رفتن به محتوای اصلی

خارج نشینان، پیشگامان جنبش مردمی میباشند، یا فقط حامیان آن

خارج نشینان، پیشگامان جنبش مردمی میباشند، یا فقط حامیان آن

جنبش میلیونی مردمی به طرح اندیشه های بالنده، تحوّلگرا، بنیادین، مدرن، پیشرو، انسانی، مدوّن و کامل دوراندیشانه از طرف رهبران سیاسی خود احتیاج دارد، نه لزوماُ حضور فیزیکی آنها در اعتراضات خیابانی. نا امیدیهای منتسب شده به نقش و رسالت تاریخی اپوزیسیون مقیم خارج که منتّج از شکستهای سه دهه اخیر بوده، هنوز بیمارگونه برخی از دوستان ما را آزار میدهد. این دوستان نا امید ما سر هر موضوعی که بحث میشود، آنرا به اینجا ختم میکنند که گویا برای اپوزیسیون خارج کشور هیچ نقشی وجود ندارد، به غیر از اینکه به دنباله روی و پشتیبانی حرکتهای مردمی از آنها حمایت بکنند.

همین روزها بحثهایی و نوشته هایی در مورد سالگرد شهادت زنده یاد "بیژن جزنی" و هشت تن دیگر از رزمندگان سیاسی زندان اوین در سالهای سیاه دیکتاتوری شاهی بصورت پویایی جاری بود. من که در آن روزها تازه وارد دانشگاه شده بودم و داشتم با اندیشه های چپ آشنا میشدم،تحت تاثیر این مساله بطور زنده تری به دنبال مطالعه آثار و نوشته های "جزنی"،"احمد زاده" و "پویان" و غیره پرداختم. نمیخواهم وارد مقوله مبارزه چریکی بشوم، ولی آن فاکتورهایی که از این فدائیانی که جان خود را در راه آرمانشان گذاشتند بعنوان شاخصهای برجسته جاودانه ماند این بود که آنها دنبال ارائه راه حّل بودند و آنچه که به ذهنشان میرسید مدّون کرده و ارائه می دادند. نه فقط راه حّل مورد نظر خود را ارائه میدادند، بلکه جان فشانانه در راه تحقِق آنها مبارزه میکردند. آنها منتظر این نبودند تا دیگران برای آنها "لنگش کن " کرده و وظیفه آنها را بجا بیاورند. دقیقاُ به خاطر همین فاکتورهای مثبت و دهها فاکتور دیگر مثبت در مورد آنها میباشد که هنوز ماها دور هم جمع شده، در مورد آنها صحبت کرده ، یادشان را گرامی میداریم و از آنها می آموزیم که در تاریکترین شرایط تاریخی چراغ راهنمای آینده باشیم و مشعل به دست پیشاپیش صف حرکتهای مردمی باشیم، نه اینکه نا امیدانه و لنگ لنگان خود را بصورت دنباله رو مبارزات دیگران بکشیم.

تحّقق آرمانها و آرزوهای ما، با رهبری دیگران متحقق نمیشود. دیگران آرمانهای و آرزوهای خود را تحقق میبخشند، نه آمال ما را.اینکه آیا بین آمال و آرزوهای ما، با دیگران فرقی وجود دارد یا نه، یک مساله ی عمدتاُ سیاسی اجتماعی میباشد. آیا آرمانهای لیبرال دموکراسی، با سوسیال دموکراسی دقیقاُ یکی میباشد؟ آیا آمال و آزروهای لیبرالیستهای اسلامی که در رهبری شعار رای من کو قرار داشتند، با آرمانهای تحوّلگرایانه سوسیال دموکراسی انطباق دارد؟ آیا شایسته ترین جریان آرمانی سیاسی از بابت ارائه آلترناتیو فکری سیاسی و اجتماعی در این مقطع تاریخ بشری برای آینده ایران کدام جریانات فکری میباشند؟ کشش ، پتانسیل و ظرفیّت لیبرالیستهای اسلامی در ارائه آلترناتیو جایگزین برونرفت از بحران سیاسی اجتماعی تا چه اندازه میباشد.

اندیشه فکریی که هنوز اشکارا یا بصورت غیر آشکار مطرح میکند که پیرو راه رشد غیر سرمایه داری میباشد، یا به زبانی دیگر معتقد است که وظیفه نیروهای سیاسی پیرو سوسیال دموکراسی فقط "پشتیبانی" از مبارزات لیبرالیستهای اسلامی میباشد، نه همگامی با آنها در برچیدن ریشه های نظام استبداد ولایی، برای اثبات استدلال خود به دلایل ساده نگرانه ای میپردازد که ریشه های آنرا فقط در عدم اعتماد به نفس ناشی از شکستهای سه دهه اخیر ناشی میشود. آنها از لیبرالیستهای اسلامی میخواهند که از ریشه های اجتماعی خود کنده، و برنامه های سوسیال دموکراسی را پیاده بکنند. از آنها انتظار دارند تا اندیشه های دین مداری حکومتی را تحت تاثیر نصیحت های این دوستان ما که خود را ضعیفتر از آن میدانند که اندیشه های خود را پیش ببرند، با سکولار دموکراسی جایگزین بکنند.

یکی از شاخصه های تحّقق شعار راه رشد غیر سرمایه داری، وجود به اصطلاح بلوک قدرتمند "شرق سوسیالیستی" بود که همه مان شاهد از هم پاشیدگی آن بلوک "به اصطلاح سوسیالیستی" بودیم. این بلوک قدرتمند " سوسیالیستی" قرار بود که نیروهای سیاسی حاکم ضّد امپریالیستی را تحت تاثیر قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی بلوک شرق، به سمت خود یا به سمت رادیکالیزه شدن و سوسیالیسم میکشید. الان نه بلوک شرق سوسیالیستی وجود دارد و نه لیبرالیستهای اسلامی ما ضّد امپریالیست هستند. جالب اینجاست که تئوری پتانسیل تحوّل یابیی که این دوستان به "لیبرالیستهای اسلامی" نسبت میدهند، در مورد لیبرالهای غیر اسلامی صدق نمیکند. آنها هنوز سلطنت طلبان و جبهه ملّی را در رده ای برابر با حکومت کودتایی احمدی تژاد – خامنه ای قرار داده و آنها را غیر دموکرات غیر سکولار قلمداد میکنند. آنها قابلّیت تحوّل به سکولار دموکراسی را فقط به جریان "موسوی- کروّبی" متعّلق میدانند.

کاری نداریم به اینکه اصلاُ فلسفه نگرشی ما امروز نسبت به مقوله های آرمانهای انسانی، زمین تا آسمان با بیست سی سال پیش تفاوت میکند. اینجا دیگر فقط نیروهای پیرو مارکسیسم لنینیسم نیستند که توسّط رهبری مبارزات مردمی به رهبری طبقه کارگر در راه پیاده کردن نظام سوسیالیستی باشند. اینجا آرمان آزادی، عدالت اجتماعی و برابری انسانی در راستای تعالی نوع بشر در راستای تحقّق حقوق فردی و اجتماعی آنها در یک شرایط دموکراتیک قانونمندی میباشد که خود مردم سازنده نهادهای دموکراتیک آن میباشند در این نظام مردم در راستای مدرنیته و دموکراسی هر روز گستره و ژرفای بیشتری به سیستم نظام دموکراتیک میبخشند. لیبرالیستهای اسلامی نمیتوانند پیشگامان چنین آرمانهایی باشند. خود مردم ما این را میدانند. نسل جوان و تحصیلکرده ما این را میدانند. جنبشهای زنان، روشنفکران رهبران جنبشهای ملّی مردمی ما این مساله را میدانند. تنها دوستانی که قادر نبوده اند گرد و خاک اندیشه های خاک خورده قدیمی را از خود بزدایند، هنوز عوض حلقه زدن دور اندیشه های سوسیال دموکراسی ، از لیبرالیستهای اسلامی انتظار دارند به سوسیال دموکراسی تحوّل پیدا بکنند.آنها از لیبرالیستهای اسلامی انتظار دارند تا آرمانهای سوسیال دموکراسی مدرن را پیاده کند. آنها فراموش میکنند که این جریان فکری برای خود شبکه اقتصادی زیر بنایی دارد که گستره آن را در شبکه های سرتاسری طبقات قدرتمند اقتصادی حکومتی میشود دید.

بدون شک طبقه کارگر صنعتی متشکّل و آگاه در کنار رهبری سیاسی واقعی خود بعنوان پیگیرترین نیرویی که قادر است بنیادی ترین اندیشه ها و برنامه های تحوّل دموکراتیک را ارائه بدهد، میتواند رهبری دیگر اقشار و طبقات مردمی ، از معلمان، کارمندان، روشنفکران، زنان، دیگر زحمتکشان و جنبشهای ملّی مردمی گرفته تا جنبش سرتاسری دانشجویی و جوانان را بعهده گرفته و پیش ببرد. در شرایطی که خود این طبقه با صف مستّقل خود پای به میدان چالشهای اجتماعی نگذاشته است، نیروهای روشنفکر سوسیال دموکراسی اندیشه های تحوّل دموکراتیک خود را هر چه بیشتر شفافّتر مدوّن کرده و در میان دیگر اقشار روشنفکر اجتماعی میتوانند ترویج کنند، تا این فشارهای دموکراتیک اقشار دیگر و ترویج اندیشه های دموکراتیک در شکل گیری تشکلهای صنفی کارگری به یاری آنها بشتابند . دوستانی هم وجود دارند که با شتاب برای اینکه از قافله عقب نمانند، اوّل ماه می را گرامی داشته، و از کارگران ملّیتها دعوت میکنند تا در صورت تشکیل سندیکاهای کارگری، فراکسیونهای ملّی خود را در درون آنها تشکیل دهند.این دوستان ما که هنوز سندیکاهای تشکیل نیافته کارگری را دعوت به فراکسیون بندیهای ملّی میکنند، سیاست گذاری در حال دوندگی را پیشه خود کرده اند.

بخش اعظم نیروهای پیرو سوسیال دموکراسی در خارج از ایران قرار دارند. آن بخش از این دوستانی که خود را پیرو اندیشه های سوسیال دموکراسی میدانند، ولی به نقش رهبری بنیادین و تحوّلگرایانه سوسیال دموکراسی معتقد نیستند، یقیناُ آدمهای دموکراتی هستند، ولی مطمئناُ از صفوف سوسیال دموکراسی خارج شده، و یا به صف لیبرالیستهای اسلامی نیمچه دموکرات پیوسته اند و یا در صفوف جریانهای دموکرات و یا لیبرال دیگر قرار دارند. نکته ای که در مورد اندیشه های این دوستان باید مطرح کرد این است که از یک جریان فکری معتقد به سرمایه داری محافظه کار، نمیشود توقّع داشت که مجری اندیشه های سیاسی اجتماعی سوسیال دموکراتیک باشد، گرچه هر دوی آنها به دموکراسی و حکومت قانون و نهادهای دموکراتیک مردمی معتقد باشند. اگر در فلسفه فکری محافظه کاران هدف وسیله را توجیه میکند، این مساله در مورد سوسیال دموکراسی بر عکس است. اگر در اندیشه های محافظه کاری سرمایه داری، سود سرمایه است که شاخص اصلی قوانین و موازین اجتماعی را تشکیل میدهد، در مورد سوسیال دموکراسی آن شاخص اصلی تعیین کننده، انسان و ارزشهای انسانی میباشد.

از اینکه توّقع داشته باشیم یک جریان فکری سیاسی که نمایندگی فکری اقشار و طبقات مشخّص اجتماعی را میکند، از طبقه خود بکند و نمایندگی اقشار دیگر اجتماعی را بکند، فقط در مورد روشنفکرانی مثل دانشجویان صادق است که هنوزهوّیت طبقاتی مشخّصی نیافته اند. هر جریان فکری دینی – ولایی سیاسی، اگر ممکن باشد که جهت پیشبرد اهداف و آمال ژئوپولیتیک دولتهای آمریکا و اروپا و روسیه و چین آلترناتیوهای مناسبی باشند، در این مورد که قادر به ایجاد تحّول بنیادین لازم جهت تحقق اهداف و آمال دموکراتیک مردم ایران باشند، از ظرفیّتهای ناچیز بسیار محدودی برخوردار میباشند. دوستانی که از سوسیال دموکراسی میخواهند تا پشت سر ظرفیّتهای محدود لیبرالیسم اسلامی قرار بگیرند، در بهترین حالت قضیه خود متعلق به اندیشه لیبرالیسم اسلامی میباشند، بهتر است یا به درستی به صفوف سوسیال دموکراسی به پیوندند و یا دست از سر سوسیال دموکراسی بردارند.

آیا نیروهای سوسیال دموکراسی قادر خواهند بود پلاتفورم مستّقل خود را درون روشنفکران سیاسی دیگر اقشار اجتماعی دموکراتیک از قبیل معلّمان، کارمندان، زنان، فعّالین حرکتهای ملّی، جوانان و دانشجویان، دانشگاهیان و هنرمندان، حقوق دانان و سایر زحمتکشان برده و در میان آنها ترویج بکند؟ آیا سوسیال دموکراسی قادر خواهد بود ضعفهای تبلیغاتی و تدارکاتی خود را تا زمان خیزش دیگر حرکتهای مردمی رفع بکند؟ آیا کار های کارشناسانه لازم در این زمینه ها که کمبودهای تدارکاتی ما را تکنولوژی نوین اطلاعاتی تا چه حّد میتواند جبران بکند، صورت میگیرد؟ تجربه های اخیر جنبش جوانان و دانشجویان در سال گذشته در زمینه استفاده از این تکنولوژی چه چیزهایی به ما می آموزد. نقش رادیو و یا تلویزیون ایران در تبعید به عنوان سخنگوی جبهه سکولار دموکراسی در خارج چه میتواند باشد؟

فرجه های باز فراهم شده برای تنفّس آرامش قبل از طوفان، امکانات محدودی برای پالایش فکری، نقد همدیگر و آزمودن تجربه اینکه آیا اکثرّیت نیروهای سوسیال دموکراسی قادر هستند زیر یک سقف و با مجهّز شدن به پلاتفورم سیاسی رادیکال سوسیال دموکراسی جمع بشوند فراهم کرده است. زمان را دریابیم و فرصتهای اندک فراهم شده را از دست ندهیم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید