رفتن به محتوای اصلی

در حاشيه‌ی پرسشهای اتحاد فدائيان از حزب دمکرات کردستان

در حاشيه‌ی پرسشهای اتحاد فدائيان از حزب دمکرات کردستان

 

 

پاسخی شخصی به‌ کميته‌ مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران

ـ در حاشيه‌ی "پرسشهای اتحاد فدائيان از حزب دمکرات کردستان" ـ

ناصر ايرانپور

دوستان و رفقای کميته‌ی مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران،

درودهای صميمانه‌ی مرا پذيرا باشيد.

راقم اين سطور که‌ تعلق تشکيلاتی به‌ هيچ جريان سياسی ندارد، هم بيانيه‌ی حزب دمکرات کردستان و همه‌ موضعگيری شما را مورد مطالعه‌ قرار داده‌، اجازه‌ می‌خواهد در ديالوگی صميمانه‌ با شما در پيوند با موضوع فوق‌الذکر شرکت ورزد، به‌ ويژه‌ اينکه‌‌ نسبت به‌ آنچه‌ که‌ شما می‌گوئيد بی‌تفاوت نيست و حزب دمکرات کردستان را يکی از نزديکترين جريانات سياسی ايران به‌ شما می‌داند و در چهارچوب منشوری که به‌ درستی‌ از آن سخن گفته‌ايد، خواهان ائتلاف آن حزب با‌ شما بوده و هست.

دوستان فدائی، شما استنباط نموده‌ايد که‌ حزب دمکرات کردستان از سويی خواهان "کردستان بزرگ" شده‌ است و از سويی ديگر از غرب خواسته‌ که‌ در ايران نيز دخالت نظامی نمايد. به‌ يقين بايد گفت که‌ شما ـ خوشبختانه‌ ـ دراشتباهيد.

اينجا نمی‌خواهم با شما پلميک کنم و همداستانی و همراستايی شما با مثلث به‌ قول خودتان "ناسيوناليستهای افراطی" ايرانی، با "جمهوری" اسلامی و با حکمتيستهای فاقد حکمت را به‌ رخ شما عزيزان بکشم. تنها می‌خواهم به‌ اجمال برشمارم که‌ از نظر من تفاوت و شايد هم اختلاف شما با حزب دمکرات کردستان (و يقين دارم با حزب دمکرات کردستان ايران) در کجاست و در پايان هر بخش چند پرسشی را خطاب به‌ شما مطرح نمايم.

1. شما يک سازمان سياسی چپ ـ و از نظر من ـ خوشنام ايرانی و سراسری هستيد. از صميم قلب آرزوی اعتلا و نيرومندشدن هر چه‌ بيشتر سازمان شما را در گستره‌ی دارم، آن هم نه‌ بعنوان صرفا يک ايرانی، بلکه‌ اتفاقا به‌ ويژه‌ به‌ دلايل هم‌درکی و هم‌دلی و همزبانی بعنوان يک کُرد. من اطمينان دارم که‌ در آينده‌ شاهد تشکيل ائتلافی دمکراتيک از شما و حزب دمکرات کردستان (هر دو بخش آن) و کومله‌ خواهيم بود. جنبش سراسری فدائی و جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان ايران دو پايه‌ی اصلی ائتلاف مردمی و دمکراتيک و حتی حکومتی در آينده‌ی آزاد ايران را تشکيل خواهند داد. اين اطمينان و اميد از نزديکی برنامه‌ای اين چند جريان سياسی سرچشمه‌ می‌گيرد. اميد است با اين بحثها درک مشترک در مورد مسائل مورد بحث افزايش يافته‌ و در نهايت در خدمت آغاز بحث اتحاد و اثتلاف آنها قرار گيرد.

2. با همه‌ی اين اوصاف اشتباه‌ و نابجا خواهد بود که‌ انتظار داشته‌ باشيم که‌ اين احزاب قرائت و ادبيات و به‌ويژه‌ رسالت يکسان داشته‌ باشند. همانطور که‌ عجيب نيست که‌ شما منظرگاه‌ ايرانی به‌ مفهوم سراسری آن داشته‌ باشيد، اشتباه‌ هم نيست که‌ حزب دمکرات کردستان از منظرگاه‌ کردی و مصالح عمومی و ملی مردم کردستان رويدادها را مورد سنجش قرار دهد و موضع بگيرد. در اين چهارچوب اين نه‌ حق، بلکه‌ حتی وظيفه‌ی حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ايران و احزابی که‌ خود را در طيف کومله‌ تعريف می‌کنند، می‌باشد، برای جلب پشتيبانی بين‌المللی و به‌ويژه‌ غرب و سازمان ملل و مجامع ديگر بين‌المللی و آری، حتی دولتهای غربی برای مبارزه‌ی مردم کردستان در ايران، عراق، ترکيه‌ و سوريه‌ تلاش کنند. ممکن است برای شما مسأله‌ی‌ فلسطين اصلی باشد و مسأله‌ کردستان ترکيه و سوريه‌ و عراق‌ فرعی و ثانوی. بسيار خوب، اما توقع آن از احزاب کردستان ايران بجا نيست. از شما می‌پرسم تاکنون چند سازمان سياسی "ايرانی" و به‌ اصطلاح "سراسری" در ارتباط با بمبارانهای پی‌درپی کردستان توسط ترکيه‌ و ايران برای حفظ ظاهر هم که‌ شده‌، از خود عکس‌العمل نشان داده‌ و اعتراض نموده‌اند؟! شما می‌پنداريد که‌ احزاب کردستان نيز بايد چنين باشند؟! اگر چنين است اين پنداری اشتباه‌ است. سخن گفتن از کردستان ترکيه‌ و عراق و سوريه‌ سخن گفتن از ظلم تاريخی، از استثمار و استعمار يک ملت واحد است، حال اين ملت در جغرافياي سياسی يک کشور باشد يا نه‌. اين سخن به‌ معنای افتادن در "دام" "کردستان بزرگ" نيست و در هيچ جايی از بيانيه‌ی مورد بحث اشاره‌ای به‌ آن نشده‌ است.

3. شما نوشته‌ايد که‌ اين موضع با موضع قبلی اين حزب و حزب دمکرات کردستان ايران و دکتر قاسملو فاصله‌ دارد. اصلا و ابدا چنين نيست. بطور مشخص دکتر قاسملو از هيچ تلاش ديپلماتيکی برای جلب چنين پشتيبانی دريغ نکرد و اين اتفاقا يکی از برجسته‌ترين دغدغه‌ها و خدمات وی بوده‌ است. تا جايی هم که‌ موضوع به‌ حزب دمکرات کردستان ايران برمی‌گردد، شايد کافی باشد نامه‌ی آقای مصطفی هجری به‌ بوش يادآوری شود. تازه‌ آن نامه‌ از آن سنخی بود که‌ شايد بتوان به‌ آن ـ دست کم به‌ لحاظ لحن ـ ايراد گرفت. بيانيه‌ی حاضر با اجازه‌ی شما به‌ مراتب پخته‌تر و سياسی‌تر می‌باشد و اتفاقا اتفاق نظر کلی در جنبش کردی و روشنفکران کردستان در آن وجود دارد. به‌ هر حال، تغيير موضعی در آن قابل رؤيت نيست. شايد آنچه‌ در آن نو باشد شفافيت کلام است که‌ مورد تأييد اين ناچيز نيز است.

4. شما به‌ تناقض موضع حزب دمکرات کردستان اشاره‌ فرموده‌ايد. جا دارد اينجا از شما پرسيده‌ شود که‌ شما تا کجا به‌ شعار "حق تعيين سرنوشت" که‌ در اين نامه‌ نيز از آن سخن رانده‌ايد، به‌ جد باور داريد؟ مگر نه‌ اين است که‌ اين اصل مشمول حق جدايی و استقلال کردستان نيز است؟ در ضمن مگر خود شما نمی‌گوئيد که‌ تاکنون تمام رهبران وکادرهای اين حزب بر‌ حل مسأله‌ی کرد در چهارچوب ايران دمکراتيک و فدرال تأکيد داشته‌اند؟ پس چرا به‌ توهم و انگ جدايی‌طلبی قوس زده‌ايد و بطور ضمنی گفته‌ايد که‌ اين حزب در "دام" (!) "استقلال کردستان" افتاده‌ است؟! يقينا جريانی که‌ صادقانه‌ به‌ حق تعيين سرنوشت يک ملت اعتقاد ژرف و واقعی داشته‌ باشد، استقلال يک ملت را "دام" نمی‌نامد، حتی اگر جانبدار آن نباشد.

5. جا دارد از شما پرسيده‌ شود: حال خود شما چه‌ کاری ـ ‌ خارج از بحث تجريدی و شعار "حق تعيين سرنوشت" ـ برای اين ملت 40 ميليونی، ملتی که‌ صرف نظر از اينکه در چهارچوب مرزهای کنونی‌ ايران باشد يا نه‌، اساسا يک ملت ايرانی‌تبار نيز است، انجام داده‌ايد؟ مگر شما يک سازمان آزادی‌طلب و برابری‌طلب نيستيد؟ اصلا مستحضر هستيد که‌ در کردستان ترکيه‌ چه‌ می‌گذرد؟ می‌دانيد که‌ درگيری حکومت اقليم کردستان با حکومت مرکزی عراق و دولت آمريکا سر چيست؟ اگر می‌دانيد، موضع شما در آن باره‌ چيست؟ از اوضاع کردستان سوريه‌ اطلاع داريد؟ آيا روشنفکر ايرانی بايد حتما در کناره‌های نوار غزه‌ با فراافکنی اسلامگرايان ترکيه‌ اتفاقی بيافتد، تا در دفاع از ملت فلسطين (که برخلاف ملت کرد‌ از پشتيبانی غرب و شرق، کمونيست و اسلامی) برخوردار است، اعلاميه‌ صادر کنند؟ اگر بحث انتقاد و گلايه‌ی دوستانه‌ باشد، روشنفکران کردستان سينه‌ی آکنده‌ از اين انتقادها دارند. بر کردستان در آسمان پرستاره‌ ستاره‌ای روا داشته‌ نمی‌شود، حتی از سوی آنانی که‌ خود را مدافع آن معرفی می‌کنند. من يکی از منتقدان صريح پ. ک. ک. بوده‌ام، اما بس ناجوانمردانه‌ و غيرانسانی يافتم که‌ در جهان 200 دولتی، دولتی يافت نشد رهبر آن را پناه‌ دهد. و اين نه‌ حکايت از نادرستی سياستهای وی که‌ از مظلوميت اين ملت بی‌پناه‌ و بی‌دوست دارد. اين نامه‌ی شما نيز ناخواسته‌ اين برداشت را تقويت می‌کند.

6. شما نوشته‌ايد که‌ حزب دمکرات کردستان "چشم به‌ راه‌ قدرتهای خارجی برای نجات مردم کرد در کردستان ايران" دوخته‌ است. اينجا نخست بايد گفت که‌ بحث حزب دمکرات کردستان يک بحث کلی است و منحصر به‌ کردستان ايران نيست. دوما از بيانيه‌ ـ چنانچه‌ با سوء ظن ناسيوناليستی و ضدامپرياليستی غيردمکراتيک مورد توجه‌ قرار نگيرد ـ "چشم‌دوختن به‌ قدرتهای خارجی" برداشت نمی‌شود، بلکه‌ دعوت به‌ جلب توجه‌ جهانی به‌ وضعيت ملتی پاره‌پاره‌ شده‌ و تحت ستم. و سوم اينکه‌، آری، به‌ اقرار،‌ بين شما و حزب دمکرات کردستان در امر حمله‌ی غرب و ناتو به‌ حکومتهايی چون ليبی و صدام تفاوت ديد وجود دارد. اينکه‌ چنين حمله‌هايی برای دفاع از منافع مردم اين کشورها نبوده‌ و نخواهد بود نيز امری مسجل و بديهی است. اما اخذ اين استنباط از آن که‌‌ گويا چنين حمله‌هايی الزاما در تضاد با منافع مردم اين کشورها قرار دارند، نيز اشتباه‌ است. و به‌ويژه‌ اين استنباط شما اثباتا نادرست است که‌ گويا برچيدن ديکتاتوريها از سوی غرب ناگزير به‌ ديکتاتوريهای ديگر می‌انجامد! سرنوشت عراق هنوز معلوم نيست، لذا نمی‌توان در مورد آن چنين حکمی داد. به‌ هر حال تصور نمی‌کنم که‌ تازه‌ هيچ نظام ديکتاتوری چون حکومت صدام بتواند بر آن مستولی يابد. مضاف بر اينکه،‌ کردستان عراق زير چکمه‌های صدام چيزی برای ازدست‌دادن نداشت. به‌ هر حال آنچه‌ که‌ امروز ما شاهد آنيم، هر چه‌ باشد، رضايت‌بخش نيز نباشد، ديکتاتوری نيست. بی‌انصافی مطلق هم است که‌ به‌جان‌افتادن گروههای ارتجاعی شيعه‌ و سنی طرفدار و اقمار حکومت اسلامی ايران و حکومت اسلامی عربستان را به‌ حساب آمريکا و سيستم عراق گذاشت. خوب، در چند کشور ديگر، حمله‌ی غرب و ناتو به‌ ديکتاتوری انجاميده‌ است؟ در آلمان؟ در ژاپن؟ در يوگسلاوی؟ دوستان عزيز، اين مائيم که‌ بايد شما را فرابخوانيم تا ابهامات موجود در ارتباط با انديشه‌ی ضدامپرياليستی و ضدآمريکايی ضددمکراتيک احتمالی خود را برطرف نمائيد. بخشی از چپ ايران هنوز گرفتار در دام ضدآمريکايی دوران جنگ سرد و زاده‌ی بلوک شرق و احزاب کمونيستی آن و حزب توده‌ی ايران و تازه‌گيها انديشه‌ و فرهنگ غرب‌ستيزی و در واقع تمدن‌ستيزی اسلامگرايان هست. دوستان، بديهی است که‌ کردستان نمی‌تواند از شکاف غرب و حکومتهايی چون "جمهوری" اسلامی بهره‌ نگيرد (همانطور که‌ از تضاد دولتهای حاکم بر کردستان همواره‌ بهره‌ جسته‌ است). چرا بايد حکومتهای ارتجاعی و فاشيستی ترکيه‌ و ايران برای سرکوب جنبش کردستان همراهی کنند و مورد پشتيبانی ضمنی و مستقيم آمريکا نيز قرار گيرند و اما جلب پشتيبانی همين آمريکا ـ حال با هر انگيزه‌ای که‌ از سوی وی عملی گردد ـ برای خنثی کردن ائتلاف ضد جنبش کردستان اشتباه‌ باشد؟ و باز در پايان خدمتتان عرض کنم که‌ جنبشهای مدنی ايران تاکنون نشان داده‌اند که‌ مردم ايران به‌ تنهايی قادر به‌ رهايی از يوغ حکومت اسلام در ايران نيستند و جنبش آنها می‌تواند و احتمالا ناچار است با حمايت ـ از جمله‌ نظامی ـ غرب همراه‌ گردد. در شرايطی که‌ جنبش اعتلا کند و در معرض سرکوب خشن حکومتی قرار گيرد، نمی‌توان و نبايد با همراهی نظامی غرب که‌ شما سهوا "دخالت نظامی" می‌ناميد، مخالفت نمود. انکارناپذير است که‌ بزرگترين دشمن مردم ايران و مانع د‌ستيابی ايران به‌ دمکراسی، حکومت اسلامی ايران است، حکومتی که‌ از هيچ تلاشی برای نابودی جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم کشورمان پرهيز ننموده‌‌ است. پس چرا بايد با ساقط کردن چنين رژيمی از سوی طرف ثالثی مخالفت نمود، چنانچه‌ خود قادر به‌ آن نباشيم؟ خوب، اين امر به‌ درجات بسيار بالاتری برای جنبش کردستان نيز صدق می‌کند که‌ نه‌ با يک حکومت فاشيستی، بلکه‌ چهار فقره‌ از آنها روبرو بوده‌ است؟ تحليل شما اين استنباط را به‌ دست می‌دهد که‌ شما گزينه‌ی سوريه‌ را که‌ تاکنون قريب 3000 نفر از مردم مدنی را کشته‌، به‌ ليبی که‌ ديکتاتور آن چون صدام مخفی و فراری است، ترجيح می‌دهيد. اين اصل و اساس تفاوت نگرش شما با احزاب کردستان است. فراموش نکنيم که‌ اپوزيسيون ليبی نيز در آغاز با "دخالت" غرب در ليبی مخالفت می‌ورزيد، بعد پی‌درپی پيام می‌فرستاد که‌ چرا ناتو به‌ حکومت ليبی حمله‌ نمی‌کند و يک چتر حفاظتی هوايی برای درامان ماندن از حملات هوايی حکومت قذافی ايجاد نمی‌کند. ناتو به‌ اين ندا پاسخ مثبت داد و اگر نمی‌داد، آقای قذافی جانهای بازهم بيشتری می‌گرفت، بدون اينکه‌ سرنگون شود، همان خطری که هم‌اکنون‌ در سوريه‌ نيز وجود دارد. در پايان برای رفع ابهام تأکيد می‌شود که‌ عدم مخالفت با حمله‌ی نظامی و حتی دعوت به‌ آن مطلقا ـ باز تکرار می‌شود ـ مطلقا به‌ اين مفهوم نيست که‌ گويا از غرب انتظار می‌رود مردم ايران يا کردستان را رها کند. خير، حمله‌ی غرب تنها می‌تواند نقش کمکی برای يک جنبش واقعا موجود داشته‌ باشد، جنبشی که‌ در معرض نابودی توسط يک رژيم قهار و شياد قرار دارد. بنابراين اساس، جنبش مردمی است و رهايی نهايی توسط آن. همانطور که‌ می‌دانيد، در کردستان عراق نيز يک جنبش بالفعل وجود داشت. اين جنبش، اما، بدون همگامی ناگزير آمريکا و متحدين آن قادر نبود، از شر رژيمی چون صدام خلاص شود که‌ سر ستيز نه‌ تنها با کردستان داشت، بلکه‌ همچنين با غرب و همسايگان جنوبی و شرقی و غربی خود. آيا می‌بايست با اين نزاع و همخوانی اتفاقی و شايد مقطعی مصالح مردم عراق و غرب سر ستيز داشت و به‌ بهای بقای چنين رژيمی با "دخالت" غرب عناد ورزيد؟ اين امر در ارتباط با حکومت اسلامی ايران، حکومتی که‌ جناياتش اگر بيشتر از جنايات حکومت صدام نبوده‌ باشد، کمتر نبوده‌، حکومتی که‌ هزاران هزار نفر از اسيران سياسی را تنها در چند روز قتل عام نمود، حکومتی که‌ جنايات فجيعی در کردستان خلق نمود، حکومتی که‌ مرز نشناخته‌ و هر جايی که‌ دستش رسيده‌ جنايت کرد‌ و تعداد زيادی از فرزانگان و برجسته‌ترين رهبران کردستان و ايران را چنين ناجوانمردانه‌ کشت ... صدق می‌کند. نه‌ آمريکا و نه‌ حکومتهای دمکراتيک (حال از نظر شما هر حکومتی‌ دمکراتيک باشد)، بلکه‌ هر "شيطانی" که‌ بخواهد به‌ مردم ايران و کردستان در امر رهائی‌ ياری رساند، حال هر دليل و انگيزه‌ و مصالحی در آن داشته‌ باشد، يقينا با مخالفت من روبرو نخواهد شد، چون آن را در تضاد با مصالح مردم ايران و کردستان نمی‌دانم... (اين موضوع بحثهای طولانی‌تری را می‌طلبد. اما چون وعده‌ داده‌ شده‌ بود که‌ بحث اجمالی باشد، فعلا به‌ همين قدر اکتفا می‌شود.)

30 سپتامبر 2011

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید