سیاستمداران آمریکائی هم مانند دیگر سیاستمداران جهان حسابگرند و بر مبنای محاسبات خود عمل میکنند. تظلم، موعظه اخلاقی و تمنا و تقاضا در سیاست واقعی (Real Politics) از چندان اعتبار و اهمیتی برخوردار نیست. زمانی منافع ملی ما ایرانیها به حساب خواهد آمد که سیاستمداران آمریکائی در برابر خود نیروی مقاومت درخور اهمیتی مشاهده کنند، در غیر اینصورت سازش با رژیم تهران و حتی معامله بر سر ایران با روسها بخشی از سیاست «تغییر» دولت آمریکا خواهد بود.
با آنکه مسائل و مطالب بسیار پراهمیت و جالبی برای بحث در این ستون یادداشت کرده بودم به شیوهای ناخودآگاه بازهم سرانجام برمیگردم به مسألهای که امروز ذهن و فکر هر ایرانی میهندوست و آزادیخواهی را نگران آینده کشورش میکند. قضا و قدر و یا هرچه دلتان بخواهد بر آن نام نهید، مصالح آنها یعنی آمریکا و دیگر کشورهای غربی را در مسیر برخورد شدید با منافع ملی ما ایرانیان قرار داده است.
شاید بهتر باشد نخست با تعریف آنچه آنها مصالح خود میپندارند و ویژگیهای آن مصالح
بحث خود را آغاز کنیم سپس به تحلیلی از منافع ملی ما ایرانیها بپردازیم و آنگاه سرنوشت برخورد این دو را تا آنجا که امکانپذیر است پیشبینی کنیم.
آمریکا اسیر بحرانی عمیق است و هیچکس نمیتواند مدعی شود که قدرت پیشبینی سرانجام این بحران را دارد. همینقدر میشود گفت که آمریکای پس از خروج از این بحران با آنچه در گذشته بوده است بسیار متفاوت خواهد بود چون همزمان با تضعیف نسبی آمریکا در صحنه بینالمللی، قدرتهای تازهای وارد صحنه شده و خواهند شد. اگر درگذشته اتحادیه اروپا در مقام مقایسه و رقابت با آمریکا قرار داشت در سالها و دهههای آینده چالش جدی در برابر قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا، کشورهای گروه BRIC یعنی برزیل، هند، روسیه و چین خواهند بود. همراه با این دگرگونی موازنه قدرتها، ساختار و قواعد بازی سازمانهای بینالمللی از نوع شورای امنیت سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و دیگر سازمانها که جملگی محصول واقعیت توازن قدرتها در دوران بعد از جنگ دوم جهانی بودند متزلزل گشته نیازمند تجدید نظر خواهند بود.
در مورد آمریکا، بحرانی که به آن اشاره میکنیم تنها بحران اقتصادی نیست چون آن بحران کم و بیش جهانی است و همه کشورهای جهانی به نوعی با آن دست و پنجه نرم میکنند. بحران اقتصادی تنها بخشی از بحرانی است که دامنگیر آمریکا شده است شاید بتوان به جرأت مدعی شد که بحران هویت بیشتر از بحران مالی به آمریکا صدمهزده و خواهد زد. از سوئی آمریکائیها اعتماد به نفس تاریخی خود را از دست دادهاند و در جنگ میان کهنه و نو، سنت و تغییر، مذهب و نوگرایی سردرگم ماندهاند و از سوی دیگر از حسن شهرت و اعتبار بینالمللی آنها به نحو بیسابقهای کاسته شده است. مجموعه این بحرانهای گوناگون موجب شد که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری، مردم آمریکا به آنچه «تغییر» نامیده شد بدون اندکی وسواس درباره محتوا و یا شرایط تغییر رأی دهند و کاندیدای «تغییر را» همراه با اکثریت نمایندگان از حزب دمکرات به واشنگتن گسیل دارند. دولت تغییر در مرحله اول نگران اوضاع اقتصادی کشور است و اگر نتواند در این مورد در آیندهای نه چندان دور به موفقیت چشمگیری دست یابد، نه تنها مشکلات آمریکا بلکه مشکلات جهانی دو چندان خواهد شد.
در ماورای تلاش برای رویاروئی با مسائل اقتصادی، خطوط کلی سیاست خارجی آمریکا طی این یکصد روز آغاز کار دولت جدید کم و بیش روشن شده است. در مرحله نخست، با وجود سروصدای زیاد در مورد افغانستان و تداوم آن جنگ (تا اطلاع ثانوی) آمریکای پس از جنگ عراق بیشباهت به آمریکای بعد از جنگ ویتنام نیست. امروز روحیه حاکم بر سیاست خارجی آمریکا را میتوان در طیفی نمایان کرد که یک سوی آن عقبنشینی یا گوشهگزینی (Isolation) قرار دارد و در انتهای دیگر «یارگیری» یا (Multi Lateralism ). همانند ماجرای ویتنام این بار هم در پیآمد زیادهرویها و ندانمکاریهای جنگ عراق باید در انتظار حداقل یک دهه انزواگرایی و خود مشغولی آمریکائیها بود.
اگر این تحلیل مجمل و سریع تا حدودی مقرون به واقعیت باشد، سیاستمداران آمریکائی طی چند سال آینده در اولویتهای سیاست خارجی خود تغییرات محسوسی را ملحوظ خواهند داشت. دیگر کسی نه تنها از گسترش دمکراسی سخن نخواهد گفت بلکه برحسب نیاز و مقتضیات روز اگر لازم باشد، با روسها، چینیها و دیگر دشمنان آزادی هم در صورتی که بتوانند هم پیمان خواهند شد. در مورد اروپای مرکزی، احتمالاً برای جلب حمایت روسها در دیگر نقاط جهان، گرجستان و اوکراین را در ناتو نخواهند پذیرفت. احتمال زیاد دارد در مورد ایران با روسها وارد معامله و داد و ستد شوند. آینده نشان خواهد داد که آیا این یک مکث موقت به خاطر تجدید قواست یا یک عقبنشینی تاریخی. آیا آنچنان که پارهای هم اکنون مدعی هستند به پایان «قرن آمریکا» رسیدهایم و باید در انتظار نوعی فروپاشی اگر نه همانند شوروی، ولی لااقل در مقیاس برچیده شدن امپراتوری بریتانیا باشیم؟
این نویسنده احتمال بروز چنین رویدادهائی را ضعیف میداند اما شکی نیست که همزمان شدن بحران مالی، بحران محیطزیست و بحران سیاسی، از سیاست خارجی آمریکا ملغمهای خواهد ساخت که گسترش دمکراسی در دیگر کشورهای جهان فعلاً به بوته فراموشی سپرده خواهد شد.
اگر آمریکا و تا حدودی اروپا برای چارهجوئی در مورد خطر تروریسم در افغانستان و پاکستان نیازمند سازش با جمهوری اسلامی شوند از نقطه نظر آنها مرتکب گناهی نشدهاند بلکه با استفاده از فاسد به جنگ افسد رفتهاند و احتمالاً در برابر وجدان خود احساس شرم نخواهند کرد. در اینکه آیا غربیها مصالح دراز مدت خود را درست تشخیص دادهاند یا نه، جای گفتگو زیاد است زیرا مبنای این نوع فرصتطلبی در سیاست خارجی بر تصور غلط «هدف وسیله را توجیه میکند» قرار دارد. همان مبنائی که زمانی سازش با هیتلر و سپس سازش با استالین را توجیه کرد و بشریت چنان هزینه سنگینی را به خاطر سست عنصری رهبران آن زمان پرداخت. با اینهمه باید واقعبین بود و قبول کرد که رأیدهندگان آمریکائی به «تغییر» رأی دادهاند و حکومتی را سرکار آوردهاند که لااقل در سیاست خارجی دست به کار تغییر شده است. ما نه با نتیجه آراء در یک دمکراسی سربحث و جدل داریم و نه با سیاستهای صلحجویانه و یا بهبود روابط با کوبا یا روسیه. بحث درباره نیک یا بد بودن آن سیاستها را به مردم کوبا و اروپای شرقی وا میگذاریم. نگرانی ما و موضوع مورد نظرمان تأثیر احتمالاً منفی این سیاست در آینده ایران است.
منافع ملی ما کدامند و چرا در مخاطرهاند؟
منافع ملی هر کشوری به انحاء و انواع مختلفی تعریف شده است. منظور ما در این مقاله کوتاه، معنی استراتژیکی و سیاسی ـ نظامی آن نیست. آنچه بیشتر مورد توجه این بحث است منافع ملی به عنوان خیر و صلاح ملت ایران است. اگر قبول کنیم که طی یکصد سال گذشته برای ملت ایران دستیابی به دمکراسی، حکومت قانون و حفظ حقوق اساسی ملت از بیشترین اولویتها برخوردار بوده است، امروز به وضوح تضاد میان مصالح آمریکا و منافع ملی ما آشکار میشود. یک بار در دوران جنگ سرد، آمریکائیها به خاطر مصالح سوقالجیشی در منطقه، دمکراسی و آزادی را در ایران فدا کردند و اکنون به نحوی بسیار شفافتر و سخیفتر دست به کار تکرار همان اشتباه شدهاند. سازش با جمهوری اسلامی که لاعلاج موجب تداوم آن خواهد شد نه تنها کمک مستقیم به آزادیکشی و ظلم و تجاوز علیه حقوق ملت ایران به حساب خواهد آمد بلکه آمریکا با این عمل خود سدی در برابر پیشرفت و توسعه سیاسی و اقتصادی ایران ایجاد خواهد کرد و سازش با روسها بر سر ایران خاطرههای تلخ تاریخی را برای ایرانیان یادآور خواهد بود.
تضادی که ما از آن سخن میگوئیم دقیقاً در این رویاروئی مصالح آمریکا و منافع ملی ما تشدید خواهد شد. شاید از نقطهنظر دولت آقای اوباما همکاری با نظام جمهوری اسلامی، اگر امکانپذیر باشد، در جنگ با طالبان یا حل مسأله فلسطین و یا موفقیت در عراق مفید و مؤثر است اما آیا آمریکا حاضر خواهد شد با عدول از پیش شرطهای تاریخی خود در قبال الزام تعهد رژیم تهران به موازین اعلامیه جهانی حقوق بشر، با رژیم تهران مذاکره کند و برای آن مشروعیت بینالمللی ایجاد نماید؟
مسلماً امروز در ترازوی سود و زیان سازش با رژیم تهران، مصالح صوری آمریکا، در قضاوت دولت کنونی آن کشور، از ارزش بیشتری برخوردار است و بنابراین، چنین خطری بسیار جدی است که دولت آمریکا با رژیم تهران و احتمالاً با روسیه خواهد ساخت و برای حفظ مصالح خود منافع ملت ایران را نادیده خواهد گرفت.
سیاستمداران آمریکائی هم مانند دیگر سیاستمداران جهان حسابگرند و بر مبنای محاسبات خود عمل میکنند. تظلم، موعظه اخلاقی و تمنا و تقاضا در سیاست واقعی (Real Politics) از چندان اعتبار و اهمیتی برخوردار نیست. زمانی منافع ملی ما ایرانیها به حساب خواهد آمد که سیاستمداران آمریکائی در برابر خود نیروی مقاومت درخور اهمیتی مشاهده کنند، در غیر اینصورت سازش با رژیم تهران و حتی معامله بر سر ایران با روسها بخشی از سیاست «تغییر» دولت آمریکا خواهد بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید