به قلم آقای محمّد امینی:
در بخش اوّل این نوشته که به یادآوری چند نکته پرداختم، طبق نمودار و آمار داده شده از سوی مسئول سایت ایران گلوبال در این دور از مقالات، با استقبال روبرو شده که طبق معمول نظر خوانندگان متفاوت، از قدردانی گرفته تا ناسزاگویی که انتظارش هم میرفت به چشم میخورد، که جناب" ایدین تبریزی" با عنوان :چهرهء عریان شوونیسم و نژادپرستی آریایی" این نوشته را به نقد گرفته و تحلیل کرده است و جناب کیومرث نویدی شاعر و نویسنده بُعد راسیسم بودنش را زیر ذره بین نگاهِ تیزبین خود در بوتهء آزمایش گذاشته است.
امّا عده ای دیگر که مرا مورد سرزنش قرار داده و زبان ناسزا روا داشته، همین "فارس ها" احتمالأ تهران نشینان هستند که از محتوای نوشته به پارس و یا فارس نبودن متهم شده اند و آنرا توهینی بر خود دانسته و از آقای امینی که عمدأ برایشان این وابستگی قومی را دست و پا کرده است ستایشگرانه بر نوشتهء ایشان با هر پیامدی مخربی که برای منافع و هویّت ملّی داشته باشد ارج گذاشته اند.
در این تردیدی نیست که پرنسیپ دموکراسی امروز اجازهء ابراز چنین احساسات افراد را میدهد، ولی حوزهء پژوهش در متون علمی و تاریخی خارج از احساسات است و براساس شیوهء رئالیسم کوشش بر دست یافتن به واقعیّت هاست، جوامع مدرن اندوخته های تاریخی و علمی خود را هم براساس همین تحقیقات درستِ با پشتوانه دارند، پراکندگی ایرانیان و ضرباتی که تاکنون خورده است، بر این استوار هست که دانسته های خود را بر پایهء گفته ها و شنیده ها و داستانهای سینه به سینه رسیدهء نادرست و ساختگی و متدهای شناختی اشتباه بنا نهاده هست و دیگر حاضر نیستند از آن پایین تر آیند.
همانطور که با رشد شتابان علمی و تکنولوژی در عرصه های گوناگون مواجه هستیم، بطور نمونه با در دست بودن ابزار و اطلاعات وسیع ژنتیک شناسی یک امر جنایی کشف نشدهء 20 سال پیش امروز این امر حلّ و مجرم دستگیر میشود، در حوزهء مردم شناسی، باستان شناسی، وقتی هم از قومی و یا مردمان خاصی صحبت میشود ، دیگر نمی گویند در کدام کتاب و یا چه کسی میگوید ؟؟، بلکه می پرسند در کجا، در کدام مکان و سرزمین و جغرافیا ؟؟ و میروند آنجا را حفاری میکند و اطلاعات لازم را نکته به نکته رسم و با روشهای گوناگون ثبت و ضبط میکند، بنا بر این برای شناخت نه فقط مردمانی که خود را از قوم ایرانی نمیدانند؛ بلکه برای شناخت خودِ قوم ایرانی این روش باید بکار گرفته شود. با همین زاویه شناخت برای روشن شدنِ بیشتر برداشت ها از مقالهء آقای امینی بر دو نکتهء دیگر از این نوشته انگشت میگذاریم:
1- آقای امینی در آغاز مقالهء خویش چنین نوشته اند که :[.. سرزمینی که نهسد سال، فرمانروایانی ترکمان و مغول تبارداشته و بیشتر بر پاکنندگان انقلاب مشروطه اش از قفقاز و آذربایجان برخاسته اند؛ سرزمینی که درآن، جز آقاخان کرمانی، دیگر رهروان مدرنیته و ناسیونالیسم ایرانی اش، یا از دل قاجار ترکمن تبار برخاسته بودند و یا پارسی شان با لهجه غلیظ و شیرین ترکی آذری آمیخته بود،....]،
از همهء خوانندگان، بویژه از ناحیّهء آذربایجان که با پژوهش و تاریخ و کتابت و پرنسیپ های آن سر و کار دارند باید پرسید که آیا شما غیر از نژاد پرستی تُرکی، و ستایش ناسیونالیسم تُرکی و برجسته کردن تُرک تباران، از سویی نادیده گرفتن و تحقیر سایر ملّت ایران: در شرق، غرب، شمال، جنوب، مرکزی، غرب،.. برداشت دیگری میتوان داشت؟؟. از این گذشته این نوشته بیانگر آن نیست که آقای امینی مفهوم " انقلاب" را یا درک نکرده و یا نادیده میگیرد، زیرا انقلاب یک جنبش سراسری هست و نه قومی و قبیله ای ؟؟. و اگر تنها قومی این حرکت را کند آنرا کودتا و یا جنبش آذربایجان به رهبری جعفر پیشه وری مینامند و نه انقلاب مشروطهء ایران ؟؟. اگر از کتُب بسیار در بارهء انقلاب مشروطیّت هم مراجعه نکنیم و تنها به تلگراف هایی که در آن زمان از سراسر ایران صورت گرفته توجّه شود خواهیم فهمید که قلب انقلاب مشروطیّت از کجا طپیده و در کدام نقاط ایران ریشه داشته است ؟؟.
طبق گفتهء آقای امینی، اگر از ایرانیان فقط آقاخان کرمانی اندکی درک داشته و بقیّه هم نادان، و اندیشهء انقلاب مشروطیّت از آذربایجان، قفقاز، آسیای صغیر، در مجموع از تُرک تباران نطفه گرفته است، پس چرا این انقلاب اوّل در ترکیّه و یا در آسیای میانه، و یا در همان قفقاز صورت نگرفت، و در ایرانِ به زبان گویای بعضی ها دشمن دیرینهء تُرک تباران صورت میگیرد ؟؟. اندیشهء انقلاب مشروطیّت در هر کجا که شکل گرفته باشد ایرانی بوده است، 1905 میلادی تازه ناسیونالیستها و روشنفکران تُرک در فرانسه به پیروی از انقلاب ایران با تأسیس گروهک و انجمنی به فکر تغییر و تحول در ترکیّه افتادند، همین دیروز به پیروی از حکومتِ اسلامی ضد ایرانی، به دنباله روی از ایران کابینهء اسلامی خود در ترکیّه را بر گزیدند( حزب عدالت و توسعه).
چه خوب است که آقای امینی یک بار هم که شده باشد، دست از تاریخ نگاری ایرانیان بردارد، و به پژوهش به گذشتگان خود بپردازد، که اگر آنها نهصد 900 سال بر این سرزمین حکومت کردند، از خود چه فرهنگ، تمدّن، و چه سیستم سیاسی، بر جای گذاشتند بپردازند !!. که در این راه اگر احتیاج داشته باشند ایشان را همراهی و در مورد "تُرک شناسی" اطلاعات جالبی را در اختیارشان خواهیم گذاشت !!!.
2- در جایی دیگر در مقاله آقای امینی مینویسند که: [... اگر کسی این کارزار جنجال ستم قومی را باور کند و آگاهی چندانی از تاریخ دور و نزدیک ایران و فرایند شکل گیری دولت مدرن درایران نداشته باشد، به این نتیجه خواهد رسید که گروهی جنایتکار که نمایندگان ملتی سیادت طلب و غارتگر به نام ملت فارس بوده و هستـند، سال های درازی است که دمار از روزگار مردم ترک، کرد، عرب و بلوچ تبار در ایران درآورده، هست و نیست ایشان را به غارت برده و در تهران و شهرهای پیرامون کویرلوت که بهشت فارسستان است گردآورده اند!
بدرستی بارها در جلسات پالتالکی و بشکل گفتاری و نوشتاری، تجزیه طلبان و هواداران گرگ های خاکستری ناحیهء آذربایجان که وابستگی خاصّی با سرزمین و ملّت ایران و با اغلب مردم آذربایجان هم ندارند، بیان داشته اند که آنها ایرانیان را تا دشت کویر و لوت عقب میرانند تا آنجا فقط خیار شور بکارند تا از گرسنگی نمیرند. آقای محمّد امینی هم همین کار کرده است با این تفاوت که کویری دیگر بنام تهران با آن افزوده است، امّا نکتهء اصلی که آقای امینی در نظر داشته میخواسته بر آن تأکید کند، که جایگاه پارسیان فقط در تهران و در کنار دشتِ لویر لوت هست، که این روش را سوداگری، کاهبرداری، هویّت کشی، تاریخ سوزی در آتش و تبدیل کردن قلم به اسلحه برای نابودی دیگران هست، نه پژوهش و حلّ مسئلهء ملّی در ایران.
برای پی بردن به درستی این بیان و گفتهء آقای امینی لازم هست که فقط بشکل تلگرافی بسیار کوتاه به تکرار گوشه ای از تاریخ مستند بپردازیم: مهمترین اقوام ایرانی پارت، ماد، پارس، هر کدام در ناحیه ای از فلات ایران سکنی گزیدند، پارسیان ابتدا در نزدیکی دریاچهء رضائیهء ارومیّه امروزی مسقر شدند، 700 قبل از میلاد به نواحی"پارسوا یا پارسواش" در بختیاری کنونی مهاجرت کردند، این قوم به رهبری دودمان هخامنش ابتدا بر ناحیهء "انشان یا انزان" و سپس مناطقی همچون کهگیلویه و بویراحمد و بر بخش غربی استان فارس، استان بوشهر، کنارتخته، برازجان، لارستان،... دست یافتند و آنرا "پارسه یا پارزا" نامگذاری کردند.
سرزمینی که پارس ها در آن ساکن گزیدند معمولأ جغرافیای عیلام باستان هست، عیلامی ها سرزمین خود را "انزان سوسونکا" می نامیدند، خودِ واژهء عیلام یعنی" سرزمین کوهستانی و مرتفع" میباشد. تقسیمات کشوری تاکنون شناخته شدهء نواحی تحت نفوذ عیلام را به 5 منطقه تقسیم می شده است:1- ماساباتیک یا ماساباتیس [Masabatice]، که بعدأ به ماه سبدان معروف شد و استان ایلام کنونی است.2- سیماش [Simash]، که بخشهایی از استانهای خوزستان، لرستان، و اصفهان کنونی را به آن نسبت میدهند. 3- شوش که استان خوزستان کنونی را شامل میشود و مرکز آن شهر باستانی شوس بوده است، قسمت شمال و شمال غربی این ناحیه مسکن" الوار" بوده که آثار شهر "لو" در نزدیکی اندیمشک کنونی امروز بر جاست 4- کُربیانا [Corbiana]، از ناحیهء شرق به "رود دز" و از غرب "رود کرخه" محدود بوده است که بخشی از استان لُرستان کنونی را شامل میشده است
5- منطقهء انشان [Anshan]، یا انزان، که مهترین ایالتِ عیلام باستان بوده است، که مناطق کوهستانی شرق خوزستان، قسمت غرب و شمال غربی استان فارس، نواحی جنوب غربی استان اصفهان، یعنی تمامی استان کهگیلویه و بویر احمد امروز، بخش غربی استان فارس:[ مرودشت، سپیدان، ممسنی(شولستان)، استخر، دشت بیضا، اردکان، و جنوب شهر شیراز امروز]، می باشد، بخش شرقی استان خوزستان: [ بهبهان، ایذه، مسجد سلیمان، و قسمت بیشتر استان چهار محال و بختیاری امروزی]، می باشد. ایالت انشان منطقهء بنیادگذاری سلسلهء هخامنشیان و یا امپراطوری پارس بوده است، "هانسمَن" بنا به شواهد تاریخی و باستان شناسی محل شهر انشان را در "دهکدهء ملیون" واقع در دشت بیضا حدس زد، که باستان شناس دیگری بنام" سامنِر" محل پیشنهاد شده را حفاری و شهر باستانی انشان را کشف کردند که آثار عیلامی فراوانی از آنجا بدست آمد.
در نوشتهء قبل تأکید کردیم که هر کسی سه قوم ایرانی: ماد، پارت، و پارس را ازهم جدا و یا در هر نقاط دنیا که باشند تفاوتی بین آنها گذارد، خیر خواه ایرانیان نیست، از این گذشته به میان کشیدن چنین بحث های تاریخی قصد کُشتی گیری و برزمین زدن این و آن، و یا سر مچ گیری و رو کم کردن که در گوشه ای از فرهنگِ رشد نکرده و رایج در ایران هست، نیست، بلکه پی بردن به واقعیّت های تاریخی و شفافیّت بخشیدن به موضوعات مردم شناسی و قومی است، تا شاید بر مشکلاتِ آن بکاهد و بر جمع و جور کردن آن بینجامد.
با توجهّ با تشریح مطالب بالا، حال شایسته هست که آقای محمّد امینی و امثال آقای امینی، بطور کتبی و به روشنی بنویسند، که این مردمان پارسی ایی را که فقط در کویر لوت و تهران هست را، از کدام کره و سیّاره فضایی آورده اند ؟؟. با مردمان پارسی و جغرافیای اصلی پارسیان، که در بالا به آنها اشاره رفت چکار کرده اند؟؟. آنها را مهاجرت داده اند؟؟، اگر مهاجرت داده اند به چه مناطقی و چه مردمانی را بجای آنها در این جغرافیا جانشین کرده اند ؟؟. یا نه همهء پارسیانِ این قسمت از جغرافیا ی ایران، در جنگهای خود با : رومیان، یونانیان، اعراب، و تُرکان از بین رفته اند ؟؟. و اگر ازبین رفته اند، چرا فقط اینها از بین رفته اند و دیگر مردمان رومی، یونانی، اعراب و تُرکان از بین نرفته اند ؟؟. یا اگر این مردمان پارسی ایی که در ناحیّهء کوهستانی و صعب العبور که هیچکدام از دشمنان بدرستی به آنها دسترسی نداشتند در این جنگها از بین رفته اند، پس چطور آنهایی که در دشت و کویر لوت بدون هیچ پناگاهی بسر می بردند و در دسترس و تیررس هر رهگذی بوده است جان سالم بدر برده اند ؟؟؟. و بسیاری سؤالاتی از این قبل با چون چراهای دیگر !!!.
آقای امینی طبق کدام مدرک و سند تاریخی، علمی، مردم شناسی، جامعه شناسی، همچنین پروسهء مهاجرت در ایران، بدون تعهّد اقدام به نوشتن چنین مطالبی حساس میکنند، دو قشر از مردمان خواهان همبستگی و پایداری ایرانیان نیست، و کوشش دارند که تبلیغ کنند که : 1- پارسیان ایرانی در تاریخ محو و نابود شدند 2- عدهء بسیار کمی از آنها باقی مانده اند و آنها زبون و بدبخت و بر زمین افتاده در حاشیهء جامعهء کنونی ایران، در کویر لوتی در محاصرهء دیگران گرفتارند، آیا افکار آقای امینی در نوشته هایش مانند شمشیر دولبه ای عمل نیمیکند و هر دو قشر نامبرده را نمایندگی نمیکنند ؟؟؟.
جامعهء ایرانی بجای سرمایه گذاری بر روی محمّد امینی ها، بهترین روش هست، که با نمایندگان حتی رادیکال اقوام ایرانی مستقیم برای حقوق شهروندی، خود به گفتگو بنشینند، آنها در کلام و کردارشان صداقت دارند و شرایط را هم به نفع جمهوری اسلامی گل آلود نمیکنند. خواستهء روشن و مشخص دارند که باید بدرستی پاسخ داده شود.
بنا به ضرب المثلی چینی که میگوید: [یک عکس بیشتر از هزار کلام مفهوم را میرساند]، در زیر عکس و یا نقشهء جغرافیایی ایران، که مسیر کوچ و مکان های اقامتگاه هخامنشیان( پارسیان) را با خط قرمز نشان داده شده است، که نوشته ها و گفته های تاکنون را تکمیل میکند آورده میشود. این نقشه و عکس از صفحهء 3 کتابی در مورد معماری و باستان شناسی ایرانستیک( ایران شناسی)، تخت جمشید ( پرسپولیس)، که گمان رود جدیدترین کتاب(2001) در این زمینه هست، از دانشگاه گوتینگن و ماربورگ آلمان، برداشته شده است. مشحصات کتاب با نویسندهء آن:
Persepolis
Glänzende hauptstadt des Perserreichs
Autorin: Prof.Dr. Heidemarie Koch
ISDN 3-8053-2813-3
25.07.2007 میلادی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید