خشونت راه مردم ایران نیست. (2)
سرآغاز: گفتمان عدم خشونت و راهی تازه به غیر از راههای گذشته، دارد راه خود در میان روشنفکران ایرانی با سرعت هر چه تمامترمهیا می کند. بعد از خشونت های اعمال شده از طرف حکومت جمهوری اسلامی، ذهنهای زیادتری بیدار می شوند که کدام راه درست است وکدام راهها بهترین خدمت را به مردم ایران می کند، راه خشونت در مقابل خشونت ویا راههای منطقی و مسالمت آمیز و آرام برای مقابله و نابودی دیکتاتوری حاکم بر ایران ؟ دغدغهء نیرویی که در برابر هر نوع خشونتی قرار گرفته است، در نوع خود هم منطقی است و هم احساسی. در مقابل طرفداران خشونت هم بمیدان آمده اند و با توجه به سبعیت رژیم حاکم بر ایران هیچ راه دیگری را به غیر از خشونت نمی بینند. این طیف با اشاره به دامنهء گستردهء جنایات رژیم، برخورداری نیروهای رژیم از زندان و شکنجه و وحشی گریهایش در سرکوب مردم، معتقدند که امکان ندارد که این رژیم بدون خشونت از طرف مخالفان ذره ای عقب بنشیند. گفتمان این طیف همانا از کار انداختن ماشین سرکوب رژیم از راه مبارزهء خشن است. اما این طیف گسترده فراموش کرده اند که جنگ و خشونت برای رژیم نعمتی بس گرانبهاست. تجاربی که از گذشته می توان آموخت، همانا استفادهء رژیم از خشونت مخالفان برای نیروگرفتن و بسیج نیروهایش بوده است. رژیم که در آستانهء آتش بس جنگ ایران و عراق، در آستانهء فروپاشی بود، توانست با استفاده از بسیج نیروهایش برای مقابله با حملهء مجاهدین آبروی باختهء خودرا دوباره بخرد و جانی بگیرد. این یک طرف مسئله و قبل تر رژیم در جریان 8 سال جنگ ایران و عراق، باز توانست نیروهای زیادی از میان مردمی که به امید بهبود زندگی حکومت شاه را سرنگون کرده بودند، بسیج کند. اگر جنگ نبود، رژیم می بایست جواب آزادیخواهی و رفاه مردم را می داد، اما به بهانه جنگ توانست از زیر بار تمام این مسئولیتها شانی خالی کند و حتی سازمانها و نهادی سیاسی را از صحنه دور کند. برای همین بود که خمینی مرتب می گفت که جنگ یک نعمت الهی بود.
نگاهی به گذشته: همانطور که در مقاله گذشته که در سایتها وجود دارد، گفته شد، خشونت در ایران سابقهء طولانی دارد. اگر ما توجه کنیم، می بینم که خشونت چه بلایی به سر کشور ما آورده است. جامعهء ایران حتی در میان خانواده هایش هم خشونت بیداد می کند و اتفاقا همین حکومت جمهوری اسلامی با قانون وتبلیغش هم موجب اشاعهء این گونه خشونت ها در خانواده ها می باشد. بعنوان نمونه در تفکر و قانون این حکومت، اگر پدری بچهء خود را بکشد، خطاکار نیست، چون بزعم ملایان حاکم، پدر عطوفت پدری دارد و بچه اش را همینطوری نمی کشد و از قضایا. ولی قضییه برای مادر چیز دیگری استکه به سرشت ضد زن حاکمیت برمی گردد. در بعد سیاسی هم رژیم با تمام توانش در اشاعهء خشونت می کوشد و کوس رسوایی این رژیم گوش فلک را هم پاره کرده است. اما اگر به گذشته نگاهی بکنیم و به زمان شاه نظری بیافکنیم، می بینیم که موج انقلابی گری و محکوم کردن حرکات مسالمت آمیز هم به رژیم شاه برای سرکوب کمک کرد و هم نقشی در کور کردن مردم و در پشت سر خمینی افتادن، داشت. زمانیکه در میان مردمی که در فقر و بیسوادی شعار جنگ مسلحانه هم تاکتیک و هم استراتژیک و یا تئوری رد بقا ترویج می شد و روشنفکران محدود جامعه به بی عملی متهم و طرد می شدند، نتیجه اش آن شد که بخش مذهبی تندرو با استفاده از بهترین امکانات توانست سکانهای مبارزه و قدرت حکومتی بعدی را بدست بگیرد. خمینی که حکم جهاد نمی داد، اما جهادی بود که شعار توی دهن این دولت می زنم را در بهشت زهرا در سال 1357 می داد، خیلی خوب توانست از خلا نبود روشنفکران و طرد آنها و عدم کار روشنفکری، ارتجاع را به مردم ایران تحمیل کند. خطر عدم کار روشنفکری و طرد روشنفکران که می توانند مغز جامعه ای باشند، خرافه فکران را به قدرت رسانید. بخشی از آنها هم که عجلهء انقلاب داشته و همه مسائل را در جنگ مسلحانه خلاصه کرده بودند، با چشمهای خود دیدند که نتیجهء کارشان به کجا انجامید. تنها افتخاری که برایشان ماند، همانا جانبازیشان بود. اگر در آن زمان روشنفکران جامعه از چند طرف طرد و سرکوب نمی شدند و کار روشنفکری می کردند، آیا راهی برای خرافه پرستان می ماند و آیا جامعه ما امروز به این روز می افتاد؟ طبعا نه و تازه جامعه بیشتر آگاه و پیشرفت می کرد. عده ای که در مقابل جنگ مسلحانه ایستادند، متاسفانه خود هم تئوری انقلابی را داشتند و در عمل فرقی چندانی در هدف نمی کرد و الی عملشان می توانست مفیدتر باشد.
خطرات وپتانسیل خشونت گرایی: امروز متاسفانه با توجه به گذشتهء گرانبها، باز هم در جامعه ء ایران عده ای می خواهند، همان راه را بروند که جمهوری اسلامی می تواند بهترین استفاده را بزعم ذاتش از آن ببرد. در جریان حرکات عاشورای امسال 1388، رژیم توانست شماری از مردم را بکشد و تعداد بیشماری را دستگیر وروانهء زندانهای مخوفش کند و تازه معلوم هم نیست که این رژیم تا دندان مسلح چه خوابی را برای مردم دیده است. جامعهء ایران با وجود برخورداری از همچنین رژیمی روی بشکهء باروت قرارگرفته است و اگر معجزه ای روی ندهد، می رود تا ایران به آتش خشونت گرفتار آید. اگر ما نظری به اوضاع ایران بیاندازیم، عملکردهای رژیم وجنایاتش را می بینیم که همه را خشمگین کرده است و آتش انتقام از این رژیم را از ریز و درشت دست اندرکانش، در چشم بسیاری از مخالفانش می بینیم. در جریان تظاهرات اخیر شاهد بودیم که چگونه بخشی از معترضان از عوامل رژیم انتقام می گرفتند. در مقابل می توان دید که چگونه فندالیسمهای مذهبی کفن پوش شده و به مقابله با تظاهراتها خود را آماده می کنند و نیروهای اطلاعاتی و بسیجی و سپاهی و انتظامی در بزنگاه ممکن معترضان را شکار ویا زیر چرخ ماشینهایشان له و لورده می کنند. در جامعهء ما ایران، گروههای بسیاری هستند که مسلح هستند و از هر طیفی را هم چه شیعه و چه سنی وهابی و چه سلطنت طلب و چه اتنیکی و چه کمونیست، در پشت مرزها ی ایران وجود دارند. بخشی از این گروهها نظیر مبارزان کرد، فعلا برای محافظت از خود مسلح هستند، ولی در شرایط مشخص همهء اینها و بخشا کسانی که در داخل ایران هستند و یا در خارج وارد عمل می شوند. حال سوای اهداف خوب یا بد این گروهها، شیوهء آنها چه با اسلحه و چه بی اسلحه رادیکال وخشن است و براحتی هم می توانند نیروهایشان را چند برابر کنند. در مقابل هم اینها مخالفانی دارند که اگر آنها هم دست به اسلحه ببرند، دیگر باید دید چه میدانی بوجود می آید. نباید فراموش کرد که بسیاری از این نیروهای مسلح هم در میان خود اختلافهای شدید و چند دستگی دارند که معلوم نیست در آینده به چه شکلی خود را نشان دهد.
توجیهات و رادیکالیسم وانقلاب: بخشی از نیروهای سیاسی مخالف هر کدام به نوعی با توجه به خشونت لجام گسیختهء حکومت، توجیه گر خشونت هستند و هر آن ایده ای که روش عدم خشونت را ترویج کنند، محکوم می کنند و می خواهند، آنرا به گوشه ای برانند. آنها یکم، همان کار را تکرار می کنند، که در برهه ای از تاریخ کردند و نتیجه اش همان رژیم خونریز فعلی شد که می بینیم و دوم، این سوال را برای توجیه تئوریهایشان مطرح می کنند، که چگونه ماشین سرکوب این رژیم را باید نابود کرد؟ همگان می دانند که رژیم تا دندان مسلح است و سنگرهای محکمی را هم در این چند سال برای خودش ساخته است، حال کدام آدم منصف و عاقلی است که مردم بی پناه را به دم این سنگرهای طیار رژیم ببرد، تا رژیم آنها را بزعم خود نابود کند. آیا این گوشت دم توپ کردن مردم نیست، پس چیست؟ مردم آیا برای نابودی ماشین خشونت دولتی، تنها همین راه را دارند و راههای دیگر به جز رادیکالیسم در مقابل رادیکالیسم دولتی ندارند؟ پس کار آگاه گرانه و روشنفکرانه برای کی است؟ مردم ایران آیا در این جهان که هرروز رشد می کند ورو به تمدن و حقوقی شدن می رود، تنها هستند و یا این که مردم ایران قادر نیستند راههای دیگر را پیدا کنند تا ماشین سرکوب را از کار بیاندازند؟ اگر به گذشته برگردیم، همانا حکومت فعلی بنا به ماهیتش بهترین استفاده را از خشونت کرده و نعمتی از این بالاتر نمی بیند تا بهانه برای خشونتگری پیدا کند. در بعد دیگر بخشی از انقلابیون در پی شعار وایجاد انقلاب هستند. براستی این انقلابیها کی می خواهند بفهمند که حتی آنها در میان خودشان یک فکر را ندارند، در صورتیکه انقلاب یعنی یکدست بودن وشدن. اگر نظری به جامعهء ایران بیافکنیم، شاهد دیدگاههای بسیار متفاوت هستیم، آیا این انقلابیون که هر کدام هم یک انقلاب می خواهند، با آنها چه کار می کنند؟ خمینی هم قبل از انقلاب می گفت که به همه آزادی می دهد، اما چون آگاهی کافی نداشت، در عمل بجای آزادی همه را کشت و به شکنجه به زندان وتبعید فرستاد. چون اصلا با انقلاب آن اصل مهیا نمی شد. ما در جهان انقلابی را سراغ نداریم تا بزعم انقلابیون ایرانی توانسته باشد به همه آزادی و عدالت ودمکراسی داده باشد. مگر اینکه هرکدام برای نوع انقلابی که می خواهند توجیه هاتی بسازند، تا مورد قبول شوند.
نقطهء پایان: برای خنثی کردن ماشین سرکوب دولتی جهموری اسلامی میزان هوشیاری مردم، در عین مطرح کردن خواسته هایشان ضروری است. عمل مردم باید طوری باشد که هیچ بهانه ای بدست رژیم برای بکار بردن خشونت ندهد و با این وسیله عملا رژیم را خلع سلاح کنند. رژیم بسیار می کوشد که مردم را بمیدان خشونت بکشد و کاری می کند تا مردم را تحریک کرده که به اعمالی دست بزنند که رژیم آنها را هم به گلوله ببندد و هم به زندان بیاندازد و به این وسیله عمر خودرا درازتر کند. مردم می توانند که با هوشیاری همانند این سالها هم نارضایتیشان را بیان کنند و هم خود راحفظ کنند. مردم اگر می دانند که حتی یک تظاهرات امکان به خشونت کشیدنش از طرف دولت است، نباید به آن تظاهرات بروند و به این وسیله خشونت رژیم را خنثی کنند. مردم باید درک کنند که جان آنها ارزشمند است و برای هر وسیله ای آن را هدیهء خشونت این رژیم نکنند. مردم ایران می دانند که رادیکالیسم مطلق برای آنها آگاهی نمی آورد و معلوم هم نیست که وعده و وعیدهایی که در سیاست داده می شود، تضمیین اجرایی داشته باشد، همانا که خمینی وعدهء آزادی و عدالت برای مستضعفین می داد، ولی در عمل برایش اجرا نشد و درست مقابل آن عمل کرد. پس باید هوشیارانه دیکتاتوری را خنثی کنند و اسیر شعارها نشوند، چون آنها که خود را رهبر می دانند و مردم را به میدان ها می کشند، در هیچ زمانی نمی توانند، مافوق انسان باشند و جزیی از همان متابولیسم انسانی هستند. مردم باید به عقل و درایت خود هم اعتماد کامل داشته باشند، تا اسیر هیچ از ما بهترانی نشود، همانطور که در 1357 و قبل تر تابع شدند و نتیجهء کارشان هم این شد که می بینیم. بهترین راه همانا روش عدم خشونت داشتن، حتی در مقابل دیکتاتوران می باشد. راه خلاصی از چنگ دیکتاتوری تنها یک راه نیست و راههای زیادی برای این کار وجود دارند که باید از منطقی ترین آنها استفاده کرد. باید جستجو کرد و این راهها را شناخت و به کار شان بست.
30.12.2009
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید