کیانوش توکلی
جناب بهروز ستوده گرامی!
شما در کامنتی که پای مقاله "وقتی وزرات اطلاعات برای ما " تاریخ " ام گذاشتید نوشتید که :
"...متأسفانه هنوز از یکطرف بخاطر وابستگی های عاطفی بسیاری از روشنفکران ایران نسبت به گروههای انقلابی دوران شاه و از طرف دیگر کینه و تنفری عمومی نسبت به خمینی و رژیم آخوندی ، مانع بررسی و قضاوت بیطرفانه در مورد وقایع انقلاب 57 گردیده است . نظر به اهمیت موضوع در مقاله ای جدا گانه به این موضوع خواهم پرداخت و مقاله آقای توکلی را نقد خواهم کرد ."
ولی بجای نقد من ترجیح دادید نوشته فرخ نگهدار را به نقد بکشید. در حالی که ایران گلوبال مقاله نگهدار را چاپ نکرده بود .نا گزیر شدم اول مقاله نگهدار را در بخش دیدگاهها قرار دهم تا به لحاظ حقوقی مشکلی برای سایت پیش نیاید!
کاملا روشن است که نقد فرخ نگهدار راحت تر است چون هر چیز علیه نگهدار بنویسید باورش برای همگان پذیرفتنی تر است . چرا که او هنوز از" نبرد فدائیان" با رزیم شاه می گوید در حالی که نگهدار امروز یک شخصیت کاملا رفرمیستی است که هم مخالف با سرنگونی رزیم اخوندی است و هم با هر گونه مبارزه مسلحانه توده ای و یا مبارزه چریکی جدا از توده مخالفت آشکاری دارد ولی همین نگهدار وقتی به تاریخ چریکها بر می گردد مبارزه مسلحانه چریکها را می ستاید. در حالی که نگاه من با او در ارتباط با گذشته بسیار متفاوت است .
داستان" کتاب چریکهای فدایی" این بود که: یک نظام استبدادی شاه که علیرغم کارهای بسیار مثبت آبادان سازی کشور؛ یک سازمان امنیت بی رحمی مثل ساواک را در کنار پادشاهی داشت که بجای سلطنت ؛ به تنهایی حکومت می کرد و نخست وزیرش فقط مجری امر مولوکانه بود وساواک صدای هر جنبنده ای را در نطفه خفه می کرد طبیعتا نیروهای روشنفکری آن روزگار که متاثر از پارادایم های عصر " جنبش دانشجویی شصت و هشت و رادیکالیسم جهانی، با موضوع جنگ ویتنام و جنگ اعراب و اسراییل و ایجاد یک تروریسم جهانی "" نمی توانست با این نظام موافق باشند .
تفاوت وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی که میلون ها بار بی رحم تر از ساواک شاه عمل کرده است از همان ابتدای کار، در کنار شکنجه و اعدام مخالفین با اپوزیسیون خود سیاسی برخورد کرد و هر چه توده های مردم را از دست داد متوسل به تواب های" روشنفکر"ی امثال عبدالله شهبازی ها شد و انان تحت نام موسسه دهن پرکنی بنام " موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی " مشغول تاریخ سازی احزاب قدیم و جدید شدند تا این کتابها را بعنوان کتابهای درسی دانسگاهی بخورد جوانان ایران دهند .گزارشات داخل کشور نشان از ان دادرد که اکثریت جوانان اصولا احزاب چپ و فعلی ایران را نمی شناسند
در دو مقاله قبلی ام ؛ دلایل انتشار" کتاب چریکها" را گفتم و نوشتم که جمهوری اسلامی پس از انقلاب شروع تاریخ ایران را از 15 خرداد 1342 عنوان کرد و کتابهای تاریخ درسی را براین مبنا سازماندهی کرده بود بعد ا جمهوری اسلامی روش خود را تغییر داد بویژه وقتی در تقابل با قدرت های خارجی قرار گرفت تا 2500 سال یعنی تاریخ باستان ایران را با اسلام" آشتی " داد . کافی است؛ نگاهی روزانه به تلویزیونهای ایران بیاندازید تا متوجه شوید چگونه برای تقابل با غرب در بحران هسته ای و حفظ کیان اسلام شب روز از داریو ش ، کوروش و تاریخ باستان ایران می گویند یعتی در عرض 25 سال از 15 خرداد 42 به 2500 سال رجعت کردند!
ولی ازآنجا که شما کتاب را نخوانده بودید؛ متوجه اهمیت موضوع نشدید و متاسفانه بجای نقد وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی به نقد فرخ نگهدار اقدام کردید .
شما در نوشته من دقت نکردید من دقیقا قصد دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی را چنین بیان کردم :
1_" تاریخ "سازی احزاب سیاسی ایرانی قبل و بعد از انقلاب برای خراب کردن مجموعه اپوزیسیون بنابراین تاریخ سازی فقط به چریکها ختم نخواهد شد و کتابهای دیگر د راه است بایستی این توطئه را اگاهانه خنثی کرد و با ووجود دهها فرستنده تلویزیونی و هزاران سایت وبلاگ سیاسی این کار شدنی است اگر خطر اصلی را درک کرده باشیم و بجان هم نیفتیم !
2_ جلوگیری از گرایش برخی از جوانان چپ به مبارزه مسلحانه از نوع چریکهای فدایی و همچنین بد بینی نسبت به شاخهای متفاوت سازمانهای فدایی که اکنون در جنبش سیاسی مخالف نظام اسلامی حضور دارند.
3 _ اثبات این نکته که در زمان شاه فقط خمینی بود که حق بود علیرغم اینکه در زندانهای شاه پر بود از طرفداران چریکها و مجاهدین
_تصویر یک چهره گانگستری , خشن و تروریست ضد انسانی از چریکها در حالی که کسانی که با چریکها از قبل اشنا بودند می دانند آنان از خانواده های متوسط شهری روشنفکری با روحیه همومانیستی و عدالت طلبانه و انسانی کسانی که علیرغ خط مشی تروریستی وقتی احتمال دستگیری خود را می داند با سیانور خودکشی می کردند و یا نارنجک را در دل خود بگونه ای منفجر می کردند که ترکش اش به مردم عادی آسیبی نرسد.
_به گواهی اسناد ساواک که در این کتاب از ان فراوان استفاده شده است نیمی از 370 چریک فدایی کشته شد در واقع خودکشی کرده بودند که بدست ساواک نیفتند که مجبور نشوند رفقای خود را لو بدهند
بهر حال نوشته شما ربطی به نقد نویسندگان "کتاب چریکها" نبود و بجای وزرات اطلاعات و ساواک نقد فرخ نگهدار بود
ستوده
آقای توکلی گرامی . نقد شمادرمقاله "وقتی که وزرارت اطلاعات برای چریکها تاریخ می نویسد" به محتویات این کتاب است و شما نیز گرچه این سئوال را در نوشته خود مطرح کرده اید که باید دید چرا رژیم این کتاب را منتشر کرده است ولی به این سئوال جواب نداده اید . وقتی که مقاله فرج نگهدار را خواندم و ایشان هم اقرار می کنند که هرکس کتاب را خوانده است از ایشان علت انتشار این کتاب را می پرسد ، من فکر کردم که بهتر است که قبل از هرچیزی به این سئوال جواب داده شود لذا نوشته ایشان را مورد نقد قرار دادم و سعی کردم که در آن مقاله "تاریخ نگاری " وزارت اطلاعات رژیم را افشا نمایم . من تصور می کردم که در آن مقالهشما نیز بخشی از جوابهای خود را دریافت کرده اید ، حالا می بینم شما از مقاله ی من اینگونه برداشت کرده اید که گویا اولاً چون فرخ نگهدار را "سیبل خوبی است برای شلیک کردن" دیده ام ، نقد مقاله شما را فراموش کرده و پرداخته ام به فرخ نگهدار!!!! و ثانیاً من با هدف ضدیت و دشمنی با چریکها آن مقاله را نوشته ام !!! که اینگونه استدلال و منطق ! شما به عنوان مسئول سایت ایران گلوبال مرا متعجب ساخت چون هرکس که مرا می شناسد و از جمله آقای فرخ نگهدار میداند که من اهل این بازی های سیاسی نیستم و وقتی که از منظر تاریخ و حقیقت نگاری به گذشته نگاه می کنم حاضرم نیستم که برای خوش آمدن دیگران و حفظ قداست های آنان به تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن رویدادها بپردازم . در این باره بیشر خواهم نوشت .
ناصر کرمی
روح ایرانی و استبداد سیاسی
به جناب آقای قویدل، با سپاس از زحماتِ بی مزد شما در مدیریّت سایت ایران گلوبال، امّا جناب قویدل، شما دیروز از گفتار آقای رامین جهانبگلو بخش کمی را انتخاب و در سایت گذاشته بودید، امروز می بینیم که تمام مصاحبه را گذاشته اید، این عمل خودتان را چگونه توجیح میکنید ؟، .....
در ضمن لطفأ نوشتار کوتاه زیر را ملاحظه فرمایید که این " رادیو زمانه" ای که شما از آن مطالب بر می دارید و تازه مطالب صد در صد ضد ایرانی بودنِ آنرا انتخاب میکنید، از کجا هدایت میشود:
[.....متاسفانه آقای جامی از همان ابتدائی ترین روزهای تشکیل و برپایی "رادیو زمانه" که به ایران سفر کرده بودند و در طی دیدارشان در ایران با مدیران ارشد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین با نمایندگان وزارتخانه های اطلاعات و امورخارجه دیدارو جلساتی داشتند تفاهم نامه ای را امضاء نمودند که در آن به صراحت ایشان متعهد شده اند تا در قبال آزادی بی قید و شرط رفت و آمد خبرنگاران و پرسنل این رادیو به ایران و همکاریهای دیگر فرهنگی و مطبوعاتی ! خط قرمزهای جمهوری اسلامی را رعایت کنند و بلندگو و رسانه مخالفان جمهوری اسلامی نگردند در خلال همین دیدارها آقای مهدی جامی به نماینده وزارت اطلاعات در جلسه ای که در ساختمان تختی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تاریخ بیست و پنجم آذرماه سال هشتادو پنج برگزار شده است اظهار می دارد : من هیچ اعتقادی به اپوزیسیون جمهوری اسلامی ندارم....]
از این گذشته با خواندنِ مصاحبهء کامل آقای رامین جهانبگلو به بی اساس بودن، ادعای های ایشان بیشتر پی بردم،
"فریدریش ویلهلم نیچه" فیلسوف مشهور آلمانی که بنیاد گذار فلسفهء نو و انتقادی هست، و اصلأ قابل مقایسه با آقای جهانبگلو هم نیست، در رابطه با نقش ایرانیان در تاریخ و جهان بینی فلسفی 100% مخالف نظریاتِ آقای رامین جهانبگلو را در آثارش آورده است،
دیدگاه اقای جهانبگلو همان دیدگاه تورانیان در مقابل ایرانیان و یا پان تُرکیسم امروزی هست، دست آخر اگر ایرانیان بنیادگذار تمامیّت تاریخ نبوده اند، حداقل مانند تُرک تباران مرتکب جنایت کشتن و نابودی 3 تمدن و 3 اندیشهء بزرگ جهانی [ یونانی، ایرانی، رومی] را نشدند، رساله های فلسفی امروز آقای جهانبگلو هم فقط به دردِ تُرک تباران میخورد، ایرانیان را به آن نیازی و ارزشی نیست.
ناصر مستشار
برای ایرانیان استبداد جذابتر از آزادی میباشد
آیا آینده ایران را می توان در گذشته ها جستجو کرد؟ آقای دکترشاهین فاطمی بعنوان یکی ازآگاهان سیاسی پر تجربه چه در عرصه ملی و بین المللی در آخرین مقاله خود بدرستی چنین گفته اند : (نظام و اپوزیسیون هردو شکست خوردهاند! متأسفانه اپوزیسیون ایران هنوز نتوانسته است از این اصل مسلم که حکومت مسؤول بهبود روزافزون وضع اقتصادی ملت است در سیاست بهرهبرداری کند. فرصتهای بسیار گرانبهائی از دست رفته است و هیچ گونه نشانهای از این که در آیندۀ نزدیک بتوان از این فرصت برای تجهیز ملت علیه نظام استفاده کرد، به چشم نمیخورد.) شاید خواندن و یا شنیدن جملات بالا تلخ باشد اما از آنجائیکه حقیقت دارد ، مطمئنا می تواند واقعیت داشته باشد و پذیرفتن آن به بعنوان پایان مبارزه علیه جمهوری اسلامی نمی باشد بلکه تاسیس اپوزیسیون نوین با همکاری نسل نوین که اگر نسل های گذشته گوشی برای شنیدن نظرات نسل نو پا داشته با شد ،
ساسان
شما ظاهرا در فضا زندگی میکنید.از ایران و شرایط ان بی خبرید کتار گود نشستیدو می گویید ...هیچ نسخه ای برای نجات کشور ارائه نمی کنید غیر از اینکه حاصل تلاش های دیگران را به لجن بکشید .حد اقل حسن اصلاح طلبان نسبت به امثال شما فضایی ها این است که پایشان را روی زمین ایران می گذارند وبرای نجات ایران به راه حل های قابل اجرا می اندیشند.کهی واقع بین و منصف باشید.
منوچهر جمالی
روح ایرانی و استبداد سیاسی
تئولوژی ژرتشتی ، که در دوره ساسانیان با حکومت آمیخته بود ، درست برضد فرهنگ اصیل ایران بود. فرهنگ اصیل ایران که در خرمدینان (مزدکیان ) میزیست ، از سوی همین حکومت موبدی- شاهی زرتشتی ریشه کن میشد . ساسانیان ، زرتشتی بودند نه مانند اشکانیان و هخامنشیان ارتائی که همان فرهنگ سیمرغی باشد . حکومت زرتشتی ، دشمن شماره یک فرهنگ آزادی ایرانیان بوده است . ایرانیان، برضد این رژیم ازهمان زمان اردشیربابکان برخاستند . دراین زمینه به بررسیهای ژرف منوچهر جمالی مراجعه کنید تا بدانید هرآنچه آقای جهانبگو میگوید ،فرهنگ اصیل مردم ایران نیست . جلد چهارم زال زر یا زرتشت ، جنگ اهورامزدا با سیمرغ ، بنیاد فلسفه نوین ایران، از منوچهر جمالی چاپ و منتشرشده
مزدک
نقض حقوق بشري ترکان جنوب ايران
مردمان عشایر فارس از لر و ترک و ...همیشه کم و بیش مورد بیمهری بوده اند.سختی معیشت و خشکسالی هم مزید بر علت بوده و هست.یکی از کارهای مهمی که رضاشاه انجام داد از بین بردن سایه منحوس خوانین چه لر و چه ترک بود.بطوریکه خانها دربیشتر ایلات از هیچ جنایاتی فروگذارنبودند.بطوریکه از ظلم حسین قلی خان رستم یکی از اهالی محل ...
به تحصن بر روی قبر رضاشاه خوابید تا شاه را وادار به سرکوب آن جنایتکار بکند.متاسفانه حتی بعد از انقلاب سفید ک میتوانست پدیده و رفرم خوبی باشد مردم نتوانستند بخوبی استفاده کنند.و با وجود دلایل دیگری شرایط مردم عشایر تغیر چندانی نکرد.ولی در 15&20 سال اواخر حکومت محمد رضا پهلوی بزرگمردی از عشایر ترک قشقایی بنام محمد بهمن بیگی باعث تغیرات بسیاری بخصوص در زمینه باسواد کردن مردم عشایر فارس شد.چنین تغیراتی هم بنفع ترکها و هم لرها و سایر گروهای عشیره ای فارس بود.شوربختانه با فرا رسیدن حرامیان و درندگان ددمنش اسلامی بیدادگریهای این ارازل دامن عشایر را بیشتر گرفت و نیروهای فعال و تحصیل کرده عشایر را که از نیروهای مبارز و آگاه بودند تارو مار کردند و اموال ادرات و تشکیلات عشایر را غارت کردن.بطوریکه جنایتکاری مثل دستغیب مزدور برای مردم عشایر حکم ارتداد صادر کرد و هزاران تن از جوانان ترک و لر و ...عشایر را قربانی نمودند.مردم ترک و لر و عشایر مشکلی با هم نداشته و ندارند و با کمک یکدیگر مشکلات خود را حل خواهند نمود و دریک حکومت دمکراتیک و سکولار بهمدیگر بعنوان ایرانی و هموطن احترام می گذارند.نمونه اش بسیاری از شهرهای فارس است که ترک و لر باهم زندگی می کنندبنابراین احتیاجی به پان اتراک مزدوریکه سر در آخور بیگانه داشته و به پراکندن تخم کینه و دشمنی بنام حقوق بشر و حقوق اقلیت ...می زنند ندارند.شما پان اتراک و پان اعراب و پان اسلامیستها ...برای وصل کردن به تعریف و تمجید نمی پردازید بلکه مزدورنی هستید که همچون حرامیان اسلامی سر و دل در آخور بیگانه دارید.مردم زحمت کش عشایر انقدر شرف و حیثیت دارند که این موضوع به این ساده گی را درک کنند که همسایه لر و یا فارس آنها بدرشان بهتر می خورد تا مزدورانی مثل شماها.بهتر است شماها اگر خیلی انساندوست هستید تشریف ببرید درهمان چادرهای ایل نشینان و با چشم و دل کورشده خود ببینید که چنین مردمی را با شماها هیچ تشابهاتی ندارندو جفنگیان تفرقه افکن و دشمن ساز شماها را جز مزدوری نمی دانند!
حسن
من خیلی روشن شدم و تمام فکرم در مورد ملتم عوض شد این آقای ایرانی آنقدر با دلیل می نویسد که تنها راهم قبول حرفهای ایشان است ؟؟؟؟ جناب من مجبور هستم که به چند نوشته شما که همین جور از دهنت هرچی در امده گفتی یک جواب بدم باشد که یک کمی از مغز آکبندتان استفاده کنید ایشان نوشته که منظور از فحش فقط پانترکها بوده و نه بقیه ترکها (یک کمی جای شک است به نظر شما نیست)
ایرانی
جناب حسن
من نه به ترک فحش دادم و نه به پان ترک. اگر دو سه نمونه بیاورید سپاسگزار خواهم شد. در واقع چنین طرز حرف زدن سزای ما نیست زیرا آن کو ز نسب بلند زاید - او را سخن بلند باید. فحش یعنی الفاظ رکیک بکار بردن. البته من نیامدم که نظر شما را عوض کنم. من امدم تنها به کسانی که ایرانی هستند و خود را ایرانی میدانند و هویت خود را ادامه ایران ساسانی و ایرانی سامانی میدانند, تنها به این افراد بگویم که تاریخ را خوب بخوانند تا ببینند چه کسانی ظالمند و چه کسی مظلوم. همین.
جناب ایرونی (بهاری/تاریملی/سوئیلی)
فکر کنم خواننده به قدری کافی عقل دارد که اشتباه ناچیز را با اشتباه علمی دریابد. برای نمونه زمانیکه شما ادعا میکردید 40% استان اصفهان و پنجاه درصد استان فارس و...ترکزبان هستند خوب این یک ادعای سیاسی بود که مورد تمسخر قرار گرفت. یا اینکه ادعا کنیم گروس و بیجار کردستان یا شهرهای همدان و قزوین جزو آذربایجان هستند که چنین نیست و تنها یک سفر به این مناطق کافی است. یا زبان ترکی در دربار ساسانیان زبان رسمی بود. حال در مورد رضاشاه اصلاح میشود: مادرش از تاتهای ایروان و پدرش از مردمان ایرانی-تبار طبرستان. و تنها علت کینه شما پان ترکیستها با رضاشاه این است که دیدید یک ایرانی آمد و به سلسله های زورگور و بی-عرضه و نالایق قاجار پایان داد. جناب سوئگل (که به نظرم یکی از همین نامهای دیگری هست) تکرار کردن چیزی هرگز آن را درست نمیکند. پاسختان را منطقی دادم و در مقابلش شعار دریافتم..
ایرانی
گفتمان ملی( احمد تقوایی، کیومرث نویدی و دکتریحتایی) سه شنبه 21 اکتبر ساعت 21 به وقت اروپای مرکزی تیتر مقاله
اتفاقا هرچند در این ده سال اندکی گفتمان قومی مطرح شده است ولی عموم مردم ایران به فکر چنین چیزی نیستند. گفتمان قومی در سه دوران بیشتر از همه شدیدتر بوده است: در دوران شعوبیه و در دوران صفویه و در دوران قاجار. منابع تاریخی در این مورد زیاد است. هم اکنون هم بخاطر مداخله برخی از کشورهای خارجی در ایران بروز کرده است ولی این کشورهای منطقه خودشان نیز در این بازی بازنده میشوند.
ناصر کرمی
برای ایرانیان استبداد جذابتر از آزادی میباشد
به آقای ناصر مستشار: شما بر عکس یک یا دو هفته پیش خودتان از افکار و اندیشهء اکبر گنجی نه از حقوق دمکراسی اولیّه یعنی آزادی بیان ایشان دفاع میکیند،
"کتاب راهِ دمکراسی در ایرانِ" اکبر گنجی که در آمریکا بخش گردیده، یک نوع لابی گری برای بقای جمهوری اسلامی میباشد، شما از یک طرف ارتش اسرائیل را در حمله به صنایع و به سرزمین ایران تحریک و تشویق میکنید، از سویی دیگر اکبر گنجی که میخواهد بوسیلهء دین اسلام دمکراسی را در ایران جایگزین کند، و در جستجو و در صدد جا انداختن منش مسالمت آمیز و کاهش فشار سیاسی آمریکا و جهان غرب بر جمهوری است را جانبداری میکنید،
عملکرد اکبر گنجی مانند لابی گریهای افرادِ جمهوری اسلامی در آمریکا هست، که آقای "حسن داعی" در نوشتهء جدید خود: رابطهء حکومت ایران با جنبش ضد جنگ در آمریکا، به روشنی به تشریخ آن پرداخته است. در این شکی نیست که انسان متشکل از خون و گوشت و پوست، آهن نیست و دارای احساسات هست، امّا این احساسات مهار نشده شما در حوزهء سیاست نتیجهء کاملأ معکوس دارد و کالای سیاست را کم قیمت و سایتی هم که مرتّب به انتشار چنین تحلیل هایی بپردازد، سطح برخورد علمی و عمیق و جدی خود را نسبت به مسائل پائین می آورد.
آقای رامین جهانبگلو که شما به تأیید گفته های جدید ایشان پرداخته اید، ایشان هم مانند اکبر گنجی تا زندان نیافتاده بود، کسی او را نمی شناخت، با زندان افتادنِ خود به یکبار دانشمند و فیلسوف و مشهور میگردد، و اکنون سخنان غیر فلسفی او را هم ایرنا منتشر میکند، ادعای ایشان که میگویند : "ایرانیان استبدادِ را بر آزادی ترجیح داده اند و میدهند" کاملأ بی اساس و بی پشتوانه هست، در ایران باستان اگر شاهان خود را هم فرستادهء خدا میدانستند، اهرم تقسیم قدرت سیاسی در شکل افقی آن برتری بدونِ چون و چرایی را بر شکل عمودی آن داشته است، دین در رأس هرم ساختار حکومت نبود، تنها با هجوم عرب تباران و تُرک تباران هست که دین و مذهب تعیین کنندهء عرصه های سیاسی و اجتماعی است، و در نوک ساختار قدرت می نشیند، "قدرت مطلق" دینی به مفهوم سیاسی آن که آقای رامین جهانبگلو به آن اشاره کرده اند، در قرون وسطی هست که نمایان میگردد، و با ایران باستان و ایرانیان ربطی ندارد، و وجودِ قدرت مطلق برای جایگزینی عدالت فقط در زمان "انقلاب اجتماعی کبیر فرانسه" هست که واردِ ادبیّات سیاسی میشود، و به گذشته ربطی ندارد، اندیشهء ایرانیان از گذشته تاکنون مبارزه با تاریکی که همان ظلم و ستم طبقاتی هست می باشد، قیام کاوهء آهنگر و ضحّاک مار بردوش نمونهء بارز آن هست، بینش ایرانیان پیوسته ناتورآلیسم خردگرای این جهانی هست، و با آنچه که آقای جهانبگلو به نمایش میگذارد اصلأ هم خوانی ندارد.
در جای دیگر آقای رامین جهانبگلو اشاره میکنند، که در نگاه و نگرش قوم ایرانی، مسئلهء "ناسیونالیسم ایرانی، مهمتر از آزادی بوده است"، اولأ برجسته شدن ناسیونالیسم ایرانی در زمان هجوم عرب تباران و تُرک تباران آورندهء ساختار استبدادی دینی شکل میگیرد که با آزادی و دمکراسی در مقابل چنین مردمانِ مهاجم، همسو و موازی میباشد، بنا بر این ناسیونالیسم ایرانی در ایران پیوسته شعار رسای آزادی، و جهان بینی خردگرا و رهایی از قید و بند اهریمانان بوده و هست،
دوّم اینکه اصولأ واژه های ناسیونالیسم و آزادی دست آورد دوران رنسانس و عصر مدرنیته هست، که ساختار سیاسی و حکومتی آن حکومتهای ملّی، یا "ملّت دولت" هستند، که در جنین فاز و مرحلهء تکاملی، آزادی و دمکراسی شعار محوری و در حوزهء وظایف دولتهای ملّی نیست، وظایف دیگری دارد، مطرح شدن آزادی و دمکراسی در فازهای بعدی ساختار دولت مدرنتر هست،
جوهر اندیشهء آقای جهانبگلو این هست که برساند، ناسیونالیسم شیعه گری و به ظاهر ملّی صفویان و امروز رژیم ولایت فقیه در ایران امری هست طبیعی و اگر برخوردار از آزادی و دمکراسی نیست، اشکالی ندارد و مهّم نیست، و فقط باید بر بُعدِ ملّی بودن آن [ که هم نیست] باید توجه داشت، از این گذشته این از قدیم تاکنون از صفاتِ برجستهء ایرانیان بوده،
آقای مستشار شما بجای تأیید گفته های سطحی هم تبار خود آقای جهانبگلو، ایشان را راهنمایی کنید، که اگر دیدگاهِ فلسفی ایشان این هست، متأسفانه ایشان نه فقط باید متون ابتدایی فلسفی را دوباره بیاموزند، بلکه الفبای شناخت مسائل اجتماعی را هم.
ناصر مستشار
آقای کرمی شما لطف نمائید و جامعه و سیاست و همه پیرامون خودتان را سیاه و سفید نبینید!اکبر گنجی دیروز مسلمان ، امروز مرتد اعلام شده است چون تمام پایه های دین اسلام و بخصوص شیعه را که یک زمانی خود بدان باور داشت به زیر سئوال برده است و امکان دارد که با وضعیت جدید، ریختن خون او ممکن هست پس به لحاظ انسانی هم که شده باید از او دفاع کرد!در مورد رامین جهانبگلو باید بگویم ، بهتر است از به به و چه چه گفتن همه چیزمان دست برداریم و سرمان را که مانند کبک به زیر برف برده ایم تا توشه ائی بیابیم ،کمی از پشت سر خود با خبر شویم!بقول حافظ:یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ ـــ حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی!
پاسخ به پرسش و انتقاد: حکم ارتداد
دویچه وله:
اکبر گنجی - او در تبعید هم مورد تهدید است
آیتالله مکارم شیرازی در پاسخ به یک استفتا در مورد نوشتههای اکبر گنجی در مورد "قرآن محمدی" وی را مرتد و ناپاک خوانده است. او پاسخگویی به انتقادهای کسانی چون گنجی را ضروری ندانسته و گفته است پاسخ به درد آنها نمیخورد.
هر دینی دارای گزارههای صدق و کذب بردار است. اما آیا این گزارهها اثبات پذیرند؟ بسیاری از فیلسوفان گزارههای دینی را اثبات ناپذیر (خرد گریز) تلقی می کنند. به عنوان نمونه، ابوعلی سینا میگفت معاد را نمیتوان با دلائل عقلی اثبات کرد.
مباحثی که چندی است اکبر گنجی، زیر عنوان "قرآن محمدی" پیش برد، چنین آغاز میشود. او نوشتههای خود در این باره را در سایت رادیو "زمانه"، منتشر کرده است.
اکبر گنجی، نویسنده و روزنامهنگار، ابتدا بر سر موضوع آزادی بیان با حکومت اسلامی درگیر شد. در افشای چهرههای پشت پردهی قتلهای زنجیرهای کوشید و این امر باعث شهرت او شد. او در سطح جهانی نیز به عنوان فعال حقوق بشر شناخته گردید. اکبر گنجی زندان کشید و ناملایمات بسیاری را متحمل شد. سرانجام به ناچار کشور را ترک کرد.
نقد ایدئولوژی تعبد
اکبر گنجی، در سیر تفکر نقاد خود از حکومت اسلامی به ایدئولوژی آن رو آورده است. او در دورهی اخیر به بعد تاریخی این ایدئولوژی پرداخته و سنت را از زاویهی خردگریزیاش نقد کرده است.
گنجی در مقالههای اخیرش منقد ایمانگرایی است، یعنی نگرشی که اصل را ایمان و تعبد میداند.
او مینویسد:
آیا ایمانگرایی پروژهای قابل دفاع است؟ ایمانگرایان، معلوم نیست بر چه مبنایی یک آئین را بر آئین دیگر ترجیح می دهند. وقتی دلیل و استدلال ناممکن و نامطلوب است، چرا بجای تعبد و ایمان به اسلام، به "تثلیث" نباید تعبد و ایمان داشت؟ چرا نباید ایمان داشت که عیسای ناصری تاریخی به معنای حقیقی کلمه خدا بود؟مگر مسیح نمی گفت: "هرکه مرا ببیند، خدای پدر را دیده است"(یوحنا، ۱۴: ۹) و "من و پدرم خدا، یکی هستیم"(یوحنا ۱۰: ۳۰)؟.
گنجی با ایمانگرایان سر بحث ندارد، زیرا تعبد محض، بنابر تعریف بحثبردار نیست. او خود مینویسد: که مخاطب نوشتههایش ایمانگرایان نیستند، مخاطب ما کسانی هستند که از عقلانیت آموزه های دینی دفاع میکنند و به دنبال عقلانی کردن باورهای دینی اند.
فتوا در برابر پرسش
در حالی که اکبر گنجی، فقط به موضوع عقلانیت گزارههای ایمانی پرداخته، در این رابطه در مورد برخی امور ایمانی نظیر "وحی" یا "امام زمان" پرسش طرح کرده، و سخت کوشیده است بنماید که این گونه پرسشها در سنت تفکر اسلامی هم سابقه دارند، با واکنش تند یک آیتالله پرنفوذ قم مواجه شده است.
فردی با مشخصات "علی ایمانی: خبرنگار شیعه نیوز پاریس" در مورد نظرات اکبر گنجی از آیتالله ناصر مکارم شیرازی استفتا کرده و دفتر آیت الله ضمن نهی رسانهها از انتشار نوشتههای گنجی، او را ناپاک و مرتد خوانده است. آیت الله همچنین پاسخگویی به پرسشها و انتقادهای گنجی را بیهوده دانسته است.
متن پاسخ دفتر مکارم شیرازی به استفتا در مورد نوشتههای گنجـــی، آنچنان که در سایت "شیعـــه نیوز" (shia-news.com) آمده، به قرار زیر است:
۱ـ هرگاه ثابت شود کسی این گونه سخنان را گفته است به یقین مرتد است و از نظر علمای اسلام پاک نمیباشد.
۲ـ البته نباید این گونه سخنان کفر آمیز زا نشر داد و نشر آن مسئولیت آفرین است مگر این که قبلا به وسیله خود آن گویندگان منتشر شده باشد و خبرگزاری بخواهد توجه به تهیه جواب آن بدهد.
۳ـ ما جواب شبهاتی مانند شبهه فرد مزبور درباره امام زمان(ع) را در کتاب حکومت جهانی مهدی(ع) داده ایم ولی بدانید این افراد از طرز سخنانشان پیداست که مغرض هستند و پاسخ به درد آنها نمیخورد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
دفتر آيت الله العظمی مکارم شيرازی; / بخش استفتاءات
آیت الله پرکار
آیت الله مکارم شیرازی: پاسخ به درد آنها نمیخورد.آیت الله مکارم شیرازی، در دورهی احمدی نژاد، یکی از فعالترین آیتاللههای قم بوده است. او نسبت به حجاب و موسیقی سخت حساس است و خواهان اعمال سانسور بیشتر در رسانههاست. در بحثی که چندی پیش نامهی سرگشادهی محمد نوریزاد، کارگردان تلویزیون جمهوری اسلامی، خطاب به او برانگیخت و افشاگریهایی که عباس پالیزدار، از مرکز پژوهشهای مجلس، در مورد فعالیتهای اقتصادی برخی از روحانیون سرشناس کرد، اسم او بارها مطرح شد. نوری زاد، او را متهم کرده بود که مدام در امور دولتی دخالت میکند و پالیزدار، به سوءاستفادههای اقتصادی از منابع کشوری در دفتر او اشاره کرده بود.
فتوای ارتداد
فتوای ارتداد ممکن است به عنوان حکم به قتل تعبیر شود. البته در استفتائاتی که از آیتالله مکارم شیرازی، در مورد حکم ارتداد شده، او با صراحت فرمان به قتل نمیدهد. در بخش استفتائات سایت او به چنین پرسشی برمیخوریم:
جنابعالى در ابتداى رساله مرقوم فرمودهايد: "عقيده مسلمان به اصول دين، بايد از روى دليل باشد." اگر مسلمانى به دنبال تحقيق رفت، و در نتيجه دينى غير از اسلام را برگزيد، آيا حق دارد پيرو آن دين شود؟ آيا حكم مرتد بر او جارى نمى شود؟ اگر جارى مى شود، چرا؟ آيا اين فتوا با فتواى به لزوم تحقيق در اصول دين، و عدم جواز تقليد در آن سازگار است؟ اصولا كسى كه مىداند، اگر به نتيجه اى غير از دين پدر و مادرش برسد كشته خواهد شد، چگونه مىتواند با فكرى آزاد در اصل دين تحقيق كند؟
آیت الله در پاسخ نوشته است:
تحقيق در دين و اعتقاد به يكى از مذاهب، غير از تظاهر به آن است. توضيح اين كه: بر همه واجب است در اصول دين به اندازه توانايى خود تحقيق كنند، و اگر واقعاً بعد از تحقيق كامل و كمك گرفتن از آگاهان، به آيينى غير از آيين اسلام معتقد شوند، معذور هستند; زيرا وظيفه عقلى و شرعى خود را انجام داده، ولى به خطا رفتهاند. امّا كسى كه قبلا مسلمان بوده، و به عللى دين جديد اختيار كرده، اگر تظاهر كند محكوم به احكام مرتد است; و احكام مرتد در واقع از جمله احكام سياسى اسلام، براى جلوگيرى از نفوذ دشمنان در محيط اسلام، و اغفال و اغواى مردم است.
در سایت آیتالله مکارم شیرازی همچنین با این استفتا در مورد مرتدان و پاسخ آن مواجه میشویم:
اگر شوهر مرتد شود و نه فقط به دين اعتقادى نداشته باشد بلكه عليه آن نيز صحبت كند، حكم زندگى كردن همسرش با او چيست، لازم به ذكر است كه امر به معروف و نهى از منكر نيز در او اثرى نداشته است؟
همسرش بايد از او جدا شود و بر او حرام است و نيازى به طلاق ندارد.
خشونت دینی
صدور حکم ارتداد از طرف آیتاللهها در مورد نویسندگان با حکم آیتالله خمینی علیه سلمان رشدی شهرت یافت. نمونهی دیگری که شهرت جهانی پیدا کرد حکم علمای الازهر قاهره در مورد نصر حامد ابوزید بود. او را به دلیل تفسیرش از قرآن مرتد خوانده و در حکمی شبیه به فتوای آیتالله مکارم شیرازی، گفتند که همسرش بر او حرام است. مرتد خواندن، اکنون در برخی از کشورهای اسلامی امری عادی است. دو سال پیش آیت الله فاضل لنکرانی، از مراجع قم، دو روزنامه نگار اهل جمهوری آذربایجان را به اتهام توهین به قرآن واجب القتل دانست.
این گونه مظاهر خشونت دینی، موضوع پرسشهای اکبر گنجی است. او در نقد خود بر ایمانگرایی، خواهان خردورزی شده و رواداری را تبلیغ میکند. پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به انتقاد او از تعصب خشونتآور، فتوای متعصبانه است. آیتالله در مورد منتقدانی چون گنجی معتقد است که پاسخ به درد آنها نمیخورد.
شیعه نیوز، سایت آیت الله مکارم شیرازی، سایت رادیو زمانه
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید