قدرت های بزرگ از سازمان های تروریستی برای پیشبردن اهداف خود استفاده می کنند. یک سازمان تروریستی با شیوه عمل مشخص و اهدافی قابل پیش بینی، از حاشیه امنیتی ضعیفی برای جلوگیری از نفوذ عوامل زبده سازمان های اطلاعاتی برخوردار است. با گشودن "در باغ سبز" و دریچه هایی به سوی آماج های دلفریب، براحتی میتوان گروه های تروریستی را به سمت خاصی هدایت کرد:
- مطالب زیادی تا کنون در باره احتمال برنامه ریزی عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر، توسط سرویس های اطلاعاتی خود آمریکا نوشته شده و چندین فیلم مستند نیز در این راستا به نمایش درآمده است. کتاب و فیلم "زیرو" اثر "جولیو تولیزا"، نماینده ایتالیایی پارلمان اروپا، از جمله آنهاست.
این شک و تردیدها عمدتا بر سه پایه استوار میباشد:
۱- همسویی این عملیات تروریستی با طرح محرمانه دولت بوش در بدو روی کار آمدن برای حمله به عراق. خانم رایس زمانی که در سمت مشاور امنیت ملی دولت جرج بوش انجام وظیفه می کرد، در جلسه تحقیق کمیسیون خارجی سنا، به وجود این طرح اعتراف کرد. اشغال عراق ولی واکنشی به "حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر" قلمداد شد.
۲- امکانات فنی گسترده و دقیق بکار گرفته شده در این عملیات.
٣- اسناد و شواهد، از جمله غیبت اسرائیلی ها در محل حادثه، عدم انتشار اسامی کشته شدگان و...
سکوت مقامات و کارشناسان رسمی کشورهای جهان هم نباید به عنوان دلیل باور آن ها به گزارشات منتشره از طرف آمریکایی ها، تلقی شود. زیرا: ۱- بیان حقایق و طرح دعاوی در جهان سیاست تنها زمانی توجیه دارد که سودی از آن حاصل شود و در این مورد جز کینه ابرقدرت آمریکا را به جان خریدن، چیزی عاید کسی نخواهد شد.
۲- مدعی می بایست توان آن را داشته باشد که ادعای خود را در مراجع ذی صلاح اثبات کند. در این صورت یا ارگان های اطلاعاتی آمریکا را باید وادار به همکاری کرد، مانند مورد لیبی در جریان سقوط هواپیما در "لاکربی"، که هیچ کشوری توان و جسارت چنین کاری را ندارد؛ یا آن که این ارگان ها خود داوطلبانه در این زمینه همکاری کنند. این نیز ممکن نیست. زیرا هیچ سازمانی علیه آنچه خود کرده است، شهادت نخواهد داد.
احمدی نژاد، البته دوبار تاکنون، در اوج بحران روابط با آمریکا، ۱۱ سپتامبر را زیر سوال برده است: بار اول، فروردین ٨۷ در سفرش به نیویورک، و بار دوم، ۲٣ فروردین امسال، با ارسال نامه ای به دبیر کل سازمان ملل.
در جهان دو قطبی دهه های گذشته دو ابر قدرت توان و انگیزه رو کردن دست حریف در صورت لزوم را داشتند. در حال حاضر تنها اختلافات درونی خود سیاستمداران آمریکایی است که گاه و بیگاه حقایقی را بر ملا میکند. گزارش قدیمی زیر نیز درباره حوادث ۱۱ سپتامبر، گویای همین امر است:
«اکنون فاش شده است که سه فردی که در ۱۱ سپتامبر اقدام به هواپیماربایی کردند، دست کم ۲۰ ماه بود که تحت نظر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، قرار داشتند. بر اساس اسناد فاش شده، یک مامور دفتر تحقیقات فدرال، اف بی آی، یک ماه پیش از حملات تصمیم داشت که یکی از این هواپیماربایان را تعقیب کند، ولی با پیشنهاد وی موافقت نشد. این مامور که نامش فاش نشده، در یک نامه الکترونیکی به سرپرست خود در آن زمان هشدار داد: کسی جان خود را از دست خواهد داد و مردم نمیدانند که چرا ما اقدام موثری انجام ندادیم.» بی بی سی. ۲۱.۹.۲۰۰۲ (بی بی سی ، این مطلب را از آرشیو خود حذف کرده است. ولی من همان زمان عکسی از آن صفحه گرفتم که در وبلاگم دیده می شود.)
گزارش مذکور این گمان را تقویت می کند که "سیا" با زیرنظر داشتن افرادی که قصد انجام عملیات تروریستی در خاک آمریکا را داشتند و با تزریق اطلاعات مشخصی به داخلشان از طریق افراد نفوذی و یا رساندن اطلاعات بصورت غیرمستقیم، آن ها را به سمت و سوی طرح های موردنظر خود هدایت کرده است. در این صورت سازماندهی باقی ماجرا برای سیا کار دشواری نمیتوانست باشد: تروریست ها خوشحال از بدست آوردن موقعیت خوب برای هواپیماربایی و حرکت اتوماتیک هواپیماها، خارج از کنترل آنان و خلبان به سمت هدف.
– مثال دیگر، نقش اسرائیل در شکل گیری اولیه سازمان حماس است که با دوهدف مشخص صورت گرفت: اول، تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین و یاسر عرفات؛ دوم، امکان تشویق و کنترل غیرمستقیم یک سازمان دشمن به انجام عملیات تروریستی علیه شهروندان خود اسرائیل، زمانی که این کشور به بهانه و مستمسکی برای توجیه اقدامات نظامیش، نیاز دارد.
– ماهیت حامیان و موسسان القاعده و طالبان هم بر کسی پوشیده نیست. آمریکایی ها با یکی دو نفر نفوذی هم در این سازمان، می توانند آن هارا هر زمان که بخواهند، به سمت عملیات مورد علاقه خود جلب کنند. مسلما چنین سازمانی، از هیچ اقدام تروریستی کور هم، علیه "دشمنانش"، امتناع نخواهد کرد و کاری با این ندارد که سازمان های جاسوسی خود این قدرت ها طعمه را در مسیرش قرارمی دهند.(روباه دید دنبه در سبزه زار و می گفت: هرگز که دید دنبه بی دام در گیاهش؟/ وان گرگ از حریصی در دنبه چون نمک شد/ از دام بی خبر بد آن خاطر تباهش). احمدی نژاد در کنفرانس مطبوعاتی نیویورک، در حاشیه کنفرانس بررسی پیمان "ان.پی.تی"، گفت: ما شنیده ایم که "بن لادن"، در واشنگتن است.
- از طرف دیگر، در کشور خودمان و در دوره ای خاص، بسیار محتمل است که سازمان های امنیتی ج.ا با کنترل نامحسوس خانه های تیمی مجاهدین خلق ونفوذ دادن توابین و تزریق عناصر خودی میان آن ها، با سوءاستفاده از گرایشات تروریستی آنان، بسیاری از مزاحمین درون حاکمیت را، تحت نام مجاهدین خلق، در حقیقت، خود به قتل رسانده باشد. طبیعی است که در این حالت، نقشه آنگونه تنطیم میشود که شلیک توسط عنصری غیرنفوذی صورت گیرد تا بتوان او را برای خالی نبودن عریضه، دستگیر و اعدام کرد. جالب آنجاست که طبق شواهد، این سازمان های اطلاعاتی، خود نیز به دلیل همان گرایشات تروریستی، بازیچه دست دشمنان قدر قدرت ج.ا قرار گرفته بودند. اولویت کار سازمان های امنیتی رژیم، در ترور مخالفان سیاسی داخل و خارج کشور، زمینه مساعد نفوذ سعید امامی ها را فراهم آورد. تا جایی که پس از برملا شدن قتل های زنجیره ای، به دستور رهبر، سازمان اطلاعات جایگزینی در سپاه پاسداران تشکیل می شود. مکانیزم کار در اینجا نیز درست مانند بقیه موارد ذکر شده است: وقتی وظایف اصلی یک سازمان اطلاعاتی، بجای حراست از منافع ملی و شهروندان کشور، ترور مخالفان باشد، از هرکس و هر گروهی که اورا به سوی این اهداف راهنمایی کند استقبال کرده و به آن اعتماد می کند و چنین سازمانی خیلی زود لانه عوامل بیگانه می گردد. این استنتاج، حتی با شک کردن در ادعای رژیم، مبنی بر جاسوس بودن امامی، همچنان قابل قبول است.
بر تاریخ معاصر هیچ کشوری، همچون ایران، پیش و پس از انقلاب، "ترور"، اینچنین ممتد و موثر، سایه شومش نگسترده است. هم حاکمیت و هم مخالفان، در هردو رژیم پهلوی و اسلامی، در این ماراتن وحشت و مرگ، شانه به شانه هم دویدند. ترورهای سال ۶۰ لیکن از حیث تاثیرات خود در سرنوشت سیاسی کشور، شاید از اهمیت بیشتری برخوردار باشند. به آنچه فقط در ۴ ماه تابستان این سال رخ داد توجه کنید:
- ٣۰ خرداد ۶۰: آغاز درگیری های مسلحانه و خیابانی مجاهدین خلق و حاکمیت؛
- ۱ تیر: برکناری ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری؛
- ۷ تیر: انفجار دفتر حزب ج.ا و کشته شدن محمد بهشتی، محمد منتظری و حدود ۷۵ نفر دیگر؛
- ۲ مرداد: انتخاب محمدعلی رجایی به عنوان رئیس جمهور؛
- ٨ شهریور: کشته شدن رجایی و محمدجواد باهنر، نخست وزیر، در انفجار دفتر نخست وزیری.
محمد رضا کلاهی، مسئول انفجار دفتر حزب ج.ا و مسعود کشمیری، مسئول حادثه دفتر نخست وزیری، از اعضای مجاهدین خلق، پس از عملیات، به خارج از کشور می گریزند. اقدام آنان، مهمترین عامل تثبیت قشری گری، و بهانه سرکوب و اعدام منتقدان و غیرخودی ها بود. حتی اگر دست هایی از ورای حصار سازمان مجاهدین هم آن ها را به این سمت هدایت نکرده باشد، آیا با این اعمال، هیچ موفقیتی در جهت ضربه به ج.ا، میتوان به حساب آن ها نوشت؟
خسرو صدری
۲۷ مه ۲۰۱۰
khosro-sadri.blogspot.com
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید