بهای اين ماجراجويی ها می تواند موجوديت ايران باشد
ماجراجويی های سپاه پاسداران در خليج فارس، با نظر موافقِ از سر اختیار یا از سر اجبار ولی فقيه، هر روز ابعاد خطرناک تری به خود می گيرد، و ميهن ما را در يکی از حساس ترين برش های ژئوپوليتيک خاورميانه، هرچه بيشتر در معرض درگيری نظامی ناخواسته ـ و به تعبيری خواسته ـ با آمريکا، و حتی به طور مضحکی با حاکمان عربستان و متحدان آن ها در منطقه قرار داده است.
نياز چندانی به ذکر درگيری های اخير که همگان در جريان آن هستند نيست، و در مورد سابقه ی درگيری های نظام ملايان و آمريکا در آب های خليج فارس هم کسانی که می خواهند نگاهی به اين سابقه داشته باشند می توانند ـ از جمله ـ به لينک پاورقی (۱) مراجعه کنند.
ولی فراموش نکنيم که درگيری مربوط به «جزيره ی فارسی» در زمستان سال گذشته، اگر درايت فرمانده آمريکايی، و مديريت خونسردانه ی اوباما نبود، و يا اگر زمان بازداشت ملوانان آمريکايی اندکی طولانی می شد، می توانست کار را به جا های بسيار باريک بکشاند.
و درگيری های اخير ـ تا اين لحظه ـ هم همينطور.
اما تا کی می توان روی شانس حساب باز کرد و بعد گفت که اين دفعه هم به خير گذشت؟ هر درگیری عمدی يا غير عمدی، در هر لحظه يی، بالقوه اين قابليت را دارد که منجر به درگيری بزرگی شود که مهار آن حتی با وجود حسن نيت يا خویشتن داری احتمالی رييس جمهوری آمريکا ـ هر که باشد و از هر حزب و دار و دسته يی که باشد ـ غير ممکن شود.
و اصلاً چه کسی تضمين کرده است که در تقريباً چهار ماه باقی مانده از حضور اوباما در کاخ سفيد، کار به جايی نخواهد کشيد که چنان درگیری يی رخ دهد؟
نه، اينطور نيست، و انتخاب، الزاماً هميشه به ميل و ارده ی يک رييس جمهوری بر نمی گردد، بلکه در موقعيت هايی که به امنيت و اعتبار و حاکميت جهانی آمريکا مربوط می شود، شايد ديگر کاری از صبور ترين و اهل مدارا ترين رؤسای جمهوری هم بر نيايد، و پاسخگويی او به مردم کشور خود و به افراد و نهاد های مخالف و منتظر بهانه، دشوار تر از آنی شود که جايی برای سليقه و تمايل خود او باقی بگذارد.
اتفاقاً در اين مورد خاص، بايد پيچيدگی مضاعف اين دور انتخابات رياست جمهوری آمريکا ـ به خصوص زد و بند های پنهان و پشت پرده ی داخلی و خارجی ـ را در نظر داشت که علاوه بر مسايل عام، با مسأله ی برجام و به ويژه پسابرجام، و وحشت خيلی ها از جمله عربستان سعودی و متحدانش، و صد البته اسراييل، از تبديل شدن ايران به يک وزنه ی سياسی بسيار تأثير گذار و تعيين کننده در منطقه و تحولات لحظه به لحظه ی آن هم گره خورده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در تئوری ـ اگر عوامل ديگر معادله را در نظر نگيريم ـ ايران، البته خواهد توانست پاسخ بسيار درهم شکننده يی به خاندان متنازع و در حال فروپاشی آل سعود (۲) ، و به متحدان آن در منطقه که فقط می توانند زورشان را به وحشيانه ترين وجه قابل تصور به مردم محروم و بی پناه و بی دفاع يمن برسانند و ادای اسراييل را در هیأت کاریکاتوری آن در بياورند بدهد تا حايی که تماميت ارضی کشور آن ها و حاکميت آن ها و حتی موجوديت فيزيکی خود آن ها را هم نيست و نابود کند.
اما اين، فقط به لحاظ تئوری است. چرا که در چنان فرضی، پای آمريکا، و پای اسراييلِ هميشه در کمين نشسته و دوست و يار و ياور و مولا و مقتدای جديد عربستان سعودی هم به ماجرا کشیده خواهد شد.
اين معادله، دو عاملی نيست، بلکه چند و چندين عامل دارد. و رياضی و خطی و هندسی و مکانيکی نيست، بلکه ديالکتيکی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يکی از سناريو های بسيار محتمل در آب های خليج فارس، سناريوی خليج تانکِن است. با اين تفاوت که اگر تنظيم و اجرای سناریويی مثل سناريوی خليج تانکن، در زمان حاکميت نئوکان ها و جرج بوش پسر و رامسفلد و ديک چه نی، می توانست يک اقدام آمريکايی باشد (۳) در حال حاضر، و در حاکميت اوباما و احتمالاً هيلاری کلينتون (حساب ترامپ جدا ست) خطر تنظيم و اجرای سناريویی از آن دست را بايد در اندرون نظام ملايان، و به خصوص در اندرون نهاد فرمانروای اصلی سياست و اقتصاد ايران يعنی مافيايی به نام سپاه پاسداران جستجو کرد و تحت نظر داشت.
صرف نظر از فساد ماهوی و ذاتی نظام ملايان و سپاه پاسدارانش، و منافع بخش هايی از اين نظام و این سپاه در برافروختن آتش جنگ، در اين مقطع و در اين مورد، آنچه می تواند جدی تر (اگرچه کمرنگ تر) باشد، نقش جاسوسان شماره دار و مأموران رسمی سرويس های اطلاعاتی موازی يا متقاطع يا متنافر خارجی، و نفوذی های بی شماره و غير رسمی و مقطعی آرزومند و حسرت به دل و رؤياپردازِ به خدمت گرفته شده يا متقاضی و متمنی به خدمت گرفته شدن توسط همان سرويس ها، در دل نظام و نهاد هايی همچون سپاه پاسداران است. که البته، اين نيز چيزی جز محصول همان فساد ماهوی و ذاتی نظام ملايان نيست.
در نظام سوراخ سوراخی که مسئول ميز اسراييل سپاه پاسدارانش، و مسئول ميز اسراييل وزارت اطلاعاتش ـ هر دو ـ جاسوسان اسراييل از آب در آمده اند (۴) و خدا می داند که چه انسان های بی گناهی را تحت عنوان جاسوس و نفوذی به زندان ها و کشتارگاه ها فرستاده اند تا رد گم کنند، آيا چنين امری دور از انتظار است؟ و يا بر عکس، کاملاً قابل انتظار و «طبيعی» است؟
در دی ماه ۱۳۸۶ و در شرايط تا حدود زيادی متفاوت آن زمان، مقاله ی مفصلی با عنوان «از خليج تانکن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟» منتشر کرده بودم که ترجمه و توضيح و تشريح و تکميل نوشته يی از «آلن درنو» در روزنامه ی Témoignages ارگان حزب کمونيست «رئونيون» از سرزمين های ماوراء بحار فرانسه بود. (۴)
و حالا باز آن بخشی که به شرح ماجرای خليج تانکن پرداخته بود را از آن مقاله، با تأکيد بر تفاوت هايی که ميان شرايط ديروز با شرايط امروز وجود دارند، در اينجا می آورم.
از اينجا به بعد، بخشی است از نوشته ی «آلن درنو»، بدون دخل و تصرف:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(...)
در ماه اوت ۱۹۶۴ توطئه يی و دسيسه يی توانست زمينه ی دخالت وسيع آمريکا در جنگ ويتنام را فراهم آورد.
اينيياسيو رامونه [مدير] و نويسنده ی لوموند ديپلماتيک، در ژوئيه ی سال ۲۰۰۳ از آن ماجرا چنين ياد می کند:
دو ناوشکن آمريکايی اعلام کردند که در خليج «تانکِن» مورد حمله ی اژدرافکن های ويتنام شمالی قرار گرفته اند.
بلافاصله، تلويزيون ها و مطبوعات آمريکايی، از اين حرف، يک «موضوع ملی» ساختند. آن ها فرياد برآوردند که آمريکا مورد تحقير قرار گرفته است. و خواستار آن شدند که آمريکا اين تحقير شدگی را پاسخ دهد.
جانسون، رييس جمهوری وقت آمريکا، از اين موضوع دستاويزی ساخت برای بمباران ويتنام شمالی.
او از کنگره خواست که قطعنامه يی را تصويب کند که به او اجازه دهد تا ارتش آمريکا را در جنگ ويتنام کاملاً درگير و متعهد کند.
و جنگ آمريکا در ويتنام، اينچنين بود که آغاز شد، و سرانجام بعد از مدتی دراز با شکست آمريکا در سال ۱۹۷۵ به پايان رسيد.
بعد ها خود اعضای اکيپ های همان دو ناوشکن که آمريکا مدعی بود که ويتنام شمالی به آن ها حمله کرده است، صريحاً به زبان خود اقرار کردند که آن ماجرا کاملاً بی پايه و من درآوردی بوده است.
نوام چامسکی، پدر انديشه ی معترض در آمريکا که سابقه ی تعلق بيش از نيم قرن به اين انديشه را دارد، در کتاب خود با عنوان «ساختن افکار عمومی»، در باره ی اين مانيپولاسيون تاريخی چنين می نويسد:
در ۳۰ و ۳۱ ژوئيه [۱۹۶۴] نيروی دريايی سايگون [نيروی دريايی دولت دست نشانده ی آمريکا در ويتنام جنوبی] به جزاير کرانه ی ويتنام شمالی حمله کردند. و اين تجاوز، اعتراض فوری و رسمی ويتنام شمالی در نزد «کميسيون بين المللی کنترل» را همراه داشت.
ناوشکن آمريکايی «ماداکس» در حال جاسوسی الکترونيک، در روز دوم ماه اوت وارد محوطه ی دوازده مايلی يی شد که ويتنام شمالی آن را جزء آب های سرزمين خود می دانست.
و وقتی که با برخورد ويتنام شمالی با اين تجاوز رو برو شد آتشباری را آغاز کرد.
در اين نبرد، «ماداکس» آمريکايی فقط يک گلوله خورد؛ در حالی که ناوچه های گشتی کره ی شمالی آنچنان به وسيله ی هواپيما های آمريکايی مورد حمله قرار گرفتند که يا آسيب ديدند و يا منهدم شدند...
در پنجم اوت، جانسون در برابر عموم، از «حمله ی آشکار در آب های آزاد عليه آمريکا» سخن به ميان راند و آن را تقبيح کرد. در حالی که ويتنام شمالی و چين، هردو، تأکيد کردند که اصلاً آنچه با نام «حادثه ی خليج تانکن» بر روی آن مانور داده می شود واقعی نبوده است.
در همان پنجم اوت، هواپيما های آمريکايی، تأسيسات ويتنام شمالی را بمباران کردند؛ و کشتی های اين کشور را هم متلاشی ساختند.
رابرت مک نامارا، وزير دفاع وقت آمريکا، اعلام کرد:
ـ «ماداکس»، يک گشت معمولی و مطابق روال هميشگی انجام می داد. کاری که در سراسر جهان انجام می دهد.
و در پی اين سخن او، در هفتم اوت، در واشنگتن، کنگره، قطعنامه يی به تصويب رسانيد که مطابق آن به رييس جمهوری اجازه داده می شد که هرگونه اقدام لازم رابرای مقابله با هر حمله يی به نيرو های آمريکايی انجام دهد؛ و بر هرگونه تهاجمی نقطه ی پايان نهد.
اين قطعنامه در مجلس نمايندگان با ۴۱۶ رأی موافق، بدون هيچ رأی مخالف، و در سنا با اکثريت مطلق، منهای دو رأی، به تصويب رسيد.
و همين قطعنامه بود که مبنايی شد برای تصعيد جنگ آمريکا در ويتنام.
نوام چامسکی ادامه می دهد:
اين قصه ی حادثه ی خليج تانکِن، يک نمونه ی کلاسيک مديريت اطلاعات رسانی در ايام جنگ سرد است... در کل، و يا در اجزاء، همه ی گزارش های مربوط به اين قصه، شيادانه و يا تقلبی بوده اند.
او می افزايد:
«چنين است که آمريکا، جنگی طولانی و مهيب را به منظور رسيدن به اهداف خودش در پيش گرفت. به بهای ويران کردن بخش بزرگی از هندو چين؛ و با برجا نهادن ميراثی که شايد هرگز پاک کردنی نباشد.«
ميراثی از مرگ؛ از تکه پاره کردن و مسموم کردن طبيعت؛ و آنچنان که يکی از نويسندگان لوموند ديپلماتيک، در سال ۲۰۰۲ ، نوشته است:
بزرگ ترين جنگ اکولوژی در تاريخ بشريت.
(...)
۲۴ شهريور ۱۳۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت ها:
۱ ـ تاریخچهای از رویاروییهای دریایی ایران و آمریکا ـ بی بی سی ـ ۵ شهريور ۱۳۹۵
bbc.com/persian/iran/2016/01/151231_l45_iran_us_military_confrontation
۲ ـ رابرت فيسک، از جمله در مقاله ی ۲۶ مارس ۲۰۱۵ خود در باره ی تجاوز عربستان سعودی و «ائتلاف» عربی به یمن، به بی درايتی پادشاه جديد عربستان سعودی، به تأثيرات منفی اين تجاوز بر آينده ی عربستان سعودی، و به بی اعتمادی ها و نزاع های خانوادگی و فکری و عقيدتی و راهبردی ميان شاهزادگان سعودی اشاره می کند، و اين که: «انقلاب يمن، خنجری است در امعا و احشای خاندان آل سعود.»
گزيده يی از آن مقاله را همراه با گزيده يی از دو مقاله از عبدالباری عطوان، می توانيد در مقاله ی زير بخوانيد:
«شمشير عربستان سعودی، ايران را نشانه گرفته است، نه يمن را» ـ به همين قلم ـ ۸ فروردين ۱۳۹۴
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/iran-yemen.html
۳ ـ يک دوجين طرح در دفتر چه نی، برای ساختن بهانه ی حمله به ايران ـ نگاهی به کنفرانس سيمور هرش در ارتباط با قسمت های حذف شده ی مقاله اش در «نيويورکر» ـ به همين قلم ـ تابستان ۱۳۸۷
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/cheney.html
و همچنين:
لطفاً تنگه ی هرمز را ببنديد؛ می خواهيم خوزستان را بگيريم ـ به همين قلم ـ ۱۶ دی ۱۳۹۰
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/hormoz.html
۴ ـ مسئولان «ميز اسراييل» سپاه و «ميز اسراييل» وزارت اطلاعات، جاسوسان موساد بوده اند! ـ نگاهی به مقاله ی رضا عليجانی ـ ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴
http://www.ghoghnoos.org/ak/kg/ir-is-js.html
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید