یک ائتلاف بزرگ ملی بیسابقه در ایران در حال شکلگیری است. این ائتلاف نه از طریق گفتگو و مذاکره «رهبران» سیاسی در پشت اتاقهای دربسته و از بالا صورت میگیرد، و بلکه از پایین و در صحنه عمل سیاسی در حال رخ دادن است. در این ائتلاف، تقریبا همه نیروها و قشرهای مختلف اجتماعی شرکت دارند، و داوطلبانه به آن میپیوندند. عامل و محرک این ائتلاف هم کسی یا نهادی جز حکومت جمهوری اسلامی ایران نیست. این ائتلاف، اولین حضور میدانی خود را روز جمعه این هفته در جریان رأیگیری برای مجلس شورای اسلامی به نمایش میگذارد، و راهبردی اساسی را فرا روی اپوزیسیون سر در گُم جمهوری اسلامی قرار میدهد - راهبردی که به اپوزیسیون میآموزد چگونه میتوان در فضای متنافر سیاسی ایران حول یک برنامه و شعار واحد متشکل شد و وسیعترین حرکت سیاسی و اجتماعی را ایجاد کرد.
رژیم جمهوری اسلامی در تلاش آن است که انتخابات روز جمعه را با «موفقیت» برگزار کند. آیت الله خامنهای از یکی دو ماه پیشتر از «پرشور» بودن این انتخابات سخن گفته و شرکت در آن را واجب دانسته است. به دنبال سخنان او سایر مقامات ولایت فقیه نیز این امریه او را تکرار کردهاند. یعنی به فرموده، قرار است انتخابات پرشور باشد و صندوقها از رأی پر شود. در عین حال، حکومت ولی فقیه چنان دایره انتخاب را در این دوره محدود کرده است که خود به عنوان بزرگترین نیروی دافعه و راندن مردم از صندوقهای رأی عمل میکند. و به این ترتیب، برای اولین بار در طول حیات جمهوری اسلامی ایران وسیعترین اتفاق ملی برای تحریم انتخابات حکومتی شکل گرفته است.
نمایشهای انتخاباتی جمهوری اسلامی همواره از سوی بخش عمدهای از اپوزیسیون سنتی تحریم میشده است. در این دوره، اما، نیروهای دیگری نیز به صف تحریم پیوستهاند. اصلاحطلبان که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از دایره نیروهای خودی حکومت به بیرون رانده شده و مورد سرکوب قرار گرفته بودند به تدریج امید خود را برای بازگشت به حکومت از دست دادند. دیگر روشن شده بود که در انتخابات جدید مجلس جایی برای اصلاحطلبان باقی نمانده است، و از چند ماه پیش زمزمه «عدم شرکت» در انتخابات و یا تحریم آن، در بین اینان شروع شد و به تدریج عمومیت یافت. اکنون انتخابات جمهوری اسلامی نه فقط از سوی اپوزیسیون سنتی آن و بلکه از ناحیه اصلاحطلبان که بخشی از حکومت را برای سالیان دراز در دست داشتند نیز مورد تحریم قرار گرفته، و این خود به پیدایش بزرگترین حرکت ملی در مخالفت با حکومت منجر شده است.
ولی ائتلاف «تحریم انتخابات» به گروههای فوق محدود نمیشود. قلع و قمع اصلاحطلبان از سوی نیروهای وابسته به ولی فقیه با میدان دادن به قشر جدیدی از سپاهیان و بسیجیان همراه بود که باید جای نیروهای اصلاحطلب را در حاکمیت پر میکردند. تصور روحانیت حاکم این بود که نظامیان و بسیجیان خطر کمتری برای سلطه مطلقه ولی فقیه ایجاد میکنند و کارگزاران سر به راهتری برای اجرای سیاستهای او بشمار میآیند. محمود احمدینژاد که این قشر جدید را در قوه مجریه نمایندگی میکرد ارادت خود را به ولی فقیه نشان داده بود و در مقابل، ولی فقیه نیز رسما اعلام میکرد که سیاستهای او را بهتر از دیگران میپسندد. برآمدن احمدینژاد در سالهای 84 و 88 هزینه سنگینی برای حکومت ولی فقیه داشت و بسیاری از نیروهای هوادار اصلاحطلبان را به سوی آرمانهای دموکراتیک و تحولات ساختارشکنانه سوق داد.
در عین حال، گروهی از مردم به احمدینژاد نه از زاویه فوق و بلکه به دلایل دیگر گرایش داشتند. برخی او را نمایندهای از قشر پایین جامعه میدانستند که اکنون به بالاترین قدرت اجرایی دست یافته است، و برای بهبود زندگی خود به او امید بسته بودند. گروهی دیگر که از حکومت پیوسته 25 ساله روحانیان به تنگ آمده بودند در احمدینژاد عنصری از قماش مردم عادی میدیدند و او را طلیعهای بر پایان حکومت روحانیان و آغازی بر حاکمیت جمهور مردم میپنداشتند. احمدینژاد نیز که ظاهرا به وجود این دو گروه اجتماعی طرفدار خود آگاه بود سعی داشت انتظارات آنان را تا حدی برآورده کند. از یک سو، با سیاستهای اقتصادی خاص (مثلا پرداخت یارانههای مستقیم) سعی داشت قشرهای پایینی جامعه را در حمایت از خود نگاه دارد، و از سوی دیگر با مواضعی که گاه با ولی فقیه یا روحانیت سنتی در تضاد بود «استقلال» خود را از آنان به نمایش بگذارد. این دو سیاست، اما، در شرایط بحرانی یکی دو سال اخیر موقعیت او را هم در درون حاکمیت و هم در میان هوادارانش متزلزل کرده است.
رأیگیری فعلی قرار بود که به صورت رقابتی بین دو جناح اصولگرا انجام شود، و این دو جناح در یک رقابت «آزاد» در انتخابات شرکت کنند. ولی ظاهرا جناح احمدینژاد، که نزدیکان او تحت عنوان «جریان انحرافی» مورد شدیدترین حملات جناح مقابل قرار گرفتهاند، در این مسابقه قرار نیست برنده شود. گفته شده است که شورای نگهبان ۶۰۰ نفر از نامزدهای هوادار احمدینژاد سلب صلاحیت کرده است. تبلیغات بیروح هواداران احمدینژاد نیز حاکی از یأس آنان برای ایجاد یک فراکسیون قوی در مجلس آینده است. البته هنوز برخی از عناصر جناح مخالف او معتقدند که «جریان انحرافی» سعی کرده با «چراغ خاموش» پیش بیاید و عدهای از هواداران خود را که معروف نیستند از صافی شورای نگهبان بگذراند و از صندوقهای رأی بیرون بکشد. ولی بسیاری از طرفداران احمدینژاد قانع نیستند که این شیوهها به کار رفته یا مؤثر افتاده است و نسبت به برآیند انتخابات از زاویه دید او بدبین هستند.
از این رو، نه فقط بسیاری از کسانی که در دو دوره ریاست جمهوری با خوشبینی و امید به احمدینژاد رأی داده بودند و اکنون زیر فشارهای اقتصادی، سرخوردگی از کارنامه او، و یا به دلایل دیگر از اوبرگشتهاند دیگر انگیزهای برای شرکت در این رأیگیری ندارند، بلکه حتا برخی از حامیان ثابت قدم او نیز تصمیم گرفتهاند به صف تحریمیان بپیوندند - و این نه فقط در جمهوری اسلامی و بلکه شاید در جهان نیز نظیر نداشته باشد! تصورش را بکنید: در حکومتی که شرکت مردم در رأیگیری یک مسئله حیاتی حکومت است و مشروعیت حکومت به این امر برمیگردد، طرفداران یک جناح در صف تحریمیان قرار گیرند و مردم را تشویق کنند در رأیگیری شرکت نکنند - آن هم در نظامی که رأی دادن از طرف ولی فقیه «واجب» شمرده شده و دستگاههای قضایی و امنیتی کشور داعیان به تحریم را به مجازاتهای سنگین تهدید کردهاند.
و این کاری است که اکنون شده است. کافی است سری به بلاگهای طرفداران احمدینژاد بزنید و ببینید که چگونه زمزمه عدم شرکت و تحریم درحال گسترش است. یک نمونه از این افراد فرهاد جعفری است(۱) که خود را یک «لیبرال/سکولار حامی احمدینژاد» (با همه تناقضی که در این تعبیر دیده میشود) معرفی میکند. او هم خود در این باره سخن گفته و دلایل خود را برشمرده است و هم مواردی را از وبلاگهای دیگر طرفداران احمدینژاد نقل کرده است. اینان عموما نه از احمدینژاد و بلکه از روند حکومتی جمهوری اسلامی اظهار نارضایتی میکنند و نمیخواهند در انتخاباتی که نمیتوانند تأثیر بگذارند و حکومت صرفا برای اثبات مشروعیتش به شمار رأیدهندگان دل بسته است نقش ایفا کنند.
در هر صورت، دامنه تحریم اکنون بسیار گستردهتر از آن است که قبلا تصور میشد. طیف وسیع تحریمکنندگان علاوه بر مخالفان سنتی جمهوری اسلامی، بخشهای زیاد دیگری از جامعه را نیز در بر گرفته است: اصلاحطلبان رانده شده از حکومت، بخشی از اصولگرایان و محافظهکارانی که در گذشته حتا در برابر اصلاحات ایستاده بودند (مانند مهدی خزعلی و محمد نوریزاد) و بالاخره، گروهی از حامیان محمود احمدینژاد. گرد آمدن این طیف وسیع اجتماعی زیر یک سقف واحد به نام تحریم انتخابات از یک ائتلاف نانوشته بزرگ حکایت میکند و میتواند نطفه یک حرکت وسیع ملی برای آزادی و دموکراسی را در درون خود بپروراند.
این ائتلاف بزرگ برای تحریم انتخابات شکل گرفته، و بیان مثبت آن «حق آزادی انتخاب» است. همه این گروهها در اعتراض به این که انتخابات آزاد نیست به تحریم متوسل شدهاند. یعنی همان چیزی که با شعار «رأی من کو؟» پس از انتخابات خرداد ۸۸ متجلی شد، و امروز تحریمیان این خواست مشترک را به زبان دیگری مطرح کردهاند. این امر نشان میدهد که امروز خواست آزادی انتخاب یک خواست همگانی و ملی است، و این شعار میتواند بیشترین نیروی اجتماعی را به خود جلب کند. این طیف عظیم از قشرها و نیروهایی ترکیب یافته که هر یک آرمانها و خواستهای دیگری نیز دارند، ولی در یک خواست مشترکند و آن «حق آزادی انتخاب» است. اگر ما به دنبال یک پیکار ملی هستیم که بیشترین نیروی اجتماعی را در بر بگیرد پاسخ آن را یافتهایم: پیکاری که حول «انتخابات آزاد» یا «حق آزادی انتخاب» شکل بگیرد بالقوه توانایی جذب بیشترین نیروی اجتماعی را خواهد داشت.
و این نکتهای است که باید مورد توجه همه کسانی قرار گیرد که این روزها برای تشکیل یک حرکت ملی (اتحاد، کنگره، شورا و ...) تلاش میکنند. برای این که چنین حرکتی فراگیر باشد و بیشترین نیروی اجتماعی را به خود جلب کند باید از تجربه تحریم درس گرفت و خواست «انتخابات آزاد» را محور کار چنین حرکتی قرار داد. همچنین، این حرکت وقتی میتواند ملی باشد که نمایندگان همه گرایشهایی را که در پیکار تحریم شرکت داشتهاند درخود سهیم کند. هرگونه بلندپروازی در شعارها و خواستها، یا مرزبندی عقیدتی، سیاسی یا ایدئولوژیک که به نفی و طرد گروهی از تحریمکننگان بینجامد نتیجهای جز تشتت و پراکندگی نخواهد داشت. برای استقرار دموکراسی در ایران به یک پیکار به معنای دقیق کلمه «ملی» نیاز داریم، و برای این کار میتوانیم و باید از تجربه بیسابقه تحریم انتخابات جمعه ۱۲ اسفند درس بگیریم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید