رویداد مهم این هفته به نحو کمسابقهای توجه جهانیان را به خود جلب کرده است. با انجام مراسم تحلیف پرزیدنت اوباما، از هم اکنون بحث و جدل درباره سیاستهای احتمالی او در آینده نقل مجالس و موضوع گفتارها و نوشتارها در رسانهها شده است. از نظر تاریخی حداقل در قرن بیستم هیچ رئیس جمهوری، به استثنای فرانکلین روزولت، در چنین شرایط بحرانی سکان هدایت آمریکا را در دست نگرفته است. از سوئی آمریکا در دو کشور و دو جبهه گرفتار جنگ با تروریسم و افراطگرائی اسلامی است و از سوی دیگر اقتصاد جهانی که آمریکا پرچمدار آن است درگیر گرداب رکود و بیاعتمادی است.
در جهان امروز سیاست و اقتصاد آنچنان درهم آمیختهاند که تمایز میان این دو کاری ساده نیست. قریب دو سال جنجال انتخاباتی در آمریکا همزمان با عدم توجه کافی مقامات مسئول در نظارت بر بازارهای پول و سرمایه، آنچه را که گمان میرفت یک نوسان موسمی اقتصادی است سرانجام تبدیل به تهدیدی بیسابقه علیه سیستم تجاری و مالی جهانی کرده است. طی یکصد روز اول زمامداری آقای اوباما جمعی از او انتظار معجزه خواهند داشت. اما اگر وی بتواند تنها حس اعتماد مردم را نسبت به آینده تجدید کند، نتیجه آن از هر معجزهای کاربرد بیشتر خواهد داشت.
شادی و جشن و سرور پیروزی دهه نخستین قرن بیست و یکم تحت رهبری نمایندهای از نسل جوان که از بالاترین سطوح تحصیلات عالی برخوردار است میتواند به آمریکا و مردم آن توان و انرژی تازهای هدیه کند. سیستم حکومتی آمریکا آنچنان است که در آن رئیس جمهور هم از نظر قانونی و هم از نقطه نظر سنتی به نحوی کممانند قدرتمند است. قدرت و اختیارات رئیس جمهور مطلق نیست ولی از هر رئیس جمهور یا نخستوزیر دیگری در کشورهای دمکراتیک امروزه بیشتر است. زمانی که این اختیارات قانونی با پیروزی قاطع شخص کاندیدا و همراه با پیروزی حزب او در انتخابات کنگره و سنا باشد آنگاه میگویند که رئیس جمهور علاوه بر اختیارات قانونی از نوعی اقتدار معنوی یا (mandate) از سوی مردم برخوردار است و برنامههای او با سهولت بیشتری مورد تصویب و تأیید قوه قانونگذاری قرار خواهد گرفت.
آقای اوباما از همه این مواهب برخودار است و از سوی دیگر در مشکلترین شرایط استثنائی زمام امور را به دست میگیرد.
طی چند هفته اخیر زمانی که از مشکلات عدیدهای که او در پیش دارد سخن به میان میآید در کنار مسائل اقتصادی، از سیاست خارجی صحبت میشود و اولین مطلب مورد بحث پیرامون ایران دور میزند. با آنکه در هفتههای اخیر پس از حمله اسرائیل به نوار غزه میبایستی مسأله اختلاف اسرائیل و اعراب مطرح شود متأسفانه حتی آن مطلب هم کمکم به عنوان بخشی از «مسأله ایران» طرح میشود. در چنین شرایطی دور از انتظار نباید باشد اگر صحبت از نوعی «گفتگو» با رژیم تهران از سوی دولت اوباما مطرح شود.
با آنکه طی سالهای گذشته و به ویژه یکی دو سال اخیر ملاقاتهایی میان نمایندگان دولت بوش و رژیم تهران پیرامون مسأله عراق و یکبار هم در ژنو در مورد مسأله هستهای برقرار شد، اما همانگونه که انتظار میرفت نتیجه ملموسی از این تماسها حاصل نشد ولی این بار مسأله جدی است و در آینده نزدیک خواهی نخواهی اقداماتی در این مسیر آغاز خواهد شد.
بیم همه جانبه از بازی
نکته جالب در مورد این مذاکرات احتمالی ترس همه جانبهای است که در میان بازیگران و حتی تماشاچیان این «بازی» وجود دارد.
از دولت آمریکا آغاز میکنیم که به علت عدم مقبولیت رژیم اسلامی در میان مردم آن کشور نگران عکسالعمل شهروندان آمریکایی است. هنوز خاطره گروگانگیری و سپس بمبگذاریهای لبنان و دیگر اعمال تروریستی منتسب به جمهوری اسلامی از حافظه تاریخی ملت آمریکا محو نشده است. طی سه سال گذشته گفتار و رفتار احمدینژاد نه تنها موجب یادآوری آن خاطرهها شده بلکه بر شدت مخالفت افکار عمومی علیه ایران افزوده است. خانم کلینتون که اکنون وزیر خارجه آمریکاست، در دوران مبارزات انتخاباتی سال گذشته به شدیدترین وجهی به احمدینژاد حمله میکرد. حتی زمانی که آقای اوباما در دوران مبارزه انتخاباتی صحبت از مذاکره با ایران را مطرح کرد، هم از سوی جان مککین کاندیدای جمهوریخواهان و هم از جانب خانم کلینتون مورد انتقاد قرار گرفت (خانم کلینتون دو روز پیش هنگام بحث با سناتورهای کمیته روابط خارجی سنا بر مواضع خود تاکید کرد). برای مذاکره با ایران آقای اوباما به زودی در افکار عمومی آمریکا دست به کار زمینهسازی خواهد شد و مسلماً بیگدار به آب نخواهد زد. میزان موفقیت او در این مورد قابل پیشبینی نیست.
در آن سوی گفتگوی احتمالی یعنی طرف جمهوری اسلامی، رژیم تهران به مراتب حتی بیشتر از آمریکا از مذاکره میترسد. در مرحله اول آمریکاستیزی آذوقه روزانه این رژیم است. همانگونه که هانا آرنت در مورد نظامهای توتالیتر گفته است از آنجا که این نوع نظامها تنها از پشتیبانی اقلیت کوچکی از مردم برخوردارند، باید همیشه هواداران خود را در حالت تهییج دائمی نگاه دارند. ستیز با آمریکا و اسرائیل همانقدر برای بقای این نظام ضرورت دارد که روضه امام حسین و ذکر مصیبت کربلا. اگر میشود با «شیطان بزرگ» سر میز نشست و مذاکره کرد، مردم سؤال خواهند کرد پس چرا سی سال از این عمل امتناع کردید و ما را به روز سیاه نشاندید؟ بنابراین نظام بسیار نگران این مذاکرات است و همانگونه که تاکنون به بهانههای مختلف زیر بار آن نرفته است باز هم سعی خواهد کرد بلکه بتواند به این خیمهشب بازی آمریکا ستیزی و نوحه «مرگ بر آمریکا» چند سال دیگر ادامه دهد.
از این که بگذریم میرسیم به مخالفان نظام یا به اصطلاح اپوزیسیون. میزان ترس آنها از مذاکره احتمالاً کمتر از دو گروه اول نیست. سی سال است که این جماعت از ترس خطر انجام مذاکره میان نظام و آمریکا خواب آسوده ندارند. نگرانی آنها که زیاد هم بیجهت نیست از این روی است که اولاً اگر آمریکائیها با این حضرات بر سر میز مذاکره نشستند دیگر امکان رفتن ملاها برای مدت مدیدی منتفی خواهد شد چون آغاز مذاکره با آمریکا به رسمیت شناختن رژیم اسلامی را در پی دارد و از سویی دیگر اگر آمریکائیها سر میز مذاکره نشستند چه ضمانتی وجود دارد که ساخت و پاختی صورت نپذیرد و در مقابل صرف نظر کردن از آن بمب لعنتی، آمریکا تداوم رژیم اسلامی را تضمین نکند؟ مگر در مورد کوبا چنین قرار و مداری میان آمریکا، روسیه و کوبا صورت نگرفت.
حالاپس از گذشت پنجاه سال تازه میفهمیم که روسها به شرطی موشکهای خود را از کوبا بردند که پرزیدنت کندی متعهد شود کسی مزاحم فیدل کاسترو نخواهد شد و به همین علت هنوز هم پیرمرد ریشو بر خر مراد سوار است. بنابراین مخالفان نظام اکثراً دشمن سرسخت هر نوع مذاکره هستند.
عروس بدون خواستگار
در چنین شرایطی چه خواهد شد؟ سرنوشت این عروس بدون خواستگار به کجا منتهی میشود؟ در مرحله اول به عللی که به اختصار برشمردیم احتمال انجام مذاکرات موفقتآمیز بسیار اندک است. اما خلاف عقل سلیم است که کسی با نفس گفتگو مخالفت کند زیرا اگر قرار بود با عدم مذاکره، جمهوری اسلامی مضمحل شود سی سال دوام نمیآورد. از سوی دیگر آن روی مذاکره جنگ و درگیری است که باز هم هیچ عقل سالمی جنگ و خونریزی را نمیتواند بر صلح و مذاکره ارجح شمارد. بنابراین نباید با نفس مذاکره مخالف باشیم. به جای صرف انرژی علیه مذاکره باید سعی کنیم در تهیه و دستور مذاکرات نظر خود را اعمال کنیم. نباید به هیچ وجه در حاشیه نشست و اجازه داد مذاکرات بدون درنظر گرفتن مصالح ملت ایران انجام پذیرد. اگر مسأله حقوق بشر و وادار کردن ایران به رعایت و اجرای تعهدات بینالمللی آن حکومت درا ین زمینه در دستور کار مذاکرات قرار نگیرد، باید با چنگ و دندان مانع انجام هرنوع مذاکره و توافقی میان نظام و دولت آمریکا شویم و علیه انجام آن به تکاپو بپردازیم.
در این مورد تاریخ به عنوان یک سند و نمونه موفق پشتیبانی ما است. زمانی که کشورهای غربی و به ویژه آمریکا با روسیه شوروی سرانجام در مورد به رسمیت شناختن مرزهای کشورهای اروپائی بعد از جنگ بینالملل دوم در هلسینکی به مذاکره نشستند، حقوق بشر را فراموش نکردند. همانگونه که روسها را مجبور به تعهد در رعایت حقوق بشر کردند این بار هم نوعی هلسینکی جدید باید از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا به جمهوری اسلامی تحمیل شود. اگر سران نظام عادی شدن روابط را خواستارند در عوض باید با ملت خود همانند دیگر دولتهای متمدن رفتار کنند در غیر این صورت هر نوع ساخت و پاخت محکوم به شکست است.
پاریس ـ 14 ژانویه 200
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید