در مدّت چهل سالی که استاد دانشگاه هستم، افتخار تدریس به دانشجویانی را داشتهام که بعدها در مقام سناتور، سفیر، محقّق برجسته و حتّی رئیس جمهوری امریکا، به خدمت مردم خود پرداختهاند. اگر در وطن خانوادهام، ایران، زندگی میکردم، هیچیک از اینها میسّر نمیبود. به عنوان عضوی از جامعۀ بهائی، مسلّماً از این که آزادانه به تدریس بپردازم ممنوع میشدم، و حتّی ممکن بود به زندان بیفتم، همانطور که اکنون هفت تن از مدرّسین بهائی را محبوس ساختهاند.
اگرچه بسیاری از شهروندان ایرانی هدف سرکوب رژیم فعلی حاکم بر این کشور قرار دارند، امّا رفتار با بهائیان، بزرگترین جامعۀ دینی غیر مسلمان کشور، قضیهای خاصّ است. برخلاف یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان، که از حقوق محدودی در قانون اساسی اسلامی برخوردارند، بعد از انقلاب اسلامی سال 1979بهائیان را کفّار غیر اهل ذمّه اعلام کردهاند.
بهائیان، از زمانی که دیانتشان بیش از یک و نیم قرن پیش تأسیس شد تا کنون، با اذیت و آزار مواجه بودهاند، امّا هرگز، مانند سی سال گذشته، حرکتهای ایذایی منظّم و حساب شده نبوده است. از ابتدای انقلاب اسلامی بیش از دویست تن از مدیران جامعۀ بهائی به قتل رسیدهاند. رژیم تشکیلات بهائی را غیر قانونی اعلام کرده، اموالشان را مصادره نموده، قبرستانهایشان را تخریب و مورد اهانت قرار داده، و اماکن مقدّسهشان را با خاک یکسان کرده است. بهائیان در معرض فشار مداوم، فشاری که دولت از آن حمایت میکند، قرار دارند که از عقیدۀ خود تبرّی نمایند یا از دیانتشان روی برگردانند.
رهبر عالی ایران، علی خامنهای، برای سرکوب و ریشهکن کردن امر بهائی، آنچه را که به "یادداشت گلپایگانی" مورّخ 1991 شهرت یافته، تصویب کرد. سازمان ملل متّحد در سال 1992 نسخههایی از آن را که توصیف برنامهها برای اختناق تدریجی جامعۀ بهائی ایران است، علناً منتشر ساخت. یکی از اقدامات مندرج در آن ممانعت از ورود بهائیان به دانشگاهها بود تا به این ترتیب آنها را به فقر مالی و علمی دچار سازند.
بهائیان از قبل، در سال 1987، با تأسیس آنچه که به مؤسّسۀ علمی آزاد (BIHE) مشهور است، تحصیلات دانشگاهی را برای جوانان خود فراهم کرده بودند. در طهران و خارج از آن، اساتید بهائی – که به علّت عضویت در آنچه که ملّاها "فرقۀ ضالّه" مینامیدند، در جای دیگر شاغل نبودند – به تدریس زبان، علوم زیستشناختی، مهندسی عمران، ادبیات و حتّی موسیقی پرداختند. کلاسها در منازل خصوصی تشکیل شد، آزمایشگاهها در پارکینگ خانهها برپا گردید، و نهایتاً اینترنت امکان دسترسی به منابع خارج از کشور را فراهم آورد.
مؤسّسۀ مزبور از تدریس دربارۀ امر بهائی یا سایر ادیان خودداری کرد و به این ترتیب مانع از هر اتّهام احتمالی در مورد دعوت دیگران به ترک عقیده و پذیرفتن امر بهائی شد. این مؤسّسه در کمال آرامش، امّا نه مخفیانه، اداره میشد. هیچ اقدامی به این ابعاد – با هزاران دانشجو و صدها عضو هیأت علمی – نمیتوانست مخفی بماند. هیچ قانونی تدریس زبان، علوم، حسابداری و امثال آن را ممنوع نکرده، بنابراین مؤسّسه از محدودۀ قانون، چه از لحاظ لفظی چه مفهومی، تجاوز نکرده است.
موفّقیت مؤسّسه سبب دلسردی و سرخوردگی حکومت شد. علیرغم حرکتهای ایذایی مداوم، مؤسّسه توانست به معیارهای علمی معادل دانشگاههای دولتی یا بالاتر از آن دست یابد و دانشگاههای خارج از کشور مکرّراً آن را به رسمیت شناختند، به نحوی که فارغالتّحصیلانش را در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا پذیرفتند.
در سالهای 1996 و 1998، رژیم به منازلی که کلاسها در آنجا تشکیل میشد یورش آورد و تجهیزات آنها را مصادره نمود. در یورش دوم، مأموران وزارت اطّلاعات 36 تن از اعضاء هیأت علمیه را دستگیر کرده اعلام کردند که مؤسّسه تعطیل شده است. رژیم از 36 نفر مزبور خواست که تعهّدی را امضاء نمایند که با مؤسّسه همکاری نخواهند کرد. آنها سر تسلیم فرود نیاوردند.
آخرین حملۀ رژیم روز 22 مه با هجوم به 39 خانه شروع شد. حال، ماهها بعد از آن رویداد، دستگیری گسترده و استنطاق اعضاء هیأت علمی، کارکنان و دانشجویان همچنان ادامه دارد.
در این ماه، شعبۀ 28 دادگاه انقلاب در طهران هفت تن از اعضاء بهائی هیأت علمی را جمعاً به تحمّل سی سال زندگی پشت میلههای زندان محکوم کرد. در این ضمن، وکیل ارشد آنها، عبدالفتّاح سلطانی، در شرایطی نامعلوم و مشکوک محبوس مانده است.
اینچنین سرکوبی اگرچه در حدّ اعلای خود است امّا به همین کفایت نشده – رژیم ایران سایر اقلّیتها و نیز زنان، اندیشمندان و سایرین را نیز هدف اقدامات خود قرار داده است. این اقدامات سبب شده که بسیاری از ایرانیان احساس همبستگی با شهروندان بهائی خود را داشته باشند.
243 تن از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و فعالان حقوق بشر در سال 2009، در نامۀ سرگشادهای خطاب به جامعۀ بهائی اعلام کردند که به عنوان افراد ایرانی از آنچه که در مدّت یک و نیم قرن در ایران علیه بهائیان ارتکاب شده شرمندهاند. در آن سال، تظاهر کنندگان در خیابانهای طهران در حمایت از اقلّیتهای دینی، از جمله بهائیان، شعارها سر دادند. حتّی آیتالله العظمی منتظری – که زمانی از دشمنان بهائیان بود – فتوایی صادر کرد به این مضمون که بهائیان دارای جمیع حقوق شهروندان ایرانی هستند.
حقوق بهائیان ایران را نمیتوان از حقوق بشر کلّ جمعیت جدا کرد. این که روزنامهنگاران، هنرمندان، فعالان سیاسی در زندانها سختی میکشند؛ این که دانشجویان به علّت اعتقاد دینی خود از دانشگاهها اخراج میشوند؛ این که هفت مدیر بهائی هر یک به بیست سال زندان محکوم میشوند و هفت مدرّس بهائی با سرنوشت مشابهی مواجه هستند؛ این که کلّیه بهائیان عملاً در وطن خود غیرقانونی اعلام میشوند – جمیع اینها حملۀ واحد به منزلت انسانی است. امید چنان است که بقیۀ عالم چشم به روی این وقایع نبندند.
آقای کاظمزاده استاد ممتاز تاریخ در دانشگاه ییل و عضو سابق کمیسیون امریکایی آزادی بینالمللی دینی است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید