مازندرانی
چرا کیهان شریعتمداری گردن افتاده است؟
جناب توکلی عزیز
واژه « گِردن دَکِتِ » ، در لهجه ، یا زبان و یا ( به قول احمد کسروی) ،« نیم زبان ِ » مازندرانی ( به تسامح ) به معنی « آدم شر » است ، که وقتی با کسی درگیر می شود ، ول کن نیست . برخلاف درک دوستان ِ آقای شهاب ، واژه « گِردن دَکِتِ» ، به معنای گردن ِ « افتاده » نیست ، تا تلویحآ به « گردن ِ کج » تعبیر شود و در ربطی این گونه ، معنی « شرمگین » از آن مستفاد گردد . در مقاله ی آقای مستشار، اشارات صریحی وجود دارد که واژه « گردن افتاده » ، در معنای آدم « شر » و آماده ی درگیری با این و آن ، به کارگرفته شده است نه « شرمگین » :
«اما ... رونامه کیهان زیر نظر بیت رهبری این آزادی را دارد که به همه بدون دلیل ومدرک حتی در حوزه مسائل خصوصی بتازد وانگ بزند و هیچگاه مورد مواخذه قرار نگیرد.آیا اگر حمایت های بی شمار رهبری از روزنامه کیهان وجود نداشت ،آیا حسین شریعتمداری اجازه داشت تا علیه همه غیر خودهای پرونده بسازد؟»
این تجربه ی عام وجود دارد که ، کسانی که زبان بیگانه ر ا به درستی نیاموخته و با آن زندگی نکرده اند ، آنگاه که می خواهند با آن زبان ادای مقصود کنند ( بی توجه به ساختار زبانی و سرشت ِ متفاوت دو زبان) همان جملات معمول در زبان مادری را به کار می گیرند و تنها به ترجمه و جایگزینی تحت اللفظی واژگان بسنده می کنند.
من این مورد را، در میان هم ولایتی های مازندرانی ام ، به کرات تجربه کرده ام . نمونه بدهم :
معادل مازندرانی فعل « دویدن » ، فعل « دُو بَی تِن» است . « دُو » ( بر وزن و آهنگ ِ کو ) معادل « دو » در فارسی است و « بَی تِن » ، معادل « گرفتن » است . من بارها شنیدم که برخی همولایتی هایم ( آن گاه که می خواهند، با بچه هاشان به فارسی صحبت کنند ) به جای آن که بگویند « بدو» ، می گویند « دو بگیر » .
درست مثل ترجمه تحت اللفظی عبارت « من زمین خوردم و پدرم درآمد » ( که به صورت لطیفه ، یا جوک این گونه گفته یا نوشته می شود ) :
I ate the Earth and my father came out (in)
واژه ی مرکب « گردن افتاده » ، که در عنوان مقاله ی آقای مستشار آمده است ، د ر واقع ترجمه ی تحت اللفظی واژه ی « گِردن دَکِت ِ » مازندرانی است :
« گِرد ِن » ، همان « گردن » فارسی است و « دَکتِ » ، معادل « افتاده » ی فارسی است .
صفت « گِردِن دَکت ِ » ، شاید تعبیری از کسی باشد که به گردن کسی می افتد ( می آویزد ) و « ول کن » نیست . درست مثل کسی که با کسی « گلاویز» می شود . ( توجه کنیم که واژه ی « گلاویز» ، صورت خلاصه شده ی دو واژه ی « گلو » و « آویز» است . ( گلاویز شدن با دیگری ، به معنی ِ به گردن ِ دیگری آویختن و به مفهوم ِ با دیگری درگیر شدن است )
به هر حال ، همان گونه که آقای شهاب تصریح کرد ، ابتکاراتی از این دست ، موجب غنای زبان می شود . در این مورد ، گفتنی بسیار است که جایش ، صفحه ی اظهار ایران گلوبال نیست.
شهاب
چرا کیهان شریعتمداری گردن افتاده است؟
دوست گرامی مازنی غیر مازنی هایی که من در تماس بودم تلقی شرمگین از گردن افتاده داشتند در ادامه تمایل نداشتم مقصود اصلی آقای مستشار از " گردن افتاده" را بیان کنم زیرا فکر می کردم که حق طبیعی ایشان است که نوشته های خود را توضیح دهند. اما "گردن دکت" از نظر من همه ی آن تعریف ها را در بر می گیرد سلیط یا سلیطه شر اما اجازه دهیم خود آقای مستشار "گردن افتاده" را توضیح دهند. ته فدا
کیانوش توکلی
"کمپلکس بادر ماینهوف" و" کتاب چریکهای فدایی"
جناب مهران ملکی!
موضوع مورد نظر من بررسی" خشنونت و تروریسم" در جامعه دیروز ایران بطور عام وبررسی وضیعت سازمان چریکهای فدایی خلق بطور خاص است . در مورد اعدامهای پس از انقلاب با این بررسی اقای داریوش برادری کاملا موافق هستم که نوشت:
"اگر تاریخ دوران بعد از انقلاب خویش را بنگریم و از حالت هیستریک عمومی جستجوی مقصر خویش را رها سازیم، آنگاه از قبل و بعد از انقلاب شاهد رشد این «موج خشونت و تروریسم» و بازی همگانی و مشترک در تولید این «موج خشونت و تروریسم متقابل» میشویم. بازی کابوسوار و خشنی که همیشه در آن طرف متقابل یک «دشمن خونی و ناموسی» است و عملا صاحب حق و نظری نیست. اینگونه در دوران شاه به سرکوب نگاه متفاوت میپردازند و نگاه متفاوت و یا چریکی به کشتن سرباز و یا مامور و دزدیدن بانک و حمله از ده به شهر میپردازد و موج خشونت مشترک شروع میشود و ادامه مییابد."
حبیب تبریزیان
وزارت اطلاعات تاریخ می نویسد و آقای فرخ نگهدار تأیید میکند .
جناب ستوده گرام!
روانشناسی تربیتی و ایدئولوژیک بشیوه اسلامی در محوری ترین اسلوب خود بر این پایه قرار دارد که از نفی و نقد دیگران خود را اثباط کند. وقتی مثلًآ کسی جارمیزند لعنت بر دزد! به شنونده نا خود آگاه تلقین میشود که خود طرف آدم درستی است.
نمونه: نهاد روحانیت در طول تاریخ خود وجهه و اعتبار خود را بر پایه نقدِ عیب های شناخته شده دیگران گذارده و با نقد آنچه بد بوده است، خود رادرذهن شنونده و یا خوانند ساده، در جایگاه معکوس آنچه بد بوده است نشانده است.
تجربه عملی تاریخ چند دهه اخیر با وضوح عینی و عملی نشان داده است که کلیت جریان انقلابی چپ، از انقلابیگری مسلحانه آن گرفته تا اصول گرائی روسوفیلی آن یک تراژدی تاریخی بوده است که هاله معصومیت و قداست آرمانگرائی عدالت خواهانه، گوهر ضد تاریخی آنرا پوشانده است.
امروز تاریخ نویسان جمهوری اسلامی با انتشار تاریخ این جنبش که برای زشت نمائی آن احتیاج زیادی هم به دست کاری نیست، باروش تنقیه غیر مستقیم فکری برای خود حقانیت میآفرینند. برای اینکه این هدف غیرمستقیم و دقیقاً روانشناسانه تنظیم شده حاصل شود، چه شاهدی بهتر از کسی مثل آقای نگهدار است؟
کامران
وزارت اطلاعات تاریخ می نویسد و آقای فرخ نگهدار تأیید میکند .
جناب ستوده سلام> بنده هم با اکثر مطالب این مقاله موافقم اما مقایسه نگهدار و مسعود رجوی پیرامون انتشارات وزارت اطلا عات را غیر علمی و تفسیر شما می پندارم. رضایت نگهدار از این اسناد منتشره دلیل رضایت رجوی حتما نمی تواند باشد چون هر دو از مبارزه مسلحانه زمان شاه حمایت می کردند. امروز هم در مورد شهر اشرف افراد شورای ملی مقاومت ایران و فرخ نگهدار نظرات کاملا متفاوت دارند. مراجعه کنید به بارکش غول بیابان از دکتر قصیم و مطلب چه کسی مبلغ نفرت و خون است از رفیق مهدی سامع در سایت ایران نبرد. موفق با شید
فرهاد کوهی
او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است
آفرین بر ایرانی عزیز قابل توجه کاک گیومرته و پیروان گمراهش ببینید چه کسانی پیدا می شوند و چطور منطقی و با سند جواب پرت و پلا های ملت سازان قومی را می دهند هربیشمه گمان مبر که خالی ست بنا بر این باید بفهمید که حرف های بی پایه آلوده به اغراض سیاسی که غالب آنها را بیگانگان طرح کرده اند و تخم لقش را در دهان عده ای مجذوب علیشاه هیچ ندان ایرانی یا جمعی آگاه اما خود فروخته ـ بازهم ایرانی ـ شکسته اند پیش مردم دانا خریداری ندارد. و جز مایه شر و بدبختی برای همان مردمی که اینان دعوی نمایندگی آنان را دارند و به نام آنها به خیال خودشان حق طلبی می کنند ، نبوده و نیست پس آنها که حسن نیتی دارند باید یک روز بفهمند و دست از این تفرقه افکنی و کینه پراکنی بردارند، زیرا نخستین کسانی که در آتش اینان خواهند سوخت مردمی هستند که این حضرات خود را مدافع آنان می دانند.
ایرانی
او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است
با سپاس راستش این نویدی چیزی فکر نکنم از تاریخ سر در بیاورد و تنها میخواهند تخم کینه بکاشد
تمام حملات/جملات او توهین به قوم یا ملت "فارس" است در حالیکه زبان فارسی یک زبان مشترک ایرانی است که از خراسان آغاز میشود و بخاطر ارتباط مردم با هم در کل ایران فراگیر میشود و جایگزین صدها نوع گویش ایرانی میشود که از هم گسیخته بودند. ما قوم فارس نداریم بلکه قوم ایرانی داریم با زبان پارسی و کسانی که زبانشان فارسی-دری است همیشه قومیت خود را ایرانی معرفی کردند و اصلیتشان را هم با منطقه خود: اصفهانی و شیرازی و خراسانی و بوشهری و قزوینی و همدانی و کرمانشاهی و مازندرانی و ...
در دیوان اشعار اوحدی مراغه ای(که پدرش از اهل اصفهان بوده است) که در قرن هفتم هجری می زیسته به عنوان فی لسان الاصفهانیه چنین آمده :
دیم تو خورد و چشم مو تر / هشکش ویکر وان خوزارو
که دیم به معنی صورت و هشک یعنی خشک.
واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی / کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو
که لغت واتن یعنی گفتن و بو یعنی باشد.
ملاحظه میکنید فی لسانه الاصفهانیه (زبان اصفهان) حدود 700 سال پیش. در دیوان حافظ / سعدی هم فهلویاتی وجود دارد که فارسی دری نیست و به زبان شیراز است که بدون مطالعه زبانهای ایرانی نمیتوان آن را فهمید. زبان فارسی دری به عنوان زبان ملی و مشترک (و نه قوم فارس) شیرازه ملت ایران است و البته اینها ناچار میخواهند پیوند این را گسست کنند. راستش برای من جالب است که ایشان شمالیهای عزیز (که من هم نیمی شمالی هستم) را از سایر ایرانیان جدا میکند و سپس تالش و گیل و مازنی میگویند و غیره.
در حالیکه کرد(نیم دیگر من از کرمانشاه است) خودشان یک زبان ندارند بلکه ده زبان دارند و اگر قرار باشد ملت=زبان پس چیزی به نام ملت کرد هم وجود ندارد. برای نمونه کردی گروس و کرمانشاه هر دو با هم فرق دارند که برای کردی مهاباد قابل فهم نیستند. یعنی نه تنها لهجه بلکه زبان. یا زبانشناسان گورانی و زازایی را بیشتر نزدیکتر به گویشهای شمال ایران میدانند تا گویشهای کردی.
یعنی ایشان جاییکه میخواهند میگویند ملت=زبان و جاییکه به نفعشان نیست ملت=چندزبان در حالیکه خود واژه کرد در متون کهن یعنی شبان/کوچگر(و معنی قومی نمیدهد و در گویش طبری هم هنوز همین معنی را میدهد) و برای نمونه حمزه اصفهانی عربها را کردهای سورستان و دیلمیان را کردهای طبرستان میخواندند. واژه پارسی هم تنها محدود نمیشود به زبان فارسی دری چنانکه دری تنها یک گونه از پارسی است. پارسی یعنی ایرانی در متون غربی/عربی و لغتیست که چند مفهوم دارد و هیچ جا در این متون کهن منظور فارسی-زبانان دری-خراسانی تنها نیست وگرنه ابوریحیان بیرونی زبان خوارزمی را پارسی میداند و قطران تبریزی زبان آذری را فارسی میداند و در زمان قاجاریه زبان لکی را برای نمونه فرس قدیم میدانند و در مرزبان نامه طبری کهن را فرس قدیم میخوانند. این توده-ای ها اما فکر علم نیستند و بنابراین ایلامیان بدبخت(که از پس حملات اعراب ناپدید شدند) را وصل میکنند به ایل بنی طرف که دویست سال پیش از عراق مهاجر کرده است و بجایش سایر ایرانیان بدبخت را میخواهند ظالم نشان بدهند(در حالیکه ما میدانیم در این 1400 سال بارها ما ایرانیان قتل عام شدیم و هنوز چیزی نمیگوییم و شاید اگر مانند ارمنیان و آسوریها و تبلیغ کنیم). چنین تفکراتی بجز از انسانهای کینه-جو و یا کاملا ناآگاه یا پانترک/پانعرب برنمیخیزد.
مزدک
او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است
درود بر شما جناب ایرانی با این فاکتهای بسیار جالب!جناب این نویدیها از بازماندگان همان قاضی محمدها و پیشه وریها.هستند. یا از روی خودنمایی و ساده گی و یا از روی اغراض تیشه به ریشه ایران زمین بنفع دشمنان قسم خورده ایران می زنند.چند روز پیش در محل کاربا یک عراقی برخورد کردم با وجودیکه کارآموز و جوانی بود آنچنان از الاهواز و خلیج العربی حرف می زد که گویی اصلا کشوری بنام ایران با...
با بیش از 70 ملیون جمعییت وجود ندارد.منهم خیلی آرام به او گفتم جناب اولا اعراب دربیابانهای عربستانند و تو معربی نه عرب حقیقی.دوما این کسیکه بتو کار یاد میدهد یک ایرانی است و این اراجیفی را که بلغور می کنی درست مثل اراجیف قرانی ات به چسی هم نمی گیرند.دفعه دیگر هم با ایرانیی برخوردکردی مواظب آن دهن گشادت باش که برات گران تمام خواهد شد.همانطور که گفته اید مظلومتراز ایرانیان دراین 1400سال نبوده.تازه هنوز همین ارازل اسلامی مگر همه ترک و عرب یا معرب نیستند؟مشتی بیگانه پرست ومروج خرافات و در ضدیت با ایران و فرهنگ ایرانی کشور را به نابودی کشانده اند.بزرگترین خدمت نویدیها و بنی طرفها وسایر هویت طلبان به همین ارازل و اوباش اسلامی حاکم است.والا درکدام کشور متمدن امروزی مردم آنجا هویتی برتر از هویت کشورمتبوعش را آرزو می کنند؟کدام آلمانی یا آمریکایی ویا فرانسوی ...اول خودرا آلمانی یا آمریکایی ..و بعد کلیمی مسیحی...نمی داند؟مشتی باز مانده از اردوگاه سوسیالیسم و به شونیسم عقبمانده ایلایاتی و قبیله ای رسیده ایران دوستان را شونیسم و آریا پرست می نامند و خود را که هنوز سر در چادرهای سیاه ایلات و قبایل دارند متمدن و مترقی و روشنفکر قلمداد می نمایند.بی خبراز اینکه ایرانی در هر لحظه ای از زندگیش مرد کار و کوشش و خرد ورز و خواهان بهشتی این جهانی و دوستدار زاد و بوم خود می باشد.هیچ فردی که درایران زندگی کند و ایرانی بودن را بالاترین هویت خود ندانسته و برای آبادی و آزادی و استقلال ایران و ایرانی نهایت سعی اش را ننماید نه ایرانیست و نه هموطن ایراندوستان!این حرامیان اسلامی نیز از عرش بزیر کشیده خواهند شد و بقول شاعر دوران مغول یعنی اجداد همین پان اتراک"در مملکت چه غرش شیران گذشت و رفت...این عوعوسگان شما نیز بگذرد."و روسیاهی به هویت طلبان بی کلاه خواهد ماند.
بی نام
راه دموکراسی در ایران
باریکلا اکبر گنجی. متاسفانه هم در بین مذهبی ها و هم در بین لا مذهبیون کمتر چنین آدم های با ظرفیتی که قادر به تحمل و احترام به دیگراندیشان باشند پیدا میشود. فقط اینجا باز شاهد یک اظهار فضل بی پایه ازروشنفکر بی اطلاع از تاریخ ایران، فیلیپ پتیت، استاد دانشگاه پرینستون هستیم: »گنجی
در ضمن اینجا باز شاهد یک اظهار فضل بی پایه ازروشنفکر بی اطلاع از تاریخ ایران، فیلیپ پتیت، استاد دانشگاه پرینستون هستیم:»گنجی ... یکی از نخستین مردان ایرانی است که اهمیت اساسی دستیبابی به منزلت و رفتار برابر با زنان ایرانی را درک کرده و مبارزات و فعالیت های زنان را قدر می نهد.«
مشکل من با تاکید بر »نخستین« است. این آقا نباید فکر کند که حالا تا یک کتاب دادند دستش تاریخ ایران از آنجا شروع میشود. بهتر بود گنجی حذف کلمه »نخستین« را به او گوشزد میکرد. البته احتمالا ناشر خودسرانه این نظر را روی کتاب چاپ کرده.
رامین
ملت، دولت و کشور سه عنصر یگانه
A few rightist and leftist fugitives who run away from iran in the time of iraq war ( where were these excellencies by then ? )try to give us the lessons of patriotism, hahahahaha, i shall laugh to these from the other side of....hahaha With your monopolistic and chauvinistic views and behaviour you brought the end of that country and like the Serbs you will be regreting and mourning that for the rest of your history
فرهاد کوهی
نامه منتشر نشده به محمد رضا پهلوی
یکی از عاملان ویرانی ایران همین اسب تروای آخوند ها جناب مهندس مهدی بازرگان بود در اینجا هم برای شاه دام گذاشته است تا محبوب خمینی واقع شود. شجاعت گهگاهی او در اعتراض به جریان ویرانگر خمینیستی او را به واسطهء نقش بسیار منفی که از دوران مصدق تا سال 1358 بر عهده گرفته بود، تبرئهنخواهد کرد . او یک مهندس سوراخ دعا گم کرده بود که می کوشید تا اسلامیسم سیاسی را اعتبار علمی و امروزی بدهد . میوهء این تحجر و عقب ماندگی این تکتوکرات اروپادیده را آخوند ها و اوباش چیدند و کشور ما رازیر پای جهل و رذالت و پستی ویران کردند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید