوزقورت معنا میابد، یعنی شما باید به بوزقورت ایمان داشته باشی که مخالف خویش را با حکم مانقورت به اعدام و حذف محکوم کنی و بقول معروف با این نوع حمله مخالفان خویش را از صحنه بدر کنی!! اما دوست گرامی نکته ای که شما و امثالهم از آن غافلند آنست که در بین آذربایجانیها مانقورت را آنطور که شما معنا و تفسیر میکنید تعدادشان سر به میلیونها نفر میزند که فکر نکنم کار عاقلانه ای باشد که شما بخواهید برای میلیونها نفر از این مردم که در سرتاسر ایران پراکنده اند و با مردم فارس زبان هم اختلاط (بّر حسب ازدواج و شغل و..) پیدا کردهاند و بسیاری از آنان چه در شهرهای دیگر و چه در شهرهای آذربایجان با دیگران پیوندهای عمیق و گسترده دارند نسخه تجویز کنید یا با آنها دشمنی بورزید.
*من اشاره کردم که شرایط اجتماعی ایران چگونه است و مانقورتها به فرمایش شما تعدادشان چقدر است و شما چه راه عملی برای برخورد با میلیونها مانقورت دارید که در آذربایجان و سراسر ایران زندگی میکنند.
حامد
*بوزقورت اسطوره من یکی نیست واگرطرفداران بوزقورت موردنظرشمامخالف جریان فاشیستی بوزقورت ترکیه باشندوگرگ خاکستری رافقط بعنوان اسطوره قبول کنند مساله من وشمانیست! من مخالف هرجریان فاشیستی هستم شماچطور؟آیاآپارتایدفرهنگی زبانی درایران حاکم است یانه؟اختلاط قومی وملی ضمن اینکه بسیارامرمثبتی است ولی مساله ملی راحل نمیکند،لطف کنید مسائل راعمدآ مخدوش نکنیدوبقول معروف عکس مار بجای کلمه مارنکشیدجاش ومنقورت هرتعدادی داشته باشندخائنین ملت خودهستندوموردتنفر.
*شیوه برخوردآقای ... نسبت به اقای ... متاسفانه نه تنها دوستانه وسازنده نیست بلکه خشونت گراآ،افتراآمیزوتخریب شخصیتی است!
*کلمات بفرما،بنشین،به تمک عملآ یک معنی دارندآیا بهترنیست اقلآدرمورددوستان ازخشونت وتهمت و...دوری کردواتودست دشمنان درونی وبیرونی جنبش ملی نداد؟ اگراین مثال منظورم رانمی رساندلطف کنیدیک باردیگرمقاله آقای ... رابخوانید.
علي رضا اردبيلي
حامد عزيز، هر نقدي با تعريف از سوژه، نشان دادن مصاديق تعريف و كنار هم چيدن فاكت در چهارچوب يك سيستم استدلالي صورت مي گيرد.سوژه مزبور نيز بايستي عنوان و آدرس مشخصي داشته باشد كه اين ديالوگ طرف متقابلي پيداكند كه طرف سوم (پوبليك، عموم) در جريان و در اثناي اين ديالوگ امكان قضاوت داشته باشد يا حداقل اطلاعات خود را بهتر كرده و ازاويه ديدهاي جديدتري يافته باشد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید