رفتن به محتوای اصلی

بهائیت و دین زرتشتی

بهائیت و دین زرتشتی

دوستان گرامی من در اینجا این بحث را از سوی خود پایان یافته تلقی می کنم. پیش از این اما چند نکته ی پایانی:

بر خلاف دوست گرامی ای که خوشبختانه با نام واقعی خودشان وارد بحث شده اند و از امر بهائی در کنار دین بهی به عنوان یک آئین اصیل ایرانی یاد کرده اند، بنده ابدا چنین فکری نمی کنم. دوست گرامی، به صرف اینکه بهائیت از سوی یک ایرانی پایه گذاری شده است نمی توان این آئین را ایرانی اصیل خواند. بهائیت به گونه ای انکار ناپذیر فرزند معنوی اسلام در اعم، و شیعه ی اثنی عشری در اخص است، نام خدای اش الله است و به گوهر با دین مبین محمدی همگن است. هر بهائی نیز پیش از بهائی شدن نخست باید یک مسلمان کامل شود. در برابر اما دین بهی به کل از جنمی دیگر است. زرتشت و بهاءالله به هیچ وجه با یکدیگر سنجش پذیر نیستند. ما کلا در جهان ایرانشهری، و نیز در جهان هندی، مبحثی به نام بعثت و نبی نداریم. زرتشت یک شاعر فیلسوف است که آریایان به آن ها RISHI می گفتند، یعنی بینشگر.

در جهان ایرانشهری بنا بر تعریف، رابطی میان مزدا و انسان وجود ندارد جز خرد ذاتی انسان که بدان نیز آسن خرد می گفتند. در دینکرد آمده است که یگانه فرستاده ی مزدا به سوی انسان خرد است و از طریق خرد است که انسان به مزدا (که خود در لغت یعنی خرد و دانایی) دست می یابد. در حقیقت با خردمند آفریدن انسان، خدای ایرانی، که همانا خرد، یعنی مزدا است، خود را از شرّ میانجی و پیامبر راحت کرده است. و البته سنت ایرانشهری نیز گواهی ست بر این امر: ما نه تنها 124 هزار پیامبر نداشته ایم، حتی یکی اش هم نداشته ایم. وگرنه پس از زرتشت می بایست در طول آن دو هزارسالی که پیش از ورود اسلام ایرانیان زرتشتی بودند، دست کم صد هزارتایی پیامبر و نبی ظاهر می شد. خیر، سنت ما چیز دیگری ست و بهاءالله با هر دو پای اش در سنت سامی (یهودی، مسیحی، اسلامی) ایستاده است. باب خواست تا حدودی با برانداختن قران و حج این سنت را به سوی ایرانیت بچرخاند که از سوی بهائیت تکفیر شد و کل مسئله منتفی گشت. صبح ازل هم که خواست سنت باب را تا حدی ادامه دهد کار اش طور دیگری پایان داده شد. البته هر دوی اینها می خواستند از چهارگوش یک دایره بسازند.

از سوی دیگر عدم دخالت در سیاست از سوی بهائیت، که به گفته ی یک دوستی که در همین روزها با او گفت و گو می کردم، به نادرست از سوی دوستان بهائی با سکولاریسم اشتباه گرفته شده است، چیزی جز تجاوز به حقوق بشر نیست، چون خود اش تجاوز به حقوق بشر را دامن می زند. کلا حقوق بشر یک مفهوم سیاسی ست، بهائیت با دور زدن مفهوم کلان سیاست این زیرمفهوم را مثله می کند. بهائیت اگر می خواهد امروزی شود باید فرای مفهوم حق، که مدام بر اش پای می فشارد، مفهوم مسئولیت را نیز بپذیرد و این جز با باز گذاشتن دست مومنان اش در دخالت در امر سیاسی میسر نخواهد بود. مردم قیم نمی خواهند، چه خامنه ای و چه بهاء الله و یا هر پیشوای دیگری.

در مورد سهیم نبودن بهائیت در سنت انتقادی نوین ما نیز این بس که این جامعه با به وجود آوردن حقله های ولایی به نام محفل، در حقیقت یک شبکه ی کنترل انسان ها را به وجود آورده است که بی شباهت به 1984اورول نیست. بدون اجازه ی این محفل های آب نمی توانند بخورند. بعد هم می روند در گوشه و کنار جهان، درست چون همه ی ادیان دیگر سامی، بر روی درویشان و زمین خوردگان سرمایه گذاری می کنند و کارخانه ی آدم سازی تولید می کنند. مسلما بچه های گرسنه ی آفریقایی را خیلی راحت می توان با ساختن یک مدرسه و چند لقمه نان مسیحی و یا بهائی کرد. این کار زشت است. انسانیت آن است که گاندی به یک هندو گفت: در حالی که در اعتراض به درگیری میان مسلمان ها و هندوها اعتصاب غذا کرده بود، هندویی بر سر بالین اش می آید و می گوید مسلمانی فرزند او را کشته است، او نیز به کین خواهی یک بچه مسلمان را کشته است. گاندی می گوید برو و یک بچه مسلمان را که پدر و مادر اش را هندوها کشته اند به فرزندی قبول کن، به خانه ات ببر و مانند یک مسلمان بزرگ اش کن. این یعنی انسانیت و از خود گذشتگی، و نه هر جا و هر زمانی را فرصتی شمردن برای تبلیغ و هر آدمی را ماده ی خامی دیدن برای تبدیل به یک همدین. همان کاری که مادر ترزا می کرد. به هوای کمک رسانی بر شمار مسیحیان جهان می افزود. راحت بگذارید مردم را، به ویژه فقیران و بی نوایان را، که به خاطر یک لقمه نان مجبور می شوند قالب ذهنی ای را پذیرا شوند که بطور سیستماتیک بهشان حجوم می آورد.

آن مسئله ی برابری زن و مرد را هم زرتشت، بر خلاف هندی ها که هرگز موفق نشدند، سه هزار و اندی سال پیش به وجود آورد و ایرانیان 2500 سال پیش زنان شان مرخصی بارداری نیز داشتند، پادشاه زن داشتند و سرباز و ارتشی زن داشتند و دبیر زن داشتند و موبد زن. چیز تازه ای نیست کار بهاء، ولی تقلیدی ست که خوب است و باید پاس اش داشت. از همه ی چیزهای خوب، فارغ از منبع اش باید تقلید کرد. اما حق مولف را نیز باید در نظر گرفت. وگرنه می شود پلاگیات.

این مسئله ی شاه و قتل عام بهائیان نیز همانطور که گفتم یک کار زشت و بسیار غیر اخلاقی است که دارد صورت می گیرد. آن مرد هیچ انسانی را نجس نمی دانست که بخواهد دستور قتل عام عمومی شان را بدهد. گذشته از اینکه دکتر خود اش یک بهائی بود. این داستان ادامه ی همان چراغ زدن های مادلن آلبرایت است در مورد 28 مرداد، که حالا از سوی آقای چوبینه به مسئله ی بهائیت نیز وصل شده است و هر دو کاسه نیز مسلما باید بر سر شاه شکسته شود. اکنون هم باراک اوباما دارد با خامنه ای می سازد و این مسئله ی بهائیت هم بخشی از بده بستان ها است. مسلما پول های ظبط شده ی دوستان نیز این وسط مطرح است که در کامنت های پیشین اشاره کرده ام.

با اینکه در کل این ماجرا کوچکترین نشانی از شرافت و حقیقت نمی بینم، اما مسلما کل این بازی زشت هیچ چیزی از دژخیمی این رژیم و مبانی فکری اش کم نمی کند. در برابر هر بیدادی باید ایستاد و اگر فرهنگ اجتماعی بهتری می داشتیم می ایستادیم و اینگونه نمی شدیم که هر کدام مان به فکر همگن خودمان باشیم، بلکه همه همدیگر را در انسان بودن همگن می شمردیم و برای دفاع از حقوق یکدیگر برمی خاستیم. من با این نامه ی شرمساری که نیلوفر بیضائی نوشته است کاملا مخالفم. چون کل مسئله یک بخش کوچک از یک بازی بزرگتر است، همانگونه که جایزه گرفتن پدر اش از وزارت ارشاد، مقاله ی بهرام چوبینه، چشمک زدن جامعه ی جهانی بهائی به شاهرودی و سیل خاطراتی که اینک در اینترنت سرازیر شده است از آزار بهائیان در رژیم پهلوی (دوستان فراموش می کنند که زرتشتیان نیز همواره آزار دیدند و حتا در زمان رضا شاه هنوز وقتی باران می آمد اجازه نداشتند از منزل بیرون آیند، اما چه ربطی به پادشاهان پهلوی داشت؟ پس یعنی رضا شاه زرتشتی سیتز بود؟). همه ی این خاطره نویسی های زنجیره ای و آن نامه ها و مقاله ها بخشی از معامله ی بزرگ است که می خواهد جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسد و در کنار اش بگوید که بهائی ستیزی کار دینداران شیعه که در حقیقت پدران معنوی بهائیان هستند نیست، بلکه زیر سر سنت پادشاهی عجم پرستان است. در حقیقت بازی بر سر زدن پادشاهی در درجه ی اول، زدن پهلویسم در درجه ی دوم، و زدن زرتشتی گری در درجه ی سوم است. چون هم پادشاهی ایرانشهری با دین بهی گره ی معنوی خورده است، و هم پهلوی ها را متهم به رواج دادن زرتشتی گری می کنند. روی هم رفته موضوع بر سر تقسیم ایرانزمین میان شیعه و مسیحیت و بهائیت است و لاغیر. و این هم طرح آقای سید ولی نصر است، فرزند برومند سید حسین نصر. به هر حال پیوند این سه مذهب همخانواده و همگن مبارک و هر چه از دستشان بر می آید بکنند، ایران اما ایرانی خواهد ماند و هنگام گل باران آرامگاه کوروش عکسی از محمد و عیسی و بهاء الله نمی بینیم، بلکه تصویر مردی که کل انسانیت را یک جمله خلاصه کرده بود: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.

باری، ولی از آنجا که هیچ چیز مهم تر از اصول نیست، باز نیز آن چیزی را که در سه سال پیش، بدون درغلتیدن به زد و بندهای بزرگ و ادا اطفارهای روشنفکرانه، و صرفا از روی تعهد به یک وجدان نیک، و یا به قول ایرانیان اصیل، از روی تعهد به دئنا ونگهویی، نوشتم، امروز نیز سراسر قبول دارم، اگر چه در بازی امروز دوستان، شوربختانه، کوچکترین نشانی از شرافت و حقیقت جویی نمی بینم. آن روز اما، بیش از سه سال پیش، با زبانی که بسیار رساتر و زیباتر از آنچه که اکنون بدان می نگارم، چنین نوشته بودم:

بهائیان دسته ای دیگر از نوآئینان ِ کهن هستند. اینان به همان اندازه که ایران و سرنوشت ِ ایران را، شوربختانه به "امری کناری"در زیست ِ خود فروکاسته اند، به همان اندازه در پی ِ گشودن ِ دروازه های ِ جهان اند. سازمان-یافتگی ِ گسترده، در کنار ِ دور و بری هر روز ناایرانی تر شونده و پیرامون-راندگی ِ زبان ِ فارسی، از ویژگی های ِ برجسته ی ِ اینان است. همزمان، ایرانگریزی ِ بهائیان، نمی تواند تنها امری خودانگیخته و وابسته ای از خوی ِ جهان-گشای ِ آئین ِ بهایی شمرده شود؛ چرا که این ایرانگریزی، همپاس (همواز/موازی) با این اندرویژگی، سویه ای اسلام-انگیخته نیز دارد. آئین ِ رسمی و پاسبانان ِ رسمی ِ و نارسمی اش، تاب ِ نوشدن و دگرشدن را نداشتند و نوآوری را، همراه با نوآوران از درون ِ بافت ِ همبود به بیرون پرتاب کردند. نمونه ای دیگر از همان کارد-درمانی ِ همیشگی. سرگذشت ِ بهایی گری و مردمان ِ بهایی در ایران ِ نوین، اگر دوران ِ دو پهلوی را کنار گذاریم، سرگذشت ِ پیگرد و فروکوفت ِ سازمان-یافته ی ِ انسان هایی ست که تنها جرم شان، اندکی دگر بودن بوده است.

جنبش ِ روشنفکری ِ ایران، و در کنار ِ آنان همه ی ِ دست اندر کاران ِ رسانه ها و دانشگاه ها و اندیشه-نهادهای ِ دیگر، با خالی کردن ِ پشت ِ بهائیان، و تنها گذاشتن ِ آنان و خاموشی گزینی در پاک سازی ِ همبود-گستر ِ آنان، شرمسار ِ تاریخ است، و این خود، نه واپسین، و نه نخستین شرمساری ِ او بوده است. در فرایند ِ آشتی ِ ملی، و پوزش ِ همگان از همگان، برخی ها بیشتر از همه، بهائیان، در کنار ِ زنان، باید"جای ِ ویژه"، (با حق ِ ویژه یک-انگاری نشود) داشته باشند. بهائیان می توانند کام ِ درنوردیدن ِ جهان را داشته باشند، ما، نگاه ِ پیوسته سنجشگر ِ خود را پس ِ پی ِ آنان در خواهیم دوخت، ایرانزمین اما، در دهکده ی ِ جهانی، خانه ی ِ نخست ِ آنان است و سهم ِ آنان از آن، سهم ِ ایرانی از ایران است.

به امید ایرانی متعهد بر شرافت و حقیقت

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید