خیزشهای مردمی، منطقه خاور میانه را فرا گرفته است .
مردم به تنگ آمده ، از جور و ستم حاکمان، با قیامهای پی در پی خود، آنها را از قدرت به زیر میکشند. چیز بسیار جالبی که ملاحظه می شود، آن است ، که قدرتهای بزرگ جهانی با تمام قدرت ، از این خیزشهای مردمی، همه جانبه پشتیبانی می کنند. این امر زمینه را برای سرنگونی این دیکتاتورها بوجود آورده و میآورد. ما فشارهای جهانی را، بر حاکم مصر، حسنی مبارک بوضوح دیدیم. با وجود روابط دوستی او با غرب و تعهدهای مختلف سیاسی و اقتصادی که ما بین آنها، وجود داشت، غرب جانب مردم را گرفت. بطوریکه حسنی مبارک ناچارشد، قدرت را به ارتش وژنرالهای خویش واگذار نماید ، و همچنین عدم تمکین سرهنگ قذافی از جامعه جهانی هم ، موجب هجوم و دخالت نظامی به آن کشور شد. حالا حرف وحدیث از دخالت نظامی به سوریه هم می رود. اما به قول خانم هیلاری کلینتون ازمسئولین کاخ سفید هر دولتی شاخصههای خود را دارد.
در حقیقت هنوز بحران سوریه به آن مرحله تکاملی خود نرسیده است ،که بر آن تصمیمی گرفته شود و باید منتظر حوادث آینده شد. اما چیزی که قابل بحث است، آیا این خیزشها و بحرانها زمینه را برای ایجاد دمکراسی در منطقه فراهم خواهد کرد؟ سیل خروشان این مردم که حاضرند در میدانهای قیام همه چیز خود را فدای انقلاب خویش نمایند، دارای چه برنامه ای هستند؟ وتغذیه فکری آنها از کجا منشا می گیرد؟ آیا آرزوهای آنها عملی خواهد شد؟ جایگزین این حکومتها چه کسانی شده و می شوند؟ آیا سازمان و تشکیلاتی وجود دارد، که این کار را انجام دهند؟
اینها سوالاتی هستند ،که هر فرد علاقمند به این حوادث را حتما به خود مشغول می کند.ما در صحنه سیاسی ایران یکبار چنین انقلابی را تجربه کرده ایم. حتی در رهبری این انقلاب کسان زیادی وجود داشتند، که در میان مبارزان افرادی خوشنام بودند. اما با گذشت زمان اندکی همه آنها به حاشیه رانده شدند و نتیجه مطلوبی که از آن انقلاب انتظار داشتیم، به دست نیامد و انتظارات مردم ایران بر آورده نشد. درست است که نباید بدبین بود و زود به قضاوت نشست. اما آن چیزی که روند حرکت نشان میدهد ما را به چنین استنباطی وادار می کند. به هر حال باید گذشت زمان، آن را ثابت کند، که این حوادت به کجا می انجامد و اگر هوشیاری مردم نباشد، امر مسلم آن است ،که نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. درست است که هر کشوری شرایط خاص خود را دارد واما آن چیزی که می توان گفت این است ،که درهیچ کدام از آنها ویژگی تشکیلاتی نبوده و دارای پلاتفرم مشخصی نمی باشند. چنین حرکتهایی هیچ وقت قادر نبودهاند که مواضع مشخصی داشته باشند و همیشه شرایط سیاسی و اجتماعی جهان به آن تاثیرگذار میشود و ما به این جهت به پدیدههای نوین کشورهای عربی نمی توانیم، نظرمشخصی ارائه دهیم.
آن چیزی که در این جنبشها با انقلاب ایران فرق اساسی دارد آن است ، کسانی که این حرکتها را بعد از سقوط دیکتاتورها به دست گرفتند، که دست پرورده دیکتاتورهای سرنگون شده هستند.
سوالی که باز می تواند مطرح شود آن است، مگر اغلب مخالفان ایران که اکنون در صحنه سیاسی ایران وجود دارند، از درون حاکمیت بیرون نیامدهاند، ودرتشکیل حاکمیت ایران دارای نقش نبودهاند، که حالا به عنوان اپوزسیون در مقابل حاکمیت ایران ایستادهاند.آیا اینها نمی توانند همان گونه باشند، که اپوزسیون ایران بوده اند، و همان نقش را ایفا کنند؟ آن چیزی که در این باره می توان گفت اینها چنین نقشی را خیلی بعید است، بتوانند بازی کنند. اینها کسانی هستند، که تا آخرین لحظه در رکاب دیکتاتورها بودهاند و در آخرین لحظه در اثر فشار قیامهای مردمی تسلیم شده، و به مردم پیوستهاند. از آن گذشته این افراد در جائی به عنوان اپوزیسیون و مخالف حاکمیت خود مطرح نشده اند، وحتی عده ای از مخالفین رژیم سابق به حاشیه نیز رانده شده اند، که این امر خود موجب نگرانیهائی نیز میشود.
در مقایسه با انقلاب ایران در خصوص به حاشیه راندن شخصیتها به مرور زمان،این حرکتها انقلاب ایران را تداعی می کند، اما نه به این سرعت که در این جنبشها ملاحظه می شود. جایگزینی این افراد مانند اپوزسیون ایران امری است که فاصله زیادی از هم دارند و نمیتوان آن را با هم مقایسه کرد، نه به لحاظ مبارزات سیاسی ونه به لحاظ حرفه ای بودن کادرها که در صحنه سیاسی آن را مشاهده میکنیم.
اما آن چیزی که باید مد نظر داشت، برخورد دو گانه با حوادث ایران واعراب از طرف قدرتهای جهانی می باشد. سکوت معنی دار اروپا وقدرتهای بزرگ جهانی در انتخابات سال88 می باشد، که تا مدت زیادی هیچ واکنشی نسبت به آن ابراز نکردند. حتی دولت اسرائیل از طریق رادیو صدای اسرائیل اعلام کرد که در گیریهای داخل ایران مربوط به جناحهای حاکم در آن کشور است و به نظر ما تفاوتی میان احمدی نژاد و دیگران نیست. یعنی اعتراضات اقشار مختلف ایران برعلیه ظلم و ستم آخوندها برای اسرائیل ودیگر کشورهای اروپا اهمیتی ندارد. در حالیکه از اولین روزهای وقوع حرکتهای مردمی اعراب اغلب کشورهای اروپائی از آن پشتیبانی کردند. البته ما معترض به این نیستیم، که چرا آنها در برابردیکتاتورها مورد حمایت قرار گرفته اند، بلکه عملکرد دو گانه این کشورها ما را رنج می دهد. که قدرتهای بزرگ دنیا و اروپا چرا در برابر کشت وکشتار ملتهای موجود در ایران مانند آذربایجانیان ، کردها، بلوچها، ترکمنها وعربها و راهپیمائیهای اخیر سکوت اختیار کرده اند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید