چند روز پيش با دوستِ خوبم اميد عليشناس گفتگویی داشتم و آزادی اش را تبريك گفتم، اما ناخوداگاه ياد آخرين صحبتم با آتنا دايمی قبل از رفتن وی به اوین افتادم و خوشحالیم از آزادی امید به یک دقیقه طول نکشید ....
امروز با ديدن اين عكسها و ديگر دوستانِ در بند آهي كشيدم و پيش خود گفتم :همگی ما به هر شکل و طریق، دربنديم.
بدا بحال آناني كه مي بينند و به راحتی گذر مي كنند.
و خوشا بحال ما كه ميبينيم و عذاب مي كشيم...
گویی دیدنِ این عکس های دربند ، ما را روسیاه کرده و از پشت میله های زندان به محبوسانی همچون ما می خندند. تراژدی غمگینی ست رفیق...
کاش می توانستیم مدارا کنیم با این دردی که به استخوان رسیده و دوایی ندارد. زهری که پادزهرش در میان شلوغی های این جهان به فراموشی سپرده شده است.
یک ایران در حبس است تا ما همچنان روسیاه بمانیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید