در این خیزش اخیر مردم علیه رژیـم خون و شمشیر جمهوری نکبت ِ اسلامی در ایران، شاهد خیلـی چیزها بودیم! از کُشتـار و جنایت گرفته تا کارهای وحشتناک و ضد انسانی، که فقـط در این حکومـت باور کردنی شد که همه انسان های آزادیخواه از آن مُطلع هستند و در حد توانایی خود با تمام سعی و کوشش در افشاء این جنایت ها، فعال هستند.
خوشبختـانـه امروزه، می توان با قاطعیت گفت که بعـد از 30 سال، خیلی ها به ماهییت ننـگیـن ایـن حکومت پی بُرده اند!
اما، به خاطر سیل خبرهای دردناک ِ گوناگون، خبرهایی هم در این رهگذر دهکده جهانی اینترنتــی، گُم می شود، که جالب است به بعضی از آنها اشاره شود! مانند، مداح هان روز ِ تاسوعـا و عاشورا.
در مقابل ِ حرکت توده های عظیم و ستمدیده، اندک شمار ِ قمه کشان، به تکاپو افتادنـد که از قافلـه عقب نمانند، از اینـرو برای جلب بیشتـر، دست به دامـان مداحـان شدنـد، کـه ای بـرادران هـم کیش و همدل، چه نشسته اید که مـردم در این عرصـه مبـارزات، گوی سبقت را از ما گـرفتند و هر روز کـه می گـذرد بــه تعداد آنها افزوده می شود.
مداح هان جیرخوار اهل بیت، که در این ایام باید دِیـن خود را به حکومت ادا کننـد با صدایـی کـه فـقـط یاران قمه کش شان را به وجد می آورند گفتند:
مگر ما مُرده ایم که در مقابل مردم، نتوانیم اوباش و اراذل را به خیابان ها بیاوریم؟!
قمه کشان باخوشحالی برای ابراز احساسات خود به مداحان،قمه های خود را دور سرمی چرخاندن، و نفس کش می طلبیدن، مداحی در حین ساکت کردن جنایتکاران، گفت:
بـرادران، قبل ازاینکه شروع کنیم به ما بگید، مگـر مـردم چـه می گند و یا چه کارمی کنند کـه اینهمـه بر تعداد آنها اضافه می شود!؟
یکی از آن تبهکاران گفت:
والا درست نمی فهمم، مثلأ، می گند، زنده باد آزادی! دیگری در حالیکـه با قمه اش ور میرفـت گفت، والا برادر، منهم از تو بدتر، چیزی نمی فهمم، مثلأ، می گند، "مـرگ بـر ... زبانـم لال، "آقـا"
مداح دیگری می پُرسد کدوم "آقـا" قمه کش میگه: گ... بخورم، من که نمی تونم اسمش را بگــم؟
مداحی دیگر وارد معرکه شد و با حالتی فیلسوفانه گفت:
بـرادر مـا که نمی گیـم نعـوذبـالله، تو بگـی، بلکـه از دهـان ِ آن مــردم، چه صدایی شنیده مـی شـه؟ کـه در ایـن هنگام سایر مداحان با احسنت گفتن به هـوش و ذکـاوت یارخـود، منتـظر جـواب قمه کش بودنـد، که او نفسی کشید و گفت، قربان همه جدتان بروم، اینرا زودتر می گفتید، آن مردم، از پیـر و جـوان می گند:
مرگ ، ننگ، نفر ت و خیلی چیزها دیگر بر خامنه ایی و ایل و تبارش ...
در این لحظه، همهمه ایی در بین این گروه مُتوحش درگرفت، عده ایی از آنها هم غش کردند، خلاصه اینکه معرکه ای شد! یکی از مداحان گفت:
بـرادران آرامش خود را حفظ کنید چرا که ما باید به جـان مردم بیافتیـم و از هیـچ کار حیوانــی در مـورد آنهـا هم دریغ نکنیم، ولی اول باید نیروی کُمکی هفت تیرکشان را به خیابان بیاوریـم! و در حالیکه بـه سایـر مداحان نگاهـی مخصوص! کـه فقط خودشان می فهمیدنـد، کـرد، گفت، شروع می کنیـم و در حالیکـه مداحان جلو و قمه کشان بدنبالشان روان بودند خواندند که:
آهای مردم مسلمون، چه نشسته اید که "حسیـن" تنها شده، که ناگهـان عده ایی عابـر پیاده در دو طرف خیابان، همصدا فریاد زدند، کدوم "حسیـن"!؟
مداحان که غافلگیر شدند، با عصبانیت گفتند، مگر ما چندتا "حسیـن" داریم؟
آن عده گفتند: تا دلتان به خواد!
مداحان مانده بودند چی بگند، که ناگهان یکی دیگر از قمه کشان فریاد زد، آهای کافران،اگر منظورتان میـر حسیـن ِ ، کور خوندید،و در حالیکه رو به مداحان می کرد گفت، بابا، بگید "امام" تنها مانده، هنوز حرفش تمام نشده ، مداحان بی اختیار می گند، کدوم "امام" ؟
که خنده حُضار محترم دو طرف خیابان بُلند می شود.
قمه کشان که عصبی و ناراحت شده بودنـد رو به مداحان کردندو گفتند، گویا قرار است شما ها سایر برادران را به جمع ما بکشید، حالا از ما سئوال می کنید! خوب معلوم ِ منظور "امـام حسیـن خامنه ایـی" است.
مداحان گفتند برادران دیندار، "آقـا" که اسمش "حسیـن" نیست ؟!
یکـی از قمـه کشان که دیگـر خیلی عصبـی شده بود رو به مداحـان کرد و گفت، کـی تا حالا شماهـا اینقدر خ ... شدید!؟ "امـام حسیـن" صـد سـال ِ کـه کُشته شده! الان تو این ماه مبـارک رمضان ، ایـن "آقـا حسین" است که تنها شده!
مداحی که کاسه صبرش لبریز شده بود، با داد و فقان توأم با کولی بازی، گفت:
فلان فلان شده برادر قمـه کش، الان عـاشورا و تـاسوعـاست کـه سر رهبـر آزادگـان را مـی زننـد، که ناگهان یکی از قمه کشان می گـه، کـی سـر ِ رهبـر را زدنـد؟! اصـلأ چـرا دروغ می گــی؟ مـن خـودم یکساعت قبل برای اجازه گرفتن ِ لتُ و پار کردن مـردم، پیش "رهبـر" بودم و ایشان سُر و مُـر و گُنـده بود و سرش هم روی کله اش بود.
باز نـزاع بین گروه مُتوحش در می گیرد، اینبار همان مداح فیلسوف، وارد معرکه می شود و به آرامـی می گه، برادران... ناگهان صدای زنانه ایی بُلند شدکه من خواهر زینب هستم، مداح گفت، که چی...
یکی از قمه کشان،فریاد زد،چرا نمی فهمید یعنی اینکه فقط برادران... نیستند،که مداح تازه دوزاریش افتاد، گفت ببخشید برادران و خواهران.... که باز همان صدای زنانه بُلند شد و گفت من خواهر زینـب هستم، مداح گفت، خواهر فهمیدم! چند بار می گی!؟
قمه کشی گفت، الحق که خیلی خ... ، و هیچی نمی دونی، مداح گفت خوب هم می فهم ...
قمه کش گفت: نه جانم ، نمی فهمی ، چرا که اگر می فهمیدی برای یک خواهر، جمع نمی بستی! باید بگی، برادران و خواهر ...
ناگهان حضار محترم دو طرف خیابان می زنند زیر خنده ...
مداح رو به قمه کش می کند و می گه، حال خوردیش، اینها هم مسخره ات کردند.
باز دعوا در بین گروه فشار و مُتوحش در می گیرد و کار به زد و خورد می کشد که یکی از مداحـان با صدای نکره اش فریاد می زند که، چکار می کنید؟ شرم کنید؟ و در حالیکه به دو طـرف خیابان اشاره می کرد گفت ، شما تو سرو کله هم بزنید و لی آنها را ببینید!؟ ناگهـان نگاه ها به خیابـان ها زُل زده شد که سیل عابر پیاده برای تظاهرات خود را آماده می کرد، در این هنگام یکـی ازقمـه کشان گفت، اینها کی اینقدر شدند!؟
مداحی باصدای غمگینی گفت، حالا چه خاکی بر سر "آقـا" کنیم!؟ کـاری هم از مـا ساختـه نیست، پس بهتر است ... هنوز حرفش تمام نشده بود که، یاران قمـه کش به همــراه مداحـان جیرخـوار، در یک چشم بهم زدن، ناپدید شدند.
پنجشنبه 10 دی ماه 1388، آخر سال عُمر رژیم جمهوری اسلامی در ایران!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید