دريافت
از هم گسيخته
در نقطه ی مقابل ديوار
بی هيچ اتکا
تبعيد آينه بودم
دريافت های ضربه
هنجار های بازيافته را
می لرزانْد
بحران يک هويت مشکوک
در بين سنگ و شيشه در نوسان بود
و هيچ چيز
بر جای خويش نمی مانْد
(معنای اقتضای زمانه
در يک نظامنامه ی رسمی
صورت پذير می شد
اما فضای درهم فيمابين
با حس سازگاری
بيگانه می نمود وُ نمی خوانْد)
ديدم هنوز صورت عينيت
عينيتِ تصور من نيست.
برخاستم به کوچه سفر کردم
(يعنی مرا به سوی کوچه
کسی رانْد)
يک تکه از زباله دانی ِ يک ور
افتاده بود در وسط راه
و چند دسته کبوتر
می آمدند از طرف چاه
با سعی در مطالعه ی اَشکال
تطبيق واقعيت موجود را
بر غير واقعيت ناموجود
مقدور يافتم
اما
ـ تصريح می کنم ـ
خود را از آن
بسيار دور يافتم
(گفتم به فکر قافيه، کمتر باشم
و حسّ روشن حاصل را
آلوده ی اراده نسازم
و جز به وزن
ـ عنداللزوم ـ
نپردازم)
با انقطاع دور تسلسل
می شد مبادرت به تأسف کرد
يا
حتی به خود
دشنام داد
و توی جوی آب روان
تف کرد
بی شبهه ما دچار تسلسل هستيم.
اما
در موقع شروع
يک اندکی مراقبتِ نسبی
کافی است
پس
آب پاشيدم
بر روی صورتم
(چون غالباً فواصل بی حاصل را
دشوار می شود پُر ديد
بايد هميشه آب، روی صورت خود پاشيد)
رفتم به خانه
(خيس)
آيينه
تصوير بی شباهت من را
ديد.
در هم فرو شکست
و حادثه يی گنگ
یکباره
در جان من دويد
ناخواسته
دراز کشيدم
آهسته پيش می آمد
تدريج.
و جوهر تمامی اشيا
جذب تأنی و تأمل من می شد
گيج.
(من
کم کم از تراکم خود
کم می شدم)
تا آن که از تراکم خود، کم
همراه لحظه ها رفتم
(کم کم)
و باد
از لا به لای خاک، هوا می رفت
و خاک
باد می شد و تا ناکجای تا می رفت
و تا، هنوز
مانده به تا بود
و تا هنوز و
تا همه جا بود
۱۳۷۷
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید