19 تیر 1388
در این نوشتار برای عدم طرح موضوعات فرعی بسیاری از نکات کلی مانند وضعیت عمومی کشور، استبداد سی ساله رژیم، نارضایتی همگانی و ضمنی و... مورد بحث قرار نگرفته است. هم چنین برای گم نکردن نکات اصلی در میان نکات فرعی بسیاری از توضیحات حاشیه ای در پانویس آمده است. اما نگارنده مطالعه ی آنها را برای درک بهتر استدلال های متن توصیه می کند.
* * *
نکات ابتدایی:
جرقه ی جنبش اعتراضی مردم، آمار غیر قابل باوری بود که در شب 22 خرداد 1388 به عنوان نتیجه ی انتخابات از رسانه های رسمی رژیم اعلام شد. از آنجا که ارقام صحیحی در باره ی واقعیت رای گیری در دست نیست باید با استفاده از اطلاعات و داده های فرعی به ارائه برخی پیش فرض ها بپردازیم.
آماری که برای کل شرکت کنندگان در انتخابات یعنی 85 درصد واجدین شرایط و چیزی در حدود 40 میلیون نفر [1] ارائه شد نمی تواند صحت داشته باشد.[2] بنابراین
رقم واقعی رای دهندگان باید چیزی بین 25 تا 27 میلیون بوده باشد.[3]
از این رقم باید چیزی نزدیک به 11 تا 14 میلیون به موسوی رای داده باشند.[4]
این رقم به طور عمده شامل ایرانیانی است که براساس یک تقسیم بندی اجتماعی درطبقه ی متوسط قرار می گیرند. [5]
این رقم به طور عمده باید شامل تهران بزرگ و برخی از شهرهای بزرگ دیگر مانند اصفهان، تبریز، شیراز و مشهد بوده باشد.
احمدی نژاد باید بین 8 تا 10 میلیون رای آورده باشد.[6]
این رقم به طور عمده باید دربرگیرنده ی روستاییان[7]، باورمندان مذهبی شهرهای کوچک و متوسط و وابستگان به دستگاه بوده باشد. [8]
غایب اصلی و عمده در این انتخابات که رقمی حدود بالای 15 میلیون نفر رای دهنده را شامل می شود طبقه ی محروم شهری می باشد.[9]
خیزش اعتراضی بعد از اعلام نتایج انتخابات، به دلیل فاصله ی زیاد آماراعلام شده از تصور نزدیک به واقعیت طبقه ی متوسط مبنی بر رای برتر برای موسوی در مناطق شهری بود.[10]
روبرت دریفوس این امر را «انجام یک شبه معجزه می داند که دهها میلیون برگه رای را در عرض چند ساعت مورد شمارش قرار دادند.» [11] حال سوال این است که آیا این معجزه ی قلابی از قبل برنامه ریزی شده بود یا خیر. شواهدی از دوران قبل از انتخابات حکایت از آن دارد که رژیم با برنامه ریزی به این امر اقدام کرده است. ازجمله اقدامات امنیتی پیش بینی شده و حضور ناگهانی هزاران مامور انتظامی و امنیتی در خیابان ها روز قبل از انتخابات، برگزاری مانوورهای بزرگ ضد شورش[12] در آستانه ی انتخابات و... حکایت از آن داشت که جناح حاکم می داند که می خواهد دست به یک حرکت خطرناک بزند.
پس، اگر تقلبی به وقوع پیوست باید ریشه یابی کنیم که این فکر و طرح از کجا آمده است:
در این باره نخست باید از سوء مدیریت دولت احمدی نژاد نام برد که کشور را دریک وضعیت عمومی نزدیک به فاجعه قرار داده بود. به گفته بسیاری، مدیریت پادگانی ایران را به بدترین موقعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سوق داده بود.[13] درعین حال تاثیر بحران اقتصاد جهانی و مسله کاهش قیمت نفت را نباید از یاد برد. این امر حجم درآمدهای قابل تقسیم میان باندها، مافیاها، شبکه ها و جناح های درون حاکمیت را تنگ کرد و به تدریج تنش زا شد. جنگ قدرت روزافزون در حاکمیت، ریشه در تضاد شدید منافع اقتصادی و نیز چشم انداز ناروشن نظام به عنوان بستر درازمدت حیات همه ی جناح ها داشت. اگر بخواهیم به عقب باز گردیم باید روشن سازیم که به طور مشخص آنچه سبب شده بود این جنگ قدرت اوج گیرد، ورود سپاه پاسداران به صحنه ی اقتصادی بود که پس از پایان جنگ آغاز شد، با مساعدت خامنه ای به عنوان ولی فقیه اوج گرفت، سرنوشت پرونده اتمی به آن ابعادی استراتژیک داد، و سرانجام دوران خاتمی و خطر جریان اصلاح طلبی برای بخش راست نظام، متشکل از بازار و ولایت فقیه، سبب استفاده ی ابزاری از سپاه برای خلع قدرت اصلاح طلبان، میانه روها (رفسنجانی) و طرفداران گشایش اقتصادی شد. ورود سپاه به صحنه ی سیاست با انتخابات شوراهای شهر و روستا، تصرف شهرداری تهران، کسب اکثریت مجلس توسط پاسداران و سپس ضبط قدرت ریاست جمهوری تکمیل شد. در حال حاضر سپاه قدرتمندترین نهاد و نیرو در سه عرصه ی اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور است و سعی دارد که ضمن تکمیل تصرف این سه بخش، حوزه ی گسترش خود را به دو عرصه ی باقی مانده یعنی حوزه های فرهنگی و اجتماعی نیز بکشاند. پس، جنگ قدرت در بالا برای تصاحب سهم بیشتر در دوعرصه ی سیاسی و اقتصادی بود، و واکنش سخت جامعه در مقابل دولت احمدی نژاد، در فرصت انتخابات، برای حفظ حداقل استقلال درعرصه ها ی فرهنگی و اجتماعی بوده است. این در حالی است که سپاه در راستای استراتژی تصرف تمامیت قدرت، تمدید مهلت کار احمدی نژاد برای چهار سال دیگر را جهت تکمیل اشغال بخش های باقی مانده در چهار عرصه ی سیاسی، اقتصادی و بخصوص اجتماعی و فرهنگی لازم می دانست. اما اگر آنها می دانستند که می خواهند چنین کنند، چرا وقتی جنبش بروز کرد تا این حد بی سامان، آشفته و وحشت زده شدند؟ آیا این موضوع را خوب پیش بینی نکرده بودند؟ برای توضیح این امر بهتر است یک الگوی نظری را برای پاسخ دهی بسازیم:
در این مورد به یک نظریه ی علم مدیریت مراجعه می کنیم که در آن چهار دلیل برای اتخاذ تصمیمات فاجعه آمیز توسط مجموعه های بزرگ ذکر شده است:
· گروه یا جامعه مورد نظر ممکن است در پیش بینی مشکل و تعریف مسئله قبل از به وقوع پیوستن آن دچار خطا و ناتوانی شود.
• بعد از به وقوع پیوستن مشکل، گروه تصمیم گیر در درک و شناخت مشکل و مسئله ناموفق باشد.
• بعد از درک و شناخت مسئله ، گروه نتواند راه حل مناسب را بیابد.
• گروه برای حل مسئله سعی و تلاش فراوانی بکند ولی در مرحله عمل ناموفق باشد.[14]
به مورد اول بپردازیم و ببینیم آیا جناح حاکم در پیش بینی واکنش جامعه نسبت به طرح تقلبات دچار خطا شده بودیا خیر.
گفتیم قرار براین شده بود که استراتژی استقرار دوباره ی احمدی نژاد در پست خود توسط مثلث سپاه، ولایت فقیه و بازار پیاده شود.[15] برای این منظور جناح حاکم می خواست از طرفی احمدی نژاد را برنده ی حتمی اعلام کند، و از طرف دیگر می بایست انتخابات را رونق بخشد. مغزهای متفکر رژیم ظاهرا نتوانستند تناقض این دو هدف را دریابند، زیرا از میزان نارضایتی عمومی و نفرت همگانی از احمدی نژاد بی خبر بودند. با شناختی که از روحیه ی حاکم بر مدیریت پادگانی[16] داریم در هر دو مورد حاکمیت باید پیش بینی کرده باشد که رونق دادن به انتخابات امری گذرا، نسبی و موقت اما لازم است، چند شبی بیشتر طول نمی کشد. در مورد اعلام پیروزی احمدی نژاد نیز حدس می زده اند با واکنش های کوچک و قابل کنترلی روبرو شود نه بیشتر. بنابراین، برآورد خود را بر این اساس گذاشته اند که می توانند به آسانی بحران های مختصر ناشی از حرکت کودتاوار خود را مهار کنند. اما واقعیت این طور نگذشت. چرا؟
برای پاسخگویی به این پرسش باید ببینیم که چه چیزی سبب شد که جناح حاکم در محاسبه خود به بیراهه رود. بدیهی می نماید که در یک کسادی بی سابقه انتخاباتی، نمی شد این طرح تقلب را پیش برد، لازم بود که جو انتخابات فعال شود. به همین دلیل مناظره ها و نیز سهل گیری ماموران در شب های آخر رقابت انتخابات نسبت به تجمع هواداران کاندیداها در خیابان ها مطرح شد. این دو اقدام فضایی را ساخت که در آن نتایج مثبت و منفی برای حاکمیت ببارآمد: از یکسو مناظره ها و سخنرانی های کاندیداها بر علیه یکدیگر بسیاری از موضوعات پشت پرده را، که نوعی تصفیه حساب های درون حاکمیت بود، برای اولین بار به دست خودشان و نه مخالفانشان به جلوی صحنه آورد. این به مردم احساس بی سابقه ای را داد که در جایگاهی مهم قرار دارند و می توانند بر عملکرد حاکمیت نگاهی از بالا و تعیین کننده داشته باشند[17]. از طرف دیگر، فضای مداراگرانه ی نسبی آن ایام این احساس را پدید آورد که می توان با حضور در صحنه از آزادی بیان و نعمت های آن برخوردار شد. این دو برداشت و این دو احساس خاص و نایاب در بخش هایی از جامعه نوعی پویایی اجتماعی و روحیه ی مشارکت فعال در تعیین سرنوشت خود را دامن زد. میر حسین موسوی به عنوان نمود این جریان مورد استقبال قرار گرفت، بی شک نه به خاطر فرد خودش، زیرا بعد از 20 سال گوشه نشینی، جامعه و به ویژه نسل جوان هیچ شناختی از او نداشت، بلکه به این دلیل ساده که این نقش از طرف هر کس دیگری هم با استقبالی کم یا بیش مشابه مواجه می شد.
اما آیا محاسبه ی آنها درست از آب درآمد؟ این طور به نظر می رسد که این محاسبات با آنچه گذشت همخوانی نداشته باشد. واکنش عصبی حاکمان، شتاب زدگی آنها در اعلام ارقامی که دارای ایرادهای اساسی آماری بود[18]، گزارش های متعدد از موج تخلفات انتخاباتی، عدم کفایت نیروهای سرکوب در هفته ی اول و سرانجام ضرورت به صحنه آمدن شتاب زده ی خامنه ای نخست برای تایید نتایج و بعد در نماز جمعه برای اعلام درگیری مستقیم با مخالفان ونمایش رقت بار و فاجعه انگیز بازشماری ده درصد آراء در مقابل دوربین ها شواهدی هستند دال بر این فرضیه که جناح حاکم طرح و برنامه ی خود را به صورتی ناقص و پراشکال برنامه ریزی کرده بوده است. در این صورت باید پرسید: اشکال کار در کجا بوده است؟ در کجای این طرح ایرادی بوده که توانسته است رژیم را غافلگیر کند؟
براساس آنچه در روزهای بعد از اجرای تصمیم اعلام نتایج قلابی انتخابات روی داد می توان حدس زد که گروه حاکم در« پیش بینی مشکل و تعریف مسله قبل از به وقوع پیوستن آن دچار خطا و ناتوانی» شد. یعنی طرح آنها روی حدس ها، داده ها و باورهایی بود که توسط واقعیت رخدادهای 23 خرداد به بعد تکذیب شد.
در باره چرایی این خطای محاسباتی می توان این فرضیه را مطرح کرد که هر چند رژیم طرح خود را بر اساس ترس و انفعال و شکست پذیری عادت شده ی مردم در دوران قبل از انتخابات بنا نهاده بود، اما دوران انتخابات و به ویژه سه هفته ی آخر آن از چنان کیفیتی برخوردار بود که به طور چشم گیری پتانسیل شرکت پذیری و خطرپذیری مردم را بالا برد. به عبارت دیگر، مردمِ قبل و بعد از یک ماه دوران انتخابات، یکی نبودند. حضور انبوه ایرانیان در اعتراضات بعد از 22 خرداد و نیز ایستادگی آنها نشان داد که این ها همان مردمی نیستند که بر اساس تصور جناح حاکم و برآوردهای امنیتی آنها باید بعد از اعلام نتایج تقلبی ساکت یا آرام بنشینند و یا فقط بخش بسیار کوچک و قابل کنترلی از آن دست به اعتراض محدودی در مقابل این کودتا بزند. بنابراین می توان گفت که آنچه به عنوان خطای فاحش در محاسبات رژیم بروز می کند « عدم توانایی آنها در به روز کردن پیش بینی مشکل و تعریف مسله قبل از به وقوع پیوستن آن» بوده است.
در باره ی این که چرا این توانایی درجناح حاکم موجود نبوده است می توان از تخصص گریزی و مدیریت زدایی جناح احمدی نژاد در ساختار حاکمیت یاد کرد.[19] تا آنجا که این دانش ستیزی دامنه ی خود حاکمیت را نیز فرا گرفته و تصمیم گیری را به دست کسانی داده است که به دلیل ضعف محتوایی و کارشناسی قادر نبوده اند مشکلی را که می توانسته از تصمیم تقلب در انتخابات پدید آید به خوبی پیش بینی کنند و یا ابعاد آن را به دقت حدس بزنند.[20]
از این روی می توان باور داشت که برآورد و تصمیم گیری بنیادینی که این واقعه را پدید آورد بر اساس خطا و ناتوانی حاکمیت در درک عواقب آن بوده است.[21]
مردم از این فرصت چگونه استفاده کردند؟
بدین ترتیب انتخابات فرصتی شد که قشرهای میانی اجتماعی به نوعی، اتحاد تاکتیکی و اجباری با برخی لایه های سیاسی درون حاکمیت را بیابند. نوعی همکاری که بیشتر بر نبود گزینه ی بهتر و مصلحت گرایی استوار است تا بر باور و اعتقادی مشترک. بدین گونه تلاش بخشی از بدنه ی حاکمیت، که موسوی و کروبی آن را نمایندگی می کردند، برای واگذار نکردن کامل عرصه ی اقتصاد و سیاست به جناح حاکم و تلاش بخشی از پیکره ی اجتماعی برای واگذار نکردن کامل عرصه ی اجتماعی و فرهنگی به جناح حاکم (دولت پاسداران) در انتخابات اخیر به هم گره خورد. این می تواند توضیح دهنده ی کارکرد مکملی باشد که موسوی و کروبی و حامیان درون حاکمیتی آنها از یکسو و مردم در صحنه از سوی دیگر برای هم یافتند. اما جنبشی که آغاز شد برخی از ویژگی های جامعه شناختی را با خود یدک می کشید:
این خیزش در تهران و چند شهر بزرگ دیگر به طور عمده در میان اقشار متوسط جامعه پا گرفت.
دانشجویان و دانشگاه دیدگان موتور اصلی این جنبش بوده اند.
محدوده ی جغرافیایی اعتراضات در تهران و شهرهای بزرگ در مناطقی بود که این لایه های متوسط و به نسبت مرفه جامعه می شناسند و یا درآن زندگی می کنند.[22]
می توان تصور کرد که تامین نسبی بدیهیات مادی به این بخش از جامعه اجازه داد که به مطالبات غیر مادی بپردازد.
این امر به مثابه رشد آگاهی اجتماعی طبقه متوسط است،
محتوای این آگاهی، وسیع تراز یک دید طبقاتی محدود است و به اموری می پردازد که کل شرایط جامعه را مد نظر دارد. مانند، حقوق شهروندی، دمکراسی، آزادی بیان و....
این در حالی است که در نزد طبقه ی محروم، به دلیل ضعف فرهنگی از یکسو، فقر شدید مادی از سوی دیگر و نیز از هم پاشیدگی اجتماعی و روانی[23]، آگاهی موجود، کمتر خصلت عام اجتماعی و بیشتر دارای بار خاص طبقاتی است. یعنی مطالبات مشخص مادی و معیشتی دارد و نه کلی نگری اجتماعی و خواست های غیر صنفی.[24]
نمونه مشخص این تفاوت فرهنگی انعکاس وسیع جهانی این جنبش است که به دلیل تجهیز و تسلط اعضای قشرهای متوسط بر ابزارهای فن آوری نوین و ارتباطات بوده است. [25]
این جنبش البته از یک زمینه ی وسیع و عمیق نارضایتی که تمامی اقشار جامعه را ، به استثنای همدستان نظام، در بر می گیرد برخوردارست.
به دنبال آغاز خیزش اخیر، شعارها و مطالبات نیروهای این جنبش بیشتر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و کمتر اقتصادی یا صنفی بود.
به نظر می رسد که قشرهای محروم جامعه خود و مطالباتشان را در این جنبش نیافتند و به همین دلیل نیز در آن حضور جدی پیدا نکردند. [26]
محدودیت جغرافیایی، محدودیت اجتماعی و محدودیت مطالباتی جنبش فضای مناسبی را برای ورود سایر اقشار و طبقات محروم جامعه به میدان فراهم نکرد. [27]
این سه محدودیت سبب شد که دستگاه سرکوب بتواند تمام انرژی خود[28] را روی یک بخش محدود از جمعیت و یک حوزه ی محدود جغرافیایی متمرکز کند و آن را به عقب نشینی وادارد.
پس علت موفقیت سرکوب در فزونی امکانات سرکوبگری به نسبت کمیت و کیفیت اعتراضات این قسمت از نیروهای اجتماعی معترض بود.
عامل کمیت به تعداد معترضین و گستره ی جغرافیایی اعتراضات مربوط است و کیفیت به میزان سازماندهی نیروهای معترض[29]، نبود رهبری کارآ[30] و کمبود رادیکالیسم در جنبش[31].
آیا این برتری رژیم به معنای حل مشکل هم است؟
به عبارت دیگر آیا حاکمیت اداره ی بحران موفق شده آن را کاهش داده و فرونشاند و یا خطر را از میان برده است. در این باره اگر به ظاهر شرایط مراجعه کنیم، چنین می نماید که مشکل کاهش یافته است. یعنی خطر آنی از حاکمیت رفع شده است. رژیم در یافت که در محاسبه ی خود ابعاد اعتراضات و جدی بودن آن را نادیده گرفته اند، بنابراین به سرعت واکنش نشان داده و قدرت کمی سرکوبگری و شدت بی رحمی را بالا بردند و توانستند موج اعتراضات و تجمعات را کاهش دهند. ولی آیا خاموشی اعتراضات جمعی در جامعه به معنای حل این بحران نیز است؟ آیا مشکلی که به واسطه ی تصمیم تقلب در انتخابات به وجود آمد فقط دارای یک بعد بود و آن هم اعتراضات خیابانی بود، ویا ابعاد دیگری هم داشت که باید به آنها پرداخت؟
اگر به وجوه مختلف موضوع شرایط بعد از انتخابات مراجعه کنیم در می یابیم که مشکلات دیگری جز حضور اعتراض آمیز مردم پدید آمده است که در اینجا به اهم آنها می پردازیم:
1) شکاف در یکدستی ساختار قدرت: حاکمیت جمهوری اسلامی در طول سه دهه ی گذشته با وجود اختلاف های درون جناحی خود به صورت یک تن واحد عمل کرده بود. هیچ جناحی دیگری را نفی و تخطئه نمی کرد، بلکه در حد انتقاد و ایراد گیری و سهم خواهی ضمنی از هم باقی می ماندند. اما به نظر می رسد که ریشه های عمیق جنگ ثروت و قدرت که در انتخابات اخیر بروز کرد این یکدستی را برای همیشه از میان برد و جناح ها را به صورت " دشمن" یکدیگر[32] روبروی هم قرارداد.[33] اینک در درون حاکمیت جناح هایی موجود است که به دنبال فرصتی هستند تا دیگری را از صحنه خارج سازند. این گام نخست در مسیر حذف گرایی است که می تواند تا مرز حذف فیزیکی پیش رود و با خود توابعی را به دنبال آورد که جز مشکلات جدید و تبدیل شدن به یک کلاف سردرگم چیزی نخواهد بود. در حال حاضر با فشار در مورد آزادسازی بازداشتی های معروف (ابطحی، نبوی، حجاریان) یا حکومت باید آنها را آزاد سازد، که دراین صورت نوعی عقب نشینی محسوب شده و این افراد، بار دیگر، در فضای ملتهب کنونی در صحنه ی سیاسی فعال می شوند و حرفهایشان، تا حدی، جو را بر علیه حاکمیت کنونی دوباره فعال می سازد؛ و یا جناح حاکم عقب نشینی نمی کند و در این صورت رادیکالیزم را در میان بخش های اصلاح طلب جامعه رشد می بخشد و شکاف و دورشدن را به سوی جدایی و رودرویی می کشاند. امری که در درازمدت و با توجه به لاینحل بودن ریشه های مادی مشکلات غیر قابل اجتناب به نظر می رسد. از یک مرحله، اصلاح طلبان سابق در می یابند که گزینه ی رادیکال تنها شانس بقای آنهاست. [34]
2) شکاف ایدئولوژیک و مذهبی: در اینجا نیز برداشت های مختلف روحانیون نسبت به پدیده ی ولایت و حکومت اسلامی و نوع برخورد حکومت با مردم دچار تشتت شد.[35] این تشتت البته سابقه دار است و هنوز توان رفتن به سوی ایجاد یک رویارویی میان مقامان مذهبی را ندارد. اما پراکندگی آراء مذهبی، تصویر حاکمیت یکدست را در بدنه ی ایدئولوژیک نظام به هم می ریزد و بستری می شود برای نفوذ آرایی که، اگر قرار باشد تحقق یابند، جز با تشدید تشتت در عرصه ی سیاسی ناممکن خواهد بود. مانند موضع گیری های تدریجی منتظری و یا صانعی که ممکن است به رادیکالیزم عمل گرای پیروانشان بیانجامد. در سایه این بحران دست آورد تاریخی رژیم برای ازمیان بردن تضاد و فاصله میان حاکمیت و روحانیت که تز اصلی خمینی بود زیر سوال می رود وباردیگر، به سان دوره ی قبل از انقلاب، حوزه و حکومت به عنوان دو نهاد جدا و حتی مقابل هم مطرح می شوند. این امر که تازه آغاز شده است یکپارچگی ایدئولوژیک نظام را به هم خواهد ریخت و سبب پیدایش دو مقوله روحانیت حاکم و روحانیت غیر حاکم خواهد شد.[36]
3) بحران مشروعیت اجتماعی: انتخابات، چهره ی فاسد، دزد، جنایتگر و دروغگوی نظام را به گونه ای عریان در مقابل دیدگان مردم ایران گذاشت. آن هم نه به روایت دشمنان جمهوری اسلامی، بلکه از دهان خود اجزای نظام. به دنبال آن، این جنبش موجب شد که جدایی بخش مهمی از جامعه با حاکمیت به صورتی فعال و عملی درآید، یعنی از حالت ضمنی به شکل علنی برسد. معنای آن این است که از این پس، حاکمیت برای کسب احترام جامعه و رعایت قوانین خود نمی تواند روی اطاعت درونی شده یا عمل داوطلبانه ی فرد حساب کند، بلکه باید با ترس و اسلحه و تهدید و چماق به این مهم دست یازد.[37] بخشنامه اخیر ریس قوه قضاییه رژیم برای جرم دانستن استفاده از ماهواره یا اینترنت در مواردی که بر علیه حاکمیت است بیانگر تصور آنها از نوع کنترل زندگی اجتماعی است. [38]این نکته را خوب می دانیم که هیچ نظم اجتماعی نمی تواند به صورت پایدار بماند مگر براطاعت داوطلبانه شهروندان استوار باشد. نظم اجباری به گواه تمامی نمونه های دیگر در جهان (شیلی، آفریقای جنوبی، ترکیه در دوران کودتا) تنها موقتی است و بستری است برای تشدید بی نظمی اجتماعی بعدی. رابطه ی جامعه با رژیم از این پس بیشتر بر اساس تنش و قهر است و تغذیه کننده ی آتش نبردهایی است که هر لحظه می تواند از جایی جرقه بخورد. جدایی جامعه با حاکمیت از این پس به طور روزانه در زندگی مردم تبلور خواهد یافت. حاکمیت فاقد مشروعیت که بخواهد با تهدید و ترس و ارعاب پایدار بماند عمر کوتاهی در پیش دارد. بخصوص وقتی که شانس های بازسازی این مشروعیت را برای خود از میان برده است.
4) بحران مشروعیت خارجی: تصویر رژیم جمهوری اسلامی در این دو هفته همان قدر آسیب خورد که در طول بیست و چند سال گذشته. از یک رژیم به ظاهر مسلط بر اوضاع و دربرخی از کشورهای اسلامی دارای تصویر مقبول، ناگهان به یک رژیم آدمکش، کودتاگر و مورد تنفر ملت خود تبدیل گشت. این انحطاط بی شک بهای سنگینی را در عرصه های مختلف بر حکومت فعلی تحمیل خواهد کرد و دیر نخواهد بود که آثار آن از این سوی و آنسوی به طور جدی تر بروز کند. کاهش سطح روابط دیپلماتیک با ایران، زیر سوال رفتن مذاکره بر سر پرونده ی اتمی، منزوی ساختن مقامات حکومتی، به رسمیت نشناختن احمدی نژاد، قطع مذاکرات گذشته، عدم دعوت از مقامات حکومتی در مجامع بین المللی، عدم صدور ویزا برای مقامات رژیم و زیر سوال رفتن بسیاری از توافق ها ی اقتصادی و سیاسی و نیز بی اعتنایی جهان به ادعاها و گفته ها و بیانیه های رسمی و غیر رسمی رژیم از این جمله است.[39]
5) بحران اقتصادی: جنبش، چرخ های اقتصاد کشور را کند کرده است و اگر تنش ادامه یابد می تواند آنها را از کار اندازد. ضرر و زیان بورس، مخابرات، فلج شدن صنعت گردشگری و تجارت خرد از جمله آنهاست.[40] اما این ها فقط ظاهر قضیه است. افزایش شدید بیکاری در ماههای آینده، کاهش درآمد دولت، افزایش هزینه های آن و نیز عدم سرمایه گذاری می رود تا اقتصاد کشور را به حالت رکود و فلج درآورد. این یکی از آن هزینه های جانبی موضوع است که اگر گسترش یابد دیر یا زود به هزینه ی اصلی رفتار سرکوبگرانه تبدیل خواهد شد و با خود خیزش های اعتراضی صنفی و اجتماعی را همراه خواهد داشت. به طوری که موضوع انتخابات به دلیل بروز شورش ناراضیان، گرسنگان، بیکاران و نیز بی حقوق ها می تواند به حاشیه رانده شود.
با مروری براین عوارض پنج گانه، که به عنوان نمونه برشمرده شد، می توانیم دریابیم که تصمیم جناح حاکم به نسبت نتایج مورد انتظار آن به سوی عدم موفقیت رفته است. زیرا هدف سپاه این {بوده} است که با تمدید چهار سال دوم احمدی نژاد، تصرف تمامی عرصه های حیات جامعه را تکمیل کرده و به معنای تام کلمه، عنان و اختیار همه چیز را در کشور در دست گیرد و در کنار آن با دستیابی احتمالی به بمب اتمی، تبدیل به قدرتی شود که به چالش طلبیدن آن هم برای مردم ایران در داخل و هم برای جهان خارج ناممکن شود. چیزی شبیه به کره شمالی از نوع اسلامی و پاسداری آن. در این صورت، استقرار حکومت ولایی، حذف تدریجی انتخابات، موروثی کردن جایگاه ولایت فقیه و نیز دائم العمر کردن مقام ریاست جمهوری می تواند بخش هایی از این سناریو باشد. اما بحران های پنج گانه ای که آمد نشان می دهد که وضعیت فعلی برای دستیابی به این هدف بسیار دور می نماید. بخصوص اگر توده های مردم بتوانند به عنوان موتور اصلی جنبش، راه فعال سازی وسیع آن را دوباره بیابند. این موضوع را اکنون بررسی می کنیم.
وضعیت کنونی جنبش مردمی چیست؟ آینده آن چگونه است؟
گفتیم که نوعی اتحاد اجباری و کارکردی[41] میان لایه های متوسط جامعه و برخی لایه های درونی حاکمیت در طول انتخابات شکل گرفت و این جنبش را سبب شد. امروز اما جناح حاکم هر دو این ها را به چشم دشمن می بیند، طبقه ی متوسط را به عنوان دشمن برون ساختاری خود و اصلاح طلبان و تغییرگرایان درون حکومتی را به چشم دشمنان درون ساختاری خود. شدت عمل و شیوه برخورد با این دو دشمن البته یکی نیست[42] اما جناح حاکم عقب نشینی و تسلیم هردو را می خواهد، خواهان شکست هردو است، به هردو آنها تاخته و هردو را برای عقب راندن درعرصه های متفاوت مورد هجوم قرار می دهد. در مقطع انتخابات و حتی در دوره ی اعتراضات بعد از آن این دو نیرو (طبقه متوسط و اصلاح طلبان) هردو به هم احتیاج داشتند: اصلاح طلبان برای بقای سیاسی واقتصادی خود و مردم برای حفظ حداقل استقلال اجتماعی و فرهنگی خویش. این که این اتحاد « یک بستر و دورویا» گونه تا کجا پیش رود به طور مستقیم بستگی دارد به دو پارامتر:
1) توان مقاومت هر یک در حفط رابطه ی خود با دیگری به طریقی که قلع و قمع کامل هر یک از آن ها به تنهایی به دلیل حمایت دیگری ناممکن باشد.[43]
2) تدارک حرکت های تهاجمی مشترک برای عقب راندن جناح حاکم و پیشروی و کسب موفقیت[44].
به نظر می رسد که به محض این که یکی از این دو طرف (مردم و دو کاندیدای دیگر کروبی و موسوی و یاران نزدیکشان) دیگری را به طور کامل رها کند، رژیم به سرعت هر دو را یکی بعد از دیگری مورد هجوم نهایی قرار داده و از میان می برد. پس در حال حاضر یک سپر دفاعی ناپیدا به طور نسبی برای آنها وجود دارد که به دلیل این در کنار هم بودن است.[45] اما این سپر به دلیل نبود اعتراض جدی و قاطع موسوی-کروبی و خاتمی در مقابل دستگیری ها و شکنجه ها و اعدام ها ضعیف شده است. [46]
اما همین شرایط شکننده ی کنونی نیز با گذشت زمان و در صورتی که نه این دو نفر و نه مردم دست به حرکتی مهم نزنند، می تواند به شدت به ضررشان تمام شود. یعنی جناح حاکم می تواند فشار را افزایش دهد تا سرانجام یکی از آنها دیگری را به طور کامل رها کند و بعد سرکوب سراسری و از میان بردن تدریجی یا ناگهانی هردو را آغاز کند. این واقعیت ضرورت پرداختن به کنش ورزی را مطرح می کند که در پایین به آن پرداخته ایم.
اما ادامه ی سرکوب تا مرزجداساختن و شکستن هردو در صورتی میسر است که جناح حاکم، ضمن خنثی کردن عنصر اصلی این جنبش – یعنی فعالان اعتراض گر آن –، بتواند هزینه های جانبی سرکوبگری را که بر شمردیم بپردازد. پس اگر این هزینه های جانبی مرتب بالا رود، یک جایی دست حاکمیت در اعمال فشار به بدنه ی اصلی جنبش نیز بسته شده و یا بسیار محدود می شود. در صورتی که تا آن زمان اتحاد دو طرف ادامه یافته باشد می توان شاهد آغازهجوم جدید ی از سوی آنها باشیم.
در آن صورت باید دید که آیا با آغاز تهاجم، فشارهای جانبی[47] بر حاکمیت بازهم افزایش می یابد یا برعکس، کاهش می یابد. درصورت افزایش بیشتر فشارهای جانبی در زمان آغاز هجوم جدید، بی شک وقت باج دادن حاکمیت و عقب نشینی آن فرا خواهد رسید، و اولین عقب نشینی درشرایط ضعف حاکمیت، به نوعی آغاز سراشیبی جناح حاکم به سوی خلع شدن از قدرت است. اما اگر در زمان هجوم جدید جریان سرکوب شده، شاهد کاهش فشارهای جانبی باشیم، جناح حاکم می تواند با بازسازی خود تهاجم نوینی را آغاز کند. بنابراین لازم است که هم در مرحله کنونی و هم در مرحله بعدی، میزان فشارهای پنج گانه ی جانبی در سطحی بالا نگه داشته شود. این، یگانه راه تامین موفقیت، هم برای زمان حال و هم در آینده است.
بالا نگه داشتن فشارهای جانبی به معنی این است که تمامی کنش ها و اقداماتی که به طور مستقیم با اعتراض گری و سرکوب مربوط نیست مورد تقویت و افزایش قرار گیرد: 1) از رونق انداختن اقتصاد، 2) کم کاری، تحصن و اعتصاب 3) مانع شدن از برقراری روابط عادی اقتصادی و سیاسی جهان با رژیم 4) بی آبروساختن رژیم از طریق تبلیغات 5) دشوار کردن کارکرد عادی حکومت در تمامی عرصه ها 6) نافرمانی مدنی و فرسایشی کردن نبرد و جنگ روانی 6) تهدید و ارعاب و ایجاد روحیه باختگی در میان رژیم.
باید هزینه های جانبی سرکوب را آن قدر بالا برد که رژیم به طور ناخواسته و اجباری از آن دست بردارد. یعنی زندانیان را آزاد کند، به تجمعات اعتراضی مجوز دهد، سانسور و قطع ارتباطات دشوار شود، موضوع ابطال انتخابات مورد بررسی قرار گیرد و درنهایت، جناح حاکم مجبور به پذیرش خواست مردم برای یک انتخابات آزاد شود. این مسیر یک نبرد فرسایشی و درازمدت است که در پیش داریم. در این مسیر هر کس در داخل و خارج جایگاه خود را می یابد. در داخل اگر در زندان و زیر شکنجه نیستیم کار ما عبارت است از افزایش هزینه ی سرکوب از طریق تبلیغات بر علیه جناح حاکم، روشنگری، آگاه سازی، افشاء گری، روحیه دادن و شجاع ساختن مردم، ایجاد امیدو استواری در روحیه ها، کم کاری، عدم خرید و فروش های غیر ضروری برای خواباندن بازار و اقتصاد، عدم پرداخت و یا دیرکرد در پرداخت قبض آب و برق و تلفن و مالیات به دولت، بیرون کشیدن پول ها از بانک، بستن مغازه ها، اعتصاب های سراسری، خرابکاری در ادارات و کارخانه های دولتی، وارد ساختن ضرربه دولت و بالا بردن هزینه های آن، طرح مداوم مطالبات اقتصادی و صنفی مانند افزایش حقوق و حق بیکاری و ...، تحریم کامل محصولاتی که به طریقی پول به دولت می رساند، تحریم صدا و سیما، چسباندن پوستر، پخش اعلامیه و شبنامه، شعار نویسی، ندادن بلیط اتوبوس و مترو، سازماندهی تحصن و تجمع اعتراضی، ایجاد راه بندان و با بکارگیری خلاقیت خویش، هرگونه مشکل و دردسر جدید برای دستگاه دولت با هدف ایجاد هزینه و کار اضافی و فرسوده کردن آنها، تماس مستمر با سازمان ملل برای تقاضای آزاد سازی زندانیان در بند، تجمع مقابل زندان ها و دادگاه ها، تحریم کالاهای هر کشوری که دولت آن حکومت را به رسمیت می شناسد؛ آگاه سازی و روشنگری نیروهای اجتماعی متمایل به رژیم و کندن آنها از جناح دشمن و تقویت روحیه دوستی و برادری میان مردم معترض، فعال ساختن جوانان و دانش آموزان برای فعالیت های ایذایی مانند زنگ زدن مستمر به تلفن های دولتی مانند 110، نامه نگاری و افشاگری و تهدید مزدوران و عوامل رژیم و امثال آن.[48]
هم چنین برای ایرانیان خارج از کشور می توان به ادامه ی تجمعات اعتراضی، هر چه وسیعتر کردن و هرچه هماهنگ تر کردن آنها؛ تماس با دولتمردان؛ نمایندگان مجلس، احزاب؛ رسانه ها، سندیکاها، سازمان های حقوق بشر، سازمان ملل و هر نوع حرکت سیاسی، تبلیغاتی و یا افشاء گرانه ی دیگر برای ممانعت از ایجاد زدو بند و یا مذاکره یا به رسیمت شناختن حاکمیت فعلی اشاره کنیم. هم چنین استفاده ی وسیع از اینترنت و سایر امکانات ارتباطی برای حفظ و گسترش ارتباطات با داخل کشورلازم می نماید.
اما بالاترین دست آورد این جنبش به چالش کشیدن نظم اجتماعی و هنجار شکنی در یک فضای استبدادی بود. (فروریختن پایه های ترس سالاری).
این فضای مثبت می تواند مورد استفاده قرار گیرد تا قشرها و طبقات پایین جامعه نیز به صحنه بیایند.
زنده نگه داشتن این جنبش خود یک شانس تاریخی خواهد بود برای سرعت بخشیدن به طرح مطالبات سایر قشرها و طبقات اجتماعی.
با استفاده از فضای مطالبه جویی و چالش طلبی ایجاد شده توسط جنبش طبقه ی متوسط و از آنجا که جایگاه و تصویر حاکمیت به شدت آسیب دیده است، طرح خواست های اقتصادی و اجتماعی طبقه ی محروم راحت تر، سریعتر و وسیعتر خواهد بود.
باید دانست که فضا برای اعتراضات با محتوای اقتصادی و صنفی بسیار مستعد است.[49]
می توان پیش بینی کرد که وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی دیر یا زود این خواست ها ومطالبات را به صورت حتی مجزا از جنبش کنونی مطرح می سازد. [50]
گسترش نارضایتی و بروز اعتراضات صنفی نخستین فرصت برای ایجاد پیوند میان جنبش آزادیخواهی طبقه ی متوسط و خیزش های عدالت خواهانه ی کارگران و محرومان خواهد بود.
برای این منظور باید شعارهایی مطرح شود که در آن مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با هم پیوند بخورد. در ابتدا، شعارهایی لازم است که بر خواست های مشترک اجتماعی یا سیاسی تاکید دارد.[51]
از آنجا که طرح مطالبات اقتصادی طبقه ی محروم می تواند فعالان طبقه ی متوسط را تا حدی منفعل یا بی اعتنا یا حتی بی اعتماد سازد، لازم است در یک گام مقدماتی، پیوند میان طبقه ی متوسط و محروم پیرامون مطالبات اجتماعی به وجود آید و بعد به تدریج به سوی خواست های اقتصادی محرومین برود.
پس از طرح این خواست های مشترک به تدریج می توان شعارهایی را مطرح ساخت که مطالبات اقتصادی اقشار محروم را در بر داشته باشد.
از پیوند این دو، یک جنبش اجتماعی فراگیر زاده خواهد شد که می تواند به راحتی رژیم را برای یک نبرد سرنوشت ساز به چالش طلبد.
زمانی که توده های محروم جامعه به طور وسیع جنبش را فراگیرند، لایه های مختلف طبقه ی متوسط با جبهه گیری در کنار یا دور از آنها تعیین تکلیف خواهند شد. اما احتمال در افتادن لایه های حتی بالای طبقه ی متوسط با طبقه ی محروم بسیار ناچیز است.
پس می بینیم دراین میان پارامتری وجود دارد که می تواند هم ضرورت و جبری بودن پیوند میان جناح اصلاح طلب و مردم معترض را کاهش دهد و هم حیات و ابعاد دیگری به جنبش دهد و آن حضور اقشار و طبقات پایین جامعه است که تا به حال در این جنبش نقش فعالی نداشته اند. مطالبات آنها البته بیش از آن چه فرهنگی یا اجتماعی باشد اقتصادی است: بیکاری، فقر، تورم، گرانی، مسکن و... از این حیث البته منافع و خواست های آنان در تضاد با منافع اقتصادی جناح درون ساختاری، که به دلیل مغضوب حاکمیت شدن به طور تاکتیکی متحد مردم شده است، قرار می گیرد و سبب جدایی آنها از جنبش خواهد شد. اما این امرهم مثبت است. زیرا سرانجام مردم و جنبش را در خطی دورتر از کل حاکمیت جمهوری اسلامی و جناح های گوناگون آن قرار می دهد، خصلتی مردمی به جنبش می بخشد و آن را به سوی آرمان هایی والاتر و بهتر رهنمون می شود. اما کامیابی در این مسیر یک شرط دارد و آن شکل گیری یک جریان رهبری است که بتواند به طور عملی در سازماندهی و مدیریت جنبش نقش تعیین کننده ایفاء کند. بنابراین تلاش برای به صحنه آمدن نیروهای مردمی باید به طور لزوم با شکل گیری یک جریان رهبری در داخل یا خارج یا ترکیبی از همکاری ارگانیک هردو ایجاد شود.[52]
هر نیرویی که بتواند استراتژی مشخصی را با تاکتیک های عملی در ایجاد این پیوند ارگانیک میان طبقه متوسط و محروم ارائه داده و پی گیری کند، در صورت موفقیت، نقش اصلی را در راهبری جنبش فراگیر در آتی ایفاء خواهد کرد.
بنابراین دقت داشته باشیم. به دست گرفتن رهبری این جنبش به هیچ وجه حاصل تصادف و اتفاق نخواهد بود؛ هیچ نیرویی به واسطه سابقه و گذشته خود و یا اسم و رسم خویش نمی تواند نقش راهبری را در این جنبش ایفاء کند. برعکس، هر نیرویی، و تکرار می کنم هر نیرویی، که بتواند «به طور عملی» مشکل کمبود سازماندهی جنبش و ایجاد هماهنگی و همسویی آن را حل کند می تواند رهبری آن را نیز به دست گیرد. [53]
* *
جمع بندی:
زیاده خواهی سپاه روز افزون شده بود، خطر سوء مدیریت بر کشور سایه انداخته بود، کاهش درآمد نفتی و کمبود منابع ثروت برای تقسیم میان جناح ها احساس می شد، جناح حاکم می خواست احمدی نژاد را نگه دارد تا احساس خطر نکند. لذا تصمیم گرفت احمدی نژاد را نگه دارد، تصمیم برای اعلام پیروزی احمدی نژاد اتخاذ شد، خطرات آن محاسبه و قابل هضم و کنترل ارزیابی شد، اما انتخابات به رونق احتیاج داشت، برای رونق آن دو موضوع در نظر گرفته شد: مناظره انتخاباتی و اجازه تجمعات مردمی در خیابان ها، این دو، ماهیت نیروهای اجتماعی را که می خواستند در انتخابات شرکت کنند عوض کرد، آنها روحیه گرفته و تصمیم گرفتند نقشی فعال در انتخابات ایفاء کنند و اهمیت آن را باور کردند، این روحیه با تصمیم سپاه سازگار نبود، نتایج تقلبی اعلام شد، جامعه خیزش نشان داد، رژیم غافلگیر شد و نتوانست مشکل را درک کند و بفهمد که این آن مردمی نبودند که سپاه انتظار داشت ساکت بنشینند، پس به جای درک مشکل و یافتن راه حل مناسب و دادن باج به چنین مردم روحیه گرفته و فعالی، راه سرکوب را پیش گرفت. سرکوب خونین راه های بازگشت و برون رفت را از میان برد. اعتراضات قدری آرام گرفت اما عوارض جانبی این عمل روی دست حاکمیت مانده است:
1) قطع ارتباط با جامعه به دلیل عدم مشروعیت اجتماعی
2) شکاف در بالا به دلیل عدم مشروعیت سیاسی
3) اختلاف ایدئولوژیک به دلیل عدم مشروعیت مذهبی
4) تنش بین المللی به دلیل عدم مشروعیت قانونی و بازشناسی
5) وخامت اقتصادی به دلیل نبود امنیت و چشم انداز برای آینده
برون رفت از هریک از این بحران های پنج گانه مستلزم اقداماتی است که برای رژیم هزینه هایی سنگین دارد:
1) بازسازی مشروعیت اجتماعی نیازمند تن دادن به خواست های جامعه برای رعایت حقوق مدنی و آزادی های اجتماعی دارد. این امر به عنوان آغاز عقب نشینی کل نظام محسوب خواهد شد و راه را برای باج گیری های بیشتر جامعه باز خواهد کرد.
2) بازسازی مشروعیت سیاسی نیازمند پذیرش خواست جناح های رقیب دیگر و مخالفان است که عقب نشینی ولایت فقیه، سپاه و بازار را ایجاب می کند. این امر نظام مافیایی حاکم را دستخوش تنش و تغییر خواهد ساخت.
3) بازسازی مشروعیت ایدئولوژیک نیازمند عقب نشینی فرد خامنه ای است که سبب کاهش قدرت ولایت فقیه است و می تواند خلع مقام علی خامنه ای را با خود همراه داشته باشد. امری که برای مافیای خانوادگی وی و از جمله فرزندان جاه طلبش به مثابه کابوسی است.
4) باز سازی مشروعیت قانونی و کسب بازشناسی بین المللی نیازمند امتیاز دهی و یا اعطای برخی از حقوق و آزادی ها و تن دادن به هنجارهای حقوقی است که عواقب منفی خود را برای رژیم به همراه دارد.
5) بهبود وضعیت اقتصادی مستلزم تغییراتی زیربنایی و عمده است که بدون دگرگونی های سیاسی و اجتماعی ناممکن خواهد بود. هم درسطح داخلی و هم در سطح خارجی. این یعنی عقب نشینی های اساسی برای رژیم.
این تغییرات پنج گانه – حتی به صورت بخشی و جزیی آن - برای جناح حاکم یعنی مثلث ولایت فقیه-پاسدار-بازاری در شرایط کنونی ناممکن یا بسیار دشوار به نظر می رسد. حل هریک از معضلات پنج گانه، به دلیل همبستگی علت و معلولی آنها باهم، نیازمند تغییر در دیگری است و بسیار دشوار است که رژیم بتواند پیشرفتی در یکی از آنها به دست آورد بدون آنکه حاضر به امتیاز دهی و باج دهی در زمینه های دیگر باشد.
روند تضعیف رژیم می تواند این بحران های پنج گانه را عمق بخشد و در یک موقعیت خاص به حالت «عدم مدیریت پذیری» بکشاند. زیرا بقای هریک از این پنج مشکل باعث گسترش چهارتای دیگر می شود. حرکت تاثیر گذار اپوزیسیون متشکل آن خواهد بود که بتواند این پنج بحران رژیم را با طرح و برنامه ی مشخص و به صورت هماهنگ با بهره بری از تمامی نیروهای موجود تعمیق و گسترش بخشد، مانع از برون رفت رژیم از آنها شود و سرانجام با ایجاد یک نوع تداوم در آنها، رژیم را به سوی کمرشکن شدن پیش برد.
هم زمان که این بحران های پنج گانه تعمیق یافته و رژیم را به سوی یک نقطه ی سرنوشت ساز پیش می برد نیاز به شکل گیری یک نیروی جایگزین می باشد.
آنچه باید توجه کرد ظرفیت امکاناتی است که رژیم می تواند – نه برای حل بحران[54] – که برای تحمل آنها بکار گیرد. هرچه کمیت و کیفیت فشارهای مخالفان بیشتر باشد توانایی ها و ابتکار عمل های رژیم تقلیل یافته و این ظرفیت ها کاهش می یابد و نقطه کمرشکن شدن نظام نزدیک می شود.[55] در این میان وارد ساختن نیروهای محروم جامعه و پیوند دادن آنها به جنبش کنونی، که به طور عمده توسط اقشار میانی جامعه نمایندگی می شود، می تواند عامل تعیین کننده در میان همه عوامل دیگر باشد. [56]
هماهنگی این کنش ها در داخل و نیز در خارج از کشور ضرورت مدیریت، راهبری و رهبری را مطرح می سازد. بدون یک رهبری متشکل مبتنی بر عمل گرایی، خرد جمعی، پتانسیل های واقعی و شرایط عینی موجود اجرای این استراتژی سخت خواهد بود. هیچ جنبش مهمی در تاریخ جهان به صورت خودجوش کار را به سرانجام نرسانده است. پیروزی در گرو سازماندهی جمعی است و سازماندهی جمعی حاصل اراده گرایی و کنش گرایی است.[57]
* *
19 تیر 1388
--------------------------------------------------------------------------------
[1] http://www.tebyan.net/Weblog/tondar59/post.aspx?PostID=73722
[2] نکته ی جالب در برخی از پژوهش های آماری که سعی در یافتن رد تقلب در نتایج اعلام شده دارد این است که آنها اصل رقم کل را که هدف اصلی بهره برداری رژیم بود زیر سوال نمی برند. رامین کامران، پژو هشگر و استاد دانشگاه درپاریس در این باره با اشاره به کسانی که با پذیرفتن فرض شرکت 85 درصدی واجدان رای دهی به بررسی تقلب رژیم می پردازند می گوید: « ... مسئلهٌ میزان شركت مردم در انتخابات كه فایدهٌ اصلی است كه نظام اسلامی از ترتیب دادن این كارناوال میبرد، در هیچكدام از این تحقیقاتی كه با این همه اهن و تلپ به ما عرضه شده، مورد اعتنا قرار نگرفته است. دعوای همه فقط اثبات تقلب احمدی نژاد و حقانیت موسوی است و از این حد قدمی جلوتر نمیگذارند، جستن حقیقت برایشان هر چه باشد هدف اصلی نیست. اگر بود چطور میتوانستند رقمی را كه از دیدگاه گردانندگان انتخابات حائز بیشترین اهمیت سیاسی است از اساس درست فرض كنند و بر سر جزئیات تقسیم آرایی كه اصلاً معلوم نیست جمعشان چقدر است و چه كسی به صندوقشان ریخته است، موشكافی كنند؟ این چه نوع پژوهش علمی است كه كوه را نمیبیند ولی اعتبار دانشگاهی و كامپیوتر و تمام قبل منقل تحقیق را به كار میگیرد تا وجود موش را اثبات كند؟ آن هم با این روشها!» http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/RKamran_Arqam%20W.h…
[3] این رقم از کجا می آید؟ استدلال من این طور است: در دور هفتم که موضوع انتخاب خاتمی با 20 میلیون رای و 79 درصد آراء در سال 1376 مطرح بود علائم و شواهد قابل مشاهده ای از حضور وسیع مردم و بخصوص قشرهای شهری و جوانان داشتیم. این در حالی بود که میزان مشارکت تنها 79.93 درصد اعلام شد. (http://alef.ir/1388/content/view/47523/) در دور هشتم که میزان مشارکت به 66.59 درصد اعلام گردید به وضوح می شد مشاهده کرد که حضور مردم کمتر است، حتی با وجود حضور مجدد خاتمی. تبلیغات رژیم در طول انتخابات نهم ریاست جمهوری که بر اساس آمار رسمی تنها 62.84 درصد در دور اول و 59.57 درصد در دور دوم مشارکت به همراه داشت بسیار قوی تر و تصاویر صف های انبوه بسیار بیشتر از انتخابات دهم بود. این شواهد نظری ( تصویری یا گفتاری) نشان می دهد که رقم واقعی مشارکت در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ 22 خرداد 1388 در بهترین حالت چیزی بین 50 تا 60 درصد بوده است. یعنی بین 23 تا 27 میلیون نفر که می توانیم رقمی در اطراف 55 درصد یعنی حدود 25 میلیون نفر را به عنوان یک رقم متوسط بگیریم و این از رقم 85 درصد مشارکت یعنی بیش از 39 میلیون نفر بسیار دور است. http://alef.ir/1388/content/view/47523/ در این مورد باید حدس زد که میزان مشارکت در بین اقشار متوسط شهری، با هدف سد کردن راه انتخاب مجدد احمدی نژاد در حد بالای این رقم متوسط 55 درصد و درمیان اقشار پایین اجتماعی زیر این حد متوسط بوده است.
[4] بسیاری از مشاهدات و گفته های افراد جکایت از پویایی طبقه ی متوسط شهری برای رای دادن به نفع میرحسین موسوی بود.
[5] رد و اثر حضور و اهمیت لایه های میانی و طبقه ی متوسط را دراین جنبش می توان در گفته های میر حسین موسوی به آشکاری دید: « وز ۴ تیر (۱۳۸۸)، در سایت «کلمه» وابسته به میرحسین موسوی، که چهرهٔ اصلی جنبش کنونی است، خبری منتشر شد دربارهٔ دیدار او با گروهی از جامعهشناسان. بنابر این گزارش، بخشی از گفتههای موسوی در این دیدار به وضعیت طبقهٔ متوسط اختصاص داشتهاست. گزارش کوتاه است و مشخص نمیکند که چرا سخن به وضعیت این طبقه کشیده شدهاست. بعید نیست که کسی یا کسانی تذکر داده باشند که حامل اصلی جنبش اعتراضی کنونی، طبقهٔ متوسط است. باری، موسوی، آنگونه که سایت «کلمه» گزارش کرده، گفتهاست: «در شرایط فعلی یک خودآگاهی در بین قشر میانی ایجاد شدهاست که اگر هدف داشته باشد انرژی مثبتی است که برای ساختن آینده کشور بسیار مفید خواهد بود و اگر سرخورده شود مشکل ساز میشود.» در ادامهٔ گزارشِ «کلمه» آمدهاست: «موسوی معتقد است که نیازهای قشر متوسط با نیازهای ملی جامعه عجین شدهاست که اگر پاسخ مثبت دریافت کند خوب است اما اگر پاسخ مثبت دریافت نکند سرخوردگی بزرگی در جامعه پدید میآید.» موسوی همچنین گفتهاست: «دولت برای این قشر در شرایط فعلی برنامهای ندارد و امیدی به آن نیست.» http://zamaaneh.com/nikfar/2009/06/post_119.html
[6] این احتمال هست که هیچ گاه آرای واقعی این انتخابات آشکار نشود، زیرا انتشار بین 60 تا 70 میلیون تعرفه، پراکندگی صندوق های رای گیر و گم شدن برخی از صندوق ها و حضور وسیع برگه های رای که به خط یک نفر است و دهها مورد تقلباتی دیگر که در گزارش کمیته صیانت آرای میرحسین موسوی به برخی از آنها اشاره شده بود (http://www.roshangari.net/as/sitedata/20090705171915/Gozareshe%20Sianat…)نشان از پایمال شدن هر گونه امکانی برای به دست آوردن آمار واقعی دارد. اما یکی از دلایلی که از طریق آن می توان پی برد احمدی نژاد رای دروغین بیش از 24 میلیون رای را به دست نیاورده است این است که وی نتوانست در مقابل اعتراضات وسیع مخالفان خود حتی یک راهپیمایی یا تجمع وسیع برگزار کند. سهراب بهداد استاد دانشگاه در رشته اقتصاد در پاسخ به اين پرسش که محمود احمدی نژاد از يک پشتوانه اجتماعی برخوردار است می گويد: « اگر اين درست باشد، چطور از زمان آغاز اعتراضات، هيچ گونه حرکت خود به خودی از جانب طرفداران محمود احمدی نژاد اتفاق نيفتاده است. تجمع هايی که به طرفداری از او رخ داده است، از طرف دولت سازمان داده شده و نيروهای بسيجی بودند که با اتوبوس به اين نقاط منتقل می شدند». سهراب بهداد می افزايد: «حتی در شهر های کوچک نيز شاهد حضور طرفداران اقای احمدی نژاد در خيابان نبوديم. چرا حرکتی عمده اجتماعی از سوی طرفداران محمود احمدی نژاد را شاهد نبوديم . نمی گويم کسی به وی رای نداده است. حتما کسانی به وی رای داده اند ولی آنها حاضر نيستند از رای خود دفاع کنند ». http://www.radiofarda.com/content/o2_social_movement_iran/1764135.html این امر بیانگر دو نکته است: نخست پایین بودن تعداد آرای احمدی نژاد در کل و دیگر تجمع این آراء در روستاها و یا شهرهای بسیار کوچک. یعنی جایی که نمی توان تظاهرات بزرگ از طرفداران وی ترتیب داد.
[7] برخی داده های جدید نشان می دهد که حتی باید در مورد رای بالای احمدی نژاد میان روستاییان شک کرد. به طورمثال نگاه کنید به این گزارش جالب از روستاهای اطراف شیراز و نبود استقبال از احمدی نژاد: http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20090705200540.html
[8] نباید فراموش کرد که جمعیت شهری ایران بر اساس آمار سال 1385 برابر با 48 میلیون و 245 هزار و 75 نفر بوده است. یعنی نزدیک به 70 درصد جمعیت ایران شهر نشین هستند. http://www.aftabnews.ir/vdcc0xqe.2bqsi8laa2.html
[9] صحت نسبی این رقم و اهمیت آن از جایی قابل پی گیری است که می بینیم این لایه های اجتماعی در شهرهای بزرگ در اعتراضات بعد از اعلام نتایج چندان فعال نمی شوند، زیرا در خود انتخابات مشارکت فعالی نداشته است که حالا بخواهد برای دفاع از آن به خیابان بیاید. برخلاف قشرهای میانی که بسیار فعال و امیدوار بودند و اعلام نتایج نادرست خشم آنها را برانگیخت. موضوع غیبت اقشار محروم شهری هر چند که در مراحل بعدی می تواند به گونه ای دیگر تفسیر و تعبیر شود در این پیش فرض آماری مورد نظر قرار گرفته است.
[10] برای کسانی که طور فعال در انتخابات به نفع موسوی شرکت کردند جای شکی باقی نمانده بود که تعداد رای دهندگان به موسوی آن قدرزیاد است که پیروزی وی حتمی است. این موضوع را نیز در مصاحبه ای که موسوی شب انتخابات انجام می دهد می بینیم که ذکر می کند تمامی اطلاعات به دست آمده تا آن ساعت حکایت از انتخاب وی دارد. او چنان از پیروزی خویش و احتمال کودتا مطمئن است که شبانه یک مصاحبه ی مطبوعاتی ترتیب داده و این موضوع را عنوان می کند. اصل خبر درباره مصاحبه این است: « مصاحبه مطبوعاتی شبانه موسوی : خرداد نو - وضعیت حساس انتخابات شرایطی را پیش آورده که بر اساس آن میر حسین موسوی کاندیدای پیروز انتخابات ساعت 11 شب امروز جمعه مصاحبه مطبوعاتی خواهد داشت . این مصاحبه در خیابان افریقا - کوچه طاهری پلاک 76 برگزار خواهد شد.» http://www.khordadeno.com/ShowNews.php?5577
[11] Robert Dereyfus, Iran’s Green Wave, The Nation, July 1, 2009
[12] به طور مثال نگاه کنید به گزارش این مانوور بی سابقه سرکوب شهری در آبان 1387 : http://www.aminejameeh.ir/news/87/8/187.php
[13] به طور مثال هشدارهای پی درپی اقتصاد دانان به دولت احمدی نژاد: http://www.aftabnews.ir/vdci3yat13azq.html
[14] برای توضیح بیشتر پیرامون این توضیحات نظری و مثال های دیگری در این باره به این لینک مراجعه کنید: http://www.ayandeh.com/page1.php?news_id=5195
[15] به طور طبیعی هجوم سپاه به تمامی ارکان قدرت در جامعه نمی توانست با سناریو کناز زده شدن احمدی نژاد توسط رای مردم متوقف شود. این می توانست سیاهترین کابوس ها برای سپاه باشد، و این اتفاق افتاد.
[16] مدیریت پادگانی را می توانیم اصطلاح مشابهی بر مدیریت مبتنی بر زور مطلق بدانیم.
[17] این احساس برای مردمی که در طول سی سال سرنوشت شان در حرمسراهای رژیم رقم خورده و به آنها تحمیل شده بود یک تجربه ی بی مانند بود و نوعی اعتماد به نفس و حس قدرت در انها پدید آورد.
[18] شمارش 39 میلیون رای در عرض سه ساعت !!!؟؟؟؟
[19] حذف برخی از نهادها مانند سازمان برنامه و بودجه حکایت از دشمنی آشکار پاسداران با تخصص سالاری دارد.
[20] این گونه از برداشت ها و تحلیل های غلط به طور ریشه داری در نیروی سپاه پاسداران حضور داشته و دارد. برای نمونه می توان به مدیریت فاجعه بار سپاه در دوران جنگ اشاره کرد که صدها هزار نفر کشته و میلیاردها دلار هزینه های بیهوده روی دست کشور گذاشتند. این سنت " هر کار می خواهی بکن و به هیچ کس حساب پس نده" در میان سردمداران سپاه امری معمول و نهادینه است. نگارنده این نکته را در سال 1385 در مقاله ای با عنوان « پایان رژیم به دست سپاه پاسداران» آورده بود : «باید گفت که سرانجام آنتی تز رژیم از دل خودش و در قالب دولت سپاه پاسداران بیرون آمده است. این دولت می رود با مدیریت پادگانی خویش و انباشت تصمیم گیری های پر خطا حیات رژیم و بقای ایران را زیر سوال برد.» http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=17091
[21] تصمیمات خشونت آمیز و سرسختانه ی رژیم در روزهای بعد از آغاز خیزش نشان داد که رژیم در تشخیص چرایی این جنبش و یافتن راه حل های مناسب برای آن نیز عاجز مانده است. این موضوع را جلوتر بررسی خواهیم کرد که رژیم به دلیل عدم تشخیص مشکل رفتار و راه هایی را پیش گرفته است که می تواند وضعیت جناح حاکم را بد و بدتر کند.
[22] اکثر تظاهرات در تهران در مناطق شمالی خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر، میدان هفت تیر، خیابان آزادی، تجریش و ...بود. پاره ای از گزارش ها خبر از پدیده ای مشابه در تبریز و اصفهان دارد.
[23] باید دانست که میزان گسترش پدیده هایی مانند اعتیاد، طلاق، بیکاری، از هم پاشیدگی خانوادگی، افسردگی، تن فروشی و ... در میان این اقشار بسیار گسترده از سایر قشرها می باشد. این ها همه اعضای این طبقه را به صورت مشخص، ملموس و نیز پیوسته به موضوعات بدیهی زندگی مشغول داشته و به آنها فرصت پرداختن به مسائل غیر مادی را نمی دهد.
[24] این را به عنوان یک امر عام در میان توده های فقیر و محروم می دانیم، ولی بی شک موارد استثنا کم نیست و رو به افزایش هم دارد.
[25] از جمله شناخت و دسترسی به اینترنت و سرویس های آن مانند تویتر، فیس بوک و ... و نیز تلفن همراه و ...
[26] نگارنده بیش از 200 شعار که در رسانه ها و اینترنت به عنوان شعارهای مطرح شده بود جمع آوری کرده و یک تجزبخ و تحلیل محتوای ساده، مبتنی بر روش واژه سنجی (lexicometrique) را بر روی آنها انجام داد. این پژوهش که باید در نسبی بودن و ناکامل بودن نتایج آن تردید نداشت نشان می دهد که شعارهای عنوان شده در طول دو هفته گذشته به طور عمده جنبه ی سیاسی داشته و در آن به ترتیب واژه های ملت (18 بار) ، موسوی (14 بار)، ایران (8 بار)، رهبر(8 بار) ، رای (6 بار)، ایرانی (4 بار)، احمدی (4 بار)، خامنه ای (4 بار) موضوعات محوری بودند. واژه هایی که حکایت از خواست های اقتصادی واجتماعی باشد بسیار کم است مانند عدالت و فقر (فقط یکبار) و برخی دیگر موضوعات مانند بیکاری، تورم و یا نابرابری در این نمونه آماری مور مطالعه موجود نیست.
[27] در این باره باید به گونه ای ریشه ای تربه نوعی همسنخی نسبی میان باورهای مذهبی طبقه متوسط و فرهنگ مذهبی حاکم اشاره کرد که بازتاب آن را در نمونه ی زیر می بینیم : «در پی پراکنده شدن جمعیت معترض از اطراف مسجد قبا و حسینیه ارشاد، هزاران نفر از آنان در خیابان های اطراف به راهپیمایی پرداختند. از جمله گروهی از آنان به سمت جنوبی خیابان شریعتی حرکت کرده و تا سهروردی شمالی پیش رفتند. نکته جالبی که در این راهپیمایی می شد دید، حضور یک روحانی میانسال در پیشاپیش جمعیت معترض بود که به خواست مردم، هدایت آنان را به عهده گرفت. حرف شنوی مردم از این روحانی به قدری بود که وقتی جمعیت به خیابان سهروردی شمالی و مقابل مسجد حجت بن الحسن رسیدند، به خواست این روحانی، متفرق شده و راهپیمایی خود را خاتمه دادند. مردم با شعار «حاج آقا دوستت داریم» از این روحانی تشکر کرده و پراکنده شدند.» http://ayandenews.com/fa/pages/?cid=9488 در این باره یک فلسفه شناس ایرانی به نام محمد رضا نیکفر می گوید: «رابطهٔ طبقهٔ متوسط با رژیم به صورت ستیز مطلق نیست. همپوشیای (overlap) که میان دولت و جامعه وجود دارد و به صورت همدستی و همسویی بروز میکند، در سطح طبقهٔ متوسط نیز بروز میکند. بسیاری از کارگزاران و مهندسان از دل این طبقه برمیخیزند و بدون خدمت آنان کار رژیم پیش نمیرود. سازشها و رشوهپذیریها در میان این طبقه ضامن بقای رژیم بودهاند. چیزی که نبایستی از آن غافل شد، رخنهٔ ایدئولوژیک رژیم در میان این طبقهاست. هستهٔ مرکزی ایدئولوژی رژیم، اراده به قدرت است. خدای این ایدئولوژی با قدرت و قهرش مشخص میشود. کل آموزه بر اساس فرمان، قهر و مکر است. اراده به قدرت جاذبهٔ ناسیونالیستی ایجاد میکند، آنگاه که به صورت تکنیک، قدرتطلبی اقتصادی و ژئوپولیتیک بروز میکند.... اما مشکل طبقهٔ متوسط، تنها این نیست که از ایدئولوژی رژیم نگسستهاست. این طبقه به تنهایی توان پیشبرد یک اعتصاب همگانی را ندارد. اعتصاب همگانی به مثابه مظهر همگانی شدن نبرد، مبتنی بر یک جبههٔ طبقاتی است. رکن اصلی این جبهه، طبقهٔ کارگر است. فقط طبقهٔ کارگر میتواند "داغ لعنتخوردههاًی جامعه را بسیج کند و مانع از آن شود که بخش قابل ملاحظهای از آنان زیر پرچم فاشیسم دینی روند. همچنان که انقلاب بهمن نشان داد، تنها آن هنگام که کارگران در کانون اعتصاب همگانی قرار گیرند، این احساس همگانی در جامعه پدید میآید که کسی با اعتصاب چیزی از دست نمیدهد. این احساس، خاص طبقهٔ کارگر است و این طبقهاست که میتواند آن را در جامعه بدمد.» http://zamaaneh.com/nikfar/2009/06/post_119.html
[28] برخی آمارها حکایت از حضور 40 هزار نفر نیروی سرکوبگر در مرکز تهران دارد. (عدد تایید نشده)
[29] حاکمیت به دلیل برخورداری از سازماندهی دولتی نیروهای خویش را به صورت منظم و با ارتباط وارد صحنه می کند و اگر یک چنین سازماندهی در میان نیروهای مردمی نباشد آنها موفق تر عمل خواهند کرد. از همین روی خنثی سازی سازماندهی دولتی بستگی مستقیم دارد به میزان سازماندهی نیروهای اجتماعی.
[30] هرچند که این جنبش به اسم رای به موسوی آغاز شد اما به سرعت نوعی رهبری جمعی در آن شکل گرفت. ولی این رهبری فاقد انسجام لازم برای پیش برد کار است. بنابراین به نوعی رهبری سازماندهی شده و متشکل نیاز است تا استعدادها و امکانات رهبری جمعی در سطح خرد را تقویت و هماهنگ سازد.
[31] این امر نیز عبارت است از درک واقعی از امکان برخورد کارآ با دشمن. یعنی بهره بردن از روش های قهر آمیز یا خیر، برای بی اثر کردن روش سرکوبگری.
[32] این دشمنی را به وضوح می توان از سوی کسانی مانند حسین شریعتمداری جلاد دید که از طرف خامنه ای سخن می گویند:« مدیر مسئول کیهان ... آورده است: موسوي اگرچه در بيانيه اخير و پرتناقض خود، بخش ديگري از مأموريت ديكته شده بيروني را -همانگونه كه از قبل پيش بيني شده بود- به اجرا درآورده است ولي اين بيانيه با هدف ديگري نيز منتشر شده است كه فرار از مجازات قطعي به جرم قتل انسان هاي بي گناه، برپايي آشوب و بلوا، اجير كردن اراذل و اوباش براي تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همكاري آشكار با بيگانگان و ايفاي نقش ستون پنجم آمريكا در داخل كشور و دهها جرم مشهود ديگر از جمله آنهاست. جنايات هولناك و خيانت آشكاري كه متهمان اصلي آن از جمله موسوي و خاتمي بايد در دادگاهي علني و در مقابل چشم مردم مظلوم و خونخواه پاسخگوي آن باشند.» http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=85846
[33] در این باره باید به نقش مهم خامنه ای برای تثبیت موقعیت خود و خاندانش در راس هرم حاکمیت و احساس خطر بازاری های موتلفه در احتمال برقرار روابط اقتصادی با آمریکا توسط دولت غیر احمدی نژاد و دردسرهای جدید این امر اشاره کرد.
[34] می توان پیش بینی کرد که رژیم با آنها همان کاری را خواهد کرد که با توده ای های همکار خویش در سال 60-61.
[35] به طور مثال می توان به گفته های منتظری، آیت الله طاهری، آیت الله صانعی و مجمع مدرسین حوزه ی علمیه قم در این باره اشاره کرد که در تضاد مستقیم با روحانیت قدرت طلب مانند مصباح یزدی و مهدوی کنی قرار می گیرند. دیر یا زود این اختلافات از چارچوب حوزه ها بیرون زده و به سطح خیابان ها کشیده خواهد شد. زیرا در پشت آنها موضوع قدرت مذهبی، قدرت سیاسی و منافع اقتصادی نهفته است.
[36] البته نباید شک داشت که بخشی از روحانیت دریافته است که در صورت بروز یک جنبش قهرآمیز ضد حکومتی خطر نابودی نهادهای مذهبی به دلیل پیوند ارگانیک آن با حاکمیت ستمگر کنونی بسیار بالاست. بنابراین به طور غریزی دریافته اند که برای بقای خود و نیز نهاد مذهب در جانعه بد نیست از حالا که بوی خطر می آید خود را قدری از رژیم دور سازند.
[37] ابعاد این فاجعه را می توانیم در این حرکت ببینیم که رژیم به منازل مردم زنگ می زند و پیام ضبط شده ای حاکی از تهدید آنها به مجازات در صورت شرکت در تظاهرات را به گوش می رساند. این یعنی تلاش برای ایجاد منظم وحشت در دل شهروندان. حرکتی که در یک جامعه از هم پاشیده جز افزایش خشم و نفرت و انفجاری کردن شرایط نقش درازمدتی نخواهد داشت.
[38] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090705_ka_shahroudi_satellite…
[39]
[40] گزارش های حاکیست که بسیاری ازموسسات مالی (قرض الحسنه و....) که سودهای 20 درصدی به مردم می داده اند به دلیل رکود بخش مسکن و سایر فعالیت های اقتصادی که روی آن سرمایه گذاری کرده بودند در معرض ورشکستگی قرار دارند و پیش بینی می شود برای حل مشکل خود رو به بانک مرکزی بیاورند. سایت آینده نیوز در این باره می نویسد: «بازپرداخت وام با بهرههای بین 20 تا 30 درصد توسط این مؤسسات به مردم، طی سالهای گذشته نیز که عموماً صرف خرید مسکن یا سرمایهگذاری گردیده است، به دلیل رکود اقتصادی و سقوط قیمت مسکن با مشکل مواجه شده، به نحوی که این مؤسسات در وصول طلبهای معوقه دچار چالش شده و از اعمال جریمههای تصاعدی برای دریافت سریعتر مطالبات خود استفاده میکنند. به نظر میرسد در شرایط فعلی، تنها راه باقیمانده برای نجات مؤسسات مذکور، استقراض از بانک مرکزی یا استفاده از تسهیلات حساب ذخیره ارزی میباشد که این دو راه نیز نیاز به موافقت مسئولان ذیربط دارد که با توجه به شرایط اقتصادی کشور، با مقاومتهایی همراه خواهد بود.» http://www.iranpressnews.com/source/061629.htm
[41] وجه اجباری و کارکردی این رویداد در این است که در یک خلاء سیاسی ناشی از اختناق مطلق جامعه به دنبال هر فرصتی است که در آن بتواند نارضایتی خویش را به نوعی ابراز دارد. به همین دلیل است که این جنبش ها بعد از بهره بردن از فرصت ها می توانند به سرعت از دستاویز ابتدایی خویش عبور کرده و مطالبات مهم دیگری را بیان کنند.
[42] عدم برخورد یکسان با دشمنان برون ساختاری و درون ساختاری را می تواند در سرنوشت زندانیان هریک از این دو طرف دید. در حالی که شخصیت های اصلاح طلب درون حکومتی صرفا در بازداشت بسر می برند خبرهای مستند و بسیار نگران کننده ای درباره شکنحه ی وحشیانه و کشتار بی رحمانه زندانیانی که افراد معمولی جامعه هستند به گوش می رسد. برای یک گزارش مفصل در این باره نگاه کنید به: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=3309
[43] نباید فراموش کرد که شخصیت های اصلی اصلاح طلبان و به طور مشخص میرحسین موسوی و کروبی هنوز حمایت خود را از نیروهای اجتماعی در صحنه برنداشته اند، اما تا حدی آن را کاهش داده اند و باید دید در آینده کدام روند غالب می شود، بی تفاوتی بیشتر یا برعکس تعهد بیشتر به دفاع از جان و خواست های مردم؟ هر چند که در این باره نباید توهم چندانی داشت. وابستگی های ایدئولوژیک و ساختاری این دو به نظام می تواند به عنوان مرزی برای ادامه حمایت فعال از مردم عمل کند.
[44] حرکت روز 18 تیر 1388 نشان داد که پتانسیل ادامه جنبش مردمی موجود است. دراین باره البته نه موسوی و نه کروبی هیچ فراخوانی نداده بودند، اما مخالفتی نیز ابراز نداشتند.
[45] هر چند که برخی از شخصیت های سیاسی نزدیک به میرحسین و کروبی (به طور عمده اصلاح طلبان) بازداشت شده اند باید گفت که بهای اصلی را تا این جا مردم کوچه و خیابان پرداخته اند که صدها نفراز آنها کشته و مجروح و هزاران نفر بازداشت و شکنجه شده اند.
[46] در این آدرس گزارش مفصلی از کشته شدگان و بازداشت شدگان آمده است: http://hra-news.org/news/1416.aspx
[47] اشاره ی ما به بحران های پنج گانه رژیم است: بحران مشروعیت اجتماعی، بحران مشروعیت سیاسی در داخل حاکمیت، بحران مذهبی، بحران در روابط بین الملل و بحران اقتصادی.
[48] در حال جاضر یک سایت اینترنتی به جمع آوری نظرها و راهکارها می پردازد که در آن می توان جزییات روش های مختلف را دید: www.harkat.org
[49] پیش بینی ها از قبل حکایت از کسر بودجه ی شدید در سال 1388 داشت و اینک خبرها تایید کننده این موضوع هستند. جنش کنونی به نحو چشمگیری خطر رکود و سقوط واحدهای تولید و تجاری کوچک را افزایش داده است. http://www.bbc.co.uk/persian/business/2009/01/090118_ka_budget.shtml برخی از گزارش ها حکایت از آن دارد که از همین ماه تیر بعضی از وزارتخانه های دولتی امکان پرداخت حقوق کارکنان خود را نخواهند داشت. «به گفته رضا عبدالهی رئیس کمیسیون برنامه و بودجه این کار دولت باعث شده تا "برخی دستگاهها حتی امکان تامین حقوق تیرماه خود هم نداشته باشند." http://www.bbc.co.uk/persian/business/2009/07/090701_ka_majlis_budget.s…
[50] احمد علوی استاد دانشگاه در مصاحبه ای با رادیو فردا می گوید: « الان با توجه به بحران سياسی و نبود امنيت سرمايهگذاری، صادرکنندگان خارجی و سرمايهگذاران احتمالی و طرفهای قراردهای همکاری اقتصادی، فعاليتهای خود را متوقف خواهند کرد. نتيجه اين امر، البته کاهش ورود سرمايه ثابت و سرمايه جاری خواهد بود.» وی سپی اضافه می کند: « اگر جريان ورودی نقدينگی، سرمايه، کالا و نيروی کار به نظام وارد نشود، نظام دچار آشفتگی میشود و حتی ممکن است از هم بپاشد.» http://www.radiofarda.com/content/f6_Iran_Demonstrations_Results_Econom…
[51] مانند حق تشکیل تجمعات یا سازمان ها یا سندیکاها و غیره ...
[52] امروزه نوشته ها، تحلیل ها و مصاحبه های متعددی درباره جنبش کنونی منتشر می شود، تقریبا همه ی آنها در این نکته مشترکند که جنبش کنونی به رهبری و سازماندهی نیاز دارد. پس تشخیص مشترک مشکل انجام گرفته است، آنچه اکنون لازم است راه حل و راهکارها است.
[53] قطعیت نگارنده در تایید این امر به دلیل تاکیدی است که از جانب افراد در صحنه در این باره ابراز می شود. یک دانشجو در مصاحبه با رادیو فردا می گوید: « ... این ائتلاف بزرگ میتواند با لابی با قدرت حداقل بخشهایی از کیک قدرت را در اختیار بگیرد همچنین میتواند یک اپوزیسیون قدرتمند را شکل دهد که به سازماندهی تشکیلاتی و تقویت جامعه مدنی بپردازد تا در فرصت مقتضی دیگر چنین فرصت گرانبهایی بیفایده از دست نرود.» http://www.radiofarda.com/content/F7_Iran_postelection_protests/1769335… یک دانشجوی دیگر در نشریه بذر در این باره می گوید: « مھمترین مسئلھ در حال حاضراین است کھ مردم نیاز بھ یک رھبری برای ھدایت مبارزاتشان دارند. این مسئلھ روشن می کنھ کھ اونایی کھ مدعی مبارزه علیھ استبداد و دیکتاتوری و حکومت ضد مردمی ھستن چھ وظیفھ سنگینی روی دوششونھ. از فعالین کارگری، دانشجویی، زنان، معلمان و ھمھ کسانی کھ خواھان انقلاب و دگرگونی ھستن باید در جھت ھدایت مردم و جوانانی کھ توی این مبارزات نشون دادن کھ چقدر باانگیزه و جسورن قدم بر دارن.» http://p111272.typo3server.info/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=123&tx_ttne…
[54] در آینده نه چندان دور خواهیم دید تا چه حد باور نگارنده بر لاینحل بودن مشکلات پنج گانه ی رژیم مبتنی بر واقعیات بوده است.
[55] تاکید می کنیم که حضور شجاعانه ی مردم در روز 18 تیر علیرغم تمامی تهدیدات و تمهیدات سرکوبگرانه حکایت از وجود یک پتانسیل قوی در درون جنبش کنونی دارد. در این نباید شک داشت که اگر فشارهای جانبی پنج گانه رژیم افزایش یابد و هزینه ی سرکوب بالا رود این پتانسیل می تواند با دستی بازتر اعتراضات را دامن بخشیده و شرایط را برای تبدیل شدن به یک حرکت اجتماعی فراگیر و سرنوشت ساز فراهم سازد.
[56] فراموش نکنیم که وخامت وضعیت اقتصادی کشور به زودی بستر بسیار مناسبی برای وارد شدن نیروهای محروم به اعتراضات اجتماعی خواهد بود. تمامی هنر سیاسی در آن زمان این خواهد بود که این اعتراضات صنفی محرومان را به جنبش اجتماعی کنونی لایه های میانی طبقه ی متوسط پیوند داد.
[57] نگارنده به صورت مشخص در نوشته های آتی خود به چگونگی های این موضوع خواهد پرداخت و از همگان دعوت می کند به تغذیه این بحث در داخل و خارج از کشور بپردازند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید