روي کلام اين نوشته با کسانيست که خود را مدافع تماميت ارضي، استقلال، دموکراسي و حقوق بشر در ايران مي دانند و مواضع کوتاه و بلند مدت خود را در راستاي چنين هدفي اتخاذ و دنبال مي نمايند. دقيقاً يادم نيست ولي چند سال قبل، زمانيکه که در ترکيه بودم و شوراي ملي مقاومت از اقبال داخلي و بين المللي بهتري برخوردار بود، به مسئولين سازمان مجاهدين نوشته بودم که "تنها ضامن حفظ تماميت ارضي کشور، وجود آلترناتيوي معتبر، دموکرات و سراسري براي رژيم ولايت فقيه است". چرا که در فقدان آلترناتيو ملي، دموکرات و سراسري، مخالفت و مبارزه با متحجرين مذهبي تماميت خواه نظام ولايي، به سمت مناسبات تجزيه طلبانهً قومي و يا ايدئولوژيک مي گرايد، باعث مي شود تا پيش از رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر، تماميت ارضي کشوري بنام ايران با مخاطرات جدي مواجه گردد. در اين رابطه مثال بلوک شرق را مي زدم که چطور در شرايط بسته بودن راه به جلو (دموکراسي)، وقتي فضا عوض مي شود و مردم امکان انتخاب مي يابند، کشورهاي مربوطه يک مرحلهً تاريخي به عقب فروغلتيده، ابرقدرتي از هم مي پاشد و تجزيهً قومي مي شود. ياد آوري اين مطلب را از آنجهت ضرورت دانستم که دليل تغيير موضعم در رابطه با ضرورت شرکت در انتخابات، در شرايط کنوني، را توضيح دهم.
دموکراسي اطلاعاتي، که با عموميت يافتن استفاده از تکنولوژي ارتباطات فراگير شده، مزيت هاي بسيار دارد ولي در جوامع غير دموکرات و توسعه نيافته اي مثل ايران ما اين تهديد و زيان را نيز دارد که افرادي که از تخصص، تجربه و تعهد مکفي برخوردار نيستند به نسخه نويسي (با هزار تقلب و تظاهر و اي بسا توهم) و چاره يابي دردها و مشکلات اجتماعي مي پردازند. اين باصطلاح روشنفکران نوظهور در دنياي مجازي اينترنت وقتي که در قدم بعدي وارد عرصهً عمومي شوند، باعث گرفتاري هاي بسيار مي شوند؛ چرا که بعلت نداشتن همان تخصص آکادميک و اهميت دادن به تحقيق و تفحص، در عمل، آنهم در بهترين شق، از راههاي تجربه شدهً پيشين نمي توانند فراتر روند و لاجرم بدامن افراط و تفريط قومي، مذهبي و ايدئولوژيک در مي غلطند. يا هم که آلت دست ديگران شده وخواسته و يا ناخواسته مورد سوء استفادهً خارجي ها (که بدليل تخصص و تکنيک و تجربهً برتر لاجرم پيچيده ترند) قرار گرفته به خدمت اهداف آنها در مي آيند. در صورت عدم واکسينه شدن فضاي روشنفکري ايران در قبال اينگونه باصطلاح روشنفکران و يا صاحب نظران طوطي صفت، يا فرصت طلب، و يا عافيت طلب، که فاقد تخصص و تجربه، و بنابراين تعهد و عاقبت انديشي لازم در مواضعشان هستند، مرزها مخدوش مي شوند، انرژي ها هدر مي روند، و نيروهاي اجتماعي، بويژه نسل جوان در مواجهه با سيل اظهار نظرات و نسخه نويسي هاي اين شخصيت هاي صرفاً اينترنتي، پس از مدتي سرخورده و مأيوس و پراکنده و سرافکنده مي گردند. بنا براين بسيار مهم است که فضاي مجازي اينترنتي را نيز تخصصي تر نموده، در تشخيص صلاحيت ها در مسائل مربوط به علوم انساني (سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي) وسواس بيشتري بخرج داده و حساستر شويم. و در عين احترام به نظرات شخصي افراد و شخصيت ها در هر حيطه اي، نسخه نويسي و اظهار نظر و نقد آرا و تجارب را، مثل جوامع پيشرفته، به اهل تخصص و تحقيق در حوزه هاي مربوطه واگذاريم تا با اينکار، رفته رفته، ضرورت تخصص و تحقيق براي يافتن مسيرلازم و ممکن گذار به دموکراسي و توسعهً بومي در ايران فراهم گردد.
در ايران ما، از همان اوايل انقلاب، براي انقلابيون مذهبي و غير مذهبي، بحث "تخصص و ايمان" (به مذهب و يا ايدئولوژي دوران جنگ سرد) مطرح بوده و مسئوليت ها، تصميم سازي ها و تصميم گيري ها به اهل ايمان عمدتاً فاقد تخصص وا نهاده شده و رهبران سياسي و مسئولين اجرايي چه در داخل رژيم و چه در ميان اپوزيسيون، با تصميمات "من درآوردي" غير تخصصي، و باصطلاح" شرعي و يا ايدئولوژيک" از مردم و هوادارانشان استفادهً ابزاري کرده اند . اگرچه برخي در درون نظام ولايي هم اينک، پس از تجربهً همهً راهها، به ضرورت تخصص پي برده اند، ولي هنوز که هنوزاست درآشتي دادن بين اين دو دچار مشکل اند. براي همين است که دولت احمدي نژاد در داشتن مدارک تقلبي سرآمد همهً دولت هاي دنيا شده است. دانشوران، متخصصين، استادان و محققين حوزهً علوم انساني در ايران مورد بيشترين بي مهري ها از طرف رژيم واقع شده و هرگز، بويژه در دولت احمدي نژاد، جدي گرفته نشده و نتوانستند اند مثل هر جامعهً معقول و امروزي در حل مشکلات متلابه کشور نقش حرفه اي خود را ايفا کنند. اپوزيسيون رژيم نيز در اين مورد وضعي بهتر نداشته و همه کس و همه چيز را از دريچهً تنگ و باريک ايدئولوژيک خودش مي سنجيده است.
با اين مقدمه، براين باورم که براي حفظ تماميت ارضي، و رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر، در تعادل قواي سياسي، بايد بر سه نيرو فائق آمد: افراطيون (متحجرين تماميت خواه) مذهبي، افراطيون (تجزيه طلبان) قومي، و افراطيون (ايده آليست، و آرمان طلب) ايدئولوژيک. اين سه نيرو از آنجا که هدفي غير از رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر براي خود قائلند (حکومت ولايي متحجرين مذهبي، تجزيهً ايران براي تندروهاي قومي، و نيز رسيدن به جامعهً آرماني بي طبقه (توحيدي و يا کمونيستي) براي افراطيون ايدئولوژيک) از ساز و کار دموکراتيک و مردمي پيروي نکرده و براي رسيدن به اهدافشان استفاده از هر ابزاري را مجاز مي شمارند. در جامعهً امروز ايران، از آنجا که متحجرين مذهبي در قدرتند و با اعمال انواع تبعيضات و مرزبندي هاي جنسي، طبقاتي، قومي، مذهبي و ايدئولوژيک، مخالفت با آنان طيف وسيعي، اي بسا اکثريت ايرانيان، را شامل مي شود. در اين فضا، تندروي و تحجر در حاکميت لاجرم باعث رشد تندروي و افراطي گري متقابل در جامعه شده، و کپهً ترازوي تندروهاي بويژه قومي مخالف، در جبههً اپوزيسيون را سنگين تر مي کند. از اينرو نيروهاي واقعا مدافع تماميت ارضي و حاکميت مردمي و دموکراسي و حقوق بشر که اهل اعتدال و تسامح و مدارا هستند، بايد مواضع خود را طوري اتخاذ کنند که در عمل جامعه را از افراط کنوني به سمت تفريطي ويرانگرتر نرانند.
گفته شد که در شرايط حاکميت متحجرين مذهبي، و فقدان آلترناتيو سراسري مطرح ملي و دموکرات، که جامعه را بسمت خير و اصلاح و دموکراسي و توسعهً پايدار رهنمون شود، افراطيون (تجزيه طلب) قومي و تندروهاي انقلابي و متعبد ايدئولوژيک رشد مي کنند. در اول انقلاب، فراروييدن و چنگ انداختن راست مذهبي بر مراکز قدرت باعث رويش و فراگير شدن چپ ايدئولوژيک در بين روشنفکران و جنبش دانشجويي ايران شد که تقابل اين دو جريان،نيروهاي ميانه رو و دموکرات و سراسري مانند شخصيت هاي قديمي ملي-مذهبي، جبههً ملي و نهضت آزادي ايران را از حيطهً قدرت خارج کرد و جامعه را به سمت درگيريهاي مسلحانه سي خرداد و جنگهاي چريک شهري، منطقه اي، و آزاديبخش متعاقب آن کشاند. آنگاه بعد از ربع قرن تجربهً افراط و تفريط ، روشنفکران و جنبش هاي مدني و اجتماعي ، منجمله بخش هايي از حاکميت و نيز اپوزيسيون چپ ايدئولوژيک آن، از آن افراط و تفريط ها فاصله گرفته و در پي هموار نمودن راهي مسالمت آميز و مدني برآمدند. دوم خرداد سال ٧٢ حاصل برآمدن اين موج اعتدالگرايي و رفرم و اصلاح در جامعهً ايران بعد از انقلاب بود. متعاقب ناکامي هاي دولت اصلاحات، و نيز کودتاي انتخاباتي که منجربه برآمدن دولت متحجر احمدي نژاد و باند مصباح و جنتي شد، و نيز بي اعتبارشدن اپوزيسيون سرنگوني طلب ايدئولوژيک، فضاي مساعدي براي رشد و تقويت افراطيون (تجزيه طلب) قومي فراهم ساخته است. بطوريکه ادامهً وضع موجود به قدرت گيري هرچه بيشتر افراطيون قومي انجاميده، برخي از کشورهاي همسايه و نيز قدرت هاي خارجي را به سوء استفاده از اين شرايط ترغيب کرده و حفظ تماميت ارضي ايران را با مشکل جدي در آينده مواجه مي سازد. اينست که فکر مي کنم، همهً ايرانياني که دل در گرو حفظ تماميت ارضي کشور، و گشودن راهي بسوي دموکراسي و حقوق بشر دارند، لازم است تا وارد ميدان شده و از ادامهً وضع موجود (تحجرو تبعيض و استبداد مذهبي) جلوگيري نمايند.
فراموش نکنيم که ولايت مطلقهً فقيه در جمهوري اسلامي، کما اينکه رهبري مطلقهً ايدئولوژيک در اپوزيسيون رژيم، معادل ديکتاتوري مطلقه نبوده و نيست. اگر چه متحجرين مذهبي و متعبدين ايدئولوژيک، و بعبارتي، ذوب شدگان در ولي فقيه (و رهبري ايدئولوژيک) که دنبال حذف جمهوريت و ولايي کردن نظامند، به کمتراز اين رضايت نمي دهند؛ ولي رشد سياسي جامعهً روشنفکري و مدني ايران به آنان اجازهً حاکميت مطلق و تحقق چنين روياهاي طالبانيسم و فاشيستي را نداده و نمي دهد. اينست که اينبار براي جلوگيري از فراکشيدن افراطيون (تجزيه طلب قومي) بعنون آلترناتيو قدرتمند رژيم، و نيز براي مانع شدن از دست اندازي هاي خارجي به تماميت ارضي کشور، حداکثر استفاده از ظرفيت ها و سازو کارهاي دموکراتيک در درون همين رژيم، که حاصل مبارزات مردم ايرانست، مثل همين انتخابات، ضرورتي مبرم مي نمايد. افراطيوني که جز به سياه و سفيد نمي انديشند، ايده آليست هايي که به چيزي کمتر از جامعهً صد در صد آرمانيشان رضايت نمي دهند و به دموکراسي و سکولاريته و مدرنيته بمثابه برنامهً آرماني مي نگرند و نه پروسه اي مبارزاتي، آنها که دوست دارند صرفاً به زبان گلوله و قهر به آزادي مطلق مورد نظرشان، آنهم به بهاي حذف ديگران، برسند، آنها که حضرت عباسي قسم خورده اند تا عاشوراگونه، و تا آخرين نفس کوتاه نيايند، اينها جملگي از عاقبت انديشي بي بهره اند... وچنان بخود نيايند و عبرت نگيرند، عاقبت خوشي نخواهند داشت. آنها جملگي همواره باد کاشته و طوفان مي دروند، مبارزاتشان نتيجهً عکس مي دهد، و با راه و رسم دموکراسي در دنياي عيني واقعي بيگانه اند. پس برهمهً آنها که دموکراسي را نه از طريق قهر و انقلاب قهرآميز و سرنگوني اين و برآمدن آن، بلکه با تغييرات حداقلي، مستمر و رو به جلو، در بستر مبارزات مسالمت آميز مدني، برآمده از سازوکار دموکراتيک و مدني، که يکي از آنها انتخابات است، مي جويند، لازم است در اين انتخابات شرکت کنند و به کانديداي اصلاح طلبان راي دهند. براي جلوگيري از کودتاي انتخاباتي مثل دورهً قبل، جا دارد که نظارت بر انتخابات نيز از انحصار شوراي نگهبان خارج شود، اي بسا کانديداهايي هم که صلاحيت آنها تأييد نشده نيز ترغيب شوند تا از اصلاح طلبان حمايت کنند تا بستر حضور آنان در شرايط، اي بسا، بهتري در آينده فراهم گردد. بايد ولي فقيه را ترغيب کرد تا سرنوشت نظامش و کشور و مملکت را با سرنوشت متحجرين مذهبي گره نزند، چرا که در صورت ادامهً روند (تحجر، تبعيض و استبداد) کنوني، قومگرايي و تضاد شيعه –سنتي کشوري بنام ايران را به ورطهً تجزيه و تلاشي سوق مي دهد. بايد از رهبران ومنتسبين به اپوزيسيون سرنگوني طلب خواست، تا برسم آقاي رجوي، جامعهً روشنفکري و جنبش هاي مدني و اجتماعي ايران را، در اين انتخابشان، به باد تهمت و ناسزا نگيرند و با اينکار باقيماندهً پل هاي بين خود و جبههً دموکراسي و حقوق بشر را خراب نکنند.
يکي از دلايلي که برخي از متفکرين غرب، بويژه ميشل فوکو، را وامي داشت که به انقلاب ايران اميد بندند اين بود که در چشم انداز اين انقلاب ظهور ترکيبي از سياست و اخلاق را انتظار مي کشيدند. فکر مي کنم اين توقع بيهوده و بي جايي نبوده است و در صورت همّت جامعهً روشنفکري و نيروهاي سياسي ايران، در پايبندي به مبارزهً مسالمت آميز مبتني بر مقاومت مدني، که در آن کلمه بجاي گلوله، شعور بجاي شعار، خرد و انتخاب جمعي بجاي نظر و استصواب فردي، ترکيبي آينده ساز از فلسفه، علم، تجربه و اخلاق، بجاي رويکردي تعبدي بهرکدام، اساس کار قرار گيرند، آنگاه انقلابي که سي سال است در ورطهً افراط و تفريط غوطه ور است، مي تواند پيامي تازه و آينده ساز نه تنها براي مردم ايران، بلکه براي ديگران نيز داشته باشد. برخي به اشتباه شرکت نکردن در هر انتخابات رژيم را مقاومت مدني مي دانند، بايد بياد داشت که ارزش مقاومت مدني منوط به دستاوردها و نتايج مترتب برآنست، آن مقاومت مدني که نتيجه اش بنفع مخالفان دموکراسي و حقو بشر، يعني در جهت رشد افراطي گري بيشتر، و يا از نوعي ديگر، باشد، به کار دموکراسي نميايد.
جالب است که بسياري از ما اصلاح طلبان را پيوسته نقد کرده ايم و لي متحجرين مذهبي رسوا و تماميت خواه که خود را به اشتباه اصولگرا جا زده اند به حال خود رها کرده ايم. حال آنکه اين جماعت که جمود فکري، تماميت خواهي، دشمني با علم و تخصص، تبعيض و استبداد از شاخصه هاي بارزآنانست، از تنها چيزي که بويي نبرده اند اصولگرايي است. کسي نيست که از اين جماعت بپرسد علاوه بر موارد فوق به کدام اصول پايبندند؟ اصول دين؟ اصول بنيادي انقلاب (استقلال، آزادي، و جمهوري اسلامي)؟ اصول قانون اساسي؟ و يا اصول مندرج در منشور حقوق بشر؟... راستي اين چه اصوليست که نه در ميان شيعه و سني، نه در ميان اقوام تشکيل دهندهً ايران، نه در ميان عوام و خواص، نه در ميان سنتي و مدرن، نه در ميان عرفي و سکولار، نه در حوزه و نه در دانشگاه عموميت ندارد و جز حلقهً کوچکي از متحجرين فرصت طلب مدرسهً حقاني (باند مصباح و جنتي) را فقط شامل مي شود. اين باند افولگرا (و نه اصولگرا) بدترين شق تحجر مذهبي در جامعهً ايرانست. کشور و جامعهً ايران، در چهارسال گذشته اين متحجرين را بحدّ کافي تجربه کرده است و ادامهً وضع موجود را برنمي تابد. چرا که استمرار تحجر، تبعيض و استبداد، بيشک لطمات جبران نا پذيري بر شالوده هويت ملي، وحدت ملي، امکان رشد و توسعهً ملي و نيز امکان دست يابي به دموکراسي بومي وارد سازد.
دوشنبه، ۲۰۰۹/۰۶/
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید