قرن بیست و یکم با شکاف و فروپاشی دیوار برلن آغاز شد. دیوار را شکافتند و جهانی نوین آفریدند. جهانی که در آن هر فرد در احقاق حقوق طبیعی خود اصرار میورزد. جهانی که در آن سرانجام بشر جایگاه پرمنزلت خود را یافته است و با خون خود از آن پاسداری خواهد کرد. فروپاشی دیوار مخوف برلن تنها مردم برلن شرقی را آزاد نکرد چون آزادی مسری است. آزاد شدن هر انسانی در هر نقطه جهان گام تازهای در راه آزادی همۀ انسانها در سراسر جهان به شمار میرود.
همانقدر که قرن بیست و یکم برای آینده بشر امیدبخش مینماید، قرن بیستم قرن فاجعههای غمانگیز بود. قرن بیستم با جنگ وحشتناک بینالملل اول آغاز شد و با فاجعه انقلاب و برقراری جمهوری اسلامی در ایران به پایان رسید و در این میان بشریت را با ضایعههائی چون کمونیسم، فاشیسم و جنگ دوم جهانی دست به گریبان ساخت.
قرن بیستم برای بشریت بیش از هر قرن دیگری قربانی بر جای گذاشت. صدها میلیون انسان فدای جنگ و جاهطلبیهای سیاسی استالین، هیتلر، مائو و کوچک ابدالهای آنها شدند. در مورد تلفات انسانی قرن بیستم طی سالهای اخیر تحقیقات جامعی صورت گرفته است. این آمار و اطلاعات میتواند تا حدودی گویای عمق ابعاد این فاجعههای انسان ساخته باشد. زبیگنو برژینسکی (Zbigniew Brezinski) استاد دانشگاه کلمبیا و مشاور پیشین کاخ سفید در کتاب «آشفتگی: اغتشاش جهانی در آستانه قرن بیست و یکم» که در سال 1993 انتشار یافت مدعی است که حداقل میان یکصد و شصت و هفت تا یکصد و هفتاد و پنج میلیون انسان قربانی جنایتهای سیاسی این قرن شدهاند.
به عقیده وی هشتاد و هفت میلیون نفر در جنگهای این قرن جان دادند که از این جمع تعداد سی وسه میلیون نظامی بودند و پنجاه و چهار میلیون افراد غیرنظامی. جان باختگان غیرجنگی را وی در حدود هشتاد میلیون تخمین میزند. بخش اعظم این رقم یعنی شصت میلیون را وی از قربانیان کمونیسم میداند. پژوهشگران دیگر از جمله ماتیو وایت در «سالنامه تاریخی قرن بیستم» (Historical Atlas of the Twentieth Century)تلفات سیاسی این قرن را تا بیش از دویست و پنجاه و هشت میلیون نفر تخمین زده است.
ساکنین برلن شرقی در تکاپو برای باز کردن روزنه ای به آزادی
این آمار وحشتناک تنها گوشهای از فجایع قرن بیستم را نشان میدهد. قرنی که در آن وعده بهشت روی زمین دادند و جهنم آفریدند. صدها میلیون آسیبدیده، پناهنده، زندانی سیاسی محبوس در تیمارستانهای روسیه که در آثار نویسندگان بزرگی چون سولژنتیسین و پاسترناک مورد اشاره قرار گرفتهاند در این آمار محاسبه نشدهاند.
جنگ اول جهانی موجب به قدرت رسیدن بلشویکها در روسیه شد و صلحنامه مغرضانه ورسای و تحمیل غرامات کمرشکن بر آلمان، مقدمات به قدرت رسیدن هیتلر را فراهم آورد. جنایتهای رژیم هیتلر در نژاد کشی او علیه یهودیان صدها هزار انسان بیگناه را روانه کورههای آدمسوزی کرد. میلیونها انسان بیگناه دیگر، از مردم لهستان و رومانی همراه با همجنسگرایان، انسانهای معلول جسمی و روحی از جمله دیگر قربانیهای این رژیم بودند.
از عجایب روزگار این که ملت ایران تقریباً نزدیک بود از این قرن شوم و محنتزا سالم جان بدر برد. من هرگز خاطرات تلخ دوران طفولیتم را که مصادف با سالهای پایانی جنگ دوم جهانی بود فراموش نخواهم کرد. در آن سالها پس از اشغال ایران توسط قوای متفقین، هزارها کودک لهستانی که پدر و مادر خود را در جنگ از دست داده بودند توسط قوای متفقین به ایران روانه شدند.
این اولین برخورد من بود با پناهنده و پناهندگی. خاطره چهرههای معصوم این کودکان یتیم و بیگناه در آن حالت اسفبار در اردوگاههای پناهندگی در اصفهان و دیگر شهرهای تحت اشغال متفقین هرگز از ذهن من محو نخواهد شد. در آن زمان برای من قابل فهم نبود که چگونه این کودکان و نوجوانان میتوانند مرگ پدر و مادر و دوری از خانه و آشیانه خود را تحمل کنند. آنچه برای من قابل تصور نبود ابعاد فاجعه بود. سالها بعد که به اروپا سفر کردم و خرابیهای جنگ دوم جهانی را از نزدیک دیدم، از خوش شانسی کشور و ملت ایران که در این قرن وحشتناک از ضایعات آن در امان مانده بودند احساس شادی میکردم.
هرگز برای من قابل تصور نبود که در دو دهۀ پایانی این قرن بدخیم، یعنی پس از آنکه فاشیسم نابود شده و کمونیسم در حال فروپاشی بود، نوبت بدبختی ایران فرا رسد و کشور ما آخرین قربانی حوادث شوم این قرن شود. پیدایش جمهوری اسلامی و انقلابی که موجب استقرار آن شد، زمانی رخ داد که آفتاب عمر کمونیسم بر لب بام بود. عصر دیکتاتوریهای چپ و راست به پایان رسیده بود و چند صباحی نگذشت که اروپای شرقی هم آزاد شد.
فروپاشی «دیوار» و سقوط کمونیسم
اگر کمونیسم سقوط نکرده بود و هنوز صدها میلیون روس و اروپائی در اسارت آن نظام گرفتار بودند، جمهوری اسلامی میتوانست در نهایت سادگی با آنها همپالکی شود همانگونه که اکنون با بازماندگان معدود آن سیستم یعنی کوبا و کره شمالی روابط بسیار دوستانه دارد. آخرین سمبول کمونیسم در اروپای شرقی حکومت چائوشسکو، رئیس جمهوری معدوم رومانی بود که دقیقاً روز پس از بازگشت دیکتاتور به بخارست، در پایان یک دیدار رسمی با سران جمهوری اسلامی در تهران، سرنگون شد. ماهیت غیر دمکراتیک، اقتدارگرا و تروریستی جمهوری اسلامی از دیگر نظامهای اتوریتر و تمامتخواه متفاوت نیست و از این رو نمیتواند با هیچ کشوری جز آنهایی که از نظامهای مشابه برخوردارند دمساز شود.
این روزها در سراسر اروپا جشن و سرور بیستمین سالگرد سقوط دیوار برلن برپاست. با آنکه فروپاشی سیستم کمونیستی از لهستان آغاز شد، همانند دیگر حوادث بزرگ تاریخی. رویدادی که مظهر سقوط کمونیسم شناخته میشود الزاماً توسط تاریخنویسان انتخاب نشده است. شاید از آنجا که دیوار برلن بزرگترین نشانه شکست آن سیستم بود و صدها قربانی در پای آن دیوار به خاطر دستیابی به آزادی جان خود را فدا کرده بودند، فروپاشی آن به منزله شایستهترین نشانۀ پیروزی آزادی بر اسارت انتخاب شده است. بیست سال از آن شب فراموش نشدنی گذشته و امروز از آن دیوار اثری باقی نمانده است جز یک خاطره. کسانی که این روزها از برلن دیدار میکنند میتوانند نمونه کوچکی از آن دیوار را در نمایشگاهی که برای نسلهای آینده به یادگار ساختهاند تماشا کنند.
زمانی که کمونیسم سقوط کرد دقیقاً ده سال از عمر جمهوری اسلامی سپری شده بود و امروز بیست سال از آن تاریخ میگذرد. نسلی که امروز در ایران بیش از هفتاد درصد جمعیت را تشکیل میدهد خاطره آن شب تاریخی و فروپاشی دیوار را، اگر سانسور اجازه دهد، میتواند در تلویزیون و یا در سینماها مشاهده کند و احتمالاً از آن الهام گیرد. اما برای نسلی که شاهد عینی آن شب تاریخی بود، خاطره آن رویداد بزرگ و استثنائی فراموش ناشدنی است. تماشای ویران کردن دیوار از آن نوع رویدادهایی بود که شاید بیش از یکی دوبار در سراسر زندگانی انسان تکرار نمیشود. چگونه ممکن است کسانی که آن شب را دیدهاند و سپس شاهد سقوط امپراتوری عظیم اتحاد جماهیر شوروی بودهاند، نسبت به سرنوشت مشابه جمهوری اسلامی حتی دقیقهای شک و شبهه به خود راه دهند؟
در قرن بیستم دو پدیده دیگر نیز همانند نظام جمهوری اسلامی ادعای جاودانگی کردند. رایش سوم مدعی بود که حداقل هزار سال دوام خواهد آورد و نظام کمونیستی برای ابدیت بشر «طرحی نو» عرضه میکرد. اولی در کمتر از یک دهه نابود شد و در تاریخ جز نامی ننگین از آن بر جای نماند و پایان نظام کمونیستی نیز با جشن و سرور میلیونها انسان همراه بود. امروز جز در چین (آنهم تنها به نام) و در جهنم کره شمالی و زندان کوبا دیگر کسی سراغی از آن سیستم نمیگیرد. در این سه کشور نیز عمر نظامهای موجود، یا به عمر رهبران آن بستگی دارد، مانند کوبا و کره شمالی، و یا به زمان کافی برای چین که بتواند رژیم سیاسیش را با نظام اقتصادیش تطبیق دهد.
در چنین دنیائی چگونه میشود تداوم جمهوری اسلامی را در قرن بیست و یکم توجیه کرد؟ جهانی که پس از فروپاشی دیوار برلن آغاز شد، با فضائی که انقلاب اسلامی در آن شکل گرفته بود بسیار متفاوت است. آنچه باعث تداوم سی ساله این نظام شده است سکوت مرگبار سی سالهای بود که با انتخابات تابستان گذشته و سپس خیزش حماسهآفرین مردم به پایان رسید. شیشه عمر نظام همان خوف و وحشت سی سالهای بود که با هزارها اعدام و صدها هزار زندانی بر ملت تحمیل شده بود. جنبش سبز آن طلسم را شکست و اکنون مسیر آینده برای ملت ایران کاملاً ترسیم شده است. مرغی که از قفس پرید هرگز بر نخواهد گشت. نسل جوان ایران، همانند نسلی که دیوار برلن را فرو ریخت هر روز در خیابانهای تهران و شهرستانها ضربۀ نوینی بر پیکر دیوار جهل و ظلم اسلامی وارد میآورد. در این مسیر نه راه بازگشت برای ملت وجود دارد و نه راه گریز برای رژیم.
*دکتر شاهین فاطمی استاد اقتصاد در دانشگاه امریکائی پاریس است .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید