پيروزي جنبش سبز در چهار شنبه امسال شايان درسها و تجارب فراگرفتني بسيار بود: • جشن چهارشنبه سوري نمايش زيباي استراتژي مقاومت و نافرماني مدني (و نه مسلحانه و قهرآميز) بود که در سراسر ايران گسترده شد، و شعلهً اميد را در هر کوي و برزن بر فروخت، تا به فتواي ديکتاتور بزرگ و متحجرين مذهبي نه بگويد و بطور سمبليک هرچه سياهي و پليدي و ظلم و بي عدالتي و دروغ است را بسوزاند و خاکستر کند.
سال نو، "سال صبر و استقامت" بر همهً ايرانيان مبارک و سبز باد
• پيروزي جنبش سبز، بعنوان تنها آلترناتيو ممکن و دموکرات در داخل کشور، به سه دهه دوران تسلط فضاي راديکاليزه و قطبي شدهً سياسي ايران در نتيجهً رويارويي رهبران و سازمانهاي راديکال (انقلابي چپ و راست) که برغم تضاد ظاهري، در محتوا و عمل، تا آنجا که به پارادايم گذار به دموکراسي و حقوق بشر مربوط مي شود، مشابهت هايشان اغلب بيش از تفاوت هايشان بوده و مي باشد، پايان دادند.
• بسياري از نيروهاي معتدل، دموکرات و ملي (اعم از سوسيال يا ليبرال و مذهبي يا سکولار) که در اين ساليان در فضاي راديکاليزه شدهً سياسي به بي عملي و بيهوده گويي متهم مي شدند و به خاطر نداشتن آلترناتيو مطلوبشان سرکوفت مي خوردند، حالا در جنبش سبز گم شدهً خود را باز يافته اند. همهً جوانان و دانشجوياني که نمي خواهند خون خود را بپاي ايده هاي بي پايه و راههاي بي فرجام و استراتژي هاي نسنجيده و ناکام، که خود در آن نقشي نداشته باشند، بر زمين ريزند تا شايد روزي رود خون أنان، رهبران غير انتخابي شان را در تهران بر تخت نشاند، و بدانها فرصت دهد تا جامعهً ايده آليستي خود را، لابد پس از سيلاب رود خون ديگري، بپا سازند، اکنون در جنبش سبز، خودشان هم رهنما، هم راهگشا، و هم رهبرند. آنها با مقاومت مدنيشان، راه مبارزه مسالمت آميز براي بهتر زيستن، را با موفقيت آزموده اند. راهي با هزينهً کمتر، که با علم و آگاهي و عقل و نتيجه سنجيده مي شود و نه شهادت در دنيا با وعدهً اجر آخرت.
• رويش جنبش سبز در سال گذشته گشايشي بود براي همهً آنها که ايران را در چنبرهً افراطيون راست و چپ نمي پسندند. اين آلترناتيو سراسري، رنگين کمان، دموکراتيک، کثرت گرا، مطالبه محور و مسالمت آميز که مبتني بر مقاومت مدني نيز هست، بطور قانونمند و استراتژيک راه را بر غلبهً هر نوع راديکاليسم مسدود کرده است. تماميت خواهان، مطلق انديشان و متحجرين مذهبي و ايدئولوژيک چپ و راست که با سرکوب، زنداني، اعدام و شکنجه و يا در آن سر طيف با تحريم و ترور شخصيت مخالفين و منتقدينشان در پي کسب قدرت بوده و هستند، از سر برآوردن و فراگير شدن اين جنبش نوپا و قدرتمند ناخرسندند؛ چرا که اين جنبش، امروزه با تکيه بر حمايت اکثريت مردم ايران در داخل و خارج از کشور، و فردا در پاي صندوق هاي رآي با کسب اکثريت آراي رآي دهندگان، جريانات افراطي را منزوي و از دور خارج کرده و مي کند. پديده و روشي که در تمام دموکراسي ها تجربه شده و موفقيت آن به اثبات رسيده است. در دموکراسي هاي پيشرفته نيز همين وجود ساز و کارها و نهادهاي مدني، دموکراتيک و قانوني هستند که عملاً راديکاليسم و نيروهاي راديکال قومي، مذهبي و ايدئولوژيک را به حاشيه رانده و مهار مي کنند.
• جنبش سبز همچون جوانه هاي بهاري رويان است و براي زندگي بهتر مبارزه مي کند. اين جنبش براي رسيدن به پيروزي، في نفسه نياز ندارد خون بريزد و خون نثار کند، اگر طرفهاي مقابل براي در هم شکستن آن به دستگيري و زندان و اعدام و يا در خيابانها به سرکوب و کشتار و ترور متوسل مي شوند، لاجرم با زير پا گذاشتن موازين قانون اساسي خودشان و نيز موازين شناخته شدهً حقوق بشر، عملاً گور خودشان را مي کنند و مرگ خودشان را نزديکتر مي کنند. با نصب العين قرار دادن تجارب شکست خوردهً پيشين، تشبثات افراطيون، اينبار جنبش سبز را به واکنش عکس العملي و راديکاليسم نخواهد کشاند. جنبش سبز اين تجربهً خونين را آموخته است که در کشورهاي مسلمان در حال توسعه بطور عام، و در ايران ما بطور خاص، هزينهً راديکاليسم را بيشتر چپ پرداخته ولي سودش هميشه به جيب راست ريخته و مي ريزد؛ در شرايط غلبهً گفتمان راديکاليسم، آنچه قرباني مي شود و به تعويق مي افتد دموکراسي وحقوق بشر است. بطور مثال، آيا آنها که با زدن بهشتي در بوق و کرنا دميدند که رژيم را بي آينده کرده اند، در عمل راه را براي فراروييدن متحجر ترين طيف روحانيت در ايران، در انجمن حجتيه و مدرسهً حقاني، بويژه جريان مصباح، هموار نکردند؟
• جنبش سبز نياز به حزب و سازمان و طبقهً پيشتاز و انقلابي ندارد، اکثريت نخبگان کشور، شخصيت ها و احزاب سياسي، نهادهاي مدني، تمام اقشار و طبقات اجتماعي، همهً اقوام و اقليت هاي مذهبي، جوانان و دانشجويان در داخل و خارج از کشور، اين جنبش را از آن خود مي دانند، با آن مي زيند و نفس مي کشند و دم بدم بر ارتقاء و سرعت و کم و کيف مبارزهً آن مي افزايند.
• جنبش سبز با نفي تماميت خواهي، و مطلق انديشي، اعٌم از دگماتيسم ديني و يا ايده آليسم ايدئولوژيک، در فضاي سياسي ايران، استفاده از تجارب و دستاوردهاي فکري، اجتماعي و سياسي دوران را نصب العين خود قرار داده است. اين جنبش براي اولين بار در تاريخ ايران به آن حد از بلوغ فکري و کسب حمايت اکثريت مردم ايران، و نيز کسب حمايت هاي بين المللي، بطور همزمان نائل آمده است که براي پيروزيش نيازي به عوامفريبي (مانند متحجرين مذهبي) و يا گمراه کردن جوانان دانش آموز و دانشجو (توسط انقلابيون راديکال مانند فرداي انقلاب ضد سلطنتي) را ندارد.
• از فکر و ذکر و شعار و عمل سبز جامگان چنين بر مي آيد که آنها با تأکيد و تکيه و ارج نهادن به موازين دموکراسي و حقوق بشر، که خود حاصل جميع مبارزات انسانها در طول تاريخند، و دستاوردهاي موفق آن اکنون پيش روي ماست، موازيني مانند دفاع از حقوق شهروندي، رفع تبعيض هاي قومي، مذهبي و ايدئولوژيک و جنسيتي، ارتقاي فرهنگ نقد و ديالوگ انتقادي، کثرت گرايي، حکومت فراديني و فرا ايدئولوژيک (سکولار) را سرلوحهً فکر و عمل خود قرار داده اند.
• انقلاب ارتباطات، برغم خواست افراطيون راست و چپ، امکان آزادي بيان و تبادل نظر نقادانه را، براي همگان فراهم ساخته است. اين تحول عامل بسيار تعيين کننده اي در رد و بدل و گسترش اطلاعات، توسعه و سرعت ارتباطات و نيز ارتقاي کم و کيف مبارزه در فکر و عمل فراهم کرده است. برآيند اين ثمرات باعث پاگيري و فراگير شدن امواج گفتمان و تمرين دموکراسي در جهان، و اينک در ايران ما شده که عملاً راه را بر بازگشت به راديکاليسم از هر نوعش مسدود مي کند. با فرارسيدن موج دموکراسي خواهي، و فراگير شدن گفتمان دموکراسي، و گسترش مبارزات دموکراتيک، عملاً اين نيروهاي راديکالند که در داخل به سانسور و سرکوب، و در خارج با تحريم و شانتاژ و تهديد خواسته و مي خواهند و خواهند خواست تا از آثار آگاهي بخش و رهايي بخش اين تحول مبارک بکاهند و با نتايج گريزناپذير آن مبارزه کنند.
• مبارزات مسالمت آميز و مطالبه محور مبتني بر مقاومت مدني جنبش سبز تفاوتهاي بارزي با مبارزات پيشين نيز دارد. از جملهً اين تفاوتها اينستکه برخلاف جنبش مشروطه و ملي شدن نفت، غرب و سپس آمريکا، که در آنجا در نقطهً مقابل جنبش آزادي خواهانهً مردم ايران بودند، اينبار در مخالفت با بنياد گرايي و تروريسم مذهبي و بويژه براي مهار برنامهً هسته اي رژيم، از جنبش سبز و مبارزات مردم ايران براي دموکراسي و حقوق بشر، بطور روز افزوني دفاع و حمايت مي کنند.
• تفاوت بارز اين جنبش با انقلاب ضد سلطنتي هم در اينست که پيروزي جنبش سبز اينبار حاصل مبارزات مدني و مقاومت مسالمت آميز با سازو کارهاي دموکراتيکي (مثل انتخابات) و با تکيه بر جامعهً مدني و حمايت نخبگان و احزاب سياسي و مشارکت روزافزون و حداکثري مردم است. اين مبارزه متکي و دنباله روي يک رهبري کاريزماتيک مذهبي و يا ايدئولوژيک نيست که امروزه شعار مصلحتي سردهد و فردا وقتي بقدرت رسيد، شمشير آخته از رو ببندد و بي رحمانه به قلع و قمع آزادي و غير خودي ها و منتقدين و مخالفينش بپردازد. بعبارتي، اين جنبش، امکان غلبهً راديکاليسم (چه در پروسهً مبارزه و چه در فرداي پيروزي) که سبب بلعيده و به تاراج رفتن دستاوردهاي مبارزات مردم، توسط نيروهاي راديکال چپ و راست، شود را عملاً منتفي ساخته و مي سازد. بعبارت ديگر، جنبش سبز تجلي بلوغ سياسي جامعهً ايران است که براي اولين بار در تاريخ طولانيش، راه بومي، مقدور، ممکن و مدني رسيدن به آزادي و دموکراسي خود را باز يافته است.
پنجشنبه، ٢٠١٠/٠٣/١٨
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید