کارگران بندر، و به اصطلاح جاشوها، یعنی آنان که یا در روی اسکله برای تخلیه بار کار میکنند یا امور خدماتی را انجام می دهند، یکی از سختترین کارها را بر دوش می کشند. علاوه بر آن تعدادی از این کارگران در شرایط بیکاری به ماهیگیری و یا خدمات بر روی لنجهای حمل کالا میپردازند. در مجموع آنها کارگران بندر و دریا هستند و هر کاری که بتواند لقمه نانی برایشان فراهم کند، انجام میدهند و ما که کیلومترها از آنان دوریم، اطلاع کمی از شرایط زندگی، مشکلات و دردهایشان داریم.
انجام کار در شرایط سخت وگرمای چهل و یا پنجاه درجه شرجی بندری همانند چابهار، بسیار مشکلتر از آن است که تصورش را میکنیم. این کارگران در آفتابی سوزان باید تمام تلاش خود را برای زنده ماندن انجام دهند. آنها با چهرهای آفتاب سوخته واندامی لاغر و تکیده از بام تا شام تلاش می کنند اما تنها میتوانند قوت لایموتی برای خود وخانوادهشان تهیه کنند. شاید بعد فاصله باعث شده که آن حداقل امکانات رفاهی و حمایتی قانونی که سایر کارگران هنوز از آن برخوردارند، شامل آنان نشود. از حداقل دستمزد،(که بسیار پایینتر از خط فقر است)، بیمه و تامین اجتماعی و بیمه بیکاری.و … خبری نیست. گذرهیچ بازرس تامین اجتماعی به محل کار آنان نمیافتد و گوش شنوایی هم برای شنیدن مشکلاتشان با کارفرماها در ادارات کار و تامین اجتماعی محل زندگیشان وجود ندارد.
گفتوگوی زیر که با چند تن از این کارگران انجام شده، گویای زندگی آنان در آن بیابان و شنزار و دریای پرتلاطم است. گویای زندگی کسانی است که یک عمر برای زندگی ودیگران کار میکنند، کالا حمل میکنند ماهی میگیرند تا دیگران در رفاه باشند. اما در زندگی خودشان هیچ گاه از آسایش برخوردار نیستند.
-------------------------------------
بندر چابهار در جنوب شرقی ایران و در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. شغل اصلی مردمان بومی این منطقه کشاورزی، ماهیگیری و حمل بار از طریق لنجهای سنتی است.
بعد از پایان جنگ و در جهت رشد سرمایهداری تجاری، بعضی مناطق به عنوان مناطق آزاد اعلام شد. با وعده مقامات محلی، توقع مردم آن بود که اندکی از فقر مردم کاسته شود و بخشی از سرمایه سرازیر شده به این منطقه، به سفره مردم آورده شود. سرمایهگذاریهای فراوانی از بودجه دولتی صورت گرفت، اما آنچه اتفاق نیفتاد، کاهش رشد بیکاری و فقر در این شهر بود. با تغییر نگاه دولت و برای تامین مالی بخش دیگری از حاکمیت، یعنی سرمایهداری نظامی- دولتی، بساط مناطق آزاد و نیز بنادر آزاد و جزایر، کساد شد و در حال حاضر نفسهای آخر را می کشد.
با افزایش نرخ بیکاری حاصل از این تغییر سیاست و خشکسالیهای مکرر، بحران اقتصادی بار دیگر و با شدتی بیشتر به منطقه باز گشت.
تمامی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در سه دهه اخیر، اوضاع اقتصادی تمامی ایران به خصوص مناطق مرزی را روز به روز ویرانتر کرده و بحرانهای فراوانی را بر مردم تحمیل نموده است.
گفت و گوی زیر با کارگرانی صورت گرفته که زیر ضربات اقتصادی دولت، کمرشان شکسته و سفره خالی خانوادهشان، روز به روز خالیتر شده است.
***
لطفا اسم و سن خودتان را بگویید.
عبد الکریم. من ۲۵ سال سن دارم ازدواج کردم وسه بچه دارم.
لطفا از مشکلاتتان در این شهر بگویید.
مشکل؟ چی بگم؟ کار ما باربریه. من روی لنجی کار می کنم که بار به دبی و عمان می بره.
دستمزد شما چقدر است؟
هر سفر ما رفت و برگشت ۲ ماه طول میکشه. برای هر سفر، بسته به بار و صاحب بار، حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان میگیرم.
این می شه ماهی ۲۰۰ هزارتومان تقریبا. خوب هزینه زندگیتان را چه جوری می پردازید؟
نه اینجوری نیست. ما تمام سال رو که کار نمیکنیم. دریا طوفانی میشه، لنج خرابی داره، هزار تا بدبختی هست. اگر سال خوب باشه، حد اکثر ۸ تا ۱۰ ماه کار داریم. تازه این مال سال های خوبه که مثلا خرید و فروش خوب میشه.
من ماهی ۱۰۰ هزار تومان هم اجاره میدم، پول آب و برق و مریضی بچه ها و خورد و خوراک هم هست. این باعث میشه که وقتی از دریا برمیگردم، روی وانت برادرم شیفتی هم کار کنم.
کلا وضع کار روی کشتی چطوره؟
راستش لنجهای ما خیلی قدیمیه، دیزلش هم همینطور، بارها توی دریا موتور خاموش شده و گاهی روزها روی دریا سرگردونیم. خدا نکنه که این اتفاق، موقعی بیفته که دریا طوفانیه. اون وقت اگر ناخدا وارد نباشه، معلوم نیست چه بلایی سرمون بیاد.
***
عبد الستار ماهیگیر
چند سال دارید و چند تا بچه دارین؟
۳۷ سال دارم. ازدواج کردم و۵ بچه دارم.
مشکل زندگی شما در این شهر و یا اصولا مشکل امروز شما چیست؟
من توی یه روستا نزدیک بندر گواتر زندگی می کنم. دوست دارم بیایید و اونجا رو ببینید. ما هیچی نداریم و همه توی یک کپر زندگی میکنیم، اما اینا همه رو باکیم نیست، مشکل اصلی بیکاریه.
از وقتی سوخت سهمیهبندی شده، اون یه لقمه نونی هم که توی خونه میبردم کم شده. دیگه ما نمیتونیم برای ماهیگیری جای دور بریم.
چرا توی همین منطقه کار نمیکنید؟
کلا توی این منطقه ماهی کمه. در روز دهها بلکه صدها کشتی از اینجا رد میشه، یه عالم آت آشغال و نفت و بنزین میریزن، خوب ماهیها یا میمیرند یا از این منطقه فرار میکنن. با سهمیهبندی سوخت، تعداد دفعاتی که ما میتونیم برای ماهیگیری جای دور بریم، کم شده و مجبوریم روزها و هفته ها را توی منطقه تور بندازیم تا چیزی گیرمون بیاد.
چند نفر روی لنج کار می کنن؟
لنج ما بین ۱۲ تا ۱۷ نفر، گاهی تا ۲۰ نفر. لنج مال چند تا بازاری اینجاست، اونا هم میگن با این وضعیت صرف نمیکنه که کار کنن.
چه اتفاقاتی ممکنه در حین کار برای شما بیفته؟
مصیبت که زیاده، بیشتر از همه، اینه که موقع کشیدن تور، اگر دقت نکنیم ممکنه دستمون از بین بره یا حد اقل پرت شیم توی آب یا بین جرثغال بمونیم و له شیم.
شما بیمه هستین؟ مثل بیمه حوادث؟
نه بابا خدا عمرت بده! بیمه کجا بود؟ همین که پول ما رو میدن خدا رو شکر.
***
طالب ۵۷ ساله جاشو:
کلا سالهاست که وضع خراب شده. هی هرسال تحریمها بیشتر میشه. هرچی این تحریمها بیشتر میشه، تعداد بارهای ما هم کمتر میشه خوب.
چرا من باید نگران این باشم که بار کمتر داریم؟ مگر من میتونم که به بچهام بگم که یک سر آدمهایی نشستن اون بالا، نون ما رو میبرن؟ شکم بچهام رو که با حرف نمیتونم سیر کنم.
درآمد شما چقدر است؟ چقدر دستمزد می گیرید؟
وقتی توی سال بخواهیم حساب کنیم، میشه ۱۶۰ هزار تومان. شکم ۶ نفر رو من با این پول، چه جوری باید سیر کنم؟
چه مدتیه که این کار را میکنید؟
از ۱۵ سالگی روی لنج کار کردم.
شما بیمه نیستید؟
نه بابا بیمه کجا بود؟ یه بار رفتم اداره کار، بهم گفتن اگر ما بیایم و تو کارتو از دست بدی، دیگه به ما مربوط نیست. سرتو بنداز پایین، مثل بچه آدم کار کن. بیمه رو ولش کن، خدا روزی رسونه.
در طی این سالها آیا اعتراضی هم به دستمزدتون کردید؟
بله آقا، چند بار. ولی هر بار پلیس اومده، اول حسابی زده، بعد هم گفته اگر شلوغ کنین، باید از این شهر برید.
کارگرای کشتی آیا تشکلی دارند؟
تشکل کجا بود آقا جان؟ دلتون خوشهها. اکثر کارگرا بیسوادن. صاحبای لنج هم به همه یه جور حقوق نمیدن تا کارگرا هی بخواهند جای همدیگرو بگیرند.
اگه ما همه که روی لنج کار میکنیم، با هم باشیم، اون وقت میتونیم تازه حرف بزنیم. اما متاسفانه ما اتحاد نداریم.
همکار شما میگه اگه دست از کار بکشیم و سرکار نریم، اونوقت صاحب لنج دستمزدتون رو بالا میبره. نظر شما چیه؟
عبدالکریم: آخه مشکل ما، فقط صاحب لنج نیست، گاهی هم بار نیست. بار هم کم شده، اونا هم می گن که به ما مربوط نیست. اگر بخواهیم اعتراض کنیم، اول باید به دولت اعتراض کنیم که هم قیمتا، هم کار ما، به اونا بستگی داره. اما اول از همه، ما باید با هم باشیم و عقلمون رو روی هم بزاریم و حرفهامون رو یه کاسه کنیم. باید نماینده داشته باشیم یا یه گروهی که همه با هم جمع بشیم توش.
چاره کار چیه عبدالستار؟
راستش اول باید بریم جلوی فرمانداری. بگیم شما که سوخت ما رو کم کردین، بیاین شکم زن و بچهمون رو سیر کنین. من که نمیتونم کارمو عوض کنم؛ تازه، کار هم نیست.
شما فکر می کنید این مشکل فقط مال این بندره؟
نه این طور نیست. ما با جاشوهای دیگه هم دوستیم. اونا هم همین مشکلا رو دارند. بندر لنگه، بوشهر، جاسک، بندرعباس، همه جا. اما توی بعضی جاها مسافر می برند، بعضی هم قاچاق. بالاخره گاهی نونشون رو در میآرند، اما امان از اینکه گیر بیفتن. اونوقت باید حصیر زیر پاشونم بفروشن بدن به دادگاه.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید