شاید بهترین معیار برای تحلیل وقایع روز عاشورا و تظاهرات امروز حامیان دولت، سخنان رهبر نظام در نماز جمعه 29 خرداد باشد. او در آن سخنرانی گفت:
باید در صندوق های رأی مشخص شود که مردم چه می خواهند نه در کف خیابان ها. اگر قرار باشد بعد از هر انتخاباتی ، طرفین اردوکشی کنند به خیابان ها، اصلاً برای چه انتخابات برگزار می شود.
مردم چه گناهی کرده اند که باید به علت این کارهای ما، از کسب و کار و زندگی خود باز بمانند؟
در حال حاضر سبزها بدون توجه به تهدید و سانسور حکومت در مناسبتهای خاص و روزهای تعطیل تظاهرات میلیونی برپا میکنند و بعد از آن کودتاچیان با صرف هزینه سنگین به اردو کشی های چند روزه خیابانی میپردازند و کسب و کار و زندگی مردم را مختل میکنند و فرایند فلج سازی و اعتصاب سراسری با هزینه حکومت و به نفع جنبش سبز صورت میگیرد. دیگر شکی نیست که جنبش سبز با صبر و ایستادگی بر روش مسالمت آمیز خود، حکومت و رفتار آن را تغییر داده و خود را بر نظام تحمیل کرده است و حکومت هر چه تلاش میکند نمیتواند از موضع تدافعی خارج شود. بسیاری، تظاهرات فرمایشی حامیان دولت و بازداشتها را نشانه عزم حاکمیت برای دستگیری رهبران جنبش دانسته اند، اما به نظر میرسد وحشت حاکمیت از مراسم سوم و هفتم شهدای روز عاشورا باعث شده است که از تظاهرات دولتی به عنوان یک وسیله دفاعی استفاده شود تا حاکمیت و ماشین سرکوب آن نفسی تازه کنند. البته نمیتوان انکار کرد که بازداشت چهره های شاخص و رهبران جنبش زیانبار خواهد بود، اما جنبش سبز راه و مسیر و سازمان خاص خود را یافته است و با اندکی تلاش میتواند در غیاب رهبران به رشد خود ادامه دهد. دیگر نه جای نگرانی است و نه دلیلی برای برخورد و شاخ و شانه کشیدن؛ جنبش سبز آرام و مستحکم به پیش میرود و باند حاکم حتی نمیتواند روند رشد آن را متوقف کند.
آنتروپی!
حکومت در روز 16 آذر یک دیکتاتوری نظامی بود، بعد از آن تا 27 آذر به دولتی ایدئولوژیک تبدیل شد. این روند تا روز تاسوعا ادامه یافت و مجددا در روزهای تاسوعا و عاشورا شاهد دیکتاتوری نظامی بودیم. پس از آن حکومت به یک دولت پلیسی تبدیل شد و سعی کرد شکست روز عاشورا را با بازداشت شهروندان جبران کند، این تلاش چاره ساز نبود و از روز سه شنبه 8 دی ماه، مجددا شاهد دولتی ایدئولوژیک هستیم که مذبوحانه تلاش میکند توده های هوادار خود را در خیابان به صف کند. حکومت در محاصره مدنی سبزها قرار گرفته است و برای حفظ خود در هر هفته چندین بار تغییر ماهیت میدهد. این تغییر ماهیت مداوم نهایتا نظم درونی و تعامل ساختارهای درون حاکمیت را مختل و آن را از درون متلاشی میکند. ماهیت حکومت به دست حاکمان به تاراج میرود.
نیمه پنهان
هر حضور و تحرک جنبش سبز، در نوع خود یک نقطه عطف و یک نقطه آغاز جدید به شمار میرود. این بار در روز عاشورا مردم برای اولین بار در برابر سرکوب مقاومت کرده و از خود و حریم شهروندی خود دفاع کردند. آنها در غیاب یک پلیس بی طرف حفاظت از تظاهرات خود را بر عهده گرفتند و در پایان متفرق نشدند، بلکه با اراده خود به منزل بازگشتند. نکته هشدار آمیز و تکان دهنده وقایع عاشورا این بود که در این روز فقط نیمی از قدرت مردم به رخ حاکمیت کشیده شد. در تمام صحنه ها و تصاویر موجود زمانی که مردم یک یا چند تن از عوامل مهاجم را دستگیر میکردند، خود شهروندان مانع ضرب و شتم آنها توسط سایرین میشدند. این یک هشدار کاملا جدی به حاکمیت است، چرا که هنوز نیمی از جمعیت به نیم دیگر میگوید: «ولش کن» و در مقطع حساس کنونی رفتار حاکمیت نقش بسزایی در نوع واکنش شهروندان خواهد داشت. میتوان اختلاف نظر داشت و سازش هم نکرد، اما در عین حال زور آزمایی و لات بازی هم نکرد، چرا که از قدیم گفته اند دست بالای دست بسیار است!
ترور؛ یک بازی خطرناک، اما برای که؟
بنا به شواهد اولیه قتل سید علی موسوی حاصل یک ترور از پیش طراحی شده بود. تجربه نشان میدهد در همه کشورهایی که دولت جوخه ترور تشکیل داده است، خود دولتمردان پس از مدتی گرفتار جوخه های خودساخته شده اند. در روز عاشورا نیروی انتظامی فقط از وسائل ضد شورش استفاده کرد و قتلهایی که با سلاح گرم و تفنگ ساچمه ای صورت گرفت، خارج از رویه عمل سازمانی پلیس انجام شد. با توجه به فساد گسترده سیاسی و ویژگی های شناخته شده محافل امنیتی درون نظام، میتوان منبع ترور های روز عاشورا را حدس زد. واضح است که این ترورهای محفلی که به احتمال زیاد خارج از رویه ها و دستورالعمل های سرکوب سازمانی صورت گرفته اند، قبل از آنکه بتواند جنبش سبز را سرکوب کند، به انزوا و مصالحه ناپذیر شدن رهبر نظام منجر خواهد شد. محافل امنیتی در تلاش برای به انقیاد در آوردن رهبر نظام، از جیب او و مجموعه حاکمیت هزینه میکنند و در شرایطی که مردم به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی نیستند، این هزینه ها عواقب ناگواری برای مجموعه حاکمیت در بر خواهد داشت. حاکمیت هنوز میتواند جنبش سبز را نادیده بگیرد یا سرکوب کند، اما بازی خطرناک محافل امنیتی و مداخله نیروهای غیر مسئول در عملیات سرکوب پلیس، مسلما به نفع نیروهای سیاسی درون حاکمیت نخواهد بود.
بازتاب بین المللی
شکست کامل تنها تعبیری است که میتوان برای سیاست خارجی باند حاکم به کار برد. اینجا به بیانیه های شدید الحن کشورهای خارجی اشاره نمیکنیم، آن چه جالب است لحن بیانیه دولتهایی مانند فرانسه و روسیه است که از دو «طرف» خواسته اند راه حلی سیاسی برای این بحران پیدا کنند. اکنون جهان پذیرفته است که جنبش سبز و رهبران محبوب آن یک «طرف» یا یک نیروی سیاسی تثبیت شده در عرصه سیاست ایران هستند و جامعه جهانی باند حاکم بر ایران را تنها نماینده بخشی از نیروهای سیاسی کشور میداند. جنبش سبز دیگر شورش شهری یا فقط یک جنبش مدنی نیست، بلکه یک نیروی به رسمیت شناخته شده سیاسی است که مورد شناسایی و احترام بین المللی قرار دارد.
و در پایان
در چند هفته اخیر خیابانهای شهر شاهد همان اردو کشی است که رهبر نظام از آن بیمناک بود. مردم به تدریج عادت میکنند که به سر کار نروند و وقت خود را یا در تظاهرات بگذرانند یا در پای مباحث سیاسی و جستجو برای رسانه های مستقل. زبان چماق و گاز اشک آور ظرف 7 ماه گذشته ناکارآمدی خود را نشان داده و حاکمیت فرصت زیادی برای یافتن یک زبان مناسب جهت گفتگو با شهروندان در اختیار ندارد. حاکمیت و شهروندان دو راه در پیش روی دارند، یا طرف مقابل را مورد تهاجم قرار دهند و بفرسایند یا این که دلسوزانه به یکدیگر فرصت اندیشیدن و درست تصمیم گرفتن بدهند. سبزها عجله ای ندارند، اما آمادگی لازم برای اتخاذ رویکردی دلسوزانه از طرف مقابل خود نمی بینند. زمان به ضرر حاکمیت میگذرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید