مزدک
جبهه واحد براي ايجاد حکومت سکولار در ايران
آقای قند چی این سایت بدر شما انسانهای بزرگ نمیخورد!اصلا حیف شما نباشه که نوشتهاتونو تو این سایتها بنویسید!این سایت مال توده مردمه و بدرد مثل شما نمیخوره.افت داره براتون!حالا متوجه شدیم که تفاوت بین حرف از دمکراسی زدن و دمکرات بودن بعضیها یعنی چه!باز دمت گرم که زود خودتو لو دادی!البته بی خیال دادش کسانیکه دراین سایت و یا دیگر سایتها کامنت میدن که ارزش ندارند که شما خودتونو ناراحت مکنید.ولی نمیدانم چرا اینقدر مینویسید!حالا حساب کنید چناب قندچی رییس جمهور مملکت فلک زده ای مثل ایران بشه باورکنید مردم صدرحمت به احمدی نژاد میفرستند!من جات بودم تمام نوشتهامو میرختم تو توالت و سیفونو میکشیدم و دیگم دست بقلم نمبردم جناب سام قندچی!
این سایت علمی نیست!و مال ما پا پتیها و تودهای آواره و لخت و پتیست از کیانوش و کرمی و محسن کردی و ساولان و آیدین و پان زهره مارا... بپرسی بهت میگن: جناب شما حیف وقت وشخصیت و قد وبالاتون نباشه که خون خود کثیف فرموده و مارا هم با منت گذاشتن ارج و ارزش دهید؟
ولی من متعجبم از این وقت کم شما!یعنی کی و قت خوردن و خوابیدن و توالت رفتن دارید شما جناب؟برین نوشتهاتونو تو همین سایت وزن کنید متوجه حرفم خواهید شد. دوست من کمتر بنویسی بیشتر میتونی رو گفتهات فکر کنی تا خودتو لو ندی!میگی چه خاکی بسرم بریزم که شما وقت نداری؟خب شما که نمیتونی وقت خودتو طوری تنظیم کنی که بکارهات برسی چگونه ادعای رهبری یک مملکتو داری؟ دوست عزیز طرز جواب دادنت به دیگران اینو میروسونه که شما یکسری مشکلاتیی دارید که درونی و روحیست بهتر بگم شما با خودتون مشکل دارید.بنظرم بهترین کار اینه که مدتی(چندین ماه) دست از نوشتن و کار زیاد بکشید و یک مسافرت برید.شما مشکل خودتونو حل کنید مشکل ایران پیشکش!
سام قندچي
جبهه واحد براي ايجاد حکومت سکولار در ايران تیتر مقاله
ضمناً آقاي ناصر کرمي نقل قول اوردن به سبک توده اي ها دقيقاً کار شما است که سوادي نداريد و مرتب از کتاب هائي که کتاب درسي است و هر کسي که قرار است در سطح عالي تئوريک بحث کند قرار است بداند نقل قول از حرفهائي مياوريد که مورد مناقشه نيست که نياز به نقل باشد و فقط شايد براي شما کشف تازه است چون سطح معلوماتتان همينقدر است در سطح کلاس اول و سعي ميکنيد کتاب بنويسيد. آخر در عرصه هاي علمي اول کسي سالها بايأ در ژورنالهاي مربوط به آن عرصه رساله منتشر کند و بعد از آنکه تئوري و نظرش اهميتي داشت ميتواند کتاب بنويسد. شما حتي يک paper در جائي منتشر نکرده ايأ و چيزهائي که اينجا مينويسيددر سطج کتاب هاي درسي ان موضوعات است. بعد ادعاي علمي ميکنيد. نه دقيقاً شما همان
سنت ناميمون حزب توده که ديگران را به آن متهم ميکنيأ ادامه ميدهيد که در عرصه هاي نظري ميخواستند با پلميک حرف تحويل مردم دهند ولي سطح دانششان از حتي مارکسيسم ادعائي خودشان در سطح درسهاي اقتصاد ليونتيف استالينيست (با دانشمند اقتصاد برنده جايزه نوبل ب همين نام اشتباه نشود) و حتي کاپيتال را هم نخوانده بودند حتي همان جلد اول که اسکندري ترچه کرده بود. واقعاً خجالت نميکشيد. همش ح.اب نميدهم و حتي وقت نداشتم اين کامنت هاي بي معني پلميکي را بخوانم. شما توده اي هستيد که از يکسو از جنگ طبقاتي مارکس حرف ميزنيد و از سوي ديگر از اصطلاح آينده نگري سؤئ استفاده ميکنيد و مي«ويسيد که رضا پهلوي بايد حزب اينده نگر بسازد. آخر اين ها يا بيسوادي است يا مغرض بودن. دعواي من بحث نظري نيست. به آقاي داريوش همايون احترام ميگذارم هرچند با نظر ايشان مخالفم ولي ايشان روشن ميگويند که سلطنت طلب هستند و درخواستشان از آقاي رضا پهلوي براي رهبري نيز روشن است. ولي چرا کسي دروغ پردازي به شيوه حزب توده ميکند. بله سؤال اين نيست که من چه هدفي را دنبال ميکنم. سؤال اين است که شما دنبال چه هدفي با سؤئ استفاده از اصطلاح آي«ده نگري هستيد:
http://www.ghandchi.com/382-misusingfuturism.htm
ببين آقاي مزدک،اگر من کانديداي رئيس جمهوري بودم يا براي آن داشتم کمپين ميکردم حرف شما درست بود. اتفاقاً در آن مورد در آمريکا همه حور پلمي: ميکنند و کار خوبيه. ولي مثل اينکه هدف اينجا را اشتباه گرفته ايد. اگر کسي دنبال رهبري کردن جنبش سياسي ايران است اين سايت و امثال آن جايش نيست. اين است که به اينجا ميکشد. هدف اگر بحث هاي نظري است بايستي نظر که کسي ميدهد بداند از چه مينويسد وگرنه به هيچ جائي نميرسيد. ولي يک سايت خبري کارش ديگر است و سايت هاي تبليغي هم همينطور. مثلاً کسي ايجا اگر بيايد و در چني« سايتي بخواهد احمدي نژاد را افشاء کند وقتش را تلف کرده است. در وبلاگها هزار برابر ميشود. اگر ولي سايتي قرار است درباره موضوعات تئوريک بحث کند اهميت آن دارد که نظرات اصلي طرح شوند و نه سعي در اينکه کسي مثلاً با اين خظ است يا آن خط. دقيقاً اينجا روزنامه يوميه نيست. اگر هست اين سطح بحث ها جايش نيست.
ضمناً آقاي مزدک من خوب تر از امثال شما پلميک بلدم. گفتم اينجا براي پلميک نيامده ام و همين امروز هم که دارم پلميک ميکنم ناراحت هستم. اگر جائي مثل کمپين انتخاباتي براي نشست پاريس يا اتحاد جمهوريخواهان رفته بودم ناراحت نميشدم چون با آن هدف بود. شما ميخواهيد اينجا محيط پلميک باشد نه عزيز من نوشته هايم را سيفون نميکشم ولي مظمئناً جائي که وقتم را با اين بحث ها بگدرانم براي اين هدف من مناسب نيست. مثل اين است که کسي به مجمع نظري فيزيک برود و يک عده بخواهد درباره علم يا دين پلميک کنند. نميگويم آن کار هميشه غلط است ولي آنجا جايش نيست. شايد من اين سايـ را درست نفهميده ام. اگر ميخواهد چيزي بجاي سايت هاي کمپين سياسي باشد در آنصورت من استباه آمده ام. من مقالاتم را به سايت هائي نظير نشست لندن يا اتحاد جمهوريخواهان به استثناء دو بار اصلاً مناسب نديدم. به هرحال سيفونتون را هر جور دوست داشتيد استفاده کنيد و عبارات نظير اينکه حالا من را شناختيد. آره شناختيتد. من ديکتاتورم و نميخواهم وقتم با حرف مفت مثل همين جر و بحث ها تلف بشه. خوبه. خوب بشنااس. .از 28 سال چر و بحث صد من يک غاز که بگم آي ملا خره و غيره هم خسته شدم تو هم نميتوني منو وادار کني که هيچي نگم. اينجا آنطوره خب من ميرم.
چي شد آقاي مزدک، ميخواهيأ وقت من را با پلمي: تلف کنيد. من اينجا هستم. جواب بدهيد تا پلميک کنيم يا اينکه تشريف برديد توالت با حمدي نژاد. تشبيه به احمدي نژاد چرا که من برداشتم با شما از اين فوروم فرق دارد و بارها گفته ام. شما فکر ميکنيد اينجا خيابان تهران است که داريد براي توده مردم افشا گري ميکنيد و به دوتا مأمور وزارت اطلاعات جواب ميديد.کدام مردم. تا به حال به آمار اين سايـ نگاه کرده ايد. کوچکترين وبلا گهاي ايران بيشتر خواننده عمومي دارند و هزاران وبلاگ نظير آن هستند. شما اينجا داريد وقت امثال من را با حرفهاي بديهي که به فکر هر کسي ميرسد تلف ميکنيأ و تا ميگوئيم اين چا جايش نيست ميشويم ديکتاتور در نظر شما. امثال شما هستند که اين دکتاتوري هنوز 28 سال اشت که ادامه دارد و فمکر ميکنيد با تبديل هر فورومي به بحث هاي عاميانه داريد به توده ها کمک ميکند. يک فوروم ديگر ميشناختم که الان جاي چاپ فحش ضد اسلام شده است که هر روز يک عده مثل شما فحش ضد اسلام چاپ ميکنند و يک عده ديگر هم جواب آن و فکر ميکنند اينطوري دارند با جمهوري اسلامي مبارزه ميکنند. آخر فعاليت براي علم اين نيست که به مجمع سالانه ژنتيک برويد و به مذهبيون فحش بدهيد. آن کار را در خيابان مي:نند. در شعارها.
به هر حال يک روزم را دارم براي پلميک تلف ميکنم. پاسخ دهيد. بهتر است يک روز باشد تا آنکه هر دفعه يک بحث تئوريک معين در جريان است به يک پلميک منحرف شود.
بگرد تا بگرديم
آقاي ناصر کرمي،
شما مثل اينکه خيلي ناراحت هستيد که چرا ده ها بار به نام به من کامنت نوشته ايد و هرچه تحريک کرديد بازهم جوابي ندادم. علتش را در اين نوشتار يکسال پيش توضيح دادم و نوشتم "هرکسي نظرش را ارائه کند و اجازه دهد مردم قضاوت کنند":
http://www.ghandchi.com/463-federalismagain.htm
ضمناً آقاي کرمي اميدوارم به ياد بياوريد که چه کسي من را متهم کرد که "خواهان تجزيهء مجموعهء کُل سرزمين يکپارچه ايران و تقسيم ملّتِ واحدِ آن به 6 ملّت" آخر آقا با يک نظري مخالفيد چرا آن را منسوب به کسي ميکنيد و بعد آن را رد ميکنيد آنهم کسي که سالها با فدراليسم قومي جنگيده است يا کارهاي من رتا درست نخوانده ايد يا دروغ پردازي کرديه ايأ. مجبور هم نيستيد که کارهاي من را بخوانيد ولي مجبور هم نيستيد نام کسي را ببريد و بگوئيد فلان گفته. نظر خودتان را بنويسيد و اجازه دهيد مردم قضاوت کنند عرصه علمي با بازي پلميک نيست
http://www.ghandchi.com/429-FederalismNotEthnic.htm
شما نقل قولهايتان از کلاسيک هاي علوم اجتماعي هم هيمنطور است ولي اگر کسي در آن عرصه هاميخواهد بحث کند بايد به زباني بين المللي نظير انگليسي يا آلماني بنويسد و آنجا نقد شود. به همين علت من خودم در آن عرصه ها هر کاري داشته ام به انگليسي منتشر کرده ام و در ژورنالهاي مرتبط بين المللي منتشر کرده ام همانظور که بحث جديأ در علم فيزيک جايش ژورنالهاي بين المللي است. و اگر روزي در آن جاها توانستيد چيزي منتشر کنيد نقد خواهد شد. من تا توانستم سعي کردم چيزي ننويسم ولي شما ول نميکنيد. سطح دانش شما در زمينه هاي علوم سياسي و اقتصادي در سطح ليسانس دانشگاه است. برويد به ژورنالهاي آن عرصه ها و بعد متوجه ميشويد. به هر حال وظيفه آن ژورنالها است که ارزيابي کنند. ايجا جاي آن کار نيست. آخر اين بحث هاي علمي که با پلميک نيست. وقتي کسي به شما پاسخ نميدهد بازي سياسي راه نياندازيد. اگر ارزشي در کار شما ميديدم مظمئناً پاسخ ميدادم.
دوست عزيز آقاي سيامک ايراني،
عزيز من بحثم درباره پلميک کلي است و لغت پيکار در سره هم که شما بعنوان معادل بکار برديد با درک من از اين اصطلاح متفاوت است. به هر حال موضوع آن مشکل *من* است که وقتي ميبينم وقتم را دارم با بحث هائي صرف ميکنم که نميخواهم نميدانم چه کار کنم. برخي نويسندگان فقط جواب نميدهند. من نميدانم چکار کنم. مثلاً من چند وقتي است که روي موضوع ديگري دارم کار ميکنم و بيخود درگير اين بحث شدم که البته نتيجه نوشتار خودم بود ولي نميخواهم بيشتر وقت بگذارم. در اين مقاله در اين رابطه من فقط حرفم اين بود که آب به آسياب ناسيوناليسم فارسي يا کردي يا آذري يا بلوچي يا عربي نبايد ريخت حال چه از نوع ملت بزرگ نظير گرايشان پان ايرانيستي باشد و چه مرتبط با مليت هاي گوناگون در ايران نظير ناسيوناليسم هاي افراطي پان کردي يا پان ترکي يا پان عربي باشد. جزئيات بحث را هم نميخواهم وارد شوم و بيخود همه موضوعات از استعمار تا تجزيه از يکسو و سرکوب قومي و زباني از سوي ديگر و مواضع نيروهآي مختلف سياسي ايران همه و همه را بدون توضيح مفصل در يک کامنت نوشتم. تقصير من است. فعلاً وقت براي اين بحث را ندارم.
در ضمن بيسوادي من در زمينه فهميدن فارسي سره را نيز ببخشيد.
سال نو 2008 خوبي را براي شما آرزو ميکنم،
سام قندچي
دوست عزيز آقاي توکلي،
بحث اين موضوع با اختلاف نظر فرق دارد. نظريه انشتين و نظريه نيوتون با هم اختلاف داشت ولي در يک سطح بودند. در محافل علمي اينگونه نظرات چاپ ميشوند و نه اينکه يک بچه کلاس اول دانشگاه بيايد و بخواهد به زور به کسي که در سطح فوق دکتراي فيزيک نظر ميدهد تحميل بحثي بکند. متأسفانه در جنبش ما آزادي به اين معني درک شده که تا کسي اي« حرف را بزند ميگويند ميخواهد جلوي ازادي را بگيرد. به همين علت هم خيلي از سايت ها و مجلات جنبش سياسي ايران را کسي نميخواند چون اديتورها سخت گير نيستند. سخت گيري اينگونه بر مبناي سطح کار است حتي براي نقد نوشتن ها و با سانسور فرق دارد. زودي از ترسي آنکه بگويند ما ديکتاتور هستيم به اينگونه جريانات اجازه ميدهيم و اينگونه فورم هاي اصلي ضد رژيم نابود شدند يعني بنام ازادي آزادي کشته شد. يک نفر ممکن است تخصص در عرصه اي داشته باشد و من نوشته و يا کامنت ده صفحه اي او را هم ميخوانم ولي نوشته ديگري حتي دو خط را هم نميخواهم و نه آنکه با نظر او موافق يا مخالف باشم. نگذاريم اتهام ديکتاتور اينجا را نابود کند. سانسور يعني بخاطر اختلاف نظري يا سياسي چيزي را حذف کردن. هيچکس ژورنال هاي هوش مصنوعي يا ژورنال هاي پزشکي و فيزيک را بخاظر حذف کردن هم مقالات و هم اظهار نطرها متهم به سانسور نميکند. نه تنها سايت دموکراتيک از اين نظر ميتواند نابود شود دولت هاي دموکراتيک نظير دولت مصدق هم اينگونه نابود شدند:
http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm
ضمناً کيانوش عزيز در چند مؤسسه که برخي نيروهاي سياسي با خط معين نفوذ داشته اند و کشانيکه هيچ تخصصي در عرصه هائي که در آنها نظر ميدهند را ندارند و فقط بخاطر خط سياسي آورده شده اند امروز از سوي حتي آدم هاي از همان خط سياسي خودشان بخاطر بيسوادي و عهده دار بودن آن کارها زير فشارند چرا که مردم ايران مردم 30 سال پيش نيستند که کتاب خميني آزاد نبود و فکر ميکردند خبري است و وقتي اينگونه کسي که هنوز نميداند دندان از چه قسمهائي تشکيل شده در حد يک دانشجوي سال اول داندان پزشکي و به عنوان صاحب نظر دندان پزشکي از سوي موسسه اي مغرفي شود خيلي زود معلوم ميشود. متأسفانه وضع در اين زمينه بدتر از آن است که بنظر ميايد و بسياري از منابع خارج کشور اينگونه در ايران بي اعتبار شده اند چرا که در ايران با وجود سانسور موضوعات نظري بسيار دقيق تر دنبال ميشوند.
شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [6] تیتر مقاله
قابل توجه کسانی که میگویند
ترکان کتابسوزان نداشته اند:
1-سلطان محمود غزنوی که بخاطر تعصب شديد مذهبی بقول بيهقی: "بهر عباسيان، انگشت در کرده بود و در همهء جهان، قرمطی می جُست و بر دار می کشيد ... و صد هزار کس از بَد دينان را از جهان برداشته بود"[27]، پس از شکست مجدالدولهء ديلمی و تصرّف ری (420 ه = 1029 م) ضمن قتل عام مردم و خرابی شهر، پنجاه خروار( = 15000 کيلو) از کتاب های فلسفه و نجوم و رسالات معتزله را آتش زد
2-در حملات متعدّد ترکان غُزّ به نيشابور، مَرو و سرخس( بسال 431 ه = 1029 م و 549 ه = 1169 م) ضمن قتل عام مردم و ويرانی شهرهای مذکور، هفت کتابخانه بزرگ نيشابور در آتش سوخت يا غارت گرديد و کتاب های بسيار "مجموع به نرخ کاغذ و مقوا بفروختند".[32]
3-محمّدِ بن علی راوندی در بيان غارت غلامان تُرک اتابک محمد بن ايلدگز(568 - 581 ه = 1172 - 1185 م) در فارس و عراق عجم و آذربايجان گواهی می دهد: "همچنين ديدم که مصاحف و کتب وقفی- که از دارالکتب ها غارت کرده بودند - در همدان به نقاشان می فرستادند و ذکر وقف، محو می کردند و نام و القاب آن ظالمان بر آن نقش می ساختند و به يکديگر تحفه می ساختند".[
4- اين کتابخانه و کتابخانهء بيت الحکمه(خانهء فلسفه) در حملهء هلاکو خان به بغداد(565 ه = 1169 م) نابود شد بطوريکه بدستور هلاکو خان مغول، کتاب های علمی و فلسفی را در دجله ريختند و آنچه کتب قطور بود -بجای آجر- در ساختن آخور اسبان بکار بردند و جعبه های کتاب را هم کاهدان کردند.[37]
5-در سال 984 ه(1576 م) کتابخانه سلطان ابراهيم ميرزا صفوی پس از کشته شدن او بدست برادرش(اسماعيل ميرزا يا شاه اسماعيل ثانی) به آتش کشيده شد و همه کتابها، رُقعات و اسناد نفيس آن سوخت.[43] چند سال بعد(سال 990 ه - 1582 م) در حمله شاه عباس صفوی به سبزوار و بيرون کردن اشرار و مخالفان داخلی از آن شهر، سربازان و قَلَقچيان(خدمه لشگر) شهر سبزوار را غارت کردند بطوريکه: "مجملآ در همان شب، خاک سبزوار را غربال کرده، هيچ چيزی (باقی) نگذاشتند". بازارها را آتش زدند "و چند دکّان صحّافی را -که در آن مصاحف بسياری بود- سوختند".[44]
6-قاضی احمد قمی در ذکر وقايع سال 994 ه(1585 م) ياد آور می شو که: عثمان پاشا(سردار عثمانی) در حمله به شهر تبريز "قيصريه(بازار بزرگ شهر) را که از غايت شهرت، محتاج به وصف نيست، آتش زده، تمامی کتاب ها را - که به خطوط استادان تحرير يافته بود- نابود ساخت...".[45] قاضی احمد قمی که خود شاهد بسياری از هجوم ها و غارت های عصر صفويه بود در ذکر حوادث سال 998 ه (1589 م) نيز می نويسد: "اُزبک های مهاجم پس از حمله و تصرّف شهر مشهد، چندين هزار مصحف را در آب انداختند و از جمله اکثر آنها را به باغ شاهی برده، آن حوض را انباشتند..."
ايران بخاطر شرايط سياسی-جغرافيائی خويش، بعنوان يک چهارراه جهانی، از يکطرف کانون تلاقی تمدن ها و فرهنگ های مختلف بوده و از طرف ديگر: همواره مورد هجوم اقوام و قبايل مختلف بوده است.
- حدود 900 سال از تاريخ ايران بعد از اسلام تا دورهء قاجار(يعنی تا آغاز قرن بيستم ميلادی) در واقع، تاريخ تکرار حمله و سلطهء حکومت های قبيله ای در ايران و تداوم ساختار فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی ناشی از آن بوده است.
- اين حملات و هجوم ها -هر بار- با غارت ها و قتل عام های گسترده و با ويران کردن سدها و شبکه های آبياری، نابودی نيروهای توليدی و فروپاشی مناسبات اقتصادی -اجتماعی، باعث وقفه ها و گسست های متعدد در تکامل تاريخی جامعهء ايران گرديد.
- سلطهء سلاطين و اميران وقت در امور آبياری و پيشه وری، جدا نشدن صنعت و مناسبات شهری از اقتصاد روستائی و پديد نيامدن شهرهای خودمختار و مستقل(آنچنانکه در تحولات اجتماعی غرب شاهد آن بوديم) از جمله نتايج اين حملات و گسست های تاريخی بوده اند.
- حملات ايلات و قبايل، و نيز ويرانی ها و پريشانی های ناشی از خشکسالی ها، قحطی ها و زمين لرزه ها، همچنين جنگ های سرداران و شاهزادگان محلی و زدوخوردهای فرقه های مذهبی تأثيرات مخرّب خود را بر شعور اجتماعی جامعهء ايران باقی گذاشته و باعث تضعيف همبستگی های ملی و قطع رابطهء جامعه با بُعد تاريخی خويش گرديدند. هر حمله ای با ويرانی ِ مدارس بزرگ علمی، آتش زدن کتابخانه ها و با آوارگی و فلاکت فلاسفه و دانشمندان همراه بود. بعبارت ديگر: اين حملات و هجوم ها - هر يک - شمشيری بودند که - هر بار - جامعهء ايران را از ريشه و گذشتهء خويش قطع کردند بطوريکه ما مجبور شديم - هر بار - از صفر آغاز کنيم؛ بدون آگاهی تاريخی، بی هيچ خاطره ای از گذشته، بی هيچ دورنمائی از آينده و . .
ساوالان
شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [6]
آقای کرمی
اولاً واژه آریا صرفاً یک مفهوم زبانی است و ابداً مفهوم نژادی ندارد . هرچند که در نیمه اول قرن بیستم موجب پیدایش «نازیسم" و قتل و کشتار میلیونها انسان شده باشد . ثانیاً زبان فارسی و بنابر جعلیات دویست سال اخیر «فارس" زبان مجعولی است که هیچ ریشه ای در گذشته این سرزمین نداشته است و اختراع یهود برای مقابله با گسترش قرآن و اسلام مورد استفاده قرار گرفته است بنابر این نسبت دادن آن به فارس و «پارس" صرفاً یک شعبده بازی سیاسی انگلیسی در قرن اخیر است که مجری آن رضاخان بوده و صرفنظر از معانی مجعولی که بدان نسبت داده شده به هیچیک از ملل ایرانی ربطی ندارد که شما امروزه بخواهید از آن بعنوان ابزار تفاخر استفاده کنید .
ثالثاً اگر ترجمه!! شما را نیز بپذیریم ، تاریخ یک قرن گذشته و حال نشان میدهد که معنی «اریا" در عمل واژگونه شده است ، یعنی اگر از جنبه فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد نماد «پارس" شاهنامه فردوسی است که سرتا سر آن جنگ و آدمکشی و حتی فرزند کشی ، آنهم با حیله و نیرنگ (رستم و سهراب ) و نژادپرستی عریان است . اما به آثار فرهنگی «ترکی" اگر توجه شود «منظومه حیدربابای شهریار" و آثار ناظم حکمت سرشار از انسان دوستی و معنویت است .
حال خودتان پاسخ بدهید «کدامیک از آنها در دنیای امروز جایگاه و پایگاه دارد ؟" چرا یونسکو ، سال ناظم حکمت و ده ده قورقود .. اعلام می کند اما سال فردوسی!! اعلام نمیکند ؟
رابعاً نژادباصطلاح آریایی تاریخ سه هزار ساله ندارد ، بلکه به همت بزرگمرد تاریخ ایران و حتی جهان ، استاد پورپیرار ، ثابت شده است که تمدن درخشان بیش از هفت هزار ساله شرق میانه ، در سه هزار سال پیش ، توسط قداره بندان هخامنشی ، برای آزادسازی «یهود" از اسارت بابل ، به نابودی کامل کشیده شده است و امروزه یهودیان جهان تحت عنوان «عید پوریم" آن فاجعه را جشن می گیرند . بعبارت دیگر کسانی که خود را اعقاب هخامنشیان میدانند(بر اثر القائات خائنانه مشتی مزدور داخلی و خارجی یهود ) باید به نوکری اجداد خودشان (هخامنشیان) به «یهود" افتخار کنند .
آقای کرمی متاسفانه بیش از حد تصور ، دچار وهم و خیال هستید . اولاً زبان فارسی بجز در کمتر از یک سوم ایران و تعداد محدودی در تاجیکستان و تعداد محدودی در افغانستان( در مجموع حدود پنجاه میلیون ) ، در هیچ کشوری کاربرد ندارد ، الا اینکه شما مهاجرین به اروپا و آمریکا را بعنوان متکلمان زبان فارسی در اروپا و آمریکا و کانادا به حساب آورید که با عرض شرمندگی باید باطلاع برسانم ، نسل بعدی این مهاجرین فارس نخواهند بود و همچنانکه فرزندان اکثریت قریب به اتفاق آنان امروزه هم فارس نیستند
بدین سبب جای نگرانی برای «بقیه جهان" وجود ندارد . اما لازم است کمی به گذشته بر گردید و ببینید که ترکان هرگز ، رسمی بنام کتابسوزی نداشته اند و اساساً نیازی بدان نبوده است اما مراسم کتابسوزان آریامهر شما در روز 26 آذرماه 1325 در میدان دانشسرای تبریز را خیلی ها با چشم خود دیده اند و بخاطر دارند و همچنین میدانند که این قبیل کتابسوزی ها هیچ تاثیری در محو یک زبان اصیل و زنده ندارد .
در مورد آینده ایران و ریاست جمهوری آن (یا پادشاه ) نگران نباشید اصلاً بنده خود شما را پیشنهاد میکنم که هم آریایی!! هستید و هم با کتابسوزی مخالفید و در عین حال سابقه تاریخی سه هزار ساله هم دارید . آقای کرمی خواهش میکنم بعداز اینهمه افاضات فاشیستی و پاشیدن بذر نفاق و دشمنی ، از اتحاد حرفی نزنید چون اصلاً برازنده شما نیست . اگر ممکن است بعد از حل معضلات کردستان عراق و گوشمالی ترکیه سری هم به سوریه و لبنان بزنید البته اگر فرصت داشتید و زحمتی نبود . عافیت باشد .
محسن کردی
عدم رعایت حقوق بشر در رژیم پهلوی
جناب ساولان!! دستمریزاد، واقعا که دست مریزاد! باور کنید من فکر می کردم که شما نمی گیرید. عجیب است که شما مرا متعصب می خوانید و من شما را. من حدس زدم ممکن است که که شما مطلب را خوب نمیخوانید و کمی از از کم هوشی رنج ببرید. اما دیدم در هردو مورد در اشتباه هستم. شما هم باهوشید و هم مطلب را خوب میخوانید. اما از همان هوشتان (نمیدانم آگاهانه یا نا آگاهنه) استفاده می کنید برای اینکه خود را به کوچه علی چپ بزنید (امیدوارم ایراد نگیرید که به چپها توهین کرده ام!). خیلی قشنگ به من گوشزد کردید که چرا نوشته ام "شما ترکها اهل مطالعه نیستید" و نیز آنجا که سفسطه در مورد گفته سفیر انگلیس. آنجا هم کاملا درست می گویید سفسطه کرده بودم. در هرد دو مورد عمدا و آگاهانه. دیدم حواس تان خوب جمع است.
و اما بند شش از تذکری که به من داده اید تفاوت نگاه بدون تعصب من به جامعه ایرانی و نگاه پر از تعصب کور شما را به همان جامعه نشان میدهد. اگر یک دیوانه را نزد رانپزشک می برید باید واقعیات آنچه آن دیوانه انجام میدهد را به روانپزشک بگویید نه آنکه برای "رعایت ادب" مشخصات یک انسان فرهیخته را در مورد آن دیوانه برای روانپزشک تشریح کنید! اینجا دیگر جای تعارف نیست و نمی توان در لفافه هم گفت بلکه مستقیما باید حقیقت ماجرا را با روان پزشک در میان گذاشت تا داروی مناسب یا روش مناسب را تجویز کند. (این تنها یک مثال بود لطفا سفسطه نفرمایید که ملت ایران را با دیوانه مقایسه کرده ام! بیچاره مامان جان چه کشیده است وقتی قربان چشمای بادومی شما رفته است!) یک بار دیگر این بند را که خطاب به من نوشته و از من نقل قول هم آورده اید بخوانیم؛ "6 – بنظر می رسد ، حضرتعالی تعریف خاصی از «توهین به شعور ملت" داشته باشید . به این جملات خودتان توجه بفرمایید : «چنین جامعه ای چه میفهمد حقوق بشر چیست؟ چه میفهمد حق رای چیست که بخواهد از حق رای زنان یا حقوق زن دفاع کند؟ چه میفهمد قانون چیست؟ مثل همین انقلاب 57 خودمان که در تظاهرات می گفتیم "جمهوری اسلامی، برپا باید گردد" اما معنا و مفهموم آنرا اصلا درک نمی کردیم. در آن پانزده سال معلوم شد که این مردم اصلا نه آمادگی پذیرش مسئولیت سیاسی را دارند و نه درکی از آزادی سیاسی دارند ... " (از نوشته من محسن کردی). بسیار خوب. به نظر شما این حرفهای من توهین به شعور ملت ایران است. من در پاسخ می گویم که شما عوام زده هستید و این که می گویید سخن من توهین به شعور مردم ایران است یک سفسطه است برای کسب محبوبیت و وجاهت که مثلا شماخیلی از من مردم دوست تر هستید.
از نظر من اگر واقعا خیر مردم را بخواهید باید بدون ترس از دست دادن وجاهت ملی از اصل مرض نام ببرید. البته من این سخن را نزد بیگانه نخواهم گفت اما نزد دلسوزان این ملت و این آب و خاک می گویم؛ اگر آنچه من آوردم معنایش توهین به شعور مردم است، و شعور سیاسی یک ملت با نگاه به جامعه سیاسی اش مشخص می شود، اینش دیگر تقصیر من نیست. پس خاطر وطن و با کمال تاسف ناچارم به اصل مرض بدون تمجمج و با صدای بلند اشاره کنم؛ "مردم ایران در مقطع انقلاب مشروطه با وجود انجام یک انقلاب زودرس بازهم درک و فهمی و "شعوری" از یک جامعه دمکرات و آزاد نداشتند". این را پدران مشروطه پس از آنکه حسابی زمین خوردند تجربه کردند و فهمیدند که گز نکرده پاره کرده انداما گویا تعصب کور به شما اجازه نمی دهد که واقعیت جامعه ما را درک کنید. تعریف اشتباه از یک مرض درمان اشتباه بدنبال خواهد داشت و کار را بدتر خواهد کرد و این همان است که شما پان ترکان در حال انجامش هستید؛ تجویز دارو برای مریضی دیگر به دلیل تعصب!...
آنچه آمد را از کتابهای "پزشکان تاریخدان و جامعه شناسی نظیر؛" یراواند آبراهامیان در کتاب "ایران بین دو انقلاب"، چالش سنت و مدرنیته تالیف محمد سالار کسرایی، "تظاد دولت و ملت، نظریه تاریخ و سیاست در یاران، اثر محمدعلی همایون کاتوزیان و نیز کتاب سنت و مدرنیته اثر صادق زیبا کلام (همگی چاپ ایران)، بدست آورده ام. پایندنه ایران!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید