اگر با تجزیه و تحلیل لفظ "سبز" شروع کنیم؛ ممکن است که با در نظر گرفتن بار مفهومی آن در ابتدای ورود این واژه به فرهنگ لغات سیاسی ایران، متوجه "مسالمت آمیز بودن" شویم ولی لاجرم و در طی زمان، به محتوای متفاوت این واژه می رسیم که به خاطر برخی شرایط واقعی، در نظام سیاسی و اجتماعی ایجاد شده و به نظر می رسد؛ کشور ایران را بسیار مستعد تغییر و تحولاتی بزرگ کرده است. در این مقاله سعی می شود تا با دیدی بی طرفانه و علمی، به این موضوع پرداخته شود.
برای تحلیل شرایط تأثیرگذار بر جنبش سبز، باید آن را در یک بستر واقعی و همه جانبه سنجید. به نظر می رسد که سه مولفه اساسی بر عملکرد این جنبش موثر است:
نقش عوامل درونی جنبش
نقش ضعف یا قدرت نظام سیاسی حاکم
نقش کمک های بین المللی
نقش عوامل درونی جنبش:
عوامل درونی، شامل شکاف هایی میان بخش های مختلف جامعه و حکومت است که بستر اصلی بروز هر جنبش اجتماعی است. بی شک این شکاف ها در حال گسترش است و فروکاسته نخواهد شد چرا که ماهیت نظام های توتالیتر به گونه ای است که پردازش یک جهان غیر واقعی در تتمه های بدنه جنبش توتالیتری که از قبل باقی مانده و هر روز نیز در حال لاغرتر شدن است؛ مانع از شناخت مطالبات مردمی که دست به اعتراض می زنند شده و در نهایت امکان از بین بردن شکاف ها (موتور اصلی جنبش های اجتماعی)، ناممکن می شود. بنابراین، آن گونه که شاهدیم؛ نه تنها شکاف ها هر روز بیش از پیش می شود؛ بلکه گفتمان جنبش سبز نیز در دو مورد تغییر اساسی یافته است:
سنگین تر شدن گفتمان انقلابی نسبت به گفتمان اصلاح طلبانه در بدنه جنبش.
فعالانه تر شدن اعتراضات نسبت به قبل از 25 بهمن 1389 (که قبل از این تاریخ، جنبش سبز منفعلانه تر بود و تنها در بستر ایام خاصی می توانست مجال بروز یابد).
به این دو مورد باید نگاه دقیق تر به بستر اصلی (شکاف ها) را نیز افزود تا توانست به طور دقیقی شرایط درونی جنبش سبز را سنجید. شکاف های عمده در بدنه جنبش سبز به قرار زیرند:
شکاف میان اهالی دانشگاه و حاکمیت؛ که با اقداماتی چون تهدید دانشجویان به تفکیک جنسیتی و اداره دانشگاه ها با روش های سخت گیرانه تر ایدئولوژیک؛ عدم ظهور و بروز مطالبات صنفی از طریق کانون های صنفی مستقل؛ تهدیدی که اساتید برای تغییر محتوای دروس از سوی وزارت علوم دریافت می کنند و در نهایت عدم یک آینده روشن اقتصادی (در حالی که تا پیش از این، وجود امیدی به یافتن شغلی مناسب برای یک دانشجو باعث ملاحظه آینده اقتصادی و اعتراضات ملایم تر و محافظه کارانه تر می شد)؛ همه و همه در جهت عمیق تر کردن نارضایتی (شکاف)، از حاکمیت است و اگر چه مثل قبل مجال بروز نمی یابد ولی همین رکود نسبی در اعتراضات دانشجویی، خود نشانه ای از انفجاری است که پیش رو قرار دارد.
شکاف اقتصادی میان کارگران و کارفرمایان (کارفرمایانی که عملا مورد حمایت دولت قرار دارند)؛ که مطالبات کارگران به خاطر عدم توانایی برای به هم پیوستن اعتراضات پراکنده، هنوز نتوانسته به صورت یک مطالبه سیاسی دنبال شود. بی شک حمایت جنبش سبز از گفتمان های کارگری می تواند این جنبش ها را وارد فاز جدیدی کرده و در بستر کلان تری که در برهه های زمانی اعتراض جنبش سبز در کل کشور پدید می آید؛ گفتمان صرفا صنفی کارگران را به گفتمان های سیاسی متصل کند.
شکاف میان اقوام حاشیه کشور و قدرت سیاسی حاکم در مرکز کشور؛ بی شک پدیده سرکوب مطالبات قومیتی پدیده تازه ای نیست و بی توجهی به مطالبات اقتصادی آن ها نیز باعث تشدید نارضایتی ها شده است ولی آنچه بر شدت نارضایتی ها افزوده؛ ترس حاکمیت از اتصال این مطالبات قدیمی با مطالبات مدرن جنبش سبز است. اساسا جمهوری اسلامی در شرایطی قرار دارد که از بروز هر نوع اعتراضی در هر گوشه کشور و با هر عنوانی واهمه دارد چرا که جنبش سبز نشان داده که از هر مجالی برای اعتراض بهره برده است!
شکاف نسلی که زمینه اصلی عدم درک گفتمان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را پدید آورده است؛ بی شک نسل های جدید تر در برخورد با جهان واقعی و گسترده تر خارج از مرزهای جغرافیایی، مطالباتی دارند که در قالب یک نظام ایدئولوژیک قابلیت تحقق ندارد و این خود یکی از موتورهای به چرخش درآوردن و تداوم اعتراضات خیابانی شده است.
شکاف جنسیتی؛ که بسیار گسترده است ولی مجال تخلیه نارضایتی های ناشی از آن در مواردی امکان پذیر است. این جنبش در مواردی (تبعیض های حقوقی)، با جمهوری اسلامی طرف حساب است و در مواردی با جنس مخالف درون خانواده و محیط جامعه. در تعارض با بخش دوم، شیوه های تخلیه نارضایتی خاص خودش را دارد که موضوع بحث مفصلی است و وارد مباحث روان شناختی می شود.
بر این اساس است که جنبش سبز زنده مانده و در مجال هایی بروز می یابد.
نقش ضعف یا قدرت نظام سیاسی حاکم:
نظام جمهوری اسلامی ایران نظامی از نوع نظام های توتالیتر است و در عملکردش بسیار شبیه این نظام ها عمل می کند. (1) نظام های توتالیتر ویژگی های پیچیده و متعددی دارند و صورت پیشرفته تری از نظام های دیکتاتوری هستند. در این نظام ها لمپنیسم، بخش جدایی ناپذیری از آن هاست. به این صورت که هر چه به انتهای کار خود نزدیک تر می شوند؛ از آنجایی که مطرح شدن ایدئولوژی تنها از وجه و لزوم تبلیغاتی آن است و نه از وجه و لزوم اجرایی؛ در طول عمرشان به تغییر در محتوای گفتمانشان نیاز پیدا کرده و مدام از روشی به روش دیگر و از شعاری به شعار دیگر تغییر حالت می دهند اما در تبلیغاتشان مدام بر نام و شکل ظاهری ایدئولوژی مورد نظر تأکید دارند. یعنی محتوای عملکرد و یا حتی شعارها به حدی تغییر کرده که حتی نقض اغراض اولیه می کنند و مثلاً اگر برای تحقق عدالت بنا نهاده می شوند؛ چنان به ورطه بی عدالتی سوق می یابند که نظام عادلانه رسیدگی به امور را جایگزین نظام ارعاب و وحشت و کشتارهای دسته جمعی می کنند (شوروی سابق). یا مثلاً اگر ناسیونالیسم را مطرح می کنند تا به یک نژاد خاص برتری بخشند؛ رفته رفته آنقدر حلقه جنبش اولیه تنگ می شود که نهادهای پیشین امنیتی و پلیسی مدام از حلقه قدرت کنار گذاشته می شوند و حلقه قدرت مدام باریک تر می شود (آلمان نازی). در واقع قدرت اصلی در این نظام ها به دست نهادهای مخفی امنیتی و سرکوب است که همزمان مافیای قدرت اقصادی نیز هستند. در این نظام ها ممکن است دولتی نیز وجود داشته باشد ولی اساساً پدیده دولت تنها نمایشی است از سنخ جهان واقعی که برای بخش های خارج از جنبش توتالیتر اجرا می شود. منسوبین نهاد دولت از این رو چرخش می یابند که ترس از عدم همسویی و همکاری آن با قدرت پنهان مذکور وجود داشته باشد و اصولاً قوای سه گانه (تقسیم قوای دموکراتیک)، یک پدیده نمایشی است که از ابتدا (نامزد شدن در پست های به ظاهر انتخاباتی)، نیز دارای محتوای دموکراتیک نیست و تنها یک نمایش است برای کسانی که به گفتمان موجود در جهان واقعی – که در آن شیوه حکومت دموکراتیک پسندیده تلقی می شود – نزدیک ترند. به عبارت دیگر؛ انتخابات، از اساس، دموکراتیک نیست ولی اجرایش برای فریب بخش هایی از جامعه درون مرزی یا برون مرزی که به دموکراسی اعتقاد دارند (جهان واقعی)، لازم است تا از تهدیدات بالقوه ای که این بخش ها می توانند برای تمامیت خواهی نظام سیاسی حاکم داشته باشند؛ جلوگیری شود.
لمپنیسم در این بستر رشد می کند چرا که در طول عمر این حکومت ها ایدئولوژی تبلیغاتی برای حفظ و بقای نظام توتالیتر، مدام تغییر محتوا داده و این تغییر محتوا و عدم پایبندی به آرمان های اولیه نه تنها باعث از دست رفتن نیروهای معتقد به آن ایدئولوژی اولیه می شود؛ بلکه با قوت گرفتن شکاف های موجود در جامعه و افزایش پتانسیل اعتراضی در بخش هایی از جامعه، نیاز به کاربرد خشونت افزایش یافته و نیروهای لمپن درون حاکمیت – افراد لمپنی (فرودست فرهنگی)، که از روی ادبیاتشان کاملاً قابل تمایز از بخش های عادی جامعه هستند – به عنوان بهترین ابزار اجرای خشونت و ارعاب در جامعه به کار برده می شوند. بر این اساس است که هر چه این وضع تشدید می شود؛ نیروهایی با روش ها و ادبیات لمپنانه تر نیاز می شود که بتوانند قدرت توتالیتر را در میان تهدیدات انبوهی که از درون جامعه یا حتی درون نظام سیاسی می جوشد؛ حفظ کنند. اساساً از نظر هسته های مرکزی قدرت در نظام های توتالیتر، همه بخش های درون یا برون نظام، بالقوه منبع تهدید و توطئه هستند. بنابراین لایه های متعدد قدرت به وجود می آید که عدم هماهنگی را سبب می شود ولی همین عدم هماهنگی و بی نظمی در رفتارهای سیاسی، باعث سردرگمی جهان واقعی (غیر توتالیتر)، می شود. بنابراین دیده می شود که حتی سیاست مداران غربی (بخشی از جهان واقعی)، نیز در مواجهه با مسأله هسته ای ایران تا مدت ها دچار سرگردانی می شوند. این نظام ها یک حالت به ظاهر منعطف دارند ولی در هسته اصلی شان بسیار خشک هستند. یعنی در پی گیری تسلط بر تمامیت قدرت – حتی فراتر از مرزها! – بسیار خشک و ثابت هستند ولی در فریب جهان واقعی بسیار منعطف عمل می کنند و این متأثر از لایه های متعدد قدرت است که در اثر احساس مداوم توطئه به صورت پی در پی وجود می آیند و از سوی دیگر دور خارج می شوند. در واقع، گفتمان توطئه ای که موتور اصلی این چرخش قدرت است؛ از زمان جنبش های توتالیتر (گفتمان استکبارستیز پیش از انقلاب 1357)، جزء جدایی ناپذیر این نظام ها می شود و باعث بازتولید و از چرخه خارج شدن لایه های قبلی قدرت می شود. تنها رهبری این نظام هاست که تا پایان عمر بر مقامش باقی است. چرا که تمام لایه های قدرت اطراف رهبر به او تقدس می بخشند تا او تجلی گاه آن ایدئولوژی در حال تغییری باشد که بر محور ثابت کسب تمامیت قدرت، مدام تغییر می کند و هرگز ثابت نمی ماند. لمپنیسم، ابزار همیشگی این نظام ها برای تولد لایه های جدیدتر نزدیک به مرکز قدرت و از میدان به در کردن لایه های قدیمی تر است و هر چه زمان می گذرد؛ لایه های نزدیک به قدرتی لازم می شود که لمپن تر باشند چرا که ایدئولوژی این نظام ها آنقدر تغییر محتوا می دهد که رفته رفته به نیروهای بی محتواتری نیاز پیدا می شود. نیروهایی که به هیچ ارزش ثابتی پای بند نیستند. این نیروها از بخش های ضعیف فرهنگی جامعه جذب می شوند و به لایه های مرکزی قدرت می رسند. این بخش های جامعه که از لحاظ فرهنگی بسیار ضعیف هستند؛ خصلتی لمپن مآبانه دارند. این یکی از عواملی است که هر چه از عمر این نظام ها می گذرد؛ لمپنیسم در آنها شدیدتر شده و ماهیت واقعی این نظام ها (تمایت خواهی و عدم پای بندی به یک ایدئولوژی با محتوای ثابت و مشخص)، بیشتر عیان می شود.
یعنی درست است که دولت احمدی نژاد بهترین ابزار خشونت علیه مخالفان و از صحنه بیرون کردن اصلاح طلبان است ولی نتایج متضادی نیز از به کارگیری لمپنیسم برای حذف اصلاح طلبان به وجود آمده است. (2) لمپنیسم موجود از یک سو باعث بحران ناکارآمدی و تشدید نارضایتی ها در جامعه شده است و از دیگر سو با باور کردن 25 میلیون رأی و قدرت مردمی حامی مقام ریاست جمهوری، باعث تشدید شکاف درون حاکمیت شده است. در واقع سنخ این نظام ها از سنخ و جنس هذیان (تفکرات غیرواقعی)، است که در دام همان تبلیغاتی گرفتار می شوند و عمل می کنند که ساخته و پرداخته خودشان است. البته هر تبلیغاتی که برای جهان واقعی ساخته می شود؛ زمانی نسبت به دروغ بودن آن باور داشته اند ولی تکرار دروغ باعث باور کردن آن می شود!
در نظام سیاسی ایران، هر دوی نتایجی که از لمپنیسم ناشی می شود (بحران ناکارآمدی و شکاف درون حاکمیت)، باعث ضعف نظام حاکم در مقابل جنبش سبز شده و آن را بسیار آسیب پذیر کرده است.
بر این اساس است که دولت احمدی نژاد با وجود انجام برخی کارشکنی ها از سوی رهبر جمهوری اسلامی ایران تحمل می شود ولی بهاء دادن (قدرت بخشیدن با عنوان 25 میلیون رأی در انتخابات 88)، به شخصیت بی محتوای یک لمپن که به خاطر نوع نظام سیاسی توانسته به پست ریاست جمهوری (پست نمایشی) برسد؛ باعث دردسرهایی می شود. زیرا نیاز به وارد کردن لشکر لمپن هایی با ادبیاتی سخیف تر است تا بتوانند از پس بخش های کمتر لمپنی (دولت احمدی نژاد)، که برای حفظ قدرت اصلی به مقامی رسیده اند؛ برآیند و این گروه را از میدان به در کنند. نهادهای اطلاعاتی – امنیتی در این نظام ها نزدیک ترین لایه های قدرت نزدیک به مرکز قدرت (رهبری)، هستند و درست در زمانی که این لایه ها توسط لایه های دورتر از مرکز (احمدی نژاد)، تهدید شوند؛ از طرف رهبری این نظام ها ترجیح داده می شوند. زمانی احمدی نژاد به رفسنجانی ترجیح داده می شود چون رفسنجانی رفته رفته از لایه های مرکزی قدرت به حاشیه رانده شد و زمانی دیگر خود احمدی نژاد نیز یک تهدید قلمداد شده و حفظ نهادهای امنیتی که از احمدی نژاد به رهبری نزدیک ترند؛ به خود احمدی نژاد (که زمانی عامل حذف بود)، ترجیح داده می شود! یعنی مدام لایه های لمپن تر و بی محتوا تری لازم می آید که به هیچ اصولی پای بند نباشند و لایه های قدیمی تر قدرت را حذف کنند. در مورد ایران، وارد نظام شدن دولت اصلاحات و سپس نمایندگان اصلاح طلب یک پدیده ای بود که بنا به خواست لایه های اصلی قدرت (از جمله جنتی)، نمی بایست اتفاق می افتاد! که این برای تحقق خواست های لایه های اصلی قدرت، مشکلاتی را به وجود آورد.
سیاستمداران دو جهان واقعی و غیرواقعی (در مورد ایران؛ با لفظ خودی ها و غیر خودی ها)، در این نظام ها نمی توانند درک عمیقی از هم داشته باشند چرا که از یک سو تبلیغات دموکراتیک این نظام ها برای سیاستمداران جهان واقعی باعث می شود که باور کنند؛ دموکراسی، دست کم بخشی از این نظام هاست و در مقابل رفتارهای ضد و نقیض این نظام ها دچار سرگردانی شوند (آن گونه که در آلمان نازی، هیتلر سعی در اقناع جهان واقعی با شعارهای دموکراتیک داشت ولی در پشت پرده و در محتوای واقعی نظام، نه تنها دموکراسی را ترویج نمی کرد بلکه پیچیده ترین شکل دیکتاتوری را می پروراند) و از دیگر سو؛ جهان غیر واقعی (مراکز قدرت و نیروهای اجرایی در نظام توتالیتر)، قادر به درک جهان واقعی (شامل نیروهای دموکراسی خواه درون کشور و سیاستمداران نظام های دموکراتیک)، نیست. همین عامل عدم درک محتوای جهان واقعی برای مراکز اصلی قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران، باعث شد که نتوانند برای حوادث پس از انتخابات آمادگی کامل داشته باشند و به نظر می رسید که نظام در مقابل نیروی عظیم جامعه مدنی (جهان واقعی)، که به راه افتاده بود؛ شوکه شده بود ولی رفته رفته در روش های کنترل اعتراضات پیشرفت هایی کرد.
نقش کمک های بین المللی:
بی شک یک نظام توتالیتر با رویای دست یابی به امپراتوری بر جهان (در مورد ایران، گفتمان صدور انقلاب در ابتدا و گفتمان مدیریت جهان در این اواخر!)، تهدیدی اساسی است که روش های خصمانه ای که در خارج از مرزهای جغرافیایی اش به کار می گیرد؛ باعث تشدید احساس تهدید در میان نظام های سیاسی دیگر می شود. در مورد ایران، احساس این تهدیدات می تواند به حدی در میان نظام های سیاسی گسترش یابد که قطعنامه هایی در شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران تصویب شود که برای وادار کردن ایران به شفاف سازی در روند کاربرد انرژی هسته ای است. عدم تجانس جهان غیرواقعی (گفتمانی حاصل چند دهه تبلیغات ایدئولوژیک)، با جهان واقعی (تمام کسانی که تحت تاثیر این تبلیغات نیستند)، باعث این رویارویی و تشدید آن شده و همان طور که در تابستان 1389 طی مقاله ای و با ذکر دلایل بسیار شرح دادم (3)؛ این رویارویی هرگز به سازش نینجامیده و نخواهد انجامید. چون ماهیت و سرشت این نظام ها بر مبنایی نیست که بتوانند با جهان واقعی سازش کنند.
در همین راستاست که قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در فرستادن گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد به ایران تصویب می شود و در اینجا نیز هذیان های موجود در جهان غیر واقعی که در اثر تبلیغات و در بین بخش های مختلف نظام پدید آمده؛ اجازه کوتاه آمدن در مقابل این خواست بین المللی را به ایران نمی دهد. بنابراین به نظر می رسد که راه های تحقق مطالبات دموکراتیک جنبش سبز بسته است و به دلیل ماهیت این نظام باز نخواهد شد و در طول عمر جنبش سبز، تنها بیش از پیش ماهیت نظامی عیان گشت که در پنهان سر می برید و اکنون بسیار عیان تر از قبل شده است!
در نهایت بهتر است به طور جدی تری با این سوال مواجه شویم که با توجه به شرایط مذکور آیا هنوز هم می توان به این جنبش لفظ سبز را اتلاق کرد یا اینکه در آینده ای نه چندان دور شاهد انقلابی در ایران خواهیم بود؟
پانوشت:
بررسی اجمالی بر مقوله استبداد و دیکتاتوری و بررسی عمیق توتالیتاریسم در ایران معاصر
http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/6047-1389-12-08-01-23-…
http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/6113-1389-12-11-14-09-…
http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/6263-1389-12-19-08-23-…
اصلاح طلبانی که هرگز به لایه های مرکزی و واقعی قدرت نتوانستند نزدیک شوند و چه در مجلس – که لایه های مرکزی قدرت جلوی قانون شدن مصوبات مجلس را می گرفتند – و چه در دولت – که قدرت اجرایی یک دولت دموکراتیک واقعی را نداشت – تنها نمایشی بودند برای جهان واقعی و این گونه بود که آقای خاتمی لفظ "تدارکات چی" را به کار می برد! در واقع جهان واقعی که حتی ممکن است شامل کسانی شود که به درون نظام راه می یابند (اصلاح طلبان)؛ تا مدت ها فریب شعارهای دموکراتیک را می خورند و چرخش در مقام هایی مثل نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری را به عنوان چرخشی واقعی در ارکان قدرت فرض می کنند در حالی که قدرت واقعی در پنهان و نزد نهادهای امنیتی – اطلاعاتی و افرادی است که جابه جا هم نمی شوند!
مقاله ای در مورد بررسی تعارض ایران و غرب بر سر موضوع هسته ای
http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/2527-1389-05-25-23-15-…
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید