درود بر شما
من همان نظرات تعدیل شدهء پیشین را ابراز کرده ام. من می گویم که کتاب های مقدس دینی معروف به کتب آسمانی یک زندگی دینی و کارکرد دینی (در زمان حدوث و بعد ازآن) دارند و یک زندگی تاریخی. زندگی تاریخی این کتب دینی ارتباطی نه به االله دارد نه به یهوه نه به روح القدس و نه به پیمبران و آورندگان این کتاب ها و گزارندگان آنها (جمع آورندگان کتاب ، در نزد یهود ، کاهنان ، نزد مسیح چهار گزارشگر انجیل ها و در نزد مسلمانان محمد و عثمان ، زیرا معرف است که عثمان گردآورنده آیات بوده است).
این کتاب ها خود هسته مرکزی یا بهتر بگوییم محوری واقع می شوند که گرداگرد آن تمدن های گوناگون و اندیشه های گوناگون و فرهنگ های گوناگون در برخورد با آنها و در پرتو آنها و در کنار آنها و در تماس با آنها در موقعیت داد و ستد و خلق و جذب و تأثیر و تآثر با یکدیگر قرار می گیرند و در ارتباط با زندگی اجتماعی و روحانی و دینی و فرهنگی اقوام و مردم گوناگون، تمدن ها و فرهنگ ها را شکل می دهند. یعنی این کتاب ها یک زندگی تاریخی دارند که بیرون از اراده آورندگان آنها و بیرون از آموزه ها و احکام نخستین و آغازین آنهاست. این کتاب ها چه ما بخواهیم و چه نخواهیم سرنوشت بشریت را تغییر دادنده اند (مثبت یامنفی وارد آن نمی شوم) و این سرنوشت تغییر یافته دیگر از خود آن کتابها مستقل است و همه آنچه که ما آنرا میراث مدنیت بشری (فرهنگی فکری وذوقی و علمی یا فلسفی یا کلامی یا عرفانی ) می نامیم حتی اگر مستقیما متأثر از آنها نباشند ، ملهم از آن ها بوده اند و در بخشها و گوشه هایی از موجودیت خود ، رنگ و صبغه ای از این کتب مقدس را پذیرفته اند. از این روست که به مدنیت مغرب زمین ، تمدن « یهودی مسیحی» گفته می شود و فرهنگ و تمدنی که در شرق پس از اسلامی شکل گرفته به آن «تمدن اسلامی» می گویند (که البته تأثیر عظیم ایران در آن بر دوست و دشمن هویداست و نادرست و آلوده به تعصب نخواهد بود و عادلانه تر آن است که آن را «فرهنگ اسلامی ـ ایرانی» بنامیم و این سخن من متکی بر نظر ابن خلدون است که گفت : بخش اعظم سازندگان علم و فرهنگ و فلسفه و عرفان و ذوق و و هنر و معماری تمدن اسلامی را عجمان ـ یعنی ایرانیان ـ می دانست). بنا بر این قرآن هم مثل تورات و مثل انجیل ها نقش دورانساز و تاریخی داشته و این ربطی به احکام عقب مانده و بربری که ریشه در اعماق عهود پیش از اسلامی دارند ، و قرآن آنها را تثبیت کرده و تداوم بخشیده ، بی ارتباط است.
انسان های اهل اندیشه می باید بی تعصب مسائل را از هم تفکیک کنند . آنچه من نوشتم دفاع از احکام عقب مانده قرآن نیست و دفاع از آن دستورات و آداب کهنه شده ای نیست که فوندامانتالیست هایی مثل شیخ های شپشوی عرب در عربستان سعودی و کویت به نام قرآن پیاده می کنند یا طالبان به مردم ایرانی الاصل افغانستان تحمیل کردند و خمینی هم قصد تحمیل آن را داشت و تخم و ترکهء او هنوزهم چنین قصدی دارند ، اما جامعهء تحول یافته ایران که مشروطیت را پشت سرخود دارد اجازه به آنها نداد و نمی دهد. پس من از مغز حرف زده ام و نه از پوست ، به تعبیر مولوی که می گوید. ما زقرآن مغز را برداشتیم / پوست را نزد خران بگذاشتیم. طرفداران « اسلام ناب محمدی» یعنی اسلامیسم فوندامانتالیستی سیاسی این تمدن هزار و چارصد ساله را که رنگ ، یا زنگ یا ـ اگر شما خوش تر میدارید ـ انگ اسلامی دارد ، از قران همان فونکسیون روزهای نخستین حدوث آنرا در نظر دارد و یک قلم قرمز خون آلود روی زندگی تاریخی این کتاب یعنی هزار و چهارصد سال کوشش و تلاش و خلاقیت ملت های با فرهنگ و باتمدنی می کشد که این کتاب را به عنوان یک کتاب آسمانی مقدس می شمرده اند و از آن الهام می گرفته اند.
پس وقتی می گوییم آتش زدن قرآن کار زشتی ست ، مقصود ما از قرآن زندگی تاریخی قرآن و میراث حاصل از آناست و نه احکامی مثل جزیه و قصاص و حد و تعزیر یا احکام مربوط به زنان و امثالهم.
به هرحال کتاب سوزی زشت است و کتاب مقدس سوزی همانطور که پیش ازین گفتم زشت اندر زشت اندر زشت است. باید مقابله فکری با اهل دین کرد و این همان کاری ست که بزرگان مثل رازی ، خیام ، ناصرخسرو ، سنایی ابوالعلاء معری و خیلی های دیگر کرده اند. شاد باشید
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید