*فرهاد جعفری نویسنده ایرانی مقیم مشهد است
دیشب از «بیبیسی فارسی انگلیس» تماس گرفتند تا درباره «چرایی عدم مشارکت من در رایگیری ۱۲ اسفند» گفتگو کنیم. اما این گفتگو را موکول کردم به «انتشار یادداشتی (در سایت بیبیسی فارسی) که شامل پاسخهای تفصیلی من به پرسشهایشان باشد». تا اگر چنانچه بههردلیل (و از جمله تنگی وقت و فشردگی برنامه خبری و...) در جملات من حذف و تقطیعی صورت گرفت؛ بینندگان بتوانند با مراجعه به یادداشت مزبور، در جریان پاسخ کامل من به پرسشها قرار گیرند.
بنابراین؛ چنددقیقه پیش، یادداشت مزبور را ارسال کردم. اما همینکه آمدم آن را روی گفتمگفت هم پابلیش کنم؛ خواندم که آقای احمدینژاد از مردم دعوت کرده است تا در رایگیری ۱۲ اسفند شرکت کنند. برای دقایقی بسیار کوتاه مردد بودم که چه کنم. اما اندکی بعد؛ با افزودنِ دوسهخط بر ابتدای یادداشتم، تصمیم به انتشار آن گرفتم.
باید بگویم: آقای احمدینژاد [مبتنی بر آن خصلتی که قبلاً هم یکیدوبار دربارهاش نوشته بودم که: همچنان به «وجه ایدئولوژیک نظم حاکم» علاقمند است هرچند «وجه الیگارشیک و طایفهسالارانهاش» را برنمیتابد] فرصت مغتنمی را هدر داد که «تمایل به تحولطلبی نزد عموم ایرانیان» همچنان در ذیل «راهبردهای اصلاحی پارهای از حاکمیت» باقی بماند که «آقای احمدینژاد نماد و نشانه آن پاره حکومتی بود».
واقعیت این است که:
اگر آقای احمدینژاد همچنان به «بیانیه خنثی چندروز پیش خود» پایبند میماند؛ این فرصت را داشت که در ۱۳ اسفند (در صورت مشارکت گسترده مردم) آن «تفسیر مثبت»ی از بیانه را بهخود نسبت دهد که «دعوت به مشارکت» از آن فهم میشد. اما اکنون؛ این فرصت را از خود و همفکرانش گرفت که «درصورت عدم شرکت گسترده مردم»، آن را (در ذیل «تفسیر منفی آن بیانیه») به خود نسبت دهد و «فرصت را از رقبای طایفهسالارش برای مصادره رای مردم بگیرد»!
واقعیت دیگر این است که:
از همان روز سخنرانی سال پیش ایشان در سازمان ملل [که ایشان برخلاف وعدهای که داده بود هیچ سخنی از تاریخ و تمدن ایران و... بهزبان نیاورد و محافظهکاران متصل به شبکه خویشاوندی را به کفزدن برای خود واداشت]؛ دیگر آن بازیگری نبوده است که «تعیینکننده زمین بازی» باشد. بلکه؛ این «رقبای وی در شبکه خویشاوندی» (و همپیمانانشان) بودهاند که «زمین و محدوده بازی وی» را تعیین کردهاند.
ایکاش ایشان چندروز دیگر هم «فشارهای احتمالی وارده درنتیجه صدور آن بیانیه خنثی» را تحمل میکرد و چنین خطایی را مرتکب نمیشد. چرا که با این اعلام نظر؛ و نزد آن گروه از ایرانیانِ طبقه متوسط که در «پیریزی یک نظم عادلانه» به اقدامات اصلاحی او دل بسته بودند: «ایشان»، «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی»؛ اکنون در یک سویه ایستادهاند. سویه «دفاع از نظم ناعادلانه الیگارشیک».
باید به آقای احمدینژاد گفت:
بله. رایگیری ۱۲ اسفند، کیفیت و ماهیتی «رفراندومگونه» پیدا کرده بود [و هنوز هم چنین است و چهبسا رفراندومگونهتر هم شده باشد] اما قرار نبود نتیجه آن رفراندوم میان «نهادهای انتخابی ـ نهادهای انتصابی»؛ ساختار سیاسی را بهکلی فروبپاشاند و نظم کاملاً جدیدی را جایگزین کند!
ـ چون: چه کسی تاکنون دیده یا شنیده است که در نتیجه یک فعل یا ترک فعل انتخاباتی (مشارکت یا عدم مشارکت)؛ یک ساختار سیاسی، از بیخ و بن متلاشی شود؟!
ـ چون: با آن بیانیه خنثی رئیسجمهور؛ نتیجه «ترک فعل ملی»، همچنان در ذیل «نمادشدگی فردی برآمده از حاکمیت» قرار داشت. درحقیقت: یک «نه بزرگ به حاکمیت» نبود. بلکه یک «آری بزرگ به انجام اصلاحات بهسود نهادهای انتخابی، با سرعتی بیشتر، و توسط رئیسجمهور» بود.
کلمه «رفراندوم» شما را هم ترساند آقای احمدینژاد؟!
چرا؟!
.
.
.
پرسشی که در مورد پشتیبانی من از ایده «تحریم رایگیری ۱۲ اسفند» مطرح میشود این است که: «چطور کسی که در خرداد ۸۸ به آقای احمدینژاد رای داده، اکنون میتواند از ایده تحریم پشتیبانی کند».
دراینباره باید بگویم: چنین پرسشی، حاوی این انگاره است که گوئی «حمایت از آقای احمدینژاد (بهعنوان رئیسجمهور برگزیده) در تضاد و تعارض با «توصیه به عدم مشارکت» در رایگیری چندروز آینده است. درحالی که ابداً اینطور نیست. بلکه «طرفداری از ایده عدم مشارکت در رایگیری ۱۲ اسفند» از سوی من که خود را «پرچمی سکولار» میدانم یا شماری از «پرچمیهای اسلامگرا»؛ دقیقاً درجهت «حمایت مجدد از آقای احمدینژاد» (بهعنوان رئیسجمهور برگزیده) است.
عطف به «بیانیه بسیار کوتاه آقای احمدینژاد درخصوص رایگیری ۱۲ اسفند» که کمترین نشانهای از «تشویق به مشارکت در رایگیری» در آن موجود نیست بلکه تلویحاً حاوی نوعی «ابراز نارضایتی از اقدامات نهادهای انتصابی»ست؛ باید اضافه کنم که:
جریان طایفهسالار مذهبی (اعم از «سبز دینی راست» و «سبز دینی چپ»)؛ صحنه بازی رایگیری ۱۲ اسفند را بهنحوی آرایش دادهاند که چه مردم در آن مشارکت گسترده داشته باشند و چه مشارکت گسترده نداشته باشند؛ نهایتاً بازهم «یکی از دو جناح اصلی جریان طایفهسالار مذهبی» باشند که بتوانند «کنش سیاسی جمهور مردم» را بهسود خودشان مصادره کنند و «رفتار اکثریت را به تصمیم خودشان نسبت دهند»!
اقدام آقای احمدینژاد در «صدور یک بیانیه کاملاً خنثی» که از دید هر ناظر بیطرفی، معنای دیگری جز «دعوت به عدم مشارکت» ندارد؛ درحقیقت «مسدودکردن خانه وسط ردیفِ سهتایی»ست (بود!) تا «هیچیک از دو جناح راست و چپ طایفهسالاران» نتوانند «هرسه خانه بازی دوز» را بهسود خودشان ردیف و اینطور تبلیغ کنند که «اکثریتِ مردم در پاسخ به دعوت ما در رایگیری شرکت کردند یا شرکت نکردند»!
تصمیم من هم به عنوان «یک سکولار» [سکولار آزادیخواه و برابریطلبی که راه گذار مسالمتآمیز ایران به دموکراسی را در «اتحادعمل با اسلامگرایان عدالتطلب علیه نظم طایفهسالارانه» دیده] خارج از این تدبیر کلی «جمهوریخواهان» نیست.
اما علاوه بر آن، در اعتراض به «ناکارآمدی نظم خاندانی حاکم در سهدهه گذشته» هم هست که تنگناها و بحرانهای بسیاری برای جامعه ایرانی به ارمغان آورده و بهرغم آنکه مخالفت اکثریت مردم با چنین نظم ناعادلانهای را مشاهده میکند؛ حاضر به «تغییر رفتار خود با مردم» و «رعایت حقوق و آزادیهای قانونیشان» [حتا آن حقوق و آزادیها که در قانون اساسی خودش تضمین و تعهد شدهاند] نیست و کماکان مایل است به نظم خاندانی خود تداوم بدهد تا «ثروت، قدرت و فرصتها»، بهنحو انحصاری و مطلق، «صرفاً در دسترس خود و فرزندانشان» باشد.
این موضوعیست که بهتدریج، توسط بسیاری از نیروهای اسلامگرا (اسلامگرایان عدالتطلب حامی آقای احمدینژاد) هم فهم شده و باعث شده است تا در «رایگیری ناعادلانه ۱۲ اسفند»، رفتار متفاوتی از خود نشان بدهند که تا پیش از این سابقه نداشته است.
واقعیت این است که منازعه اصلی در جامعه ایران سالهاست که از منازعه نمایشی «چپ مذهبی ـ راست مذهبی» (یا «اصلاحطلب ـ اصولگرا») به دوگانه راستین «جمهوریت ـ طایفهسالاری» (یا «خواص ـ عامه مردم») تغییر ماهیت داده است.
و از آنجاکه بخش وسیعی از تودههای رایدهنده یا هواخواه آقای احمدینژاد در میان «عامه مردمان» (چه در میان طبقه متوسط و چه در میان طبقه فرودست) قرار دارند [و در جریان وقایع هفتسال گذشته، و تحت روشنگریهای اجتماعی، آنها هم به واقعیتِ اشارهشده در بند قبل پی بردهاند]؛ طبیعیست که در ۱۲ اسفند، در طرف کسی بایستند که «در مقابل جریان طایفهسالار» (یا اصطلاحاً خواص!) ایستاده و از «حقوق جمهور مردم» دفاع میکند نه از حقوق و منافع آنهایی که «خود و فرزندانشان» را «خواص!» میخوانند و «شهروند درجه یک» میدانند، اما «مردم و فرزندانشان» را «عوام!» و «شهروند درجه دو» بهشمار میآورند.
به توضیحات بالا؛ این را هم اضافه کنید که «رفتار تازه و غیرقابل انتظار اسلامگرایانِ طرفدار آقای احمدینژاد در تحریم رایگیری ۱۲ اسفند» از این جهت هم هست که:
خوشبختانه؛ بخش بزرگی از بدنه اجتماعی اسلامگرا؛ به این واقعیت هم پی برده است که «برخلاف تبلیغات طایفهسالاران مذهبی» [که در تمام سهدهه گذشته مطرح کرده و به آن دامن میزدهاند] منازعه حقیقی در جامعه ایرانی، منازعه «سکولار ـ اسلامگرا» هم نیست. پس طبیعیست که بهعنوان «یک اسلامگرای عدالتطلب»، همان کنشی را از خود نشان بدهند که «یک سکولار برابریطلب» از خود نشان میدهد.
اما نه هر «سکولار برابریطلب»ی. بلکه آن «سکولار برابریطلب»ی که حقیقتاً، آماده است تا به «حقوق، آزادیها و سهم اسلامگرایان در اداره کشور» احترام بگذارد و آن را بهرسمیت بشناسد. نه اینکه در پی «یک وضع ناعادلانه سکولار» باشد که «ظاهر دموکراتیک» داشته باشد اما درعمل، و «به زیان پارهای دیگر از مردمان»، همچنان ناعادلانه باشد.
درهرحال؛ و بهطور خلاصه؛ من به دلایل زیر از «ایده تحرم رایگیری ۱۲ اسفند» پشتیبانی میکنم [فارغ از اینکه اکنون، نظر آقای احمدینژاد چه باشد]:
۱) «جمهوریخواهان» (اعم از سکولار یا اسلامگرا) با عدم مشارکت خود، مانع «مصادره کنش سیاسی مردم در ۱۲ اسفند توسط طایفهسالاران مذهبی چپ یا راست» میشوند و نمیگذارند که هیچ یک از «دو سوی ائتلاف پنهانی شبکه خویشاوندی» بتواند مشارکت یا عدم مشارکت گسترده جمهور مردم را به تصمیم خود نسبت بدهند.
۲) «هواخواهان اسلامگرا و رایدهندگان سکولار آقای احمدینژاد» با عدم مشارکت خود در رایگیری ۱۲ اسفند؛ ثابت میکنند که «تبلیغات جریان طایفهسالار مذهبی» مبنی بر اینکه «رایدهندگان به احمدینژاد مخالف حقوق و آزادیهای اساسی مردم هستند» کاملاً خلاف واقع است.
۳) عدم مشارکتِ «هواخواهان اسلامگرا و رایدهندگان سکولار آقای احمدینژاد» در رایگیری ۱۲ اسفند؛ سبب «ترمیم شکاف قدیمی و کهنه میان دوپاره اسلامگرا و سکولار در بدنه اجتماعی» خواهد شد که در سهدهه گذشته، توسط «جریان طایفهسالار» تعمداً تعمیق و بسط داده میشد تا «موجب بدگمانی طبقات مختلف بههم» و درنتیجه «تضمینکننده تداوم نظم ناعادلانه خاندانی»شان باشد.
۴) برخلاف تبلیغات حکومتی؛ عدم مشارکت گسترده جمهور مردم (در همه طبقات و گرایشها) سبب خواهد شد که سایه جنگ و حمله نظامی از آسمان کشورمان مرتفع شود. چراکه «یک اقدام مشترک در یک نمایش ملی» برای هر بیگانهای روشن خواهد ساخت که نمیتواند روی «شکافها و اختلافات بنیادی در جامعه ایرانی» حساب باز کند چون اساساً چنین چیزی وجود ندارد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید