فایل صوتی گفتگو با جهانگیر لقایی
پانتهآ بهرامی
در هفتههای اخیر شاهد این واقعیت هستیم که بسیاری از شرکتهای خصوصی ایرانی که مشتریانشان دولت هستند، قادر به پرداخت حقوق کارمندان و کارگران خود نیستند. نمونهی آن را در چند هفتهی گذشته در مورد ذوب آهن شاهد بودیم. اما جدیدترین مورد به صنعت برق برمیگردد.
جهانگیر لقایی، تحلیلگر اقتصادی ساکن آلمان، بر این باور است که تعادلی بین بودجه و تولید ناخالص داخلی ایران وجود ندارد و این نکته را یکی از ضعفهای اقتصاد ایران میشمارد. علاوه بر آن، او ضعف مدیریت در حوزهی اقتصادی را یکی دیگر از مشکلات میداند.
ابتدا ببینیم تولید ناخالص داخلی چیست؟ جهانگیر لقایی آن را این گونه توضیح میدهد:
تولید ناخالص داخلی مجموعهی ارزشهای اقتصادیای است که در جامعه آفریده میشود. یعنی آنچه که در عرصهی کشاورزی، صنعت و تولید و یا خدمات به پول تبدیل میشود.
از پرستاری که در بیمارستان کار میکند تا خلبان و مهمانداری که در هواپیما خدمت میکند تا کسی که نامه پخش میکند و یا در بخش خدمات و کامپیوتر کار میکند، چه دیگری که در کارخانه یا بخش کشاورزی کار میکند، همه آفرینندههای این ارزشهای اقتصادی هستند.
یعنی مثلا اگر دولت آلمان یا آمریکا مادهی اولیهای را وارد میکند، از زمانی وارد محاسبات میشود که در داخل کشور کار روی آن شروع میشود. یعنی ارزش در آنجا است و نه پولی که به برای مادهی اولیه داده است. آن پول به عنوان واردت محسوب میشود.
ریشهی این که دولت نمیتواند این بازپرداختها را انجام بدهد و انجام نمیدهد، در هزینههایی است که دولت در بودجه صرف میکند.
مثلا بودجهی امسال دولت ۳۶۸میلیارد دلار یا ۳۶۸هزار میلیارد تومان است. در حالی که تولید ناخالص داخلی ایران در سال گذشته که بودجهی دولت بر اساس آن تنظیم شده است، حدود ۳۲۵میلیارد دلار است. یعنی بودجه حدود ۴۰میلیارد بیش از تولید ناخالص داخلی است. به عبارت دیگر بودجهای که تنظیم شده است، بیش از درآمد دولت است.
برای روشن شدن بیشتر مساله دو نمونه را مثال میزنم؛ در سال ۲۰۰۸ تولید ناخالص داخلی آمریکا ۱۳۵۰۰میلیارد دلار و بودجهی آن در همین سال ۲۷۰۸میلیارد دلار بوده است. یعنی بودجه یک پنجم تولید ناخالص داخلی است. یا در همین سال ۲۰۰۸ آلمان ۳۶۰۰میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی و بودجهای حدود ۴۳۰میلیارد دلار داشته است. یعنی بودجهی آلمان یک هشتم تولید ناخالص داخلیاش بوده است.
با وجود این که آمریکا بودجهی نظامی عظیمی دارد که در مقایسه با کشورهای دیگر اصلا قابل مقایسه نیست و نزدیک به ۵۰درصد بودجهی نظامی جهان فقط در آمریکا مصرف میشود، باز بودجهی دولت یک پنجم تولید ناخالص داخلی است.
در ایران به دلیل این که بیشتر سرمایهها در دست دولت است، اگر بخواهیم اقتصاد و نُرم درستی را داشته باشیم، بودجهی دولت نباید از یک سوم درآمد ناخالص ملی بیشتر باشد. اما در حالتی که بودجه حدود ۴۰میلیارد بیش از درآمد ناخالص داخلی است، دولت باید به شکلی این کسر بودجه را تأمین کند.
تامین آن هم به این معنا است که باید دستاش در جیب مردم بکند. مفهوم آن هم این خواهد شد که دولت بدون این که واقعا کاری ایجاد شده باشد که بر اساس آن پولی در جامعه اضافه شود، اسکناس بدون پشتوانه چاپ میکند و به درون جامعه میفرستد.
به این ترتیب، اولا تورم را بالا میبرد و ثانیا بخشی از بدهیهایی را که دارد، بازپرداخت نمیکند و مثلا به بانکها و یا نهادهایی که برایاش کار تولید کردهاند، پول نمیدهد و مساله و مشکلاش هم نیست.
در حال حاضر در ایران بیشترین میزان بودجهی مملکتی صرف هزینههای جاری دولت، از قبیل هزینههای مربوط به بخش سرکوب، بسیج، حوزههای تربیت آخوند، امامان جمعه و کلا نهادهایی که با حکومت ارتباط مستقیم پیدا میکنند، میشود و کمترین آن به بخشهای زیرساختی جامعه اختصاص دارد.
برخی کارشناسان اقتصادی معتقدند که بدهی دولت به پیمانکاران صنعت برق از زمانی رو به رشد نهاد که نمایندگان محافظهکار مجلس هفتم در سال ۸۴، لایحهای به نام «لایحهی تثبیت قیمتها» را تصویب کردند. بر این اساس، افزایش تدریجی قیمت حاملهای انرژی که از برنامهی سوم توسعه، هر ساله به میزان ۱۰درصد افزایش مییافت، متوقف شد. توقف قیمت انرژی موجب شد دخل و خرج پیمانکاران فعال در صنعت برق به طور فزایندهای با عدم تعادل مواجه شوند.
محافظهکاران که در آن سال اکثریت مجلس هفتم را در دست گرفته بودند، تثبیت قیمتها را با توجیه جلوگیری از بالا رفتن نرخ تورم انجام دادند. غلامعلی حداد عادل، رییس وقت مجلس در پیام نوروزی خود، تثبیت قیمتها را «عیدی اصولگرایان به مردم» خواند.
رضا قریشی در مورد تاثیر قانون تثبیت قیمتها بر عدم توانایی دولت برای بازپرداخت بدهیها میگوید:
تثبیت قیمتها در همهی سطوح تصویب و اجرا نشد و همین موجب شد مخارج تولید کنندهها بالا برود. در کشوری که نرخ تورم آن دستکم بالای ۲۰درصد است، ۱۰درصد اضافه قیمت هم باز به معنای ۱۰درصد ضرر است. در نتیجه، تصویب قیمتها که بنا به دلایل سیاسی و برای کسب وجه صورت گرفت، موجب شد تولید کنندهها در مواردی حتی نتوانند مخارجشان را هم تأمین کنند.
ایران با کشورهای بسیاری مرز مشترک دارد. جهانگیر لقایی این مرزهای مشترک را یکی از پتانسیلها و امکانات اقتصاد ایران برای تجارت میداند:
صادرات غیرنفتی ما بر اساس آمارهای خود دولت، ۱۱ تا ۱۲میلیارد دلار و در دو سه سال گذشته حدود ۱۴میلیارد دلار بوده است. در حالی که کشوری مانند کرهی جنوبی که اصلا نفت هم ندارد بیش از ۴۵۰میلیارد دلار صادرات دارد. در جامعهای با ۷۰ میلیون جمعیت، ۱۴میلیارد صادرات غیرنفتی به این معنا است که هر ایرانی در سال رقمی فقط حدود ۷۰ دلار صادرات داشته باشد.
به نظر من، ریشهی این مشکل در مدیریت جامعه است. چون اگر مدیریت درست داشته باشیم، موقعیت جغرافیایی مملکت ما بیش از نفت و گاز برای ما ارزشمند است. چرا که ایران با ۱۳ کشور جهان هممرز است شاید چنین شرایطی را فقط آلمان در اروپا داشته باشد. هرچند حتی آلمان هم با ۱۳ کشور مرز مشترک ندارد.
مفهوم این موقعیت جغرافیایی این است که ما میتوانیم بازار ۱۳ کشور را داشته باشیم. اگر مرزهای آبی بالای دریای خزر، یعنی قزاقستان و روسیه را هم محاسبه کنیم، ما با ۱۵ کشور جهان مرز مشترک داریم.
در نتیجه، خود این یکی از پتانسیلهای بسیار بالایی است که اگر مملکت در شرایط دمکراتیک و باثباتی قرار بگیرد و مدیریت درستی در جامعه اعمال شود، کشور ما از این شرایط جغرافیایی، بیشتر از منابع زیرزمینیاش سود خواهد برد
رادیو زمانه تاریخ انتشار مطلب: ۴ اسفند ۱۳۸۸
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید