از سال 57 همان سال 1979 تا کنون مـُهر ننگ همچنان بر پيشانی روشنفکران سياسی ها با مدرک دکترا (که آنهم بیماری مدرک گرایی است) زده شده و تا کنون نتوانستند جايگاه خود را در ميان مردم پيدا کنند.دليلش چيست؟
اين مهم تنها شامل سال پنجاه وهفت انقلاب نیست که روشنفکران سياسی بدنبال روحانيون واپسگرا براه افتادند. در سال پنجاه و هفت مهر تاييد خيانت و ننگ در درگاه مردم بر پيشانی آنها خورد.
پیش از سال پنجاه وهفت که می توان آنرا يک کودتای شرکتهای نفتی نام بُـرد تا انقلاب، روشنفکران زیادی در طيفهای مختلف بدستور عوامل بيگانه کار می کردند.
اکنون پس از سی سـال باز نويسندگان و روشنفکرانی به ميدان می آيند و سخن از حـق انتخابات می کنند! می گويند اين حـق مردم است که در انتخابات شرکت کنند! جمله بنظر منطقی می آيد و چيزی خلاف حقوق حقه و حقوق بشر بنظر نمی آيد.
ولی آيا آن روشنفکری که می آيد و درست پیش از انتخابات نمایشی سـخن ازحـق انتخابات میراند، از دو حـال خارج نیست. يا نادان است و يا آگاهانه مزدوری می کند. زيرا آن نویسنده يا به اصطلاح آقا دکتره می داند مردم ايران هزاران حق دارند که به آن دست نيافته اند.
مردم از حقوق اولیه خود محرومند درست هنگام انتخابات يک مشت به اصطلاح روشنفکر که نام ديگر نويسندگان و روشنفکران را نيز آلوده نمودند، پا به صحنه می گذارند و سخن از حق انتخابات مردم می کنند!
آيــا همين روشنفکران که شعار حق انتخابات سرميدهند،تا کنون از حق مردم در زمينه های ديگر سخن گفتند؟ آيا از غارت اموال ملی سخن می رانند؟
اين روشنفکران با سفسطه خود در خدمت اربابان مشترک خود هستند. اين روشنفکران ميدانند که قانون در مجلس شورای اسلامی معنا ندارد. زيرا شورای دگر بنام نگهبان بالای سر مجلس نشسته است. چگونه می توان از چنین مجلسی انتظار مدرنیته داشت؟
آيا مردم ايران از حق و حقوق خود آگاهند؟ هنگامیکه اکثريت مردم ايران از حقوق اولیه خود بی خبرند چگونه می توان از حق انتخابات برای آنها سخن راند؟ اگر اکثریت مردم از حقوق خود باخبر بودند کار به اینجا نمی کشيد.
مشکل جامعه ما آخوند نیست. مشکل جامعه ما آن آخوندهای بی عمامه چپ و به ظاهر ملی وابسته به بیگانه هستند که آگاهانه با مزد قلم می زنند و با مزد سخن می رانند.
آخوند نوک آن کوه یخ است که تنه اصلی آن جهالت مردم و روشنفکران بی سواد ومزد بگير تشکيل می دهند. آری. آن سیاسی و روشنفکر چپ ايرانی زمانی شاه را متهم به حمایت از روحانيت می نمود ولی بلافاصله پس از کودتای ننگين پنجاه وهفت يک روحانی که بیشترين کشتار وجنايت را مرتکب شد بعنوان نماينده در مجلس شورای اسلامی انتخاب
کردند. آری صادق خلخالی نماینده مشترک جناح چپ ايرانی نیز بود! آيا از چنین روشنفکرانی می توان انتظار پيشرفت و ترقی داشت؟ ببخشيد داشت يادم می رفت. من از روشنفکران به اصطلاح ملی نيز ياد کردم.
جبهه ملی ها از همان قماش هستند. حتی هنوز برای من روشن نشد که چرای آقای داريوش همايون به آقای خاتمی رای داد؟! خب. دوستان و هم ميهنان گرامی منْ حال می دانيد مشکل کشور کجاست؟
آری آخوندها تنها نيستند زيرا منافع مشترک و ارباب مشترک آنها را متحد میـکند وسبب می شود که کاروان ملاها همچنان روان باشد.
قضاوت با شماست.
نیک جعفرزاده 31 ماه می 2009 برابر 10 خرداد 88
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید